سایر منابع:
سایر خبرها
قتل دختر جوان به دست عاشق طمعکار
می کند بعد از چند بار صحبت تلفنی به بهانه ملاقات به خانه اش رفتم و سه شبانه روز آنجا ماندم. من یک روز متوجه شدم طلا و سکه های زیادی در خانه اش دارد. به همین خاطر به فکر سرقت طلاها افتادم. چون کار درست و حسابی نداشتم این فکر رهایم نمی کرد. تا اینکه نیمه شب بیست و یکم اسفندماه وسوسه شدم. من مشروب خورده بودم و حال طبیعی نداشتم که با چاقو به جانش افتادم و چند ضربه به او زدم. اما او شروع به داد و ...
تصمیم هولناک پس از قتل برادر و عمو / پسرجوان پس از جنایت خونین به زندگی خودش پایان داد
برگشتم اما به محض ورود با پیکر نیمه جان پسر کوچکم مواجه شدم که در قسمت رمپ پارکینگ افتاده بود. بعد از آن جرأت نکردم به داخل خانه بروم و فقط گریه می کردم تا اینکه پلیس و اورژانس رسید. پس از تحقیق از مادر خانواده، تیم جنایی به بررسی های دقیق تر در صحنه جرم پرداخت و این احتمال مطرح شد که عامل جنایت(برادر کوچکتر) ابتدا در درگیری عمویش را به قتل رسانده و بعد برادرش را هدف ضربات چاقو قرار داده ...
چمدان زیرخاکی راز یک جنایت را فاش کرد
را نداشت او را به خانه شاهرخ بردم. روز حادثه برای خرید از خانه بیرون رفتم و زمانی که برگشتم متوجه درگیری و اختلاف او با شاهرخ شدم. نمی دانم دعوایشان سر چه موضوعی بود اما عصبانی شدم و شاهرخ را خفه کردم. به خودم که آمدم متوجه شدم او دیگر نفس نمی کشد. جسد را داخل چمدان گذاشته و در بیابان های نظرآباد انداختم. با اعتراف مرد جوان به جنایت، تحقیقات در این رابطه ادامه دارد. منبع: روزنامه ایران ...
از دست رفتن 3 جان برای خلاصی از کمک به برادر معلول
بزرگی برداشت، من با دیدن این صحنه خیلی ترسیدم و به داخل کوچه رفتم و از همسایه ها درخواست کمک کردم. صحنه هولناک زن میانسال در پایان گفت: لحظاتی بعد وقتی به داخل ساختمان بازگشتم با جسد خونین و بی جان پسر کوچکم در رمپ پارکینگ روبه رو شدم. شوکه شده بودم و توان حرف زدن نداشتم، به سرعت داخل خانه رفتم و در آنجا هم با صحنه هولناکی مواجه شدم که لحظاتی از هوش رفتم. وقتی همسایه ها وارد ...
بهترین یا شاید بدترین بابای دنیا
بچگی می دیدم قسط فلان بانک عقب می افتاد و مامان غر می زد ولی بابا هرچه می خواستم می خرید. یادم است یک بار کلاس دوم ابتدایی بودم. دوستم قمقمه آبش را تازه خریده و قشنگ تر از قمقمه من بود. عاشقش شدم و دلم خواست آن را داشته باشم. خانه آمدم و به مامان گفتم برایم بخرد ولی او دعوا کرد و گفت قمقمه خودت هم زیباست و هم سالم. یواشکی زنگ زدم به بابا و با کمی گریه و غرولند و ناز کردن راضی شد برایم بخرد. درست ...
قتل پسر نوجوان برای جلوگیری از تعرض
...> من سال ها بود از آنها جدا زندگی می کردم، وقتی هم به ایران آمدم تصمیم گرفتم راه خودم را بروم. *قتل چطور اتفاق افتاد؟ وقتی به ایران آمدم با دو نفر از هموطنانم خانه ای اجاره کردیم، در واقع یک انباری بود. تقریباً 20 متر بود. صبح کار می کردیم و حدود شب که می شد به آنجام می رفتیم و دوباره صبح کار می کردیم. روز حادثه، جمعه به سراغم آمد؛ می خواست به من تعرض کند اما من با او درگیر شدم ...
من یک مولتی میلیاردر قناعت پیشه هستم
این مبلغ را در یک کار خیر انفاق کند. چند روز بعد رضا در یک جمعی ملکی را برای اضافه کردن به یکی از مساجد خریداری می کند. شب وقتی بر می گردد به پسرش می گوید: امروز یک ملک عالی باهم در بهشت خریدیم. پسرش می گوید مگر بهشت هم می توانی خانه بخری؟! و رضا ماجرا را برای او کامل توضیح می دهد. رضا نکات ظریف و ریزی را در تربیت بچه ها پیاده می کند، مثلاً بچه ها را عادت داده تا از لفظ مستأجر استفاده ...
برای رسیدن صبح ظهورت در شب آرزوها اللهم عجل لولیک الفرج
قاصدک انداختم. فوت کردم و گفتم:" برای رفعِ گرفتاری انسان ها و رسیدنِ صبحِ ظهورت در شب آرزوها اللهم عجل لولیک الفرج." قطار رسید و همه، زن و مَرد، پیر و جوان، دختر و پسر، دانشجو و دانش آموز، دکتر و مهندس و معلم و کارگر و دست فروش بُدو بُدو دویدند تا نکند قطار برود و چند لحظه ای دیر به مقصد برسند. انتهای پیام/ ر ...
پیگیرترین آدمی که در زندگی دیدم
خیلی خونسرد گفتم خدایش بیامرزاد. و گفتم اتفاقا چند روز پیش پیغام داده بود که اگر امکانش هست به دوستان خبرآنلاین بگو میزگردی بگذارند در باره خانه موسیقی و من هم گفتم با دوستان طرح می کنم و خبرش را می دهم. تلفن را که قطع کردم تازه یادم آمد از خواب شب قبل. و آن خنده ها که اسلوموشن شد و بعد دیزالو شد به نور و روشنایی. عجیب بود. هنوز هم آن خنده ها دست از سرم بر نمی دارد. خدایت رحمت کناد سید ابوالحسن مختاباد که حضور و فقدانت باعث خیر و برکت است و امیدوارم هرجا که هستی از ته دل بخندی و خنده هایت با نور و روشنایی در هم آمیزد. ایدون باد! 5757 منبع: khabaronline-1723669 ...
خودکشی بعد از قتل برادر و عموی خانواده
که نشد. وی افزود: پسر بزرگ ترم مامور مرزبانی بود که در یک حادثه آسیب دید و نقص عضو شد. برادر کوچک ترش نمی توانست شرایط او را این طور ببیند که هست و من از او با همه سختی ها نگهداری می کنم. پسر کوچک ترم مدام تهدید می کرد که نمی تواند این شرایط را تحمل کند که برادرم و بقیه اعضای خانواده عذاب بکشند، می خواهد یک روز هم که شده برادرش و بعد مرا به قتل برساند که این همه عذاب نکشیم. شاهد قتل ...
مادرم شب ها در کنار یک پیرمرد می خوابید
اطرافیانش را تحمل کند. این بود که بالاخره دو فرزندم را برداشت و از حدود 2 سال قبل به منزل مادرش رفت ولی من باز هم به خودم نیامدم. در این اوضاع صاحبخانه هم لوازم مرا بیرون ریخت و من بعد از آن که همه آن لوازم را فروختم و دود کردم به ناچار از پاتوق های استعمال مواد مخدر در حاشیه شهر سردرآوردم و پاتوق نشین شدم. چند روز بعد برای تامین هزینه های سنگین اعتیادم با یکی از همان پاتوق نشین ها ...
قاتل فراری پس از بازگشت از ترکیه به دام افتاد
. چرا فرار کردی؟ من چند شب قبل به پاتوق رفتم و با مقتول و با دوستانش درگیر شدم. چون آن ها ادعا می کردند پاتوق متعلق به آن ها است. آن شب به خانه برگشتم تا اینکه شب حادثه یکی از دوستانش با من تماس گرفت و گفت فرمان به قتل رسیده است. او گفت من قاتل هستم و تحت تعقیب قرار دارم و بهتر است خودم را تسلیم پلیس کنم. من می دانستم اگر مأموران مرا دستگیر کنند، حرف هایم را باور نمی کنند، چون با ...
بخشش مردی که اشتباهی آدم کشت
برنگشت و شب ها روی نیمکت پارک می خوابید. هوا که سرد شد به سراغش رفتم و از او خواستم به خانه برگردد اما با من درگیر شد. این درگیری و اختلافات قبلی باعث کینه در دلم شد و تصمیم به انتقام گرفتم. ساعت 3 شب حادثه به پارک رفتم، مردی روی نیمکت خوابیده و پتویی روی او بود. فکر کردم برادرم است و دو ضربه چاقو به او زدم. زمانی که متوجه شدم اشتباهی یک نفر دیگر را کشته ام، عذاب وجدان به سراغم آمد و تصمیم ...
بخشش مردی که اشتباهی آدم کشت
بخوانید حکم حبس، تبعید و دیه برای یک متهم فراری مردی که متهم است با چاقو چشم پسر جوانی را کور کرده در حالی از سوی قضات دادگاه کیفری یک استان تهران به حبس، تبعید و دیه محکوم شد که با گذشت 3 سال از این ماجرا همچنان فراری است. بیشتر بخوانید هشدار پلیسی: سرقت های زمستانی از باغ ویلا ها بررسی کارشناسان پلیس آگاهی در خصوص سرقت از خانه باغ ها و مزارع ...
دردسر عکس های ناجور زن 24 ساله در کنار مرد صیغه ای
برای شکایت از همسر سابقش به کلانتری قدم گذاشته بود درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: در یک خانواده هشت نفره به دنیا آمدم. من آخرین فرزند خانواده بودم اما هیچ گاه مهر پدر را با همه وجودم احساس نکردم چرا که هنوز به دومین بهار زندگی نرسیده بودم که پدرم به دلیل ابتلا به بیماری سرطان از دنیا رفت و من فقط با نوازش های دل انگیز مادرم بزرگ شدم. بعد از مرگ پدرم، تامین هزینه های زندگی برای ...
مرگ تلخ کولبر 15ساله در برف
چند شبی است که رنگ غم به در و دیوار خانه هیوا پاشیده شده است. پدر و مادر هیوا باور ندارند پسر نوجوان شان را از دست داده اند و هنوز هم منتظرند از آستانه خانه وارد شود و آن ها را در آغوش بگیرد، اما بغض لرزان امید اختیارالدینی عموی هیوا به ما می گوید، هیوای شان مثل آزاد و فرهاد دیگر برنمی گردد. از عموی هیوا خواستیم تا بگوید در شب حادثه چه اتفاقی برای هیوا افتاد: هیوا پسر بزرگ خانواده بود و به ...
بخشش قاتل مرموز پارک، به احترام روز پدر
ضربه ها را وارد کرد و متواری شد. اما چهار روز بعد، درحالی که تصور می کرد قاتل برادرش شده است، او را زنده دید و تازه آنجا بود که فهمید اشتباهی آدم کشته است. او به خاطر این اشتباه مرگبارش، هر شب کابوس می دید و درحالی که به چوبه دار نزدیک می شد، در آستانه روز پدر و به احترام این روز از سوی اولیای دم بخشیده شد. درگیری های 2 برادر بیستم مرداد سال 99 همان شبی بود که کیان سراغ برادرش ...
مرگ مرموز دختر جوان بعد از دعوای والدین
برنج اعلام شد. فردی که با جسد مواجه شده و پلیس را خبر کرده بود برادر متوفی بود که در تحقیقات گفت: چند وقتی می شد که پدر و مادرم با یکدیگر دچار اختلافاتی شده بودند و قصد داشتند از یکدیگر جدا شوند. آنها پس از دعوایی که با هم داشتند، از خانه رفتند و من هم به خانه دوستانم رفتم. خواهرم اما در خانه تنها بود. 4روزی می شد از او بی خبر بودم. وقتی دیدم تماس هایم را جواب نمی دهد نگران شدم و خودم را به خانه ...
صحبت های مردی که همسرش را با ماهیتابه کشت!
افتاده بود که شواهد نشان می داد پیرزن با ضربه ماهیتابه به سرش از پا درآمده است. پسر قربانی که پلیس را مطلع کرده بود به ماموران گفت: من چند سال است ازدواج کرده ام اما هر روز به مادر و پدر پیرم سر می زدم یا با آنها تلفنی صحبت می کردم. امروز هرچه با او تماس گرفتم تلفن را جواب نداد. من که نگران شده بودم مقابل در خانه رفتم. وقتی پدرم در را باز کرد از او پرسیدم چرا مادرم جواب تلفن را ...
ربودن زن از مقابل دفتر طلاق توسط 4 مرد
...، اما هرچه با گوشی دخترم تماس گرفتم، جواب نداد. نگران شدم و خودم را به محضر رساندم و آنجا بود که فهمیدم دخترم زمانی که قصد ورود به داخل محضر را داشته، توسط چند مرد دزدیده شده است. با این شکایت، تیمی از کارآگاهان اداره آگاهی تهران راهی محل حادثه شدند و به بررسی دوربین های مداربسته پرداختند. فیلم های ضبط شده نشان می داد که زن جوان درست زمانی که قصد ورود به محضر را داشته، هدف حمله 4مرد ...
عشق به امام(ره) سینه مُلای لرستانی را شاعر کرد
دارد و هر دو با هزینه شخصی چاپ شده اند. نوجوان و جوان که بودم برای کارگری به تهران رفتم، چند سالی آنجا کارکردم و بعد شاگرد شوفر شدم، گواهینامه ام را که گرفتم یک تاکسی خریدم و در شهر بروجرد کارکردم تا اینکه بازنشسته شدم. هیچ گاه در بحث شاعری کسب درآمد نکردم، انتظاری هم تا این لحظه از هیچ کسی نداشتم، چراکه برای انقلاب شعر گفتم و اجر این کار معنوی را نمی خواستم با مادیات کم کنم، بااینکه راننده بودم و وضع مالی خوبی نداشته و ندارم، اما هزینه انتشاراتی برای چاپ کتاب هایم را خودم پرداخت کردم. انتهای پیام/ ...
فیلم | داستان خواندنی زندگی یک فرد مبتلا به ام اس که غیرممکن را ممکن کرد | از صعود به برج میلاد تا کشیدن ...
کوچکی بود که آنجا تمرین می کردم و بعدها که حرفه ای تر شدم با تمرین زیر نظر اساتید کشتی باشگاه شهید شیرودی چندبار به مدال طلای قهرمانی استان تهران در رده سنی نوجوانان و جوان رسیدم. وقتی روی سکو می رفتم خودم را می دیدم که یک روز قهرمان کشور شده ام و به عنوان نماینده ایران پرچم پرافتخار کشور را هم به اهتزار درآورده ام. از مبارزه روی تشک کشتی تا خانه نشینی رویای فتح سکوهای قهرمانی ...
قوانین پارک خودرو در ایران؛ از پارک جلوی دیوار خانه همسایه تا قرار دادن ماشین در بن بست/ چگونه شکایت ...
به گزارش خبر فوری، انتشار خبری درباره قتل یک راننده خاور به دست دو جوان به علت اختلاف بر سر جای پارک یک بار دیگر ما را به یاد یکی از جدی ترین مشکلات شهری تهران و سایر مراکز پرجمعیت استان ها انداخت ( اینجا بخوانید). معضل جای پارک به خصوص در تهران بسیار جدی است. بسیاری از تماس های 110 مربوط به این معضل می شوند. بسیاری از تنش ها، مشاجرات و حتی درگیری های روزانه شهرهای بزرگ بر سر جای پارک است. ...
ماجرای دریافت جایزه جلال در بخش ویراستاری
کردند یا می نشستند به نصیحت که قبول کردنش دیوانگی محض است! بالاخره یکی از دوستانم پذیرفت. متن را بهش دادم و خودم دست به کار شدم. در کمال ناباوری بعد سه روز متن را پس فرستاد! وسواس کرونا گرفته بود و خواندن شکنجه های وحشیانه داعش حالش را بدتر می کرد. امیدم ناامید شده بود. از طرفی هم متعهد بودم و راه چاره نداشتم. بعد از سحری می نشستم پای کار و صبح هم با دخترم، زهرا مشغول می شدم. موضوع کتاب بسیار ...
جنایتی که مرد رمال برای به دست آوردن زن مورد علاقه اش انجام داد!
همسر مقتول که موضوع را به پلیس اعلام کرده بود، گفت: حدود ساعت 4 صبح خواب بودیم که با صدای زنگ در خانه از خواب پریدم شوهرم برای اینکه ببیند چه کسی زنگ زده به مقابل در خانه رفت اما چند دقیقه بعد، با شنیدن صدای شلیک چند گلوله وحشت زده و سراسیمه به مقابل در رفتم که با پیکر خونین شوهرم روبه رو شدم. ردپای مرد رمال پس از این جنایت تحقیقات از سوی کارآگاهان جنایی پلیس غرب استان تهران ...
یک روستا خونخواهی برای جنایت اشتباهی
کرده و شده اند یادآور روزهایِ روشنِ بودن هایِ پسر خانه. پسری که حالا دیگر نیست. خون خواهی یک روستا یک روستا حالا خواهان خونش هستند. یک روستا می خواهند عاملان این جنایت هولناک خیلی زود مجازات شوند. پدر و پسر قاتلی که به اشتباه بهزاد را طعمه سیاه شبانه خود کردند.از همان شبی که بهزاد دیگر پاسخگوی تماس هایش نبود تا پیداشدن جسد به آتش کشیده اش گرد سفیدی روی موهای مادر نشسته است ...
دستگیری قاتل دختر 22 ساله در یزد/ قتل و سرقت در خانه مجردی تهران
خارج و به کشور ترکیه بگریزد که ناکام ماند. ماموران در مخفیگاه وی مقداری از طلاهای قربانی را به دست آوردند. قاتل اعتراف کرد: چند روز قبل از قتل با شیرین در خیابان آشنا شدم و بعد از چند بار صحبت تلفنی به بهانه ملاقات به خانه مجردیش رفتم و 3 شبانه روز آن جا ماندم و به فکر سرقت طلا هایش افتادم... مشروب خورده بودم و حال طبیعی نداشتم که با چاقو به جانش افتادم و چند ضربه به او زدم. اولیای دم درخواست قصاص را مطرح کردند. نویسنده : یزدفردا منبع خبر : خبرگزاری فرد ...
همسر شهید اسماعیل دقایقی : گفت در بهشت منتظرت می مانم
.... مجلس عقد ما به هر چیز شبیه بود غیر از جشن عقد! یک جمع چند نفره و غذایی محلی، همه سور و سات جشن ما را تشکیل می داد. جوان ترها شاید باور نکنند اما سخنران هم دعوت کرده بودیم که جشن عقدمان، معنوی و پربار شود. حلقه ازدواجمان را خودش تنها رفت و خرید. بعدها برایم تعریف کرد که وقتی طلافروش به او گفته بود بده حلقه را برایت در جعبه کادو بگذارم آقا داماد! کلی خجالت زده شدم. گران ترین خرید عقدمان همان ...