سایر منابع:
سایر خبرها
نسخه طلایی مرد رمال برای دختر نوجوان!
و برای اینکه طلاها را پس بدهند باید مجددا 17قطعه طلا کنار یک قبر قدیمی دیگر در همان گورستان دفن کنم. بی آنکه به کسی حرفی بزنم، گفته های مرد رمال را باور کردم و روز بعد طلاهای مادر و خواهرم را برداشتم اما کم بود و 17قطعه نمی شد. به همین دلیل بخشی از طلاهای دخترخاله ام را قرض گرفته و راهی قبرستان شدم و باز هم این اتفاق تکرار شد؛یعنی طلاها را دفن کردم و روز بعد اثری از آن نبود. دختر نوجوان ...
از سرقت مسلحانه طلافروشی در غرب تهران تا سرقت رمال از دختر 16 ساله
وجو درنهایت موفق شدم مردی را پیدا کنم که به قول خودش می توانست طلسمی به من بدهد که زبان مادرم را ببندم و دیگر او به من گیر ندهد و با رفتارهایش اذیتم نکند. مرد رمال پیشنهاد داد که به یکی از روستاهای اطراف تهران بروم و در کنار قبر شماره 17 گورستانی که اسمش را هم به من گفته بود، طلاهایم را دفن کنم. او حتی از من خواست که از این کار فیلم و عکس تهیه کنم و برایش بفرستم و حدود 24 ساعت بعد، به ...
همدستی رمال مجازی با مردگان برای سرقت طلایی از دختر نوجوان
برده شده را به خانه برگردانم این بار تعدادی از طلا های باقیمانده خودم و تعدادی هم از دخترخاله ها و دوستانم قرض گرفتم و دوباره 17 قطعه طلای دیگر را در همان قبرستان دفن کردم و به خانه برگشتم، اما روز بعد وقتی به قبرستان رفتم باز هم دیدم اثری از طلا ها نیست. خیلی شوکه شده بودم و ترس تمام بدنم را فراگرفته بود که با مرد رمال تماس گرفتم، اما تلفنش خاموش بود و صفحه مجازی اش هم بسته شده بود. تازه متوجه شدم ...
تجاوز پسران زن رمال به پسر شکست خورده/ آنها از او فیلم گرفتند!
طلسم کرده اند و او می تواند این طلسم را باطل کند. اما هزینه باطل کردن طلسم، حدود 10 میلیون تومان بود و من به ناچار دستبند طلای مادرم را سرقت کردم و فروختم و پولش را به زن رمال دادم. شاکی ادامه داد: هر کاری که زن رمال گفته بود انجام دادم اما فایده ای نداشت و بالاخره هم آرزو مدتی بعد ازدواج کرد. من که خیلی عصبانی بودم و از طرفی دستبند مادرم را پنهانی فروخته بودم به سراغ دوستم رفتم و گفتم ...
اخبار حوادث امروز (22مرداد 1401) از قتل برومند نجفی محیط بان کرمانشاهی با تیراندازی پدر مقتول تا ...
16ساله 17قطعه طلا را در گورستانی دفن کن و روز بعد آن را از دل خاک بیرون بکش و نزد من بیاور تا وردی بخوانم و مشکلاتت حل شود . مرد رمال با این نسخه عجیب به راحتی توانست دختر نوجوان را فریب داده و همه طلاهای او و خانواده اش را سرقت کند. تپش قلب پدر سدنا کوچولو در سینه مرد 51 ساله آنها با اهدای اعضای بدن فرزندشان من را نجات دادند و باعث شدند فرزندانم بی پدر نشوند. این مهم ...
قتل دردناک دختری که از پدر مبتلا به آلزایمرش نگهداری می کرد
، پول، سکه و لوازم ارزشمند را سرقت کردم و از محل گریختم.وی ادامه داد: پس از قتل از ترسم جرأت نمی کردم به خانه ام بروم و سرگردان بودم. از سوی دیگر به شدت عذاب وجدان داشتم تا اینکه در نهایت پلیس مخفیگاهم را شناسایی کرد و دستگیر شدم. سفر پسر نوجوان به پایتخت برای دیدن معشوق به قتل ختم شد! اسید پاشی بر روی ماموران پلیس! نسخه طلایی مرد رمال برای دختر نوجوان! ...
قتل دختر جوان مقابل چشمان پدر آلزایمری اش
یکی از اقوامش پنهان شده و کارآگاهان جنایی او را بازداشت کردند. مرد میانسال در تحقیقات اولیه به قتل اعتراف کرد و گفت: چند باری به خانه این زن و پدرش رفتم تا کارهای شخصی پدرش را انجام دهم. در این مدت چشمم به طلاهای او افتاد و از آنجایی که او و پدرش تنها زندگی می کردند وسوسه شدم که از خانه سرقت کنم. روز حادثه با انگیزه سرقت وارد خانه شدم و در فرصتی مناسب زمانی که زن جوان روی مبل نشسته بود به سمتش رفتم و از پشت با روسری او را خفه کردم و بعد وسایل داخل خانه را سرقت نمودم. به دستور شعبه یکم دادسرای امور جنایی تهران، متهم در اختیار کارآگاهان اداره دهم قرار داده شد و تحقیقات ادامه دارد. ...
مهم ترین اخبار حوادث امروز ایمنا؛ 22 مردادماه
چند روز قبل دختر 16 ساله ای به همراه خانواده خود به پلیس مراجعه کرده و از سرقت 500 میلیون تومان طلا توسط مردی رمال خبر دادند. دختر نوجوان در تحقیقات گفت: من بیشتر اوقات با دوستانم در اینستاگرام و واتس اپ صحبت می کردم اما مدتی بود که مادرم مدام غر می زد و می گفت چرا اینقدر با گوشی تلفن همراهت درحال چت کردن هستی و تمام وقتت را با گوشی تلف می کنی. بیشتر بخوانید اقدام ...
قتل زن جوان به دست مستخدم خبیث
شدم او و پدرش در آنجا تنها زندگی می کنند. پس از آن هر هفته یکبار به خانه آنها می رفتم و پدرش را به حمام می بردم. در این مدت متوجه شدم زن جوان مقدار زیادی طلا دارد و همیشه هم در خانه شان پول نگهداری می کند. از آنجایی که وضع مالی خوبی نداشتم، تصمیم گرفتم طلاهای زن جوان را سرقت کنم. روز حادثه تصمیم به سرقت گرفته، به همین خاطر در فرصتی مناسب وقتی زن جوان روی صندلی نشسته بود از پشت روسری دور ...
آزار دختر نوجوان تهرانی توسط 2 مرد شیطانی!
...، سارینا 13 ساله که همراه مادرش در جلسه دادگاه حضور داشت در طرح شکایت خود گفت: مادرم شاغل است و گاهی دوستان او در طول روز به من سر می زدند.روز حادثه یکی از دوستان مادرم به من گفت که اگر حوصله ات سر رفته با هم برای ناهار بیرون برویم و من قبول کردم.برای همین به یک ساندویچی نزدیک خانه مان رفتیم.یکی از کارگران ساندویچی ارتباط دوستانه ای با دوست مادرم برقرار کرد و او را به خانه اش دعوت کرد.من هم ...
زیرکی مرد مسافرکش سارق مسلح را به دام پلیس انداخت
علاوه بر یک قبضه کلت کمری، یک شوکر به همراه 10عدد فشنگ کشف شد. متهم پس از دستگیری در بازجویی ها اعتراف کرد که قصد سرقت از طلافروشی را داشته اما با حضور مأموران نقشه اش نافرجام باقی مانده است. قتل دردناک دختری که از پدر مبتلا به آلزایمرش نگهداری می کرد نسخه طلایی مرد رمال برای دختر نوجوان! گفت و گو با سارق مسلح متهم 34ساله است و می گوید تا همین چند سال قبل مدیر یک شرکت ...
قتل دختر جوان تهرانی مقابل چشمان پدر مبتلا به آلزایمر / قاتل دستگیر شد
بردم. در جریان رفت وآمدم به آن خانه متوجه وسایل قیمتی و طلاهای مقتول شدم. روز حادثه، مقتول در اتاق نشیمن بود که روسری اش را دور گردنش انداخته و خفه اش کردم. بعد هم با سرقت وسایل قیمتی گریختم. منبع : جام جم کدخبر: 814196 1401/05/23 05:30:00
بخشش قاتل برای کمک به ایتام
دوباره به آنجا برگشته بود تا سر و گوشی آب دهد دستگیر کردند. یک روز پس از دستگیری این مرد از بیمارستان خبر رسید که جوان مصدوم جانش را از دست داده است و با گزارش ماجرا به تیم جنایی پایتخت، تحقیقات از عامل جنایت آغاز شد. او با اعتراف به قتل جوان 24ساله گفت: حدود 3ماه قبل ازدواج کردم. من و همسرم در 2رستوران مختلف کار می کردیم و از زندگی مان راضی بودم تا اینکه چند وقت قبل متوجه شدم همسرم خیلی ناراحت است ...
وثیقه برای شوهر خیانتکار
بچه خودش را نگه دارد بچه های من چه می شوند؟ با شوهرت اختلافی داشتی؟ با شوهرم اولم اختلاف داشتم چون معتاد بود. هر روز من و بچه را کتک می زد. بچه 6 ماهه مدام کتک می خورد من هم طلاق گرفتم. پدر و مادرم مخالف طلاق بودند اما نمی توانستم تحمل کنم بچه ام کتک بخورد به همین خاطر طلاق گرفتم. بعد با مرد دیگری ازدواج کردم از او هم یک بچه دارم، زن دومش شدم. از دست پدر و مادرم ...
با مالباختگان پرونده کلاهبرداری؛ از فروش دوربین ،طلا و طوطی تا تحویل چک و رسید جعلی+ فیلم
، سینه ریز و النگویم را برای فروش در سایت دیوار گذاشتم، آن هم برای کمک به برادرم تا پول پیش خانه اش بیشتر شود و جابجا نشود. می پرسم چرا طلایت را به طلا فروشی نبردی و نفروختی؟ می گوید: به چند طلا فروشی رفتم اما یکی دو تا خرید طلا نداشتند، بقیه هم پایین تر از قیمت اصلی می خریدند.من طلاها را با پس انداز چند سال کار و حقوقم خریده بود، مفت که به دست نیاورده بودم که راحت و ارزان ...
تجاوز به زنان از سوی مسافرکش قلابی
سهروردی را داشتم. راننده یک پراید مقابل پایم توقف کرد و من نیز به گمان اینکه مسافرکش است، سوار بر خودرو او شدم و روی صندلی جلو نشستم . وی ادامه داد: لحظاتی بعد راننده به بهانه گرم بودن هوا، شیشه های خودرو را بالا داد که از آن لحظه به بعد استرس من شروع شد. شیشه ها دودی بود و به هیچ وجه بیرون خودرو قابل رؤیت نبود. قصد داشتم درِ خودرو را باز و خودم را به بیرون پرتاب کنم اما متوجه شدم درِ ...
وقتی فرزند شرف به شهادت می رسد
ماه قبل از شهادت، ایشان را دیدم، بعد هم به محل کارم رفتم، تا اینکه در 25 آذر تلگرافی درباره پدر به دستم رسید. آخرین دیدار ما در شهرستان زهک بود. هیچ گاه آن روز را فراموش نمی کنم؛ پدر با ماشین پاسگاه به همراه یک سرباز و راننده به منطقه زهک آمده بودند. کپسول گاز در زاهدان پیدا نمی شد. من رفته بودم زهک که برای خانه کپسول گاز تهیه کنم که پدر را آنجا ملاقات کردم. یادم هست که از ماشین پیاده شدند و کمی ...
این گروه جهادی بنیان خانواده را با ملات مشاوره محکم می کند
.... تماس گرفتم و گفتم می خواهم برایشان دفتر تهیه کنم. بعد از چند روز به تهران رفتم و با هماهنگی بچه های واحد خانواده دفتر موردنظرشان را خریدیم. ایشان به من گفتند : وقتی برای اهل بیت(ع) کار کنی، خیلی زود برکتش را در زندگیت می بینی . این آخرین حرف ایشان بود. وقتی به برازجان برگشتم دیدم مادرم خانه نیستند و خاله ام تنها نشسته. گفت :مادرت رفته خانهٔ همسایهٔ روبه رویی. مادرم که آمدند گفتند ...
برای دل کندن از محمد، دعا می کردم
...> تو شاگرد اولی، بمان و مهندس شو اما او دست بردار نبود و هر طور که بود می خواست خودش را به جبهه ها برساند. حرف های خانواده هم اثری در منصرف کردنش نداشت حتی وقتی پدر می گفت: تو شاگرد اول دبیرستانی. بمان و همین رشته ریاضی را تا دانشگاه ادامه بده، مهندس شو و جور دیگر به کشورت خدمت کن. ما به جای تو به جبهه می رویم. با زبان شیرینش دل پدر و مادرش را به دست آورد و بالاخره کتاب و دفترش را بار ساک جبهه ...
گفت وگو با بازرس ویژه حاج قاسم/ روایت 12 روزی که سردار سلیمانی برای نگه داشتن خط در کانال ماهی ماند
خط برده بود برگشت، پرسیدیم حاجی کجاست؟ گفت: کاتیوشا خورد بعد از انفجار گرد و خاک شد، تا خودم را جمع کنم، موتورم را پیدا کنم، دیدم حاج قاسم نیست و برگشتم. ما نگران بودیم که حدود نیم ساعت بعد، شهید بینا روی بیسیم ارتباط برقرار کرد و گفت حبیب پیش ماست. حاج قاسم می گفت: بعد از اینکه انفجار شد، با خودم گفتم تا موتور را پیدا کنم و راه بیفتیم طول می کشد، بلند شدم و توی گرد و خاک حرکت کردم و سر ...
معلمی را از جنس مادری می بینم / روایتی از یک مادر معلم
که دارم سرکلاس می روم. با خودم می گفتم چرا باید بگذارمش پیش مادرم و بیایم اینجا؟ هنوز هم عذاب وجدان دارم. البته اگر به عقب برمی گشتم باز هم همین تصمیم را می گرفتم ولی از این که بیشتر از این پیش فرزندم نبودم ناراحتم. با فرزند کوچک، مدیریت زمان خیلی برایم سخت بود. این عذاب وجدان را تا شروع کلاس داشتم. از طرف دیگر تا ساعتی که در مدرسه سر کلاس بودم هیچ چیز یادم نبود. اصلاً وقتی در مدرسه ...
جزئیات قتل وحشتناک پرستار جوان در مشهد؛ قاتل:80 درصد پشیمانم!
...، اما بعد پشیمان شدم! چرا؟ چون پزشکان مرا جواب کرده بودند، ولی بعد از یک سال حالم خوب شد و دوباره به سوی همسرم بازگشتم، ولی او نمی خواست با من زندگی کند. پس چرا او را به قتل رساندی؟ یک روز در خیابان او و مادرش را در منطقه احمدآباد دیدم که سوار یک خودروی شاسی بلند شدند. راننده آن خودرو پسر جوان عینکی بود که رفتاری بسیار مرموز داشت. با خودم فکر کردم پس ...
وقتی یک ژاپنی ماهیت مجاهدین خلق را شناخت
.... در خانه یکی از همسایه ها ساواک ریخته بود و کتاب ها را بررسی می کرد. سریع به ما خبر دادند که مثلاً اگر کتاب را امام دارید زود پنهان کنید . من رساله امام را داشتم . برای اینکه این کتاب در خانه نباشد رفتم در آن خانه ای که جلسه داشتیم گذاشتم. اتفاقاً روز بعد ساواکی ها رفتند همان خانه و همه را بررسی کردند. پسرشان را گرفتند یکی را اعدام کردند. منتها کتاب من که آنجا بود یک نامه که از ژاپن ...
۞ نکته آموزشی:
تئاتر به آنجا رفتم. آقای خمسه، بعد سیامک صفری و در آخر مجتبی کاظمی کسانی بودند که از آن ها زیاد یاد گرفتم. مخصوصاً مجتبی کاظمی که به من خیلی چیزها یاد داد. سال دوم راهنمایی برای مجموعه ای در شبکه ی دو در مدرسه هنر و ادبیات تست گرفتند و من قبول شدم. مسئولین مدرسه مخالف بودند و خانواده ام را خواستند. مدیر به پدرم گفت یا درس یا تلویزیون و اخراج. من تا بالای خیابان الوند که باید می رفتم سر کار ...
آشنایی با خواص سنگ ها در اسلام؛ از آورندگان برکت تا تضمین کننده سلامتی
(استنجار) آن را از دست درآورند. شرف شمس این انگشتر یکی از معروفترین انگشترهاست که با داشتن طالبان زیاد، در روز و ساعت مخصوص یعنی 19 فروردین هر ساله تهیه می گردد بدین نحو که در آن روز و ساعت معین طلسم مربوطه با آداب و تشریفات خاصی که بسیاری مدعی آن هستند ولی هیچگونه رعایتی نمی کنند بر روی نگین زرد رنگ عموما و بعضا صفحه های زرد مانند کاغذ، ورقه برنجی، طلا و غیره حک می گردد. اقوام ...