روایت دختر دهه هشتادی که شب قدر محجبه شد/از چادر متنفر بودم!+تصاویر
سایر منابع:
سایر خبرها
وضعیت اسفناک همسر داریوش اسدزاده در خانه ای نیمه متروکه در قم
موقعیت کمک کردن به من را نداشتند. من جایی را نداشتم و شب ها در پارک می خوابیدم. در محله مان آقای بسیار باشخصیتی زندگی می کردند که با همسرشان هم دوست بودم، به ایشان گفتم می توانم شب را در مغازه شما بگذرانم، گفتند چرا؟! گفتم جا نداریم! با خانم شان تماس گرفتند و خانم شان گفت همین الان بیاید خانه ...
عکس/ زیبایی علی پروین در جوانی با فوکول موهایش!
پیکان بروم. * در پیکان 20 هزار تومان گرفتم و شب که به خانه رفتم، پدرم به من گفت که این پول را دزدیده ای. آن موقع 20 هزار تومان پول زیادی بود. در نهایت پدرم 12 شب من را به در خانه لطیفی برد و او گفت که این پول را برای بازی در پیکان گرفتم. این پول آنقدر برایم زیاد بود که در اتاقم گذاشته بودم و نگاهش می کردم. * یکسال بعد پرسپولیسی ها به پیکان آمدند و پیکان قهرمان شد اما نمی دانم چه شد که ساعت 12 شب خیامی پیکان را منحل کرد و من آمدم پرسپولیس. از اینجا بود که علی پروین شد این علی پروین و به تیم ملی رسیدم. ...
ماجرای پیوند رسول آباد با کتاب از رستگاری در شائوشنگ آغاز شد
> احداث کتابخانه چه فرآیندی را طی کرد؟ پس از این که مجوز کانون را گرفتیم، هیئت امنای مسجد حاضر نشد کتابخانه را در مسجد جای دهد. گفتند مغازه ای را اجاره کنید، هزینه اجاره آن را پرداخت می کنیم اما به آن عمل نکردند. صاحب اولین مکانی که اجاره کرده بودیم، از ما اجاره ای نگرفت و بعد از یک ماه از ما خواست که مکان را تخلیه کنیم! یکی از دختران روستا به نام شبنم اولین کتابدار ما بود ...
خشم حسینی پس از توهین ها؛ حالم از مربیگری به هم می خورد!
بازی برایم خیلی جالب بود که می گفتند پیکان حتما باید پرسپولیس را ببرد؛ با چه استدلالی این حرف زده می شد؟ حالا که باخته ایم، می گویند اتفاقات دیگری رخ داده است. این حرف ها چیست؟ اصلا چه منطق درستی دارد؟ من قبول دارم تیمم دیشب خوب کار نکرد، اما یک تیم نمی تواند روز بد داشته باشد؟ مگر فوتبال اینطور است که شما بتوانید همیشه در فرم ایده آل بازی کنید؟ مگر استقلال که من قبلا هم گفته بودم به حق صدرنشین لیگ ...
آنقدر در لیگ ایران خودم را نشان می دهم تا در لالیگا سرمربی شوم/ از 18 سالگی در تیم ملی تنها بودم!
فصل 5 بازیکن ما را به اردوی تیم ملی بردند که بعد بگویند خداحافظ. امسال هم در آسیا خوب نتیجه گرفتیم و در سوپر کاپ قهرمان شدیم و الان هم چهارم جدول هستیم. اگر چه در جدول ما را پنجم می گذارند و به بازی رو در رو نگاه نمی کنند. این که با فوتبال خوزستان و فولاد مشکل دارند، بماند ولی این جا باید حرف حق بزنیم و حداقل سه بازیکن ما باید به تیم ملی بروند. اسم نمی برم چون همه بازیکن های من تلاش می ...
روایت امضای سرخ/شهیدی که بعد از شهادت کارنامه دخترش را امضا کرد + عکس
.... با همه وجودم حضورش را لمس می کردم. طبق عادت کودکی ام خیلی زودتر از بقیّه به خواب رفتم بدون اینکه راجع به جریان برگه امتحانی ام به کسی-حتّی خواهرم-حرفی زده باشم. شب خواب پدر را دیدم. خواب دیدم آمده اند و طبق عادت همیشگی شان دارند با مهدی و نرگس بازی می کنند. من هم از آشپزخانه مان آمدم بیرون و سلام کردم و گفتم : "آقاجون ناهار خوردین؟ " گفتند : "نه چیزی نخوردم. " رفتم به ...
نقش های جدی را بیشتر دوست دارم/ فیلمنامه مهمترین دلیلم برای بازی در یک فیلم است
بوده که نقش منفی هم بودم مثل فیلم لاتاری یا انزوا. همیشه دوست داشتم در آثاری باشم که یک دریچه دیگری را برای مخاطب باز می کند یعنی می گوید آهان من این قصه را خودم دیده یا شنیده بودم الان روی پرده ی سینما دارم می بینم برای من هم دغدغه بوده و فقط فان و سرگرمی نبوده است. استادی در پاسخ به این سوال امیرعلی دانایی که گفت چرا بیشتر کمدی بازی نمی کنی؟ بیان کرد: این برمی گردد به این که دست به ...
روایت بهنوش بختیاری از آزار جنسی: من را سوار ماشینش کرد و کیلومترها دورتر برد؛ گفت اگر نرمش پیشه کنی، ...
این فرد هم سر صحنه می آمدند. یک روز من را سوار ماشینشان کردند و از شورآباد قم به سمت تهران حرکت کردیم، من را کیلومترها دورتر از خانه برد، به او گفتم نگه دارد توجهی نکرد تا در نهایت با 110 تماس گرفتم. به من گفت اگر یکم با من سازش و نرمش پیشه کنی، پولت را هم می دهم، من هم با لگد زدم توی کمر او و گفتم خاک بر سر منِ بختیاری اگر به خاطر پول چنین کاری را انجام دهم. ولی از طریق مراجع قضایی ماجرای حقوق را پیگیری کردم و اگر هم لازم شود، نام ایشان را فاش می کنم در حال حاضر هم موافق جنبش می تو هستم چون هر کسی یک پولی به دستش آمده فکر کرده می تواند به سینما بیاید و هرکاری دوست دارد انجام دهد. ...
روایت رندان تشنه لب
میکردیم اتفاقی ماشین جلویی نگه داشت و ماشین تویوتای ما به پشت چرخ ماشین جلویی زد . من که جلو نشسته بودم دست و پایم زخمی شد و به دلیل آنکه که نو ک اسلحهها به طرف بالا بود آنها به سر و صورت بچههای خورده بود، اما با این وجود زخمی شدید نداشتیم . پرسیدیم کسی چیزیش نشده؟ گفتند: نه برادر برویم. در همان حال مختصات را گم کردم گفتم ماشین را نگه دارید شاید هم کار خدا بود ما تصادف کنیم و ماشین را نگه ...
تیمم با خاک پوتین سرباز خمینی توسط پدر پنج شهید/خدایا مرا ببخش...!
خواست وگفت:طوری برنامه ریزی کنید که وقت نماز به منزل یک شهید و یا مسجد برسیم و نماز اول وقت بخوانیم. خلاصه راه افتادیم و با هدایت سرلشکر سوری،برای نماز صبح رسیدیم به منزل پیر مردی از شیعیان اطراف بعلبک.پنج نفر از اعضای خانواده این پیر مرد شهید شده بودند.ایشان استقبال گرمی از ما کردند و بعد از نماز سفره صبحانه ای از نان،کره و پنیر محلی مهیا نمودند.هنگام صرف صبحانه، من دیدم توجه این پیر مرد ...
امروز کار دوبله تامین کننده نیست
این طور نبود. چون شما تامین بودی! در طول ماه اگر یک کار با آقای کسمایی انجام می دادم و یک فیلم با آقای زرندی از نظر مالی مشکلی نداشتم. اگر یک فیلم دیگر را هم با آقای دوستدار بودم، کاملاً فرصت داشتم طبق عادت، صبح ها کله پاچه بخورم، ظهر چلوکباب و شب هم ساندویچ. یادم هست شب ها ساندویچ زبان می ...
ماجرای آشنایی شهیدقجه ای با احمدمتوسلیان چه بود؟
...، بنابراین لطفاً در مورد این انتصاب تجدید نظر کنید. وقتی حسین حرف اش را زد، سگرمه های حاج احمد بدجوری در هم رفت و یک لحظه صورت سبزه اش مثل شاه توت سرخ شد. خوف غریبی به دلم افتاد. به خودم گفتم الان است که دیگ غیظ احمد جوش بیاید، خدایا خودت ختم به خیر کن! این جا بود که حاج محمود خیلی ظریف دخالت کرد و گفت: قابل توجه حضار، امیرالمومنین ( ع) می فرماید: در هنگام غضب؛ نه تصمیم، نه دستور، نه تنبیه ...
دزفول، شهری با زخم های سوخته/بوی گوشت سوخته ی آدمی زاد را حس کردید؟!+تصاویر
به گزارش خبر دیشموک ،؛ حنان سالمی: هر چند دقیقه یک بار، پلک چشم راستش می پرید و مردمکش بیقرار توی سفیدی کره ی چشمش می چرخید. گوشه ی روسری اش را جوید و سینی را جلو داد: تیک عصبی ست، وگرنه چشم داشتم عین آهو. حیف عکس هایم سوخت. خیلی دوست داشتم ببینیشان. آلبوممان جزغاله شد. اینقدر بر و رو داشتم که حاج بابا نمیگذاشت بروم توی کوچه. نگاهش کردم. نگاهِ چشم هایش. یک درد عمیق و ممتد تویشان موج ...
معجزه در زندگی کودک مبتلا به ایدز
درمان بی سرپرست دست بگذاری روی کودکی که مبتلا به ایدز است؛ آن هم با تصویر غلطی که از این بیماری در ذهن همه است. تعریف یک خطی این تصور این است خیلی ها فکر می کنند با یک تماس پوستی با فرد حامل ویروس HIV تو هم مبتلا می شوی. ماجرای فرزندخواندگی عماد از این جا به بعد شنیدنی تر می شود وقتی از بیم و امیدهای این مادر می شنوی؛ چند کودک را به ما معرفی کردند و گفتند یکی از آنها مبتلا به ویروس HIV است. تصویرش ...
منصوریان: قرار نیست بین چنین مسئولانی در آبادان زندگی کنم/ همه می خواهند خود را به هیأت مدیره صنعت نفت ...
صنعت نفت حل شود. بوی سطح شهر، بیکاری و ... را حل کردید؟ فرمایش رهبری را فراموش کرده اند؟ مگر تاکید بر مسائل اجتماعی نداشتند؟ عزمی هست که همه می خواهند خود را به هیات مدیره صنعت نفت برسانند. *یکی زنگ می زند جلسه هفته قبل هیات مدیره ما را وتو می کند. این که در حال سوختن است، تیم محبوب مردم آبادان است. اینقدر بازیکن خوب آنجا داریم که حد ندارد. 8 تا از جوانان تیم را به همراه داشتم. رییس ...
مردم آگاهند
برادر کوچک سیگار اشنو تولید داخلی می کشید، برادر بزرگ نصیحتش می کرد سیگار نکشد. روزی دوست برادر کوچک عکسی را که از دور از برادر بزرگ در پارک گرفته بود به وی نشان می دهد. برادر کوچک ده دقیقه تمام به عکس خیره می شود. فردا با عکس توی موبایل به سراغ برادر بزرگ می رود و می گوید: داداش تو به ...
گفتگو با فاطمه سلطان صفاری، کهنه کار پیشه مامایی و قابلگی مشهد
حامله شد. مثل نی قلیان بود؛ خشک. زمان فارغ شدنش گفتند این زور ندارد و نمی تواند بچه را به دنیا بیاورد. قابله روستای خودشان می خواست به زور بچه را بیرون بکشد. من را هم صدا کردند. قابله را هل دادم آن طرف. گفتم می خواهی هم مادر را بکشی و هم بچه را؟ گفت این زور ندارد. گفتم صبر داشته باش. نیم ساعت نگذشت که زن، بدون درد و با کمک ما بچه اش را به دنیا آورد. گفتم خواهرجان، بچه را خدا می دهد ...
از مرد عنکبوتی تا دکتر استرنج: سم ریمی و فتح چندجهانی ابرقهرمانان (برای دومین بار!)
به خاطر دارم پس از اکران Army of Darkness، خبرنگاری از من پرسید: آیا این آخرین فیلم شماست؟ چون به نظر می رسد تمام حقه هایتان تکراری شده است. و من هم با خودم گفتم خدای من، یعنی واقعاً اینطور است؟ پس از آن فکر کردم من نمی خواهم تکراری باشم. می خواهم کارهای جدید انجام دهم. سعی کردم کارهایی انجام بدهم که تا به حال انجام نداده بودم. مثل وسترن (The Quick and the Dead)، یا تریلر جنایی، یا ...
دختر عاشق دوست پسرش را با اسید سوزاند
.اما راننده تاکسی به خاطر وخامت حال سارا او را به همین بیمارستان منتقل کرد . در ادامه بازجویی ها وحید اظهارات جدید ی را مطرح و از دختر مورد علاقه اش شکایت کرد . و گفت :مدتی قبل رابطه دوستانه من و سارا تمام شد و او به شهرستان رفته بود که پس از مدتی به تهران برگشت و به خانه من در خیابان ولنجک آمد .من چند بار به او اصرار کردم تا او را به هتل برود اما قبول نکرد .من در این مدت با ...
جواهری: لیاقتم طلا بود اما به ویدئوچک باختم/ صادق زاده: تمام تمرکزم کسب طلای المپیک بود
بودند و شناخت کافی نسبت به آنها نداشتم، اما باز هم خدا را شکر می کنم که بعد از چند سال دوری از مسابقات موفق شدم به مدال برنز ابن دوره از رقابتهای المپیک دست پیدا کنم. در ادامه میلاد صادق زاده پس از کسب مدال طلا کومیته مردان در رقابتهای المپیک، گفت : خدا را شکر می کنم که برای دومین بار در المپیک موفق به کسب مدال طلا در وزن 60- کیلوگرم شدم. از مربیان، خانواده ام و همچنین محل کارم که برای ...
یادکردی از شهید تفحص عباس صابری/در خواب به او گفته بودند عباس! بیا قرارمان فکه
که روی پا شد دوباره به جبهه رفت. تا زنده بود هم دنبال کارت و درصد جانبازی اش هم نرفت. سردار عزیز! از من راضی باش شب ها می رفت پشت بام و پشت کولرها مشغول عبادت می شد. می گفتم مگر اینجا خدا نیست که می روی آنجا؟ می گفت من اینطوری دوست دارم زمانی هم که در کمیته تفحص بود این کار را می کرد. و در دفترش نوشته بود: سردار باقرزاده! فرموده بودید کسی پشت بام نرود اما هیچ جایی بهتر از گوشه ...
از زیارت تا شفاعت / روایتی از کرامت ثامن الحجج در کشیک های خادمیاران رضوی گیلان
ل آن همه زائر کنار ضریح با صفای امام رضا(ع) چه دنیایی است. وی ادامه داد: در حال خودم بودم و خوشحال از این همه حال و حس خوب، در این حال متوجه دختر بچه ای که از کنارم در حال گذر بود، شدم، بنا به عادت یک شکلات از جیبم در آوردم و بهش دادم و صورت معصومش را نوازش کردم و گفتم ای جانم چه چشمای قشنگی داری ... پدرش همراهش بود و با دیدن ضریح و فضای مطهر بارگاه ملکوتی علی بن موسی الرضا(ع) بغض کرد و بعد ...
فیلم / شوخی مهران مدیری با دختر جوان بازیگر محبوب / چرا ازدواج نکردی؟
مهران مدیری در آنجا آشنا شدم قرار بود داریوش کاردان یک برنامه مناسبتی برای ایام نوروز بسازند که فکر می کنم برنامه نوروز 72 بود. علی عمرانی از من برای بازی در این کار دعوت کرد و مهران مدیری هم از طریق داریوش کاردان دعوت شدریال من تا آن روز کار طنز نکرده بودم و هیچ طنازی ای هم در خودم نمی دیدم، اما وقتی چند قسمت از کار را ضبط کردیم متوجه شدم که شخصیت من جلوی دوربین و پشت دوربین خیلی با هم ...
بهمن مفید... هم نظرِ بیدل
کاری رفتم... وقتی برای گرفتن ماشین برگشتم، اصلا حال آندرانیک خیلی خوب نبود! مدتی بعد فهمیدم روزی که بهمن مفید نزد آندرانیک ماند، از فرصت استفاده و در بالکن تعمیرگاه نمازش را می خواند، نوای زیبای خواندن نماز بهمن، آندرانیک را به دنیایی از اعتماد و اعتقاد می برد؛ آندرانیک توسط بهمن مفید نماز را می آموزد و نمازخوانی حرفه ای می شود! شب عید فطر بهمن مفید با دوستی قرار گذاشته بود تا صبح عید ...
شبی که اسلامی ندوشن مهمان بهمن بیگی شد
همه چیز برای شان مهیاست! با اندکی عتاب گفت آقای مهمان دوست این ها را که می گویی می دانم ولی من ایلیاتی هستم، مگر می شود؟ و حتماً خود، همسر و فرزندت هم با استاد بیایید. سپس در همان حال سکینه خانم را خطاب قرار دادند و گفتند که امشب مهمان عزیزی دارم شامی شایسته تهیه کنید! جای سخنی نبود. در سالن سخنرانی استاد ندوشن را ملاقات کردم و موضوع را به ایشان گفتم. استاد اسلامی گفت ایشان ...
جاری شدن آیات وحی در متن زندگی کودک جهرمی
، گاهی با خودم حرف می زدم ، آیا اشتباه کرده ام ؟ بچه ام خسته می شود، اذیت می شود؟ چه کنم ؟ اما تصورش هم برایم سخت بود که از این راه برگردیم، سه سال رفت و آمدم را با همه کم کردم، حتی خانه مادرم هم نمی رفتم، بعد از سه سال همه غافگیر شدند. خودمان هم غافلگیر شدیم . آن لحظه بود که یاری خداوند و ائمه اطهار را حس کردم و از ته دلم گریه کردم، گریه ام اشک شوق بود که لذت بخش ترین لحظه ها و خاطرات را ...
قیمت خودرو
شکر استقبال خیلی خوبی هم از این تصمیم ما شد. رقم هایی می گفتند که بیشتر از قیمت بازار بود. در آخر یکی از دوستانی که دوست ندارد نامش در رسانه ها بیاید، خط را خرید. به همین خاطر ما اسم شان را نیاوردیم. الان حال دخترتان خوب است؟ بله، خدا را شکر حالش خیلی بهتر شده است. ارزش خط حدودا چقدر بود؟ بین 400 تا 500 میلیون تومان و از آنجا که همیشه کارهای خیر با برکت ...
اسم رمز آدم فروشی
ولی سرم توی کار خودمه . گفتم: خب از خودت بگو . گفت: دلم نمی خواد. چه کار به زندگی من داری؟ مگه ندیدی که هوش و حواس ندارم. درد بی درمون دارم. برو پی کارت . گفتم: مریضیت چیه؟ گفت: دیابت . گفتم: بذار بیام تو باهم کمی گپ بزنیم . گفت: من با هیچ بنی بشری حرف نمی زنم. برو رد کارت . بعد از در اتاق کنارم زد و رفت توی گاراژ گم شد... نباید می گذاشتم برود و گم شود. این دیگر مسابقه ای برای برد و باخت نبود. این ...
ابطحی: در افطار آقای رئیسی چه گذشت
...> از اینکه چرا هنوز همه مدیران را تغییر ندادین تا چرا از این همه تجربه استفاده نمی کنید و از اینکه یکی می گفت مساله اکثریت مردم عفاف وحجاب است تا مساله رفع حصر و ضرورت دراز کردن بانیان وضع موجود. ولی اکثر گویندگان مخالف و موافق دولت در مورد مسائل اقتصادی نظر دادند. اولین بار بود بعد ریاست جمهوری آقای رییسی را می دیدم. همان آقای رییسی قبل بود. خدا وکیلی در رفتار متواضعانه شخصی اش ...