سایر منابع:
سایر خبرها
عروس خانم در کلانتری: درگیر عشق خیابانی شدم!
و رسوایی افشای این ماجرا ترس داشتم اما از این لذت های زودگذر چشم پوشی نمی کردم. تا این که بالاخره خانواده فریبرز با اصرار او به خواستگاری ام آمدند و در همان جلسه اولین دیدار خانوادگی رضایت خودشان را با ازدواج ما اعلام کردند در واقع آن ها به انتخاب پسرشان احترام گذاشتند و گفتند ما نظر خاصی نداریم و به تصمیم پسرمان احترام می گذاریم این در حالی بود که مراسم عقدکنان من و فریبرز با مراسم ...
زن جوان: لیاقت اعتماد همسرم را نداشتم/برای لذت بیشتر با یک جوان رابطه پیدا کردم!
در خانواده ای سنتی به دنیا آمدم پدرم کارگر ساده یکی از سازمان های خدماتی بود که تنها اندکی خواندن و نوشتن می دانست اگرچه پدرم مردی ساده دل و دوست داشتنی بود اما برای حضور در اجتماع و معاشرت من با دیگران بسیار سخت گیری می کرد او حتی معتقد بود به هیچ وجه نباید از اینترنت، ماهواره و حتی گوشی تلفن استفاده کنم هیچ گاه اجازه نمی داد بدون حضور برادر و یا مادرم از خانه خارج شوم با آن که از وضعیت رفاهی ...
بخشش 4 محکوم به قصاص در آستانه سال نو
. چند باری او را گرفته بودم، اما هر بار از دستم فرار می کرد. آخرین بار دستگاهی را سرقت کرده بود که او را گرفتم و داخل باغ به درختی بستم و از او خواستم نشانی محل مخفی کردن دستگاه را به من بدهد. ساعتی بعد وقتی به کارگاه برگشتم، دیدم او فوت کرده است. من به جرم قتل بازداشت شدم، اما دادگاه حکم مرا قتل شبه عمد داد. از خیرین و تیم صلح و سازش تشکر می کنم که دیه را به اولیای دم پرداخت و مرا آزاد کردند. ...
جدال نفسگیر دامدار فداکار برای نجات 3کودک
به گزارش خبرنگار جام جم، حادثه چند روز پیش و در یک بعد از ظهر بهاری رخ داد. جایی که احمدآبادی ها برای چیدن علف برای گوسفندان خود به دشت رفته وکودکان شان هم مشغول بازی بودند. حوالی محل بازی آ نها هم استخری بودکه برای کشاورزی از آن استفاده می شد. درحالی که والدین مشغول کار بودند، پنج کودک یک و نیم تا 10ساله بازی کنان به سمت استخر رفتند. بچه ها مشغول بازی بودندکه یکدفعه محمد داخل استخر افتاد. دخترها ...
کلاهبرداری میلیاردی دکتر قلابی از 100 دختر دم بخت!
؛ طوری که هرگز نمی شد حدس زد کلاهبردار است. دختر جوان ادامه می دهد: در همان دیدار اول گفت مهرت به دلم نشسته و می خواهم با تو ازدواج کنم. رفته رفته رابطه ما صمیمی تر شد و حتی یک بار مرا به مقابل کلینیکی در شمال تهران برد و گفت که در آنجا کار می کند. یادم هست که خانمی مقابل در بود که او را با عنوان دکتر کامیار صدا زد و همه اینها باعث شد که مطمئن شوم او دکتر زیبایی است. بعد از مدتی هم گفت در ...
امید دارم به تیم ملی بروم/ از بی مهری مسئولین ناراحتم/ در ده دقیقه 600گرم وزن کم کردم!
مرحله است. سنگ نوردی را تا کجا ادامه دادید؟ - سنگ نوردی رشته ای بود که هرگز گمان نمی کردم از آن خسته و یا زده شوم مسابقات بسیار زیادی رفتم از منطقه گرفته تا کشوری که در کشور همه انتخابی تیم ملی بودیم که متاسفانه گاهی مشکلاتی پیش می آید که نمی شود آن چه ما دوست داریم، حتی یک بار که جز پنج نفر برتر شدم که انتخاب شدیم برای تیم ملی دقیقا در همان اسفند ماهی خورد که کرونا تازه آمده بود ...
نوه دهقان فداکار از چوبه ی دار رهایی یافت
نوه دهقان فداکار وقتی دید دختر مورد علاقه اش با دوست صمیمی او ازدواج کرده است، دست به جنایت زد. متهم در دادگاه گفته: من به دختری علاقه داشتم که بعد از مدتی از هم جدا شدیم و بعد متوجه شدم یکی از دوستانم با او ازدواج کرده است. عقل از سرم پرید و به سراغش رفتم و در یک چشم برهم زدن این اتفاق تلخ رخ داد. پس از پایان جلسه دادگاه، قضات وارد شور شده و پس از چند روز با توجه به محتوای ...
نوه دهقان فداکار مرتکب قتل شد
از تفهیم اتهامی که مرتکب شده بود ضمن پشیمانی از جرمی که مرتکب شده بود، گفت: من به دختری علاقه داشتم که بعد از مدتی از هم جدا شدیم و بعد متوجه شدم یکی از دوستانم با او ازدواج کرده است. نمی دانم چرا این مسئله باعث شد عصبانی شوم؛ عقل از سرم پرید و به سراغش رفتم و در یک چشم برهم زدن این اتفاق تلخ رخ داد. من قصد کشتن دوستم را نداشتم، فقط می خواستم بدانم این ماجرا چه بود و حالا به شدت پشیمانم و از اولیای ...
یک قدم جلوتر یا عقب تر از ولی فقیه حرکت نکنید
وریه اعلام شد. سیزدهم مرداد سال 44 در لنگرود از توابع شهرستان چالوس به دنیا آمد. پدرش علی و مادرش هاجر نام داشت. در سال 66 ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو دختر و یک پسر بود. شهید خوش محمدی مدرک لیسانس مدیریت دولتی داشت و از پاسداران بازنشسته گروه 45 جواد الائمه بود. شهید خوش محمدی پیش از بازنشستگی معاون هماهنگ کننده گروه 45 و تخریب چی حرفه ای بود. با پیگیری های فراوان خود ...
اخبار حوادث امروز (20 فروردین 1402) از نجات نوه دهقان فداکار در یک قدمی چوبه دار تا آدم ربایی و شکنجه زن ...
...: قاتلی که سال نو را برای خانواده شیرازی به عزا تبدیل کرده بود، دستگیر و روانه زندان شد. قتل فجیع پدر به دست پسرش در شهر ری روز حادثه پدرم من را با چوب کتک زد که عصبانی شدم و ... محمدعلی نجفی از زندان آزاد شد محمدعلی نجفی با پرداخت دیه 10 میلیاردی برای همیشه از زندان آزاد شد. آخرین اخبار حوادث را در صفحه اخبار حوادث حادثه 24 بخوانید. صفحه اینستاگرام حادثه 24 را در اینجا دنبال کنید. ...
از اعتماد همسرم سوء استفاده کردم!/ او مچم را بدجوری گرفت! زندگیم تباه شد!
زندگی تغییر می کند و رنگ خوشبختی را خواهم دید. با این حال حتی زمانی که باردار شدم مدت زیادی را در خانه پدرم سپری کردم چرا که از مشت و لگدهای همسرم در امان نبودم. خلاصه وقتی برای زایمان در بیمارستان بستری شدم و همسرم به سراغم نیامد پدر و مادرم متوجه حقیقت ماجرا شدند و من در حالی با بخشیدن همه حق و حقوقم طلاق گرفتم که حتی یک بار هم به چهره نوزادم نگاه نکردم و به او شیر ندادم چون می ...
ارکان سرمایه گذاری و جذابیت را در هنر اسلامی از یاد نبریم
کردن نواقص و اشکالات خط کوفی و اضافه کردن اعراب و حرکات و آواها اختراع شد تا برای الفبای فارسی مناسب شود. این کاتب قرآن با بیان اینکه با دو نفر از اساتید در مشهد ارتباط گرفتم تا بتوانم هفته ای یک روز از بیرجند به مشهد رفته و در کلاش هایشان شرکت کنم، تصریح کرد: به دلیل علاقه ام به خوشنویسی تا دو سال هر هفته به مشهد رفتم تا زمانی که کرونا اوج گرفت و آن زمان با نظرخواهی از اساتیدم تصمیم ...
به شوهرم خیانت کردم و با دوستش رابطه داشتم/ از همسرم طلاق گرفتم و زن صیغه ای دوستش شدم!خریت از این ...
طلاق داد و سرپرستی فرزندش را نیز به همسرش سپرد . من هم با بهانه گیری های بیهوده و روابط سرد عاطفی جلال را مجبور کردم تا مرا طلاق بدهد با آن که در قلب خودم جلال را دوست داشتم چرا که او هیچ گاه به من بی احترامی نمی کرد و از رفتارهای عجیب و غریب من در حیرت بود خلاصه با ترفندهای شیطانی همت در حالی از همسرم طلاق گرفتم که او بعد از این ماجرا مدام مزاحم من می شد و درخواست ازدواج می کرد ولی با ...
پیشنهاد شوهر به زنش: ارتباط با مردان غریبه
می دانستم این نان ها حلال نیست و آه و نفرین عده ای پشت سر آن است که فریب همسرم را خورده اند! بالاخره مدتی بعد کارشناسان پلیس فتا به سراغ شوهرم آمدند و او را به جرم کلاهبرداری های گسترده در فضای مجازی دستگیر کردند. طولی نکشید که امید به تحمل 7 سال زندان محکوم شد و من هم با فرزندانم به خانه پدرم رفتم. بیشتر از 3 سال از این ماجرا گذشته بود که او شامل عفو شد و با بیان این که ...
اسیدپاشی همسر سابق به زن جوان و دختر 4 ساله اش در تهران
ایران نوشت: نگران سلینا، دخترک 4 ساله اش بود. دخترش وحشت زده گریه می کرد و تنها چند ثانیه زمان لازم بود تا اهالی محله رسالت اطراف مادر جوان و دختر خردسالش جمع شوند. حادثه در نزدیکی خانه پدری نادیا رخ داده بود. پدر نادیا که سروصدا را شنید، خودش را به دختر و نوه اش رساند. داماد سابق خانواده هنوز در صحنه جنایتی که خلق کرده ایستاده بود. دستان مرد اسیدپاش بشدت سوخته بود و لمس بدن سلینا و ...
روزهایی که گذشت!
آماده می کردم و داروهای او را می دادم و با عجله برای شرکت در مراسم پسرم از اصفهان به فریدون شهر می رفتم و بعد از اتمام مراسم، فوری به منزل برمی گشتم. در فرودین ماه سال 1400 حال شوهرم بسیار بد شد، هم از لحاظ عصبی و هم از لحاظ درگیری با کرونا. بعد از 20 روز نگهداری مجبور شدم با گریه او را راهی بیمارستان کنم اما مداوا ثمربخش نبود و در خردادماه همان سال او نیز به دیدار حق شتافت. ...
برخی در بخش حجاب نیاز به تلنگر دارند/ هنوز هم نمی دانند حجاب مقوله ای فردی است یا اجتماعی؟
...، بانوان را متقاعد می کنیم که حجاب یک مصونیت است نه محدودیت؟! وی در این زمیه می گوید؛ چند ماه پیش با دختر خانمی در خیابان مواجه شدم روسری بر سر نداشت رفتم با او صحبت کردم ... صحبت های ما این گونه پیش رفت؛ گفتم: دلایل تان برای انجام این کارها چیست؟ گفت: ما طرفدار شعار زن، زندگی و آزادی هستیم در پاسخ گفتم؛ آیا آزادی به معنای برهنگی است یا آزادی که حق ...
سرانجام شوم رابطه صمیمی من با برادر شوهرم| هم به همسرم خیانت کردم هم اینکه دستم به خونش آغشته شد!
مختلف او سرگرم شده تا شاید روح گم گشته زندگی خود را بار دیگر دریافته و در بستر گرمابخش عاطفه های مهربانیش دلگرم بشوم. روزها همچنان می گذشت و من هنوز در اندر خم کوچه های سرگردانی روز به روز از همسر و روند جاری زندگیم دورتر می شدم و فرشید نیز که شاید خود دریافته بود چندان علاقه ای به او ندارم چندان توجهی به من نداشت و به جای عشق ورزیدن به زندگی تنها سرگرم ساخت و ساز آسمان خراش های بی ...
مادر محمود، مجتبی و محمدرضا از دلتنگی هایش می گوید | مجتبی به جای تحصیل در آمریکا سر از جبهه درآورد | شب ...
...، شروعی تازه همراه با شریک زندگی: تک دختر خانواده بودم، مادرم قبل از من، چهار دختر داشت که همه شان از دنیا می روند. مرا نذر سادات کرد، قسمت من هم به شوهرم بود. دو سال همراه او در مشهد اردهال زندگی کردم و بعد از تولد دخترم آمدیم تهران و درمحله مجیدیه ساکن شدیم. ارتباط بچه ها با من خیلی خوب بود. پدرشان سال ها در مشهد اردهال، کسب و کار می کرد و تربیت و رسیدگی به بچه ها بیشتر با من بود. هیچ وقت نمی ...
روایتی از سپهبد شهید علی صیاد شیرازی به مناسبت سالگرد شهادت او
مشغول به خدمت شده بود. او جایی در خاطرات خود نوشته است: با منحل شدن لشکر تبریز در سال 1349 گردان 302 توپخانه لشکر تبریز به توپخانه لشکر 81 زرهی کرمانشاه پیوست و بنده فرمانده آتشبار شدم. پس از یک بار جابجایی و انتصاب به عنوان فرمانده آتشبار گردان 316 توپخانه در سال 1350 برای شرکت در دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران رفتم. با شرکت در کنکور اعزام به خارج در سال 1351 برای طی کردن دوره تخصصی هواسنجی ...
مرد هوسباز با دختر خواهر زنش رابطه نامشروع داشت/ خاله وقتی متوجه شد که بیچاره شده بود!+جزییات
این ماجرا بسیار عصبانی شد و کارمان به مشاجره کشید. بعد از این ماجرا متوجه شدم همسرم و سیمین یکدیگر را در بیرون از منزل ملاقات می کنند و باز هم پنهانی به منزلم رفت و آمد دارند. اگرچه وقتی خواهرم و شوهرش متوجه موضوع شدند خیلی تلاش کردند تا سیمین را از همسرم جدا کنند ولی تلاش های آن ها بی فایده بود و بالاخره سیمین به عقد همسرم در آمد. حالا او در قصری که من سال ها برای هر تکه آجر آن زحمت کشیده ام پادشاهی می کند و من هر روز بیشتر از گذشته تحقیر می شوم و... شایان ذکر است، این پرونده توسط کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی مورد رسیدگی قرار گرفت. ...
دخترم! این ها عکس های شهادت من است
غیر از حسن آقا، فرزندان دیگری هم دارید؟ غیر از شهید دو دختر هم دارم. حسن آقا تک پسر خانواده و فرزند دوم بود که به شهادت رسید. پسرم متولد 28 مهر 1367 بود. ولادت پسرم همزمان با شهادت امام حسن مجتبی (ع) و وفات حضرت رسول اکرم (ص) بود. به همین دلیل نامش را حسن گذاشتیم. ما اصالتاً اهل کاشمر (در 240 کیلومتری شهر مشهد) از توابع استان خراسان رضوی هستیم. گفتید نام پسرتان را به دلیل تولدش در سالروز شهادت امام حسن (ع) انتخاب کردید، پسرتان در جوی مذهبی رشد کرده بود؟ ما خانواده ای مذهبی هستیم. پسرم در یک خانواده با فضای معنوی و البته نظ ...
تجاوز به دختر 17 ساله در ویلای پدر میلیاردر/ بازی های رایانه ای مستهجن کار دست پسر جوان داد!
اتاق خلوت، وقتم را با بازی های رایانه ای و یا دیدن فیلم های مبتذل خارجی و تصاویر مستهجن سپری می کردم. این تصاویر حس کنجکاوی عجیبی را در من به وجود آورده بود و مدام افکار شیطانی در ذهنم خطور می کرد تا این که حدود 2 ماه قبل با دختری که مدعی بود از خانه فرار کرده است، در اطراف ویلای پدرم آشنا شدم و با هم به ویلا رفتیم. چون می دانستم تا پایان هفته پدرم به ویلا نمی آید به آن دختر اجازه دادم چند روز در ...
قتل هولناک مرد جوان توسط پسر جوان و دامادشان | زن جوان چرا دستگیر شد؟
که بچه بودم ولی پدر و برادرهایم کار می کردند. کارت سبز گرفتند. چند ساله بودی که شوهر کردی؟ 11 سالم بود. پدرم من را به یکی از همشهری هایش داد. من او را نمی شناختم ولی پدرم گفت باید شوهر کنم و من هم قبول کردم. چند خواهر و برادر داری؟ 13 بچه هستیم. 3 دختر و بقیه پسر هستند. خواهرهای دیگر هم زود ازدواج کردند؟ ما همگی قبل از 20 ساگی ازدواج ...
خیانت زن جوان به همسرش| او با فروشنده لباس زنانه رابطه نامشروع داشت!
آن لباس و ظاهر من تعریف می کرد که من احساس کردم دقیقا کلماتی را به کار می برد که من از همسرم انتظار داشتم به من بگوید با این حال علیرغم اینکه آن لباس مورد پسندم نبود آن را خریدم و از آن به بعد هر چند روز یک بار به بهانه خرید لباس به آن بوتیک سر می زدم در واقع خرید لباس بهانه بود و من برای پر کردن خلاهای عاطفی ام به آنجا سر می زدم، شماره فروشنده را گرفتم و باهم دوست شدیم و با شروع رابطه و خارج شدن ...
عشق به دختر خاله رنگ خون به خود گرفت| تجاوز به شهلا برای رضایت در ازدواج| دختر جوان خودکشی کرد!
شهلا را برایم فراهم کرد. پسرخاله شهلا در پایان گفت: چند روز بعد خبر خودکشی شهلا را شنیدم. حتی می دانستم که خانواده شهلا متوجه تجاوز به او شده بودند. آن ها به دختر جوان گفته بودند با خوردن مرگ موش خودکشی کند. تا در محله بی آبرو نشوند. پس از خودکشی شهلا عذاب وجدان زندگی ام را نابود کرد. از تجاوز به شهلا پشیمانم. شیطان وسوسه ام کرد. مرد متجاوز پس از اعترافات اولیه خود برای انجام تحقیقات بیشتر به مراجع ذیربط ارجاع شد. ...
چه خوب که به یک زولبیا نباختم
چشم هایم از گرسنگی سیاهی می رفت. دلم می خواست زودتر اذان بگویند و یکی از آن زولبیا های توی دیس را بگذارم دهنم. انگار هیچ وقت تا آن روز زولبیا نخورده بودم. خواهرهایم در آشپرخانه مشغول پخت و پز بودند. یکی فرنی می پخت دیگری برنج آبکش می کرد. هنوز ساعت 2 بعد از ظهر بود و تا اذان سه چهارساعتی زمان مانده بود. تازه یازده سالم تمام شده بود. فقط تا ظهر حواسم به گرسنگی نبود و سرم گرم مدرسه و ...
عاشقانه هایی از جنس ایمان
.... کودکی شاد من در دامان این خانواده در شهر فریدون شهر سپری شد. دورانی که سراسر شوق و لبریز از معنای واقعی زندگی بود. به دلیل حضور پررنگ خانواده در کارهای فرهنگی من هم در همان سنین نوجوانی وارد این عرصه شدم. هم در سپاه و هم در کمیته مسئول کتابخانه بودم و گذران لحظه ها در میان انبوهی از کتب رنگارنگ برایم لذتی فوق العاده داشت. چون یک خواهر و یک زن برادر بزرگ تر در خانه کنار ...
خاطره دختر شهید صیادشیرازی از اعطای سرلشگری رهبر معظم انقلاب به پدر | برای خدا کار کرد و در دل مردم جای ...
.... آن چهره خندان پدرم هنوز هم در ذهنم مانده است. عفت شجاع همسر شهید صیاد شیرازی است که در کمال آرامش و متانت خاطرات روزهایی را که با همسرش سپری کرده بازگو می کند. هر چند کلام او نشان می دهد که پس از گذشت 15 سال غمی بزرگ در سینه دارد: روزهای آخر با شهید صیاد به جمکران رفته بودیم؛ آنجا خیلی دعا کردم تا دیدار امام زمان نصیبم شود. بعد از بازگشت از زیارت، خواب بزرگی نورانی را دیدم که می ...