سایر منابع:
سایر خبرها
من بودم و یک دوربین و قصه ای که عاشقانه بود!
و نقشی که به نسبت بازی شهاب حسینی و ناصر هاشمی چندان حضور پررنگی ندارد، اگر نمی توانست تعادل را حفظ کند همه فیلم خراب می شد. مثل اینکه خوب از کار در آمده است. سخت هم بود؟ بله! با شخصیت میترا هم خیلی بدبختی کشیدم. خب شخصیت دوقطبی وجود دارد که به خانه من آورده می شود، من باز داستان داشتم! بعدها آقای هاشمی به من گفتند چقدر سخت بوده است. چون هر روز تا من به خانه برسم به پهنای صورتم برای خسرو اشک می ریختم. قصه اش را دوست داشتم. احسان بیگلری خیلی آدم محترمی است و در تمام روزهایی که درگیر فیلم بودم آقای بیگلری فضای جدیدی از سینما را به من نشان داد. منبع: اعتماد ...
علی دایی: دانشگاه مسیر زندگیم را عوض کرد
تیم متالورژی با سایر واحدهای دانشگاه فرق داشتند چون ما خشن تر از سایر گروه ها بودیم. * من سه سال و نیم در خوابگاه زندگی کردم. مطمئن باشید اتفاقی نمی توان موفق شد و باید زحمت کشید. من شب ها درس می خواندم و فقط یک درس را افتادم که آن هم ترم اول بود. من هم کار می کردم و هم درس می خواندم. در کار تولید پوشاک بودم و شریک هم داشتم. * پدرم خیلی دوست داشت مهندس شوم و به خاطر او مهندس ...
مجید برزگر: ادعایی ندارم!
قرار بگیرد. مایل بودم هم پرویز هم فصل باران های موسمی و یک شهروند کاملا معمولی در جشنواره فجر دیده شود؛ و کارم ارزیابی شود. دوست داشتم ببینم کجای سینمای ایران قرار می گیرم. باوجود اینکه می دانم کار سختی بود و شاید خوب از آب در نیامد، باز هم دوست داشتم در این مسابقه باشم. ولی با همه اینها، باز مایلم در این مجموعه باشم، بنابراین از هر موقعیتی که به من داده می شود استفاده می کنم و خوشحالم در حین اکران ...
کارگردان فیلم سینمایی دلبری: منتظر بودم تهیه کننده فیلم نامه ام را رد کند
قرار گرفتم و از همان زمان دوست داشتم بازی در چنین فیلمی به من پیشنهاد شود. چند سال قبل هم که فیلم روزهای زندگی را تماشا کردم از خدا خواستم این فرصت را به من بدهد که در فیلمی بازی کنم که بتوانم به کسانی که به آنها مدیون هستیم ادای دین کنم. در بخشی از این نشست خبری تهیه کننده فیلم و هنگامه قاضیانی درباره استفاده نکردن قاضیانی از مواد گریم برای اشک ریختن در طول فیلم برداری صحبت کردند اما ...
نیکی کریمی، ستاره ای که جنبه شهرت را داشت!
شروع کردم برایم مهم نبود که 10 تا فیلم بازی کنم و به یکباره تبدیل به یک آدم خیلی مشهور شوم. از همان اول این موضوع برایم مهمترین بخش ماجرا نبود. همیشه برایم مهم بود که این کار را عمیق شروع کنم و بتوانم یاد بگیرم. یعنی حتی وقتی اول کارم بودم، دیدم دید سطحی و خاصی نبود و دید پخته ای داشتم. به خاطر اینکه مجله فیلم و مجلات مختلف دیگر را می خواندم و می دانستم که اگر آدم می خواهد پایش را در جای ...
آن سوی هرمز (182)
باشد از جا بلند شد و سلام کرد. پرسید ان شاءالله خوب خوابیدید؟ گفتم بله خیلی خوب بود. چریک گفت ولی گویا خانم الیزابت نتوانستند به خوبی بخوابند چون از نیمه های شب به کریدور آمده و پشت میز نشسته و مشغول نوشتن هستند. خودم را به کریدور رساندم. الیزابت مشغول نوشتن بود. این طور که از دفترش پیداست صفحات متعددی را سیاه کرده بود. بوی عطر قهوه از روی میز الیزابت متصاعد می شد. از چریک خواستم که اگر ممکن است ...
نمی خواستم مخاطب با دلبری بیش از حد اشک بریزد/ دلبری ؛ حکایت عشق بازی با دو چشم
طوبی ارتباط بگیرد. قاضیانی به فضای این اثر کاملا اشراف داشت و برای من بازیگر ثابت شده ای است. * حضور این بازیگر و به طور کلی فضای فیلم تا حدی جنس سینمای میرکریمی را یادمان می آورد. اینفضا برای خودتان هم آشنا بود؟ - طوبی زنی است که به نظر خودم هر کسی نمی توانست خوب نقش او رابازی کند. تعداد بازیگرانی که برای این نقش در نظر گرفته بودم بسیار کم بود و هنگامه قاضیانه گزینه اول ...
سال 88 احساس بی پناهی می کردم
باشد و نتوانید کاری برایش کنید؟ (با مکث) بله. کتاب منِ او که پرفروش ترین کتاب فعلی من است با مشکل روبه رو شد. سال 1378 بیش از چهار ناشر آن کتاب را به خاطر حجمش رد کردند هرچند دوباره همه شان آمدند و گفتند می شود دوباره آن را به ما بدهی؟ آن زمانی که کتابم را ناشران انتخاب نمی کردند، به خودم نمی گفتم نویسنده. من آن موقع مهندس بودم و کار دیگری داشتم. بعد هم در همان موقع هم طلب کار کسی نبودم که ...
طارمی:شرمنده آقای گل دربی شدم
من نکته می گوید با جان و دل گوش می کنم و سعی می کنم از آنها برای کمک به پرسپولیس و پیشرفت خودم استفاده کنم. *از بازی سپاهان گفتی از کیفیت بازی همه راضی بودند. الان نظر خودت در این مورد مسابقه چیست؟ من که به شخصه شرمنده هواداران و هم تیمی هایم شدم. واقعا حیف شد نتوانستم در این بازی گلزنی کرده و اسباب شادی این همه هوادار را فراهم کنم. شرمنده کادر فنی شدم. شرمنده آقای گل دربی ...
مصاحبه خواندنی و جنجالی لیلی گلستان (3)
خاطر همان که گفتید درگیر شد؛ درگیر عشقش به فروغ. آدمی با این شخصیت محکم، نباید گیر کند. خیلی ها خیلی جاها گیر کردند اما آمده اند بیرون. چه کسی باور می کرد با آن سیمای یک زن خوشبخت و خوشحالی که من داشتم، با آن عشقی که به شوهرم داشتم، از او جدا شوم؟ هیچ وقت این ناراحتی را اظهار نکرده بودم، اما خوشبخت واقعی نبودم. خودم می دانستم که نیستم. به خودم که نباید دروغ بگویم. آمدم کنار. آدم باید ...
داور المپیکی ایران از والیبال،لابی کشورهای عربی و آرزویی که به آن رسید می گوید
و نفر هفتم شدم. البته خودم برای قضاوت در المپیک خوشبین بودم. حتی خودم را روی فرم نگه داشته ام. تمرین می کنم. چرا که ممکن است داوران قبل از المپیک 2016 ریو کمپ داشته باشند.شاید در آنجا تست عملی و تئوری بگیرند. او حالا راضی است: سال سختی داشتم امسال. برای دو تورنمنت سنگین نزدیک به 50 روز خارج از ایران بوده ام. سخت بود اما خدا را شکر راضی ام. امسال خیلی عالی برایم تمام شد. شاهمیری شاید بیشتر از ...
گفت وگوی قدیمی با علی دایی در آستانه 46 سالگی
که نبودم. داداش های من هم بودند. خب، اگر نگه شان می داشتیم خانه پر می شد. موقعی که آمدید تهران، توی اردبیل آدم مشهوری بودید؟ توی اردبیل همه فوتبال دوست هستند. تمام بازی ها، استادیوم پر می شد. ما جام فلق بازی می کردیم و هرکه با ورزش آشنا بود ما را می شناخت. ترم اول که تازه دانشگاه قبول شده بودم، همیشه چهارشنبه ها سوار اتوبوس می شدم و می آمدم اردبیل. 13-12 ساعت راه بود. همیشه ...
عشق پسر 25 ساله به دختر 40 ساله دردسر ساز شد
ساله به نام جعفر بود در مسیر راه داستان تلخ زندگی اش را برایم بازگو کرد و سپس از من خواست برای گرفتن یک وام 10 میلیون تومانی او را کمک کنم من هم که عاشق رفتار و ادب او شده بودم قبول کردم و 10 میلیون تومان از پول هایم را به عنوان وام به او دادم. همین موضوع به ارتباط بیشتر ما منجر شد تا این که جعفر به من ابراز علاقه کرد. در ظاهر به او گفتم من سن مادر تو را دارم، اما در واقع نمی توانستم از ...
ماجرای دست طلایی شدن این پزشک در جبهه
و باز هم بیهوش شدم. پس از آن من را به اهواز و بعد به تهران منتقل کردد. من راست دست بودم و از قضا دست راستم هم از آرنج قطع شده بود. نوشتن با دست چپ را از همان زمان بیمارستان آغاز کردم. در ابتدا بسیار سخت بود تا بخواهم با این دست بنویسم و دست خطم شبیه بچه هایی بود که نوقلم هستند. آن زمان که به تهران آمدم دوباره به مدرسه رفتم و تا سوم دبیرستان درس خواندم. روایت آخرین جانبازی ...
مریلا زارعی در نشست خبری فیلم "گیتا" در روز دوم جشنواره فیلم فجر34
می خواندم نمیدانستم نویسنده این فیلم یک خانم است اما یک احساس زنانگی در فیلم دیدم. همیشه دوست داشتم با فیلمسازان اول کار کنم چرا که تجارب خوبی هستند.امسال سه فیلم کار کردم که همه شان چالش عجیبی برایم بود. مسعود مددی در ادامه نشست گفت: سکانس بیمارستان یکی از سکانس های اصلی ماست که گره اصلی داستان باز می شود اما در اکران برج میلاد همانجا دقیقا فیلم شروع کرد به قطع تصویر و صدا که این خیلی ...
چیستا یثربی: پروسنان شکارچی خوب لحظه هاست/ امامی: تنهایی در تک تک صفحات کتاب فریاد می زند
چیستا یثربی اظهار کرد: من هم مانند آقای امامی نویسنده کتاب را نمی شناختم و هنگام شروع مطالعه، خودم را برای بازی های زبانی که این روزها به شدت مد شده است آماده کرده بودم اما با خواندن همان داستان اول جذب کتاب شدم و به جرات می گویم که با کتاب قوی روبه رو بودم. وی ادامه داد: همیشه نگاه تیز منتقدان متوجه کار نخست نویسنده است و به نظرم نویسنده کار قابل قبولی را ارائه داده و کمتر ایرادی را می ...
همه می گفتند فقط به آقا سلام برسان/خودم پلاک گردن پسرم انداختم/به شدت با پخش شدن عکس ها مخالفم/آن هایی ...
محرم و صفر فرصت داشتم که بروم اما نشد. از اول ربیع از چند کانال پیگیری کردم که بروم اما پیگیری نتیجه نمی داد و طول کشید؛ محمد حسین هم خیلی اصرار کرد و بالاخره دوستان راضی شدند چهار، پنج روز ما دو نفر را بفرستند. در زمان جنگ هم که بودیم با اینکه نوجوان بودم، ستادی بود به اسم ستاد دعا که مسئولش آقای بکایی بود.سال 63 می رفتیم در این ستاد و در لشکرها می خواندیم. آقا محمد حسین هم با همین هدف ...
نفس ؛ قصه ای بلند از کودکی و معصومیت
رمانم خیلی غریزی آنها را آورده بودم و همان طور که اجزای داستان پیش می رفت ماجرای کولی ها وارد آن شد. در واقع در فیلم هم جهان کولی ها برای شخصیت داستانی ما خیلی جذاب و جالب بود که در فیلم به تصویر کشیده شده است. در بخشی از فیلم هم آیین های عزاداری عاشورا در یزد را به تصویر کشیده اید. دلیل نمایش این آیین در فیلم چه بود؟ بخشی از فیلمبرداری ها در روستای ابرندآباد صورت گرفته. ابرندآباد ...
بازیگری که برای شباهت به نقش 11 کیلو وزن کم کرد
شخصه معتقد هستم که دیگر نقش معتاد بازی نخواهم کرد. محسن فیلم ابد و یک روز تنها یک بار برای من اتفاق افتاد. وی درباره کم کردن وزن خود گفت: در طول یک ماه گذشته 11 کیلو وزن کم کردم و از همان لحظه به خودم گفتم باید تمام مشخصات یک معتاد از وزن کم تا لحن صدا و گفتار در شخصیت محسن را جاری کنم، چون فقط نمی توان به دیالوگ متکی بود. به همین دلیل با همه تلاش سعی کردم محسن معتاد را به خوبی بازی کنم ...
دایی:مرا به خاطر پوشیدن شلوار جین رد کردند/علی کریمی را دوست دارم
جین و کاپشن در اردبیل رد کردند! * اواخر دانشجویی من بود که شما (فردوسی پور) به دانشگاه شریف آمدید. تیم ما خوب بودند. بچه های متالوژی خوب بودند و با بقیه فرق داشتند! بچه های دانشکده ما یک مقدار از شما خشن تر بودند. * سه سال و نیم در خوابگاه زندگی کردم. نمی توانستم سر کلاس حاضر شوم. سال دوم که به تیم تاکسیرانی رفتم، فوتبال زیاد وقتم را می گرفت. همان موقع در کار پوشاک بودم و زیاد ...
فرهاد آئیش چقدر احساس خوشبختی می کند؟
زندگی می کنم. این را به عنوان یک تبلیغ یا اینکه باید این طور بود نمی گویم. خود به خود از بچگی همین طور بودم. حتی در جوانی هم که داری رشد می کنی و می خواهی سری در سرها در آوری باز هم در همان دوران، من در لحظه بودم. البته گاهی نیز به گذشته و آینده فکر می کردم. اما الان در سنی هستم که آنقدر نیاز ندارم که بخواهم گذشته ام یا آینده ام را بررسی کنم. به همین دلیل بیشتر می توانم در لحظه زندگی ...
شفا گرفتن یک خواننده مشهور از امام رضا(ع)
قلبی برقرار کنند. و حالا برایمان از آن ماجری عجیب بگویید،شفاعت شما از محضر امام رئوف... حدود 5 سال قبل کبدم مشکل پیدا کرد و مدتی قبل دوره های شیمی درمانی خودم را سپری کردم در این مدت 5 سال به دلیل مداواهای مختلف متاسفانه، حنجره و تارهای صوتیم دچار مشکل شد. از نظر جسمانی حالم خوب بود اما هنگامی که می خواستم با اطرافیان صحبت کنم یا بنویسم، یا باید با ایما و اشاره صحبت می کردم ...
هنگامه قاضیانی و عباس غزالی در نشست دلبری در روز سوم جشنواره فجر34
را مطرح کردند و از همان لحظه اول که 70 درصد فیلمنامه را خواندم برای من جذاب بود و این فضای همسر جانبازان که کمتر به آن در سینمای ما پرداخته شده برای من نو و جذاب بود.فیلم در نگاه اولیه به نظر سبک می آید اما خصوصا در بخش بازی بسیار کار سختی بود.شاید خیلی ها بپرسند چرا آقای اشکذری در فیلم دومش سراغ یک کار سخت رفته است اما همین برای من نکته مهمی بود. این موضوع با سازمان سوره مطرح شد و حوزه هنری یک سهم ...
رسانه های اصفهان مدیر و صدای واحد ندارند/ ما خودمان را ارزان فروخته ایم
.... صاحب نیوز – چرا رسانه های سابقه دار از سندیکاها و تشکل های این شکلی دوری می کنند؟ سال 83 قرض الحسنه خبرنگاران اصفهان را با 25 عضو هیئت امنا راه انداختیم، یکبار هم اختلاف نداشتیم چون شرطمان گذشت و دوری از منفعت شخصی بود. تشکل اگر روی پای خود باشد وابسته نیست، الان این تشکل در اصفهان از صدر تا ذیل وابسته است، اگر شهرداری کمک ندهد بسته می شود. صاحب نیوز – خب از طرف ...
راز انگلیسی نوشتن شعرهای فارسی من در زندان
مقطع به حساب بیاوریم، حدودا از سال 1350 به بعد به شکل های مختلف در این عرصه فعال بودم و از طریق توزیع کتاب یا برگزاری جلسات با جوانان برنامه داشتم. بسیاری از مردم شما را با شعرهایتان می شناسند. در دوران مبارزه با رژیم شاه از این توانمندی هم استفاده می کردید؟ سابقه شعری من به سال 48-49 بر می گردد ولی در سالهای 1350 به بعد به تناسب موضوعات اجتماعی - سیاسی کشور و جهان اسلام شعر می ...
مرگ وب نزدیک است!
یازدهم سپتامبر شروع شد. من در تورنتو بودم و پدرم تازه از تهران آمده بود تا دیداری تازه کند. داشتیم صبحانه می خوردیم که هواپیمای دوم به ساختمان مرکز تجارت جهانی خورد. مات و مبهوت شده بودم و به دنبال توضیح و تفسیر ماجرا می گشتم که با وبلاگ ها آشنا شدم. وقتی که چند تا را خواندم، با خود فکر کردم: همین است. باید وبلاگی راه اندازی و همه ایرانیان را به وبلاگ نویسی تشویق کنم. بنابراین با استفاده از برنامۀ ...
با زبان ساده هم می شود حرف های عمیق زد
تواند به آن نزدیک شود و با آن ارتباط برقرار کند. البته نوشتن چنین کاری واقعا سخت بود و زمان زیادی برد. اما خدا را شکر همه جور مخاطبی با آن ارتباط برقرار می کند. * روایت شما در داستان هایتان زبان ساده و روانی است؛ این انتخاب به عمد بوده یا اینکه بیشتر به سبک نوشتاری شما مربوط است؟ - این زبان ساده برمی گردد به اینکه دوست دارم عده ی بیشتری با داستان هایم ارتباط برقرار کنند. کتاب ...
گلایه های مهاجم سابق پرسپولیس از اتفاقات اخیر/فوتبالم تمام نشده
خواستم به ملوان بروم. آنها گفتند بیا و به ملوان کمک کن. دو سال خدمت سربازی ام را در این باشگاه گذراندم بدون اینکه دریافتی داشته باشم. پژمان نوری هم با من حرف زد. مسئولان باشگاه هم همینطور اما ظاهرا از قبل تصمیم گرفته بودند بازیکن خارجی قوی به ملوان بیاورند. من لحظه آخر این موضوع را فهمیدم و همه چیز منتفی شد. دوست داشتم شان و شخصیتم حفظ شود. اگر می دانستم چنین تصمیمی دارند هرگز به انزلی نمی رفتم ...
جوکوویچ: گرگم و گرسنه
که من را به اینجا رسانده را در پیش بگیرم و به کارم ادامه بدهم. اگرچه به کاری که کرده ام، افتخار می کنم ولی می خواهم متواضع باشم و به همه رقبایم احترام بگذارم. علاقه ای ندارم رویه ام را تغییر بدهم. خب بالاخره چه کار کرده ای که اینقدر تشنه بردن هستی و همچنان هم در قله ایستاده ای؟ یک روز ضرب المثلی، استعاره ای، چیزی شنیدم که این طور می گفت: مسیر خیلی سخت است برای گرگی که تپه را بالا ...
با شنیدن نام سوریه از حال رفتم
بیشتر شده بود. گفت آره، خیلی خوب است اما اتفاق است دیگر. خدایی ناکرده... گفتم آهان! اگر من بمیرم برای خودت می ترسی؟ گفت نه، زهرا زبانت را گاز بگیر این چه طرز حرف زدن است؟ اصلاً منظورم این نیست! از این حرف ها خیلی ناراحت می شد. گفتم همه از خدا می خواهند که اینقدر با هم خوب باشند! دیگر چیزی نگفت. *همسرم حساس است به امین حساسیت بالایی داشتم. بعد از شهادتش یکی از دوستانش به خانه ما ...