شوخی خطرناک دو زن با معاون دادستان تهران در خیابان ! / مرگ را جلوی چشمم ...
سایر خبرها
روایت شیرین و بی سانسور عنایت از آقا مرتضی
می کرد. عنایت اما بی خیال ما، نشست کنار شط. روی یک سنگ و نگاهش را پرت کرد روی آب. نزدیکش ایستادم: زمان جنگ چند سالتون بود؟ سرش را خاراند و نفس عمیقی کشید: اون موقع نوزده سالم بود. خرمشهر بودم. جنگ شروع شد. دشمن از طرف اروند اومد، بهش میگفتن شط العرب؛ با توپ 136، کشتی های بندر رو میزد، اینجا همه اش کشتی بود، پر از کشتی. کشتی ها رو با گلوله میزد. ما می رفتیم بالای درخت ها نگاه ...
دستگیری قاتلی که دختر 3 ساله را به دلیل مقاومت کشته بود
، از خدمت معاف شدم. چه شد که آن دختر کوچک را به خانه مرگ کشاندی؟ آن روز سوار پراید یکی از همکارانم بودم که چند نفر دیگر از همکاران شرکت درون آن نشسته بودند. در حال رفتن به خانه بودیم که در مسیر یکی از همکاران سرش در گوشی تلفن خودش بود. یک لحظه رو به من کرد و گفت: ایمان این صحنه را نگاه کن! وقتی دیدم یک فیلم مستهجن و شیطانی است وسوسه شدم و آن را تا پایان تماشا کردم. در این هنگام بود که سر کوچه ...
یادگاری صدام را در اصفهان از پایم درآوردند!
رد شود که یک دفعه یک ماشین ارتشی ریو آمد و کنارمان ایستاد. راننده به ما گفت: برای چی اومدید اینجا؟ اینجا خیلی خطرناکه. گفتیم: اومدیم برای کمک به مجروحایی که تو پلیس راه هستن. این را که شنید، سوارمان کرد و رفتیم. حضورتان در پلیس راه خرمشهر به چه شکل بود؟ توی پلیس راه با آقای خلیلی آشنا شدم. ایشان جزو بچه های امدادگر سازمان جوانان بودند. من درحداولیه به کارهای امدادی آشنا بودم ...
بچه ی دو ساله ای که 31 ساندویچ سفارش داد! | عجیب ولی واقعی
(استفاده از مطالب اختصاصی 55آنلاین بدون ذکر منبع ممنوع است) مترجم: مینا شهری بچه ی دو ساله با گوشی مادرش 31 ساندویچ سفارش داد! یک اتفاق عجیب، باعث شد مادر تگزاسی درس مهمی بگیرد: هرگز گوشی اش را قفل نشده رها نکند! فرزند دوساله ی این خانم، به طور تصادفی و حین بازی کردن با گوشی مادرش, 31 عدد ساندویچ چیزبرگر ناقابل از مک دونالد سفارش داد! این ...
شهیدی که آخرین پیامک همسرش را ندید!
مرتبه آمد گفت که فاطمه! لباس هایم و فلان وسایلم کجاست؟ من دارم می روم سوریه. به شوخی بهش گفتم حتما زیاد کار کردی، فشارت افتاده! می خواهی بروی کربلا نه سوریه. گفت که نه، من قبلا ثبت نام کرده بودم اما بهت نگفته بودم، من می خواهم بروم سوریه... واقعا شوکه شدم و آن لحظه فشارم افتاد. گفتم من اصلا تعجب می کنم چطور می توانی این حرف را بزنی. من در این شرایط هستم و دکتر گفته اصلا نباید استرس ...
پرسپولیس قهرمان نشد چون سلطانی فر رفت!/ اگر فوتبالیست می شدم هیچی نمی شدم
لحظه ودرتمام این نیم قرن؟ بنا: نه واقعاً , شاید راز موفقیتم نیز همین باشد که همیشه دوست داشتم خودم باشم واسعی: اگر ورزشکار نبودید الان چه کاره بودید؟ بنا : بنا بودم (خنده جمعی) واسعی : فرض کنید دوربینی در اختیار دارید که می توانید دو دقیقه برای تمام مردم دنیا و تمام ایرانی ها صحبت کنید. چه می گویید؟ بنا : می گویم ای کاش هر کس در هر شغلی که ...
گفتگو با زینت زنده باد، امدادگر 8 سال دفاع مقدس | از کمک رسانی در جبهه ها تا واسطه گری ازدواج
آمده است که، چون مورد ازدواج از شهر های دیگر به ویژه تهران بوده است، همراه عروس خانم برای تحقیق سفر رفته ام. کسی را نداشته اند که برای آن ها تحقیق کند. برای همین، خودم دست به کار شده ام. موردی داشتم که آقای وکیلی با رضایت همسرش زن دوم می خواست. همراه دخترخانمی که پیشنهاد داده بودم، برای تحقیقات رفتم. خانه بنده خدا هم مهمان شدیم که در نهایت، هم را پسندیدند و ازدواج کردند. پیش آمده است افرادی را که ...
روایت رزیدنت پاتولوژی دانشگاه تهران از شرایط سخت بارداری همزمان با کار/ اساتید برایم شرط مادر نشدن ...
به گزارش جهت پرس ، رزیدنت پاتولوژی دانشگاه تهران درباره شرایط سخت دوران بارداری و برخورد عجیب اساتید دانشگاه بعد از باردار شدنش نوشت؛ بعد از امتحان رزیدنتی بطور ناخواسته باردار شدم و حتی در شروع بخش از وضعیتم بی اطلاع بودم، بعد از اینکه متوجه شدم جرات بیانش رو نداشتم. چون خیلی تاکید کرده بودن که طی رزیدنتی کسی باردار نشه! و حتی با چند نفر از سال آخری ها که باردار بودن ...
پاسخ شهرام هروی به حواشی اخیر/ با بازیکن سالاری برخورد می کنم
کردم انصاف و عدالت را در تیم ملی لحاظ کنم. برای اکثر مسابقات انتخابی داشتم و از همین مسیر نفرات را انتخاب کردم، در برخی مواقع نیز به دلیل تعدد مسابقات نتایج کاراته وان ها را ملاک قرار دادم، برخی اوقات هم نظر کادر فنی اعمال شده است، به عنوان سرمربی تصمیماتی گرفتم و همیشه هم پاسخگوی تصمیمات خودم بودم. با صراحت می گویم در برهه ای ورزشکاری را انتخاب کردم چون کارنامه خوبی در گذشته داشت و من هم به او ...
تعرض قاتل فراری به زن مسافر
اما مرد راننده بعد از طی مسافتی از زیر صندلی اش یک چاقو بیرون آورد و شروع به تهدید من کرد. در حالی که خیلی ترسیده بودم تصمیم گرفتم از خودروی در حال حرکت به بیرون بپرم و خودم را نجات بدهم، اما در ماشین از داخل باز نمی شد. راننده تغییر مسیر داد و به محلی خلوت رفت. او با تهدید به من تعرض کرد و موبایل و کارت بانکی ام را به زور گرفت و سپس مرا رها کرد. کارآگاهان با توجه به اطلاعاتی که این زن ...
قرمزشدن داستان من و مادرم است
. خانم های کمی در تیم ما بودند و من یکی از انگشت شمار خانم های طراحی بودم که در این پروژه حضور داشتم و با خودم می گفتم زاویه ی دید من، قطعاً به این انیمیشن کمک می کند. پیکسار، فراخوان برای فیلم کوتاه بعدی استودیو داد و من هم شرکت کردم. شبیه رقابت در مسابقه های استعدادیابی بود! وارد اتاقی می شدید که گروهی از کارگردانان و تهیه کنندگان در آن جا حضور داشتند. من به ارائه ی طرحم پرداختم و ...
روایتی از فروش طلا برای مردم بشاگرد تا زیارت رایگان کربلا/ وقتی لبخند عروسک ها بانی خیر می شود
این نیازمندان باشم. اولین بار که به این منطقه رفتم با خودم کمی آب نبات چوبی بردم، وقتی دیدم کودکان آنجا تا به حال آبنبات چوبی ندیده بودند، تا ساعت ها می گریستم و با خودم عهد کردم هرچه در توان دارم برای آنها انجام دهم اولین بار که به این منطقه رفتم با خودم کمی آب نبات چوبی بردم، وقتی دیدم کودکان آنجا تا به حال آبنبات چوبی ندیده بودند، تا ساعت ها می گریستم و با خودم عهد کردم ...
دانلود جوکر فصل 6 قسمت 5 فینال (با ترافیک رایگان نیم بها)
/ آخر خط / بچه مهندس 3 / بچه مهندس 1 و 2 / شهرک جیم / آقا و خانم سنگی / بیدار باش / خانه اجاره ای / سه دونگ، سه دونگ / باغ شیشه ای / عید امسال / بزنگاه / پیامک از دیار باقی / روزگار خوش حبیب آقا / مهمان خارجی / مترسک / قصه های تهرانی / تله فیلم : شیپورچی / مجموعه های نمایش خانگی: جوکر (اختصاصی فیلیمو)/ شب های مافیا (اختصاصی فیلیمو) / زخم کاری (اختصاصی فیلیمو) / موچین / ریکاوری / موقعیت خطرناک یک ...
تقدیر از عملکرد رئیس شعبه 17 دادگاه تجدید نظر استان البرز
گوناگون مشخص شد، چک سفید امضایی رو که حدودا" سال 89 الی 92 داخل کیف شخصی ام بابت موضوعی گذاشته بودم، در اختیار غیر قرار گرفته و ایشون هم به دلیل انگیزه انتقام و آزار و اذیت در سال 1397 پس از نوشتن متن چک اون رو در اختیار فرد دیگه ای قرار دادند و درخواست مطالبه وجه کردند. از بدو مطلع شدن از چک برگشتی، و با یقین کامل از اینکه دینی به کسی ندارم یک دعوی پر ماجرا شروع شد. متاسفانه قضات ...
این شهید روحانی قبل از شهادت خانه را سیاهپوش کرد و برای حجله اش عکس گرفت
. خودم چند متری اش بودم. وقتی سر بریده اش روی زمین افتاد، صدایی از آن بلند شد: السلام علیک یا اباعبدالله. خاطرات مادر آقا محسن هم شنیدنی است که می خوانیم: خوابی که به شهادت محسن تعبیر شد رفته بودم زیارت سیدالکریم، مردی جلو آمد و گفت: بچه ات را بگیر. گفتم: این بچه من نیست، فاطمه را گذاشته ام خانه! گفت: این محسن توست و در راه خدا شهید می شود. وقتی این خواب را دیدم، هنوز نمی دانستم ...
ماجرای انصراف امباپه و تماس تلفنی با پرز
گذشته در صفحه اینستاگرام خود نوشت: وقتی کودک بودم به جای رویاپردازی ترجیح دادم به دنبال زندگی بروم. از کودکی سعی کردم چالش های مختلف را تجربه کرده و پیشرفت کنم. قله های بزرگ هر چه می خواهند باشند، اما من همیشه با رعایت احترام و چارچوب های خودم صعود می کنم و از همان دوران کودکی جاه طلب بودم. من متقاعد شده ام که در اینجا می توانم به روند رو به رشد خود در باشگاهی ادامه دهم که همه امکانات را ...
پیشنهاد وسوسه کننده به مهران رجبی| مهران رجبی پیشنهاد آپارتمان لاکچری را رد کرد!
احوالپرسی و تعارفات معمول گفت: من و همسرم خیلی تو را دوست داریم و عاشق فیلم ها و بازیگری ات هستیم برای همین دلم می خواهد به جبران لحظه های خوشی که برایمان خلق کردی، یک آپارتمان بزرگ و لوکس در شمال تهران به تو هدیه بدهم. اول از این پیشنهاد جا خوردم. اما... پنت هاوس یا لکسوس!؟ شاید کمتر کسی در مقابل این پیشنهاد وسوسه کننده مقاومت کند، اما مهران رجبی به دلایلی که آن را شرح می دهد ...
ماجرای انتشار یک ویدیو از یک بازیگر قدیمی و گله هایش
خود اشاره می کند و ادامه می دهد: در این مدت مدیران مختلفی از مرکز هنرهای نمایشی، دوستانی از حوزه نمایش های آیینی و سنتی، انجمن دفاع مقدس و صندوق اعتباری هنر می دانستند که چه شرایطی دارم ولی تنها کارشان این بود که برای من کارت هدیه 200 هزار تومانی می آوردند در صورتی که کوچکترین جراحی من 150 میلیون تومان هزینه داشت. من به این نتیجه رسیده بودم که خودم باید دست در جیبم کنم، بنابراین دوباره شروع به کار ...
روایت تلخ زندگی دختر 13 ساله
...، بهم گفت بخور، تلخ بود با آب میوه مخلوطش کرد و گفت بخور. بعدش انگار بیهوش شده بودم، بیدار که شدم انگار همه جا خون پاشیده باشن، بدبخت شدم، هر روز طعم خون رو تو دهنم حس می کردم. آزارم می داد، هر بار با مخالفت من دهنمو با مشت و لگد خرد می کرد. از همان موقع بوده که زخم آسیب نگذاشته او به خانه برگردد: شدم بچه خیابون. آگه برمی گشتم عموها می کشتنم. اونجام می موندم پسر مکانیکه اذیتم می کرد ...
میپرسند باقرپسند تا الان کجا بوده؟
هم تصمیم گرفتم ریسک کرده و به تیم سومقائیت بپیوندم. قبول دارید پیوستن به لیگ آذربایجان و دور شدن از چشم اهالی فوتبال ایران ریسک بزرگی بود؟ در فوتبال ایران دچار ناحقی و بی رحمی شدم. می خواستم چالش جدیدی را تجربه کنم و خودم را دوباره به همه اثبات کنم؛ البته هنوز هم به هدفی که در فوتبال دارم، نرسیده ام. چه هدفی؟ نمی خواهم اصلا رؤیاپردازی کنم؛ اما می خواهم ...
سرقت مسلحانه با همدستی خانم منشی!
روی دهانم گذاشت بعد مرا با زور داخل اتاق انداخت. با اینکه عمل کرده بودم و نمی توانستم خوب نفس بکشم دهانم را با چسب بست. بعد هم بقیه بچه ها و خدمتکار و دختر عمه ام را هم با همین شیوه کتک زدند و دست و پا و دهانمان را بستند برایم عجیب بود که سارقان به خانه ما آشنایی داشتند و فقط اتاق همسرم را جست وجو کردند و بعد از 40 دقیقه هم رفتند. در حالی که داشتم خفه می شدم دختر 5 ساله ام با دستان کوچکش ...
ببینید | رقص رضا نیکخواه در مجلس زنانه | رضا نیکخواه ستاره جوکر سنگ روی یخ شد
مناسبتی بود و با علی عمرانی و مهران مدیری در آنجا آشنا شدم تا این که قرار شد آقای خسروی و داریوش کاردان یک برنامه مناسبتی برای ایام نوروز بسازند که فکر می کنم برنامه نوروز 72 بود. علی عمرانی از من برای بازی در این کار دعوت کرد و مهران مدیری هم از طریق داریوش کاردان دعوت شد. من تا آن روز کار طنز نکرده بودم و هیچ طنازی ای هم در خودم نمی دیدم، اما وقتی چند قسمت از کار را ضبط کردیم متوجه شدم که شخصیت ...
روش یک شهید مدافع حرم برای مخارج زندگی
خودش می رسونه. دوباره سرش داد زدم و گفتم: یعنی چی خدا خودش می رسونه؟ بعد با لحنی تند گفتم: ما هم بچه آخوند هستیم و این روایت ها را شنیده ایم. اما آدم باید برای کار و زندگی اش برنامه ریزی کنه، تو پس فردا می خوای زن بگیری و... هادی دوباره لبخند زد و گفت: آدم برای رضای خدا باید کار کنه، اوستا کریم هم هوای ما رو داره، هر وقت احتیاج داشتیم برامون می فرسته. من ...
سیراب از عطش؛ به یاد فتح خرمشهر با فاتحانش
...> با اینکه نارنجک تفنگی داشتم، تعداد زیادی نارنجک معمولی هم با کِش به فانسقه ام بسته بودم. به هر سنگری می رسیدم، یک نارنجک داخلش می انداختم و رد می شدم. بچه های ما خیلی با روحیه بودند. از دم نفربر، لودر و خودروهای پشت خاکریز را منهدم می کردند. بعثی ها راهی جز فرار نداشتند. چشمم به یک لودر روشنِ بدون راننده افتاد. چند قدم عقب تر آمدم و با نارنجک تفنگی به طرف دستگاه شلیک کردم. صدای تِرتِر لودر به شماره ...
خودکشی دختر مشهدی به خاطر ازدواج با پسر گلفروش / مچ مرتضی را گرفتم!
مخدر سنتی و قرص های مخدردار روی آورد. هنوز طعم شیرین زندگی مشترک را احساس نکرده بودم که با رفتارها و تماس های مشکوک شوهرم روبه رو شدم. یک روز وقتی به طور اتفاقی متوجه گفت وگوی عاشقانه مرتضی با فردی در آن سوی خط شدم، ناگهان همسرم داد و بیداد به راه انداخت و با انکار مکالمه تلفنی اش در حالی با عصبانیت از خانه خارج شد که گوشی را روی تخت جا گذاشت. همان لحظه پیامی روی گوشی همسرم نقش بست که ...
بعد از رحمت خروس باز 10 تا کفترباز را رد کردم!
اول که شروع کردم به خواندن فیلمنامه در ذهن خودم شخصیتی را طراحی می کردم که وجوه مختلف شهرام را در خود داشت. با توجه به همه افرادی که از بچگی دیده بودم و اینکه خودم هم بچه جنوب شهر هستم و از این مدل آدم ها بسیار اطرافم رفت و آمد داشتند به این نکته رسیدم که باید استایل جدیدی را در ...
داستان هندسه ی اورژانسی
...> سرم را انداختم پایین: خانم قوچانی گفتن بابام بیاد مدرسه! خانم مرادی سری به تأسف تکان داد. قوچانی آمد جلوی در. سلام داد و گفت: ازتون خواستم بیاید که... بابا نگذاشت حرفش تمام بشود: خانم! من کارمند دولتم... بی کار نیستم که برای جا گذاشتن یه دفتر بیام مدرسه. بچه ها از حیاط مدرسه وارد راهرو می شدند. از پله ها که بالا می رفتند، ما را تماشا می کردند؛ شده بودم فیلم سینمایی ...
خانه داری جای ورزش را پر نمی کند
اگر خانم ها شرایطش را داشتند حیف است، ورزش نکنند. مادری با دو فرزند اسماء محمدباقرپور با دو فرزندش به باشگاه می آید. بچه ها در گوشه ای از سالن مشغول بازی هستند و مادر با دستگاه های بدنسازی ورزش می کند. می گوید: حدود یکسال است به باشگاه می آیم و به صورت تفننی ورزش می کنم و چون دو فرزند دارم، هر زمانی که وقت داشته باشم می آیم زیرا هم تفریحی برای خودم و بچه ها است و هم با ...
کارآفرین تهرانی دست یاری به سوی روستاییان ملایر دراز کرده است/ اراضی زعفران تشنه آب
گیرد بیش ازپیش ترغیب شدم تا با کاشت زعفران خدمتی برای زنان روستا انجام داده باشم . انگیزه خودم از ورود به عرصه کارآفرینی را آنقدر قابل توجه می دانستم که سختی راه را برای ایجاد اشتغال در این روستا به جان خریدم وی بابیان اینکه انگیزه خودم از ورود به عرصه کارآفرینی را آنقدر قابل توجه می دانستم که سختی راه را برای ایجاد اشتغال در این روستا به جان خریدم، اضافه کرد: با یک سرمایه ...
ای کارا رِ نکنین بلکه حضرت عباس کرد چیا ارزون شد!
...... - راس میگی بی بی! راس میگی! خب با اجازتون من برم حموم و بیام... از جایم بلند شدم. شامپوی توی حمام تمام شده بود. رفتم به سمت انباری... دستگیره را کشیدم پایین، در قفل بود! نگاهم رفت سمت بی بی. - بی بی؟ -ها؟ - درِ انباری چرا قفله؟ میخوام شامپو بردارم. - برو ننه، تو بر تو حموم خودُم برت مییَرم! وا ینی چی بی بی؟ چرا ...