جلف بازی ژاله صامتی در پشت صحنه برنامه جدیدش | رفتار ژاله صامتی همه را ...
سایر منابع:
سایر خبرها
بلایی که مادر زن عصبانی سر دامادش آورد
...> اعتراف مادرزن به قتل داماد با اظهارات این پسر جوان بقایای جسد کشف شد .اما تناقض گویی های پیام نشان می داد احتمالاً او هنگام قتل همدست داشته است .تا اینکه سرانجام مادر 55ساله وی به نام رویا لب به اعتراف گشود و به قتل دامادش در حمایت از دخترش اعتراف کرد . این زن گفت : وقتی دعوا میان دختر و دامادم بالا گرفت سیامک می خواست دخترم را خفه کند. من در حمایت از دخترم با سنگ به سر او کوبیدم ...
اشعار شب هفتم محرم / شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
صیاد به دادم برسید با پدر رفت و ندانم چه شده کز میدان... شاه پیغام فرستاد : به دادم برسید بارالها چه بلایی سرش آمد که حسین میزند این همه فریاد به دادم برسید ********************* شاعرناشناس دست را بر طناب می گیرد بچه را از رباب می گیرد بچه را از رباب می گیرد خیمه را اضطراب می گیرد دست و پا می زند علی اصغر تیر ...
حرف های خواهر شهید حجت الاسلام کریمیان درباره برادرش | وصیت نامه ای که 2 ساعت قبل از شهادت نوشته شد
محرم من نمی دانم برنامه ریزی این عزیزان شده یا خاص خدا یا هر چیزی که بود، ایام خوبی است و برادرم به شخصه در وصیت نامه اش هم خطاب به پدر و مادر نوشته است که من زندگی با شمارا خیلی دوست دارم اما زندگی با حسین علیه السلام را بیشتر دوست دارم و مصادف شدن با این ایام که هدفش بوده و در این راه به شهادت رسیده ان شاء الله اجرش را خود امام حسین داده و این هم زمانی جالب بود. حتی روضه ای را که تاب نمی آورد، روضه ...
می خواهم یک ورژن جدید از خودم در پرسپولیس به نمایش بگذارم/ ببخشید؛ من مرد یخی نیستم/ امیدوارم پاس های ...
...> بله، در حال حاضر احساس خوبی دارم، عالی هستم، شرایط بدنی ام به گونه ای است که می توانم هر تعداد بازی ممکن در هفته را انجام بدهم و از نظر بدنی کم نیاورم. پس تمرینات خیلی خوبی را پشت سر گذاشتید؟ دقیقا همین طور است. همه بچه ها زیر نظر کادر فنی بسیار با انگیزه و با تمام وجود تمرین می کنند تا فصل گذشته را جبران کنند. البته ما در فصل گذشته هم می توانستیم قهرمان شویم اما اسیر یکسری ...
گفت و گو با جوان یاسوجی، ناجی مادر و فرزندانش از سیل
بویراحمدی است، داستان این فداکاری را اینگونه برای خبرنگار ایسنا توضیح می دهد: با خودروی خودم در حال رفتن به مرکز شهر بودم که متوجه گرفتاری یک مادر و سه فرزندش در خودروی 206 صندوق دار مقابل کلینیک تامین اجتماعی یاسوج شدم که خودرو آنها را آب می برد و در نهایت با برخورد با یک خودرو دیگر متوقف شد که سریع دست بکار شدم و برای نجات آنها تلاش کردم. وی اضافه می کند: همسر این خانم برای گرفتن نوبت به ...
دختر باغیرت 17ساله با کومله ها جنگید | چرا از مدرسه اخراج شد؟
، یکی از افراد تأثیرگذار و مؤثر در زندگی او بود. او در بیشتر مأموریت های جهادی حاجیه را با خود همراه می کرد. این بانوی مجاهد در اواخر سال 1359 در یکی از همین مأموریت های جهادی که به شهر نقده رفته بود، توسط اعضای کومله به فیض شهادت نائل آمد. با مرضیه میار دارلو ، مادر شهیده، در محله خزانه بخارایی هم صحبت شدیم؛ مادری که هنوز فرزندش را در کنار خود احساس و با او زندگی می کند. او در حالی که ...
اعتراف عروس 12 ساله تهرانی | بلایی که سحر و دوست پسرش سر شوهرش آوردند !
کابل خفه کرد و جسدش را در همان باغی که سرایدار بودیم، دفن کردیم. بعد از این ماجرا به تهران آمدم و در یک تولیدی کار پیدا کردم. چند ماهی در خانه مادرم بودم اما او بارها پیشنهاد داد که دخترم را بفروشم و حتی مشتری هم برای دخترم پیدا کرد اما من فرار کردم و دو هفته در خانه خاله ام ماندم بعد هم به سعید گفتم برایم خانه بگیرد که قبول کرد و دو ماهی با هم زندگی می کردیم که دستگیر شدیم. بدین ترتیب با اعترافات این زن و همدستش هر دو بازداشت شدند. ...
دستگیری مادربزرگی که از نوه هایش برای دزدی استفاده می کرد!
به گزارش اصلاحات نیوز؛ باند سرقت مادربزرگ و نوه ها در مشهد با بازداشت سرکرده باند متلاشی شد. من و خواهران کوچکم هرچه پول و لوازم از مسافران و گردشگران سرقت می کردیم بلافاصله مادربزرگم آن ها را برای عمویم کارت به کارت می کرد و ... به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات دختر 13 ساله ای است که با پوششی کثیف و مندرس مقابل مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری امام رضا (ع) مشهد نشسته بود در حالی که بر ...
ماجرای جالب ازدواج عاشقانه بازیگر سریال پایتخت / زندگی با مادرشوهر و مادرزن در یک خانه !
جوان بود که شاید نمی توانست به درستی درک کند چه اتفاقی افتاده است: شوکه بودم. فقط می دانستم بچه ای به دنیا آورده ام که بسیار دوستش دارم؛ عشق، دوست داشتن و محبتی که بر همه چیز غلبه داشت. هم مغزم خالی بود و هم دستم. اما عشق را جایگزین همه نداشته هایم کردم. یادم نمی آید یک قدم عقب نشینی کرده باشم. همه دکترها می گفتند کاری نمی توان برای مهران انجام داد. مادر می گوید: فقط یک دکتر ...
مأموریت عروس و داماد در مرکز اهدای پلاسما چه بود؟/ 302نوبت اهدا برای پرداخت بدهی!
اهدا بیایم. *واقعاً برنامه تان چه بود؟ همه افراد تلاش می کنند کارهای فرعی شان را قبل از روز مراسم ازدواجشان سر و سامان بدهند تا آن روز دغدغه ای نداشته باشند. شما چرا تصمیم گرفتید دقیقاً روز ازدواج تان به مرکز اهدای پلاسما بروید؟ - می خواستم یک غافلگیری جذاب داشته باشم برای بچه های مرکز اهدای پلاسما که بعد از چند سال مراجعه، دیگر مثل خانواده ام شده اند. دوست داشتم در روز شیرین ...
خدمت رضوی در منطقه 12 کلید خورد/ مراسم سوگواری به همت کانون تبلیغ دینی
...> در این دیدار مریم تجلایی دختر شهید گفت: بنده مریم تجلایی فرزند بزرگ شهید علی تجلایی هستم. از پدر و مادر، تنها من و خواهرم به یادگار مانده ایم . وی افزود: باباعلی وقتی به شهادت رسیدند من 4 ساله و خواهرم 9 ماه بودند. به دلیل سن کم، من هر چه از پدرم آموختم از تربیت مادرم بوده است و می شود به گونه ای گفت "من مدیون مادر هستم ". وی ادامه داد: بابا نامه ای مخصوص من نوشته بودند که ...
افشاریان: 54 داور ما نتوانستند از تست ها عبور کنند/ قضاوت بین المللی داوران ما منوط به ورود VAR است
. شخصاً بغض می کنم اگر داوری تست ندهد. خودم این مراحل را گذراندم ولی واقعیت این است که تست بسیار بدی داشتیم. 54 نفر از بهترین داوران ما تست را پاس نکردند که به 10 نفر از این داوران واقعاً احتیاج داشتیم برای هفته های اول تا سوم لیگ جدید. تست آخر دنیا و امتحان کتبی نیست و زندگی ادامه دارد. کسانی که تست را پاس نکردند اصلا نگران نباشند بی شک در آینده در زمانی که آمادگی داشته باشند برمی ...
جلف بازی ژاله صامتی در پشت صحنه برنامه جدیدش | رفتار ژاله صامتی همه را خیره کرد
ژاله صامتی بازیگر سینما و تلویزیون کشورمان 14 فروردین ماه سال 1351 در تهران متولد شد. پدر و مادر ژاله صامتی اصالتا اهل ازنا هستند. علاقه به بازیگری در ژاله صامتی از دوران کودکی شکل گرفت و به گفته خودش از همان دوران کودکی هرکس درباره شغل آینده اش از او سوال میکرد جوابش بازیگری بود. ژاله صامتی یکی از داوران فصل دوم عصر جدید بود. ژاله صامتی دو فرزند دختر دارد. ژاله صامتی بازیگر سینما و ...
در کمپ های خصوصی اجباری ترک اعتیاد چه می گذرد؟
ادبیات تان سخت است... می خندد و همین طور که تعداد بچه ها را در دفتر یادداشت می کند، می گوید: تو پیر شدی بابا. الان همه این طوری حرف می زنند. هیوا بچه نظام آباد است. از خانواده ای نسبتا معمولی. پدر در کودکی فوت کرده و مادر بهیار بیمارستان است. برادرش در ارومیه زن و بچه دارد و ترجیح داده هیوا را ندید بگیرد. درست از همان زمانی که هیوا اولین پک را به گل زد و بعد در جمع شیشه کش های حرفه ای ...
با نوجوان بدحجاب چطور رفتار کنیم!
نیستم یا مثلا فلان فرد تو فامیل چقدر خوب رفتار می کنه، یه کم یاد بگیر! و از این دست جملات بچه ها را جری تر می کند به جای اینکه آنها را سربه راه کند. من از برخی دخترها شنیده ام که می گویند چون مادرم مرا همیشه نصیحت می کند و مرا با دیگران مقایسه می کند که ببین دختر فلانی چادر داره ، من به خاطر همین مقایسه هایش هیچوقت دوست ندارم چادر سر کنم، وگرنه خودم همیشه دلم هوای این را می کند که چادر ...
هیاتی ها مشتاق ترین افراد برای کار اجتماعی هستند
خاطره دارم، اما من به خاطر این شعر بازداشت شدم، از روی منبر پایین کشیده شدم، ولی رویم زیاد بود و باز می خواندم و سعی می کردم دل آن ها را به دست بیاورم. بعد هم نیروی سپاه شدم. من لباس سپاه را دوست داشتم. وارد سپاه شدم و 4-3 سال در سپاه بودم. کلا این فضایی نبود که خیلی راحت بگویند ماشاءالله بفرمایید! روضه هم می خواندیم و مناجات هم می خواندیم، شور هم سینه می زدیم. جذب بالا بود و اتفاقات خوب می افتاد ...
شعر شب سوم محرم
... زود می ریزد و یک کوه بلا می ماند دختر لحظه ی غم لحظه ی بعدش مرگ است آن زمانی که فقط خاطره ها می ماند شبی از قافله جا ماند و به مادر پیوست به پدر می رسد و قافله جا می ماند بعد او چون همه از یاد غمش ترسیدند از مقاتل سندش گاه جدا می ماند دختر لحظه ی غم این غزل کوچک و ناب برگی از دفتر شعر است که تا می ماند ...
آیا نظام خانواده در آستانه فروپاشی است؟
رفتار خودم با والدینم را با رفتار فرزندانم با خودم و همسرم مقایسه می کنم، حس می کنم در تربیت آن ها موفق نبوده ایم، متأسفانه در زمانی که ما بچه بودیم خانواده سالاری حاکم بود هم اکنون که تشکیل خانواده داده و بچه دار شدیم، فرزندسالاری حاکم است. این مادر خانواده ادامه می دهد: من و همسرم تمام خدماتی که یک والدین می تواند به نحو احسن به فرزندش ارائه دهد، به فرزندانمان ارائه داده ایم، اما نمی ...
سیل امامزاده داوود 3 دختربچه را از خانواده شان جدا کرد / مادر برادر و عمه کجا هستند؟
. او که تبعه افغانستان است درباره ناپدید شدن اعضای خانواده اش به جام جم گفت: ما در ورامین زندگی می کنیم. خواهرم، دامادمان و 3 دختر و یک پسر شان از یک سال قبل و بعد از جنگ داخلی در افغانستان به ایران آمده و در ورامین ساکن شدند. چهارشنبه هفته گذشته خواهرم نوریه 28 ساله همراه پسرش مصور 8 ساله، دخترانش معصومه 9 ساله، آسیناب 4 ساله و تمنای یک سال و نیمه و خواهرشوهرش شفیقه با خودروی دربستی برای زیارت ...
حاج حسن خلج؛ روضه شب چهارم محرم الحرام
حسین برات یه دنیا غم آوردم گلام رو با خودم آوردم ببخش که هدیه کم آوردم حسین بخدا امشب نیازبه روضه خون نداری، من فقط بهانه میخوام دستت بدم. حسین ستاره ی عرش برینم بشنو صدای آتشینم تو دست رد نزن به سینه ام حسین بارون رحمت من به خواهرت نزول کن داداش به جون مادر بچه هامو قبول کن بنا به ...
وسوسه سیاه یک زوج دختر 15 ساله شان را ناپاک کرد !
به گزارش رکنا، احساس زنانه ام نشان می داد که او با زن دیگری رابطه دارد من و فرهاد دیگرطبق قانون سند عقد نامه ای نداشتیم و صرفا با یک داشتیم زندگی خود را ادامه میدادیم . بعد از رفتارهای عجیب شوهرم دیگر یقین پیدا کردم که او دل به زن دیگری بسته است کم کم بعد از مدتی دیگر فرهاد درخانه پیدایش نمی شد تا اینکه من متوجه شدم مسافر کوچکی در راه دارم .... درحالی که خودم از این خبر شوک ...
جزئیاتی از رفتار شیطانی 3 جوان با مریم دختر 17 ساله
طولانی کار می کرد تا من احساس کمبود نکنم ولی بیچاره نمی دانست که جواب محبت هایش را اینگونه می دهم و آبرویش را می برم! چند سال به همین منوال گذشت و سعی می کردم در نبود مادرم کارهای منزل را انجام دهم. هر از گاهی هم سمانه دوستم پیش من می آمد و ساعاتی را با هم می گذراندیم. متأسفانه در انتخاب دوست اشتباه کردم و بیراهه رفتم. از طریق سمانه بود که با پسری در شبکه های اجتماعی آشنا شدم و از همان ...
ادعای جنجالی متجاوز تهرانی پس از آزار و اذیت 10 دختر | به زور به دخترها تجاوز نکردم + عکس متجاوز
اقوام دورم از من نگهداری کرد. هیچ وقت سایه پدر و مادر بالای سرم نبود و احساس تنهایی شدیدی می کردم. وقتم را با درس خواندن پر می کردم تا اینکه در کنکور رتبه بسیار خوبی آوردم و در یکی از دانشگاه های ممتاز کشور قبول شدم. در خوابگاه زندگی می کردم و قصد داشتم درسم را ادامه بدهم تا بتوانم برای خودم زندگی خوبی درست کنم تا اینکه در اینستاگرام پسر جوان من را دنبال کرد و هربار که عکس یا مطلبی می نوشتم برایم ...
رضا هلالی: چند سال نیروی سپاه بودم
گوید من با این خاطره دارم، اما من به خاطر این شعر بازداشت شدم، از روی منبر پایین کشیده شدم ولی رویم زیاد بود و باز می خواندم و سعی می کردم دل آنها را به دست بیاورم. بعد هم نیروی سپاه شدم. من لباس سپاه را دوست داشتم. وارد سپاه شدم و 4-3 سال در سپاه بودم. کلا این فضایی نبود که خیلی راحت بگویند ماشاءالله بفرمایید! روضه هم می خواندیم و مناجات هم می خواندیم، شور هم سینه می زدیم. جذب بالا بود و اتفاقات خوب ...
چطور پدر و مادر بهتری باشیم؟
ژاپنی ها برای تربیت بچه های مطیع و موفق پاسخگو بودن کلید ارزشمند شمرده شدن است. کافیست کودک اشاره کند تا پدر و مادر در اختیار او باشند و هنگامی که این اشاره ها در طول یک سال اول زندگی بارها و بلکه هزاران بار تکرار می شوند نوزاد می فهمد کسی به من گوش می کند و پاسخ می دهد، پس من ارزشمندم! البته که شما همیشه نمی توانید بی درنگ در خدمت نوزاد باشید و با بزرگ تر شدن کودک، او باید باد بگیرد همیشه ...
دلیل عجیب زن جوان تهرانی برای قتل شوهر پیرش
خوبی داشت و من تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم و 18 سال اختلاف سنی را نادیده گرفتم. اما بعد از مدتی متوجه شدم او مردی عصبی و بداخلاق است. مدتی بعد باردار شدم و تصور کردم شاید تولد فرزندمان اخلاقش را بهتر کند. اما فرقی در اخلاق و رفتارش نداشت. چند سال بعد دختر دومم به دنیا آمد. من یک دختر 14 ساله و یک دختر 11 ساله دارم. در تمام این سال ها او مدام بچه ها را کتک می زد. با آنها تندی می کرد و آزارشان می ...
روستایی در گِل و دلی که به حضور جهادی ها گرم است
خبرگزاری فارس از چهارمحال و بختیاری؛ نرجس سادات موسوی| گوشی را قطع نکرده سمت لباس هایم رفتم تا سریع خودم را به اهالی روستا برسانم. سر برگرداندم و مادرم را در چارچوب در دیدم. اوغور بخیر! کجا به سلامتی؟ بگذار عرق تنت خشک شود بعد دوباره راهی شو اما حتم دارم نگرانی را از چشم هایم خواند. گفتم روستای بارده را آب برده باید برای کمک بروم، آب دهانش را قورت داد و مضطرب نگاهم کرد مردمک چشمانش تند ...
نامه ای به همه ی رییس جمهور های جهان
دقیقا شخص شما. فرقی نمی کند در و از کدام کشور، فردا اول وقت به مدیر دفترتان بگویید، از وزیر فرهنگ شماره ی یکی از نویسنده های کشورتان را بگیرد، زنگ بزند بروید یک شب خانه اش بمانید، قطعا خوشحال می شود ولی لطفا بی محافظ، بی کت و شلوار ، بی دوربین. وقتی رسیدید بگویید زن آقای نویسنده غذایی که بچه هاشان عاشقش هستند را درست کند، به جزییات دقت کنید، به دست های چرب زن وقتی دارد تکه های ...
جای من خوب است
، جای من خوبه... این قدر جای خوبی دارم. من هیچ وقت پیش شماها نمی آم. این قدر نیا در خونة من و بگو بیا بیا... پیش شما حسین، علی، مهدی، محمد و زهرا هستند. داشت از خانواده مان حرف می زد که فوری گفتم: ولی من می خوام تو هم باشی... یک دفعه چشم باز کردم، توی خانه خودم بودم و داشتم خواب می دیدم! از فردایش دوباره کارم شد رفتن بر سر مزارش... کمی بعد، باز هم خوابش را ...