عروس عصبانی با کوبیدن مجسمه به سر مادر شوهرش از او انتقام گرفت
سایر منابع:
سایر خبرها
از قتل زن گمشده تا رابطه سیاه راننده با یک دانش آموز
: مادرشوهرم از همان ابتدا مخالف ازدواج من و پسرش بود و خیلی مرا اذیت می کرد. حتی یک بار مرا کتک زد و باعث شد به شدت مصدوم شوم. برای همین از او کینه به دل داشتم تا اینکه روز حادثه برای انتقام جویی به خانه اش رفتم. آن روز مادرشوهرم را به باد کتک گرفتم و طلاهایش را سرقت کردم و وقتی از خانه اش خارج شدم فکر می کردم که او را کشته ام. به همین دلیل با شوهرم یک دعوای صوری راه انداختم و به حالت قهر خانه ...
سرانجام شوم تازه عروس به خاطر هوس زودگذر!
پدرشوهرم آغاز کردم. اما هنوز 3 ماه از این ماجرا سپری نشده بود که رفتارهای همسرم تغییر کرد او در حالی حاضر نبود مرا به عقد قانونی خودش درآورد که به اتهام بی حیایی و بی عفتی به من توهین می کرد و کتکم می زد. در همین روزها بود که فهمیدم او قبلا با زن دیگری ارتباط داشته است و فرزندی نیز از او دارد. حالا هم در حالی مرا بلاتکلیف رها کرده و می گوید تو زن زندگی نیستی! که به خاطر فرزندش مجبور است با آن زن ازدواج کند در این شرایط و با کارهایی که کرده ام از چشمان پدر و مادرم شرم دارم و نمی دانم چکار کنم و چطور به خانه پدریم برگردم. کدخبر: 863365 1401/11/03 08:15:00 لینک کپی شد ...
سرقت از سالمندان با داروی بیهوشی
، تصمیم گرفتیم برایش پرستار بگیریم. تا اینکه در فضای مجازی با آگهی یک پرستار خانگی مواجه شدیم، در تماس با شماره درج شده در آگهی،پس از صحبت های اولیه از او خواستیم به منزل مراجعه کند، پس از مشاهده این زن جوان، او را قابل اعتماد دانستیم و درنهایت او را استخدام کردیم .وی ادامه داد:همه چیز خوب بود تا اینکه روز حادثه با پرستار تماس گرفتم که جویای حال مادرم باشم اما جوابگو نبود ،به خانه مادرم مراجعه کردم ...
زندگی سیاه زن مطلقه بعد از ازدواج با مرد متاهل
دوات آنلاین -از همان دوران کودکی با آرزوهایی بزرگ شدم که هیچ وقت نتوانستم به آن ها برسم. زمانی هم که ازدواج کردم همسرم همه آرزوهای مرا احمقانه و بچگانه می دانست. وقتی از او طلاق گرفتم و با مرد دیگری ازدواج کردم باز هم ... به گزارش روزنامه خراسان، زن 29 ساله ای که برای شکایت از همسرش دست به دامان قانون شده بود با بیان این که اگر همسایگان نجاتم نمی دادند همسرم مرا به قتل می رساند، درباره ...
فرزندان عروس 70 ساله مشهدی، داماد را سر به نیست کردند
به گزارش شهرآرانیوز، زن 70 ساله سفره درد دل هایش را روی میز مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گشود. این زن که با بغضی ترکیده، چون ابر بهاری اشک می ریخت، با بیان این که فرزندانم فقط به خاطر حرف مردم و حفظ آبروی خودشان مرا در تنهایی مرگبار قفس منزلم نگهداری می کنند، درباره سرگذشت خود گفت: مادرم بعد از این که مرا به دنیا آورد، از دنیا رفت و من از نخستین روز تولد بی مادر شدم ...
بازیگری که برای سرقت دلار، تهدید به مرگ شد
برای شروع 5 هزار دلار برای سرمایه گذاری به جمشید بدهم و او وعده داد که به زودی این مبلغ دو برابر خواهد شد. من هم 5 هزار دلار تهیه کردم و روز حادثه با جمشید در رستورانی واقع در شمال پایتخت قرار گذاشتم. آن روز با دوستانم سر قرار رفتم، اما هرچه منتظر نشستم خبری از جمشید نشد تا اینکه نیم ساعت بعد به من زنگ زد و گفت در ترافیک گرفتار شده است. او محل قرار را تغییر داد. البته بعدا متوجه شدم که جمشید وقتی ...
دختری بودم که تحمل شوهر جوان مادرم را نداشتم / امید هم جوان تر بود هم متاهل!
: من شاید از تو بگذرم اما از همسرم نمی توانم بگذرم به همین دلیل من هم شبانه خانه را ترک کردم و به منزل دوستم رفتم. بعد از چند روز که در منزل دوستم به سر بردم، یک روز صبح متوجه شدم که او به صورت تلفنی آمار مرا به مادرم می دهد چرا که احساس می کردم او نیز از سوی مادرش به خاطر حضور من در آنجا تحت فشار قرار دارد، این بود که منزل آنها را نیز ترک کردم و در خیابان سرگردان بودم. داخل یک ...
اقدام بی شرمانه یک پسر 20ساله با 16 زن
موقع بود که بذر نفرت از جنس زن در دلم رشد کرد. من عامل تمام بدبختی های خود را اقدام مادرم و برخوردهای زننده زنانی می دانستم که مربی نگهداری من بودند. خبری که خواندم متهم افزود: مدام به انتقام گیری از زنان فکر می کردم و به دنبال راهی بودم تا آنها را قربانی نفرت خود کنم. می خواستم به هر وسیله ای شده زنان را تحقیر کنم تا اینکه یک روز که روزنامه ای دستم رسیده بود در آن خبری خواندم ...
فرار زن 17 ساله از چنگ همسایه شیطان صفت
من هم مانند دیگر کودکان خردسال،پدر و مادری داشته باشم که مرا در آغوش بگیرند! حسرت داشتن پدر و مادر، موضوعی بود که در طول زندگی ام مدام با آن دست به گریبان بودم. اگرچه پدران و مادران معنوی زیادی داشتم که به کودکان بهزیستی سر می زدند و از نظر مالی به ما کمک می کردند اما لذت عاطفه و مهر و محبت پدر و مادر را هیچ وقت نچشیدم. خلاصه با همین رویاها و آرزوها در بهزیستی قد کشیدم و بزرگ شدم تا این ...
دلارهای بازیگر معروف به سرقت رفت
در صندلی جلو خودروام نشست و ناگهان کلت کمری به پهلویم گذاشت و تهدید کرد کیف دلار ها را به او بدهم. در حالی که شوکه شده بودم، از ترس کیف دلار ها را به او دادم و سارق مسلح هم فرار کرد. پس از سرقت متوجه شدم مرد مسلح وقتی دیده بود من با دوستانم سر قرار رفته ام به بهانه اینکه خودرواش خراب شده مرا تنها به محل دیگری کشاند تا راحت تر دلار های مرا سرقت کند. با شکایت مرد جوان، پرونده به دستور قاضی محمد بیرانوند، بازپرس شعبه هفتم دادسرای ویژه سرقت برای شناسایی و دستگیری سارق مسلح در اختیار مأموران پلیس قرار گرفت. ...
3میلیاردتومان سرقت کردیم همه اش خرج دوا دکتر شد/ پول دزدی برکت ندارد!
قیمتی را سرقت می کردم. چه چیزهایی سرقت می کردی؟ همه چیز. از قوری و کتری گرفته تا طلا، دلار و وسایل آنتیک. بستگی داشت که چه چیزهایی نظرم را جلب کند. البته تلویزیون هم سرقت می کردم. می گذاشتم لای پتو و از خانه خارج می شدم. با اموال سرقتی چه می کردی؟ طلا، دلار و سکه ها را به همسرم می دادم و او می فروخت. مابقی وسایل را هم می دادم به یک مالخر. مالخری که سال هاست ...
کتاب درباره روایت های زنانه سخن می گوید/ ماجرای چند حبه قندی که امام به عروس و داماد می دهد
. یک سال گذشت که تصمیم گرفتم با حجاب در آموزشگاه پرستاری حاضر شوم. یعنی من به خاطر حجاب تحقیر شدم و اهانت ها شنیدم ولی ایستادگی کردم. وی افزود: وقتی فارغ التحصیل شدم فرمی به من دادند تا محل خدمتم را انتخاب کنم. بیمارستان نمازی شیراز را به این دلیل که شناخته شده بود، انتخاب کردم. اما به من اجازه ندادند در آن بیمارستان کار کنم و مرا به بیمارستان قطب الدین که در دروازه کازرون واقع شده است و ...
فرازهایی از وصیت نامه شهید رضا پناهی + صدا و تصاویر
که پدر و مادرم ناراحت نباشند، حتی اگر شهید شدم، چون من هدف خود را و راه خود را تعیین کرده ا و امیدوارم که پیروز هم بشوم. پدر و مادر مهربان من! از زحمات چندین ساله شما متشکرم. من عاشق خدا و امام زمان (عج) گشته ام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمی رود، تا اینکه به معشوق خود یعنی الله برسم. و بحق که ما می رویم که این حسین زمان و خمینی بت شکن را یاری کنیم و بحق که خداوند به ...
محمد، جراحت های ناشی از جنگ را پنهان می کرد/ مال دنیا و مقام دنیا، سرچشمه همه خطاهاست
که حاج مختار صدایش کرد. ترسید و از جا پرید. دستش ناگهان خورد به پنجره و شیشه شکست، جوری دستش شکافت که استخوانش بیرون زد. جای زخم بزرگی، نشانه شد و ماند روی دستش. محمدِ نوجوان و عضویت در جهاد سازندگی در اوج خفقان قبل از انقلاب به سر می بردیم که محمد یک بار با عجله و نفس زنان آمد خانه در حالی که یک عکس از امام در دست داشت، گفتم: محمد! این عکس را از کجا آوردی؟ اگر بفهمند اذیتت ...
گیوتینی که راضی به اجرای حکم نبود!
هایی که علاوه بر انتقال تجربه اطلاعاتی ارزنده را در اختیار خوانندگان قرار داده و بر پایه مستندات شکل گرفته است. نگارنده کتاب سعید زارع بیگی روایت جان به لب شدن متهمان در صدور حکم را وجه تمایز دیگر این کتاب می داند. تنوع خاطرات اعم از جنایی، موادمخدر، خانواده و ... با هدف آشنایی مخاطب با گونه های متنوع پرونده ها و سختی کار در دستگاه قضا از دیگر ویژگی های این کتاب است. وی تاکید دارد ...
نمی خواستم همکارم را بکشم، من را ببخشید
را کشتی؟ قصدی برای کشتن نداشتم. چاقو دستم بود که محمود طبق معمول من را مسخره کرد، من هم عصبانی شدم، چاقو را بالا گرفتم و گفتم برو اعصابم را خرد نکن. او به من حمله کرد و حین کشمکش ضربه به او برخورد کرد. اصلاً قصدم کشتن نبود. *چه مشکلی با همکارت داشتی؟ مشکلی نداشتم. من را دست می انداخت تا بقیه بخندند. این مساله آزارم می داد و همیشه بحث داشتیم. *ازدواج کرده ...
3 سال حبس برای استاد دانشگاهی که خواهرش را به خاطر مسائل اخلاقی کشت
ماجرا گفت: خواهرم تنها زندگی می کرد. چند روز پیش از این حادثه سگش را برای هواخوری به پارک برده بود اما سارقی قصد داشته سگ او را سرقت کند که با مقاومت سحر روبه رو شده و او را مورد ضرب و شتم قرار داده بود. ما سحر را به بیمارستان بردیم و بعد از چند روز که به بهبودی نسبی رسید مرخص شد، اما دیگر خبری از او نداشتیم. قتل خواهر با صحنه سازی در حالی که مأموران به سرنخ مستندی ...
اتفاق وحشتناک برای ژاله صامتی | دلیل عصبانیت ژاله صامتی از این پسر چیست؟
به موسیقی هم خیلی علاقه دارم و تار و کمانچه می نوازم. پدر و مادرم از شش سالگی من را به کلاس های موسیقی فرستادند و خیلی تشویقم کردند که حتما نواختن ساز را یاد بگیرم. در دبیرستان هم وارد رشته موسیقی شدم اما احساس کردم این رشته را می توانم خارج از محیط مدرسه هم یاد بگیرم به همین خاطر از هنرستان موسیقی خارج شدم و وارد هنرستان طراحی و دوخت شدم. یاس: طراحی لباس در سینما و تئاتر را دوست دارم؛ ...
نه به ناهار سپاه رسیدیم نه به ناهار بسیج!
.... از روی پوست چیزی پیدا نبود، ولی زیر پوستم جوش های ریز می زد و از صبح تا شب باید دستم را می خاراندم و کلافه می شدم. دستم نباید با مواد شوینده تماس پیدا می کرد. هر چه گفتم به خاطر همین ماشین لباسشویی گرفتم، کوتاه نمی آمد و می گفت: نه، این چه کاری است که کردی؟ ما را شهره کردی. چرا این را خریدی؟ خیلی ناراحت شد، ولی چون در دین ما نباید بیشتر از سه روز قهر کنی، روز سوم خودش آمد و آشتی کرد. ...
پدرانه های یک رهبر| آرام جان همسرتان باشید
ورود محمدحسین به خانه، گریه ام می گرفت. انتظار داشتم وقتی او مرا در این وضعیت می بیند، در آغوشم بگیرد و آرامم کند. اما برعکس محمدحسین یک احوالپرسی ساده می کرد، علت گریه ام را می پرسید و بعد توصیه می کرد که با مادرم تماس بگیرم تا آرام شوم. خودش هم در سکوت کارهایش را می کرد. از آن طرف، گهگدار پیش می آمد که محمدحسین کاملا در خودش فرومی رفت، با من حرف نمی زد و در برابر پرسش های من، سعی می کرد وضعیت را ...
خانه داری خانه نشینی نیست
آکادمیک) باشم. تصمیم داشتم که یا ادامه تحصیل بدهم یا مثلاً فعالیت اجتماعی گسترده تری داشته باشم. ولی نتوانستم. مسئولیت جدید من این اجازه را نداد. من آدم آرام و کندی هستم. خیلی برایم سخت است که چند کار را با هم انجام دهم. خلاصه خانه دار شدم. البته این انتخاب نه فقط به خاطر در کنار هم بودن چندین مسئولیت بود. شاید به خاطر این بود که نتوانستم راهی پیدا بکنم تا آن کاری که دوست دارم و مرا ...
انتقام جویی خونین عروس از مادرشوهرش در تهران!
کرد که مادرشوهرش را به قتل رسانده و برای همین پا به فرار گذاشته بود. وی پس از دستگیری گفت: مادرشوهرم از همان ابتدا مخالف ازدواج من و پسرش بود و خیلی مرا اذیت می کرد. حتی یک بار مرا کتک زد و باعث شد به شدت مصدوم شوم. برای همین از او کینه به دل داشتم تا اینکه روز حادثه برای انتقام جویی به خانه اش رفتم. آن روز مادرشوهرم را به باد کتک گرفتم و طلاهایش را سرقت کردم و وقتی از خانه اش خارج شدم فکر می کردم ...
بلایی که سر دختر 20 ساله مشهدی در خانه شوهرش آمد
پر خودش بگیرد. خلاصه هنوز کودکی بیش نبودم که پدر و مادرم به امید یافتن شغل مناسب روستا را رها کردند و به حاشیه شهر آمدیم پدرم باز هم نتوانست کاری برای خودش دست و پا کند اما مادرم در شرکت ها، کارخانه ها یا خانه های مردم کارگری می کرد تا هزینه های اعتیادش تامین شود. مادرم شب و روز تلاش می کرد اما به سختی روزگار می گذراندیم تا این که موسی به خواستگاری ام آمد اگرچه اختلاف سنی زیادی داشتیم ...
عروس 18 ساله آبروی داماد را برد / از این ماه عسل خون می چکید!
زوج جوان برای آغاز زندگی مشترک خود به آمده بودند. آنها در یک هتل اقامت داشتند. مرد جوان در حال استراحت بود و چشم هایش گرم خواب شده بود که ناگهان تیزی چاقو پهلویش را شکافت. او هراسان و وحشت زده از خواب بیدار شد. باورش نمی شد چه می بیند. همسرش با چاقوی خون آلود بالای سرش ایستاده بود. مرد جوان بلافاصله چاقو را از دست همسرش گرفت و در برابر این حرکت نوعروس 18 ساله مقاومت نشان داد. ...
طلا و سکه زیاد عامل قتل دختر 21 ساله | پایان عشق دروغین 14 روزه
طلاهایش را سرقت کنم. متهم گفت: آن شب مشروب خوردم و حال طبیعی نداشتم در یک لحظه تصمیم گرفتم با چاقو او را بزنم اما وقتی چاقو به او خورد، شروع به جیغ و فریاد کرد و من از ترس اینکه کسی متوجه بشود دستمالی را برداشتم و گلویش را آنقدر فشار دادم تا خفه شد. وی افزود: پس از آن چند النگویی که در دستش بود را بریدم و زنجیر و سکه های طلا و تلفن همراهش را برداشتم و بسرعت از خانه اش خارج شدم. از ...
دزدی و تجاوز از طریق سایت همسریابی
...، اعتمادشان جلب می شد و بعد از اینکه چندبار با آنها قرار ملاقات می گذاشتم، می رفتم سراغ اجرای نقشه. به آنها می گفتم که در زمینه دلار و ارز دیجیتال فعالیت دارم و در مدت کوتاهی به سود کلانی دست یافته ام. بعد آنها را وسوسه می کردم که در این بازار سرمایه گذاری کنند. طلا یا پول نقدشان را می گرفتم تا برای شان سرمایه گذاری کنم، اما بعد خط موبایلم را عوض می کردم و غیبم می زد. اما ظاهرا ...
عشق مجازی کار دست پسر 17 ساله داد | خیانت عروس 15 ساله در ابتدای زندگی
هما را به عقد خودش درآورده بود. من که آرزو داشتم روزی با دست خودم لباس دامادی بر تن تنها پسرم بکنم امروز حتی در مجلس ازدواج او هم حضور نداشتم. فقط اشک ریختم و به این عشق سیاه نفرین کردم که چگونه پسرم همه رویاهای مرا با پرسه زنی در فضاهای مجازی سوزاند و به خاکستر تبدیل کرد، اما کاری از دستم برنمی آمد و باید سکوت می کردم. وی افزود: تازه متوجه شدم که آن ها مهریه سنگین 500 سکه بهار آزادی را ...
منافقین اطلاعات آن ها را به بعثی ها دادند
حسین مرتضی زاده برادر شهید شغل پدرتان چه بود، شهید در چه خانواده ای رشد پیدا کرده بود؟ ما پنج برادر بودیم و یک خواهر داشتیم. شهید چهارمین فرزند خانواده بود. پدرم شغلش خرید و فروش دام بود و کشاورزی هم می کرد. خاندان پدرم از چند نسل قبل از روستای آری بندپی بابل به روستای امیرکلا بابلکنار مهاجرت کردند. پدرم سال 1399 و مادرم سال 1398 به رحمت خدا رفتند. رضا متولد 1345 بود. وقتی 18 ساله شد به سربازی رفت. یک سال و چندماه خدمت کرده بود که ترکش به دستش اصابت کرد و به مرخصی آمد. پدرم او را به بیمارستان برد و درمان کرد. دوباره به جبهه رفت و هجدهم دی م ...
گفتگوی خواندنی با دختر سید حسن نصرالله
می کرد، سکونت داشت. روزی همسرم مرا دید و از خواهرش درباره من سوال کرد. وی به خواهرش گفت که می خواهد با من ازدواج کند. این در حالی است که همسرم در آن زمان نمی دانست که من دختر سید حسن نصرالله هستم. با این حال، خواهرش مسأله را می دانست و به او نیز اطلاع داد که من دختر دبیرکل حزب الله لبنان هستم. زمانی که آنها به خانه ما آمدند تا درباره ازدواج صحبت کنند، مادرم خطاب به آنها گفت که باید در ...