روایت نجات 2 دختر از دست اوباش به قیمت شاهرگ
سایر منابع:
سایر خبرها
نجواها و دعاهای های یک دل کوچک / نیایشی در امتداد عشق
خبرگزاری فارس کرمان - آمنه شهریار پناه : کوپه نهم یک قطار می تواند بر بال ملایک باشد، وقتی دخترکی صورتی پوش با موهای بلند بافته شده در آن نشسته و هر چند دقیقه یک بار سرش را بالا می گیرد، ریز می خندد، رو به مادرش می کند و با لحنی شیرین و خواستنی، می گوید کی می رسیم مشهد؟ کم طاقت است، انتظار دارد همین که سوار شد، به مقصد برسد، بدود روی سنگ فرش های به قول خودش مشهد و در دامان سحر انگیز آن ...
روزی که مرد عاشق پیشه به جای دسته گل با چاقو به خواستگاری رفت | خواستگار کینه جو وقتی از زن مورد علاقه ...
چاقو از سوی یک موتورسوار به شدت مجروح شده بود، کسبه و ساکنان خیابان تیموری در غرب تهران را به خیابان کشاند. مرد جوان که به شدت زخمی شده بود با آخرین توانی که برایش باقی مانده بود از رهگذران کمک می خواست. کمی آن طرف تر از او جسد خون آلود و بی جان زنی که روی زمین افتاده بود جلب توجه می کرد. مردم که حسابی وحشت کرده بودند، بلافاصله با ماموران پلیس تماس گرفتند و چند دقیقه بعد، ماشین های پلیس و ...
سوختن دختر 5 ساله پای انتقام پدر | گریه پشیمانی مرد جوان در بازپرسی | چه شد نقشه قتل به اسیدپاشی تغییر ...
به گزارش همشهری آنلاین، چندی قبل زنی 35ساله به همراه دختر خردسالش سوار بر خودروی تیبای خود شد تا به خانه پدرش برود. مادر و دختر وقتی به خانه پدر رسیدند و قصد ورود به پارکینگ را داشتند ناگهان اتفاق هولناکی رخ داد؛ مردی محتویات یک ظرف را که اسید بود به روی مادر و دختر پاشید و فرار کرد. به دنبال این اتفاق زن جوان فریاد کشید و در خواست کمک کرد. دقایقی بعد اهالی محل و پدر زن جوان خودشان را ...
شیر صحرا لقب کدام فرمانده بود؟
به گزارش خبرنگار ایمنا ، یک کاربر فضای مجازی با انتشار عکسی از سرلشکر شهید حسن آبشناسان در کنار شهید علی صیادشیرازی در صفحه شخصی خود در توئیتر نوشت: این بلوز سبز با این گنگ بالا لقبش شیر صحرا بود. همسرش میگه یک سال قبل از شهادت تو خواب می بینه بین زمین و آسمان در حال پروازه که یهو مانعی سر راهش قرار می گیره. این مانع ها رو با ذکر یا علی پشت سر میذاره و با سرعتی بیشتر از پیش تو اوج ...
دختران پررو، پسر بیچاره را لخت کرده بودند
بفرست تا بیام دنبالت، چند متر قبل از جایی که لوکیشن نازی بود دیدم این دوتا پسر، نازی را که انگار بی هوش بود سوار موتور کردن و راه افتادن، هرچی به خط نازی زنگ می زدم جواب نمی داد به راننده تاکسی گفتم تعقیبشون کنه، وقتی رسیدند به آن ساختمان زنگ زدم 110که مامورها گرفتنشون... شاکی:این دوتا داخل آبمیوه قرص خواب آور ریخته بودند و من و بیهوش کرده بودند که بلا سرم بیارند حتی لباس هام... ...
برای آزادی به عشق شهادت/ از سبزوار تا کرمان، مرد، غیرت، امنیت
این مرز و بوم، سابقه ای دیرینه دارد و جوانان غیور در جمهوری اسلامی نیز کم نیستند. یک روز بعد از اینکه دشمن بعثی خرمشهر را گرفت، جسد بی جان دختر خرمشهری رو به تیرک بلندی بستند، رگ غیرت رزمنده های خوش غیرت ایرانی به جوش آمد و تکاورهای نیروی زمینی ارتش سه شهید دادند تا او را پایین آوردند. حالا اما در امتداد همان راه، یاسر می رود، غرق به خون اما سرافراز می رود تا تاکید کند این راه ...
حاشیه نگاری رونمایی از آخرین تقریظ رهبر انقلاب بر یک کتاب/ واکنش خاتون قوماندان به حضور یک اسم در متن ...
را بالا می برند و با شوق دست می زنند. خانمی مسن به خانم جوان نشسته در کنارش می گوید مگر به جشن آمده ایم؟ بچه هایتان را آرام کنید. خانم جوان آرام می گوید بگذار شادی کنند. این مراسم برای تبریک شهادت پدرهایشان است. شهیدی که سوریه را به اروپا ترجیح داد حواسم جمع سخنرانی خاتونِ قوماندان (فرمانده) است که برای لحظه ای حس می کنم کسی چادرم را به عقب می کشد. سرم را که برمی گردانم دختر ...
مادر از سبک زندگی فرزند شهیدش می گوید | از کارخانه تا رمل های سرخ فکه
همشهری آنلاین - رابعه تیموری: کریم انگشتان کرختش را روی کفاب توی حوض کشید و با ناراحتی گفت: توی این سرما واجب است که لباس ها را بشویید؟ خوب می گذاشتید برای بعد. عذرا خانم در حالی که رخت ها را چنگ می زد، جواب داد: چله زمستان که هوا آفتابی نمی شود مامان جان. بچه ها می روند مدرسه، لباس لازم دارند. تو برو توی اتاق، من هم الان می آیم. کریم کتاب های زیر بغلش را روی پله گذاشت و اورکت و شال گردنش ...
معجزه مهریه عجیب عروس تهرانی / یک سبد گل های رز
ر پافشاری کرد که پدرش دیگر سکوت کرد. هر کاری می خواهی بکن! مریم تصمیم اش را گرفته بود و حالا پای در محضر گذاشته بود. مریم برای مهریه چه می خواهی بکنی؟ دلواپسی در نگاه مادر موج می زد. پدر سرش را بلند نمی کرد و تقی گوشه ای ایستاده بود. محضر دار نگاهی به دختر جوان کرد. برای مهریه عروس خانم چه مبلغی در نظر گرفته اید؟ محمود گفت ...
تا پلاک 140 روایتی از تلاش یک زن برای جمع آوری خاطرات 140 اهل قلم از دفاع مقدس
علیرضا و اِسی نبود. ولی لابه لای حرف هایش چند بار اسم علیرضا را شنیدم. نه اینکه فکر کنید قوی بودم، نه، فقط می خواستم اینجوری به چشم بیایم. جنگ یهویی هلم داد تو مودِ پهلوونی. گفتم: علی، چی شده بگو، علیرضا شهید شده؟ گفت: نه با شناختی که از علیرضا داشتم حس می کردم یک بلایی سرش آمده. گفتم: من طاقتش را دارم، بگو... نمی دانم دختر دردانه بابا از کی اینقدر قوی شده بود! گفت: هنوز، هیچی معلوم نیست، راستش از شب عملیات دیگر کسی علیرضا را ندیده، گم شده... . پایان پیام/ ...
مهشید با دل فریبی اش مرا به قهقرا کشید ! / در انگلیس تنهایم گذاشت !
نگران باشیم. مهشید سرش را با ناراحتی تکان د اد : - منظورم رفتن به انگلیس است. - حالا چقد ر عجله د اری، بگذار چند سالی بگذرد . انگار برق مهشید را گرفته بود ، با جیغ بنفشی گفت: - چند سال؟؟!! تو قول د اد ی و قسم خورد ی من را به انگلیس ببری، من جز این چیز د یگری از تو خواستم حالا زد ی زیر سوگند ت یا می خواهی من را د ر این خانه زند انی کنی. ...
کودکان کار؛ میهمان ناخوانده کبنا / بچه هایی که رؤیای دکتر و مهندس شدن را در سر ندارند
کبنا ؛ سیده فرزانه رخشا| سرویس اجتماعی؛ ساعت تقریبا هفت عصر بود، من و همکارهایم توی اتاق کار نشسته بودیم. بلند شدم برای خودم یک لیوان چای بریزم که دیدم یک پسربچه دوازده سیزده ساله جلوی در ایستاده و چیزی می گوید؛ جلوتر رفتم و گفتم جان نشنیدم. کمی صدایش را بلندتر کرد و گفت: ایگم خاله مه شیشه مغازته پاک کنم؟! هیچ چیز همراهش نبود؛ همکارم پرسید چطوری؟ گفت: برادرم وسایل را می آورد؛ پاک کنم؟! خاله تو را خدا، امروز هیچ دشت نکردیم. دو دل بودیم چه جوابی بدهیم، ولی کودک کار موضوع مورد علاقه ام بود، کمی مکث کردم نگاهی به همکارم کردم، با اشاره گفت، بگو آره، گفتم این دوتا شیشه را چقدر پاک م ...
# پرسه در فضای مجازی
حرف از فروشِ ایران میزنن! از اقدامات مثبت دولت سیزدهم احمد قصری: چند ماه پیش برای قرارداد اجاره خونه مشاور املاک فقط با دو تا تلفن و نهایت 10 دقیقه قرار جلسه با مالک، 3.5م از من و 3.5م از مالک گرفت، عملا 7 میلیون بدون اینکه تلاش خاصی کنه! قطعا این روند آنلاین و رایگان شدن هزینه ثبت قرارداد خیلی از هزینه ها رو کم میکنه! این مردم شکست ناپذیرند ایمانی با ...
بعضیا واقعاً شهور گوشی داشتنه ندرن
...> - من خُلم با تو حرف می زنم گلابی! - چی بگم بی بی خب؟ - هیچی، مرده شور هو پک و پوزُته بزنن که می زنی تو ذوق آدم. - خیل خب، ببخشید بی بی جون، حالا طرف کیه؟ چکاره اس؟ - من چمیدونم دختر؟ میه من فضول مردمم؟ میه من علم غیب درم که بفمم کیه! - وا! خب چی میگی بی بی پس هی میگی بپرس بپرس! - می فمی چی چیه گلاب؟ - نه، چیه؟ ...
له شدن دلخراش دختر جوان زیر چرخ های برلیانس دوست پسرش
از تهران به همراه مینا نامزدم که ساکن کرج است به چالوس آمدیم. در بین راه سامیار و مینا شروع به بحث کردند. بعد از چند دقیقه درگیری لفظی آنها بالا گرفت برای همین من در ابتدای جاده چالوس حوالی یک رستوران ایستادم و سعی کردم آنها را آرام کنم اما دعوای آنها بیشتر شد تا اینکه یکی از کارگران رستوران به طرف ما آمد و با سامیار درگیر شد، طوری که انگشتش آسیب دید. بعد از کلی درگیری ...
بمب شیمیایی با خانواده های سردشتی چه کرد؟/ گریه های اوستا قادر در دادگاه لاهه
گروه زندگی عطیه اکبری: اوستا قادر در دادگاه لاهه آرام و شمرده حرف می زد. با لهجه زیبای کردی. آنچه حمله شیمیایی به سردشت بر زندگی اش آوار کرد را برای قاضی و حاضران در دادگاه تعریف کرد و از گمشده اش گفت. مترجم حرف هایش را مو به مو ترجمه می کرد. اوستا قادر عکس زن و سه بچه اش را رو به دوربین هایی که در دادگاه، صحبت ها و تصویر او را ضبط می کرد نشان داد و گفت از همه خانواده ام فقط همین عکس ها مانده. ...
پدرم نگفت چون حجابت را کنار گذاشتی، دیگر دختر من نیستی
تا مطمئن نشوم خبرگزاری شما در داخل کشور فعالیت می کند، گفت وگو نمی کنم چون اصلاً دوست ندارم با رسانه های آن طرف آبی حرف بزنم. آن ها هدفی جز ضربه زدن به کشور ما ندارند . این، تنها شرط مصاحبه از طرف دختری بود که بعد از یک دوره بی حجابی، آگاهانه دوباره حجاب را انتخاب کرده بود. همه چیز از درج پیام یک دختر 22ساله در قسمت نظرات یک گفت وگوی خاص شروع شد. در میان نظرات موافق و مخالف مصاحبه حجت ...
این بازیگرهای مرد ایرانی از نظر خانم ها جذاب ترین هستند / رتبه جالب محمد رضا گلزار، حوالی آخر!!
بچه شون رو آروم میکنن برامون گفتن! دنیای مجازی میتونه تو کسری از ثانیه بهت قدرت بده و ببرت بالا و تو کسری از ثانیه خارت کنه و بکوبه زمین و بازیگران هم ازین قاعده مستثنی نیستن، مثلا چند وقت پیش یه پیج معروف و پرفالوور یه نظر سنجی گذاشت که ببینه به نظر مردم جذاب ترین بازیگر مرد ایرانی کیه و نتیجه ی نظر سنجی خیلی جالب بود چون شاخ چندتا بازیگر پرمدعا و فیس و افتاده ای حسابی شکست و به قولی ...
شکست عشقی چهره این دختر را زیرو رو کرد/ عکس
دختر عاشق پس از متحمل شدن شکست عشقی و رفتار غیر انسانی نامزد جذابش، دست به اقدامی زد و همه را متحیر ساخت. به گزارش وقت صبح به نقل از برترین ها، دختری که همیشه به دلیل زیباتر بودن نامزدش، در میهمانی ها و جمع های دوستانه مورد طعنه قرار میگرفت. پس از شکست عشقی و از دست دادن پسر مورد علاقه اش، دست به اقدامی زد و تصاویرش به سرعت در رسانه های اجتماعی ویتنامی وایرال شد است. ...
سرنوشت تلخ دختر یک اعدامی
...، معنی زندگی رو نمی فهمیدم، زمان برام بسختی می گذشت، درس و مدرسه برام مفهومی نداشت. 5 سال توی این شرایط بودم.تا اینکه سال گذشته یه خانمی در خونه رو زد. در رو باز کردم تو دستش یه دیس پلو که چند تیکه مرغ کنارش بود رو به من داد و گفت: من همسایه تون هستم. امروز کلی مهمون داشتیم و زیاد غذا درست کردم. اضافه شو برای چند همسایه و شما آوردم. امیدوارم از مزه اش خوشتون بیاد. غذا رو با مادربزرگ ...
شرط عجیب زن جوان برای بخشیدن همسرش برای پرداخت مهریه اش
واقعا زشته! بهتره منصرف بشی از گرفتن جشن طلاق و پس از این حرف ها رو به آرمین کرد و گفت: پسرم تو چرا 999 عدد سکه را قبول کردی؟ مگر تو توان پرداخت این همه سکه را داری؟ اصلا خبر داری قیمت سکه چقدر است؟ چطور چنین چیزی را قبول کردی؟! الان که نگاه می کنم، می بینم شما هنوز یک سال هم نشده که باهم ازدواج کردید. چرا زندگی تون به این مرحله رسیده؟ آرمین با نگاهی به آوا آهی پرافسوس کشید ...
روی ماه خداوند را ببوس داستانی درباره تردید است / نگاه فسلفی، مذهبی و جامعه شناختی
.... احساس می کنم بدن ام دارد داغ می شود. پنجره ها را باز می کنم و روی تخت خواب ولو می شوم. بعد آن قدر به دکتر محسن پارسا فکر می کنم تا خواب می روم. نمی دانم چه ساعتی است که مثل دیوانه ها از خواب می پرم و می نشینم. گرما از چشم ها و دست ها و پیشانی ام بیرون می ریزد و تمامی ندارد. چیزی، انگار تکه ذغالی یا خرمنی یا جنگلی از درون گر می گیرد. و پایانی ندارد. کله ام تا مرز ترکیدن باد می کند و باد می کند ...
سواستفاده علیرضا بیرانوند از زن خیلی جوانش/عکس
یه پیجشم پسر سن پایینش! ظاهرا اکرم بیرانوند یا بهتره بگیم خانوم خانومای آقای بیرانوند علاقه وافری به پیج زدن دارن و ادمین همه صفحات به جز همسر جان هم خودشون هستند. اما در ادامه ابتدا با تصاویری از این زوج شروع کنیم تا ادامه ماجرا. مثلا یکی از حواشی علیرضا بیرانوند این بود که تو همون تایم جام جهانی خانومی اومد و ادعا کرد که این بازیکن ملی پوش رفته تو دایرکتش و قصد ارتباط باهاش رو داشته ...
سلام بر مسعود عزیز/می خواهم چشم هایم را بشویم
حرفی نمی زند. انگار کاری به کارت ندارد. می روی دکتر ، دکتر هم حرف حساب نمی زند، حرف امید نمی زند. همه چیز را می اندازد گردن خدا... اگر خدا بخواهد... هر چند تیغش به بدن سرطانی دست اندازی می کند و قلمش داروهای سخت را مجوز می دهد. خلاصه اینکه سرطان همزاد مرگ است، مرگی زمان دار. مثل بمب ساعتی. زمان می گذرد، دکتر کار خودش را می کند و سرطان کار خودش را. بگذریم حرف مسعود بود. متاسفانه مسعود ...
2 خوره کتاب به هم دل بستند، اما زن رازی شرم آور داشت/ آیا کتاب بازها مرتکب گناهی بزرگ نشده اند؟
کارلا ماری-رز دروس در نیویورک تایمز نوشت: طی شش سالِ پس از بیست سالگی، آدم دیگری شدم که خودم هم نمی شناختم. پیش از آن، همیشه اهل مطالعه بودم. بچه که بودم هفته ای چندبار به کتابخانه می رفتم و شب ها چندین ساعت بیدار می ماندم و زیر پتو با چراغ قوه کتاب می خواندم. آنقدر زیاد کتاب می گرفتم و سریع آن ها را پس می دادم که یک بار کتابدار با پرخاش گفت: اگر نمی خوای بخونی، این همه کتاب را نبرخونه . کتاب ها را د ...
مردی قبل از ازدواج با مادرش حساب بانکی مشترک باز کرد | مادر شوهر دختردار شدن عروس را بهانه جدایی قرار ...
بود مشکل از من است که همان اول متوجه این وابستگی نشده بودم و این ازدواج را قبول کردم. من هم قطعاً مشکلاتی داشتم. قبل از ازدواج گمان می کردم زندگی باید رؤیایی باشد و شوهرم همیشه باید با من وقت بگذراند. به هر حال بچه بودم. اما شاید آن ها که بزرگ تر بودند می توانستند حق بدهند که لااقل چند ماه اول که دختر و پسر برای هم تازگی دارند، کمی بیشتر با هم باشند. خانواده من از این نظر مشکلی نداشتند ...
جنایت خونین در خانه شیطانی یک زن
چاقوی ضامن دارش را درآورد، با هم دست به یقه شدیم در همین فاصله سیامک آمد و درصدد گرفتن چاقویش بودیم که پیرمرد دست سیامک را برید. بعد من چاقو را با تقلای زیاد از او گرفتم و چون شیشه کشیده بودم دیگر نفهمیدم چه شد و با چاقو ضربه ای به گردنش زدم. دختر پیرمرد هم که فریاد می کشید را زخمی کردم و بعد پا به فرار گذاشتیم. اظهارات سیامک از شب جنایت مرد جوان 32ساله که متهم به مشارکت در ...
نگاهی به 3 رمان رضوی درباره امام هشتم (ع) | روایت رضا (ع)
نگاه او را می گیرد و می بیند زهره، بچه را از جلوی پنجره کنار می کشد. صبوره به ستون ایوان تکیه می دهد و به مرد نگاه می کند؛ به قدبلند و هیکل چهارشانه اش. این بار رسول سرش را پایین می اندازد و نفسش را در سینه حبس می کند. زود وسط ایوان و کنار صبوره می نشیند تا نتواند دوباره براندازش کند. می ترسد سرووضعش دختر را بترساند. همسر اولش همیشه می گفت او فقط یک غول عصبانی است. - دلم می خواد آمنه رو ببینم. - کنیز شماست. - این طور نگین؛ بچه ها حساسن. - دور و بَر من همیشه پُر بچه بوده. خواهر و برادر های کوچیکم، بعد بچه های برادر شهیدم؛ الانم سه تا بچه خودم. ...
جاگذاشتن سی سال اعتیاد روی میز انتشارات/روزی 150قرص و 8گرم تریاک!
جوان داری و اینها می خواهند زندگی کنند. سال ها از گفتن این حرف ها می گذرد، این آتش خاموش می شود و بعد اگر آنها با کسی دعوایشان شود می گویند برو با آن بابای معتاد و دزد و کارتن خوابت! ولی نه؛ من نشستم و خاطرات اعتیادم را نوشتم. خانواده ام مطلقاً مشکلی نداشتند. همسرم ماه طاووس بانو نه تنها مشکلی نداشت، تشویق هم می کرد. ماه طاووس یک نقش حیاتی و ویژه در این کتاب داشت و واقعاً همه جوره کمکم ...