هوشنگ مرادی کرمانی: قصّه های مجید را براساس زندگی خودم نوشته ام
سایر منابع:
سایر خبرها
بسیاری از اساتید ادبیات پایداری گفتند این کتاب را ننویس!
! با جبهه رفتن فرزندانش هم موافق نبوده است. از جلسه که آمدم بیرون گفتم دیگر نمی روم و ادامه نمی دهم. با نوشتن کتاب بروم در جامعه بگویم پدر شهیدی داشتیم که صبح تا شب زنش را کتک می زده؟ از خانه بیرونش می کرده؟ با جبهه رفتن فرزندانش مخالف بوده و بعد از شهادت فرزندانش به همسرش گفته از لج با تو و آخوندهایی که بچه هایم را کشتند می روم و سرت هوو می آورم؟ به زنش خرجی نمی داده و زن مجبور می شده برای پول ...
داستان حضور وحید هاشمیان در هامبورگ | مربی خوب می تواند سرنوشت بازیکن را تغییر دهد
می خواستم با آن محیط زودتر آشنا شوم و در جو آنجا قرار بگیرم. شب قبل از حضورم در تمرین هامبورگ، ناگهان از خواب بیدار شدم؛ درحالی که از فشار استرس خیس عرق شده بودم. نمی دانستم فردا چه چیزی انتظارم را می کشد. نگران آن بودم که نتوانم از پس تست ها بربیایم. صبح با همان استرس راهی تمرین شدم. در زمین، آقای فرانک پاگلزدورف، سرمربی و آقای هرمن ریگه، فیزیوتراپ مشهور آلمانی را دیدم و آنها ...
دیدار مهندس محمدی مدیرعامل شرکت فولاد اکسین خوزستان با مادر شهدای فرجوانی
احمدیان ادامه داد: در بهشت زهرا بودم که خبر شهادت ابراهیم را شنیدم، یک دفعه از جایم بلند شدم، دست و پام را گم کردم و نمی دانستم چکار کنم. هی گفتم الهی شکر، الحمدلله رب العالمین، هی خودم به خودم دلداری می دادم که فقط به خانه برسم. با حاج آقا به سردخانه رفتیم. در که باز شد، اصلاً بدون اینکه این ور و آن ور را نگاه کنم، گفتم آن از آخری دومی بچۀ من است. اصلاً نمی دانستم که سر ندارد. دست کردم زیر شانه اش ...
روایت مادرانه از یک شهید؛ ای کاروان آهسته ران!
قاسمی دانا است که یک شب در ایست بازرسی حضور داشت. در بخشی از داستان رقیبی که رفیق شد آمده است: "وقتی هیچ جوابی از آنها که چشم در چشم همدیگر بودند، نشنید، راهش را کج کرد و خیلی آرام سوار ماشینش شد و جلو نگاهشان از کوچه بیرون رفت! آنها همان طور به هم زل زده بودند! انگار می دانستند اگر بحث شأن ادامه پیدا می کرد، شاید دست به یقه هم می شدند؛ چون نه حمید می خواست کم بیاورد و نه حسن ...
خصلت های جالب ستاره فوتبال بعد از زندانی شدن
همان شب خود را به کلانتری معرفی می کرد تا نشان دهد بی گناه است: "آن جا هیچ کس حرفی به من نزد. وقتی به خانه برگشتم از خیانت خجالت می کشیدم و عصبانی بودم. من با وکلیم تماس گرفتم و او این اطمینان را داد که مشکلی وجود ندارد و شکایتی در کار نیست. او گفت که می توانم با خیال راحت اسپانیا را ترک کنم." ستاره سابق بارسا در مورد اظهارات ضد و نقیضش گفت: "اگر واقعا عاشق باشید می دانید که برای حفظ آن ...
عشق گاهی بی تصویر در می زند!
.... رضا ادامه می دهد: اگر می گفتم شاید جلویم را می گرفتند و به همین خاطر چیزی نگفتم. من حتی خانواده ام را هم خواستگاری نبردم. با چند تا از خیرین آسایشگاه کهریزک رفتم خواستگاری. با خودم اگر خانواده ام را ببرم چه می گویند؟. بگویند این برادر ما معلول است؟، دست و پا ندارد، چشم ندارد؟. یا بگویند مدیر شرکت است و در ماه فلان مقدار حقوق دارد و فلان جا خانه و ماشین دارد؟. خانواده ام جرات نمی ...
روایت زن آقا از مشهورترین ایستگاه اتوبوس تهران | نام سید را مردم روی ایستگاه گذاشتند
سیروس هم شبی که کلانتری نارمک را می گرفتند شهید شد. از داغ فرزندانم 2 سال است که کور شده ام. زن آقا سید ادامه می دهد: سید نمی گذاشت پسرهایم داخل قهوه خانه بیایند. می گفت: حرف بد یاد می گیرند. بچه ها را خوب بزرگ کردم و مدرسه فرستادم. پسرها مدرسه علوی نیا می رفتند. خودشان به درسشان اهمیت می دادند. یک پسرم مهندس سدسازی است. بهروز با یکی از همکلاسی های دانشگاهش ازدواج کرده بود، وقتی شهید شد لیلا دخترش را ...
دلبری ستاره مصدوم استقلال از نکونام
شدم و اکنون هم که به اتاق خودم آمده ام. او درباره اینکه دکتر از عمل جراحی رضایت داشته است یا خیر، گفت: از دکتر یزدی تشکر می کنم. برای من خیلی زحمت کشید و به من امیدواری داد تا خیلی سریعتر بتوانم برگردم و به تیم کمک کنم. میرزایی در مورد نگرانی هواداران و خانواده اش بابت عمل جراحی اش اظهار داشت: هواداران که خیلی به من لطف داشتند. در این یک ماه که مصدوم بودم، انرژی و انگیزه ...
جوان مدافع حرم با کیف 40 میلیارد تومانی چه کرد؟
شهید علی امرایی را بهتر و بیشتر بشناسم. ناسلامتی بچه محل بودیم. پیدا کردن نشانی خانه شان کار سختی نبود. تصمیم گرفتم این بار برخلاف رویه معمول گزارش ها قبل از خانواده سراغ اهالی برویم. خدا برایمان خواسته بود کاسب خیابان مصطفی خمینی محله دیلمان گفت همین الان خانه شان مراسم است. خیلی از همسایه ها آنجا هستند. بروید دست پر بر می گردید. راست می گفت. در خانه قدیمی و باصفایشان جای سوزن انداختن نبود. کمی ...
چمران؛ چریکی ترین نظامی و عاشق ترین عارف
ابریشمی بسته. پرسیدم: اسدالله این چیه با خودت آوردی؟ گفت: من قصابم ساتورمو با خودم آوردم تا با همین ساتور با صدام بجنگم. بعدها همین اسدالله بی طرف، عارفی شد، نماز شب خوان و در یکی از عملیات ها شهید شد. من مدت کوتاهی در قرارگاه مهدیون بودم و بعد با همین گروه قدیر به سمت دهلاویه عازم شدیم، از رودخانه کرخه کور که گذشتیم سمت چپ دهلاویه، یک طرف، رودخانه بچه های چمران سنگر داشتند و پشت رودخانه هم ...
بازیگر انگلیسی: پدرم مرا کتک می زد، گرسنگی می داد و تحقیر می کرد
با انگلستان رسانده بودند تا با مادربزرگ برناث زندگی کنند. برناث می گوید: "من در آن زمان بهتر شدم و احساس کردم بالاخره یک مادر پیدا کردم". او می گوید: "زمانی که مادر فوت کرد این واقعا بدترین اتفاق زندگی ام بود. با این وجود، در امنیت و حمایت خانه مادربزرگ توانستم به راه خود ادامه دهم". با این وجود، بخشی از زندگی اش کاملا بدون دردسر نبود. در مقطعی از زندگی پدرش او را تهدید به ربودن کرد ...
خشم جامعه را به رسمیت بشناسید
بررسی می کنم. چند وقت پیش در خانه صحبت از موضوعات روز بود، من عصبانی شدم و گفتم حواس تان به بچه ها باشد، تلخی ها و مشکلات را مدام مثل آینه بازتاب می دهیم و آن چیزی که منعکس می شود قدرتش بسیار فراتر از آن چیزی است که هست چون مدام تکرار می کنیم و این بر روحیه همه تاثیر می گذارد. نظیر اتفاقی که برای پوراحمد افتاد که همه شوکه شده بودیم. به نظرم ما باید یک مقدار بترسیم. با یک سری روانشناس چند وقت پیش صحبت ...
ابعاد جدید خیانت علی کریمی به خانواده اش
متوجه شدم از همان ابتدا می دانسته که می خواهد این بلا را سر من بیاورد. وگرنه می توانست دسته چک خودش را خرج کند. من با حکم قطعی اینجا هستم و هیچ کاری نمی شود کرد. همین دیشب دخترم می پرسید مامان کی میایی؟! خواهر علی کریمی می گوید: من همه سرمایه خودم و همسرم را دادم و علی اولین کاری که کرد، خانه بچه های من را گرفت! به او گفتم سرپناه بچه های من را نگیر، ولی بدون اینکه من باشم، وسایل زندگی من را ...
بازیکنان استقلال در هتل سیگار می کشیدند!
خبرورزشی برملا کرد و در پاسخ به سوالی پیرامون شایعه سیگار کشیدن تعدادی از بازیکنان بزرگ استقلال گفت: ما در سال 70 برای حضور در پیکارهای جام باشگاه های آسیا به بنگلادش رفته بودیم. برای اینکه هیچ اتفاقی رخ ندهد من و منصور خان هر شب تا دیر وقت در لابی هتل می نشستیم تا بازیکنان اسیر مشکلات و مسائل حاشیه ای نشوند. یک بار داخل هتل رفتیم تا ببینیم بچه ها درون اتاق های شان چه کار می کنند برخلاف تصور ما ...
طنز انحصاری
بازار شده است. داستان نویسنده اما جدای از روایت داستانی شامل چند اتفاق دیگر نیز هست که در نوع خود قابل توجه است. تمرین روحیه همکاری و همدلی میان مخاطبان با استفاده از طرح داستانی برپایی یک مسابقه عمومی در کنار برشماری و مذمت برخی از صفات و ویژگی های شخصی ناپسند و در ادامه تفبیح آنها و نیز نمایش برخی از استعدادها و خلاقیت های که مخاطب این داستان می تواند در خلال خوانش متن آنها را کشف و اجرای آنها ...
بانوی نویسنده فرانسوی: از اسلام آموختم که شاد کردن انسان ها عبادت است
کردم نویسنده شدن کار سخت و خاصی است و چون بلد نیستم بنویسم و نمی شود بنویسم، پس تصمیم گرفتم، نقاش باشم، اما باز هم می نوشتم. نویسندگی؛ آرزوی کودکی ام بود. وقتی مسلمان شدم و ازدواج کردم و بچه دار شدم، برای بچه های خودم کتاب کودک می خریدم، می دیدم کتاب های بچه ها چقدر قشنگ هستند، من که بچه بودم، کتاب ها زیاد نبودند و تصویر زیادی نداشتند. متوجه شدم در ایران می شود داستان نویسی ...
ماجرای مرگ اگاهی شهید چمران
می شود، آیا این زندگی همین طور ادامه پیدا می کند؟ تا اینکه جنگ کردستان شروع شد. آن موقع من لبنان بودم و وقتی توانستم در اولین فرصت خودم را به ایران برسانم دیدم مثل همیشه مصطفی در فرودگاه منتظرم نیست. برادرش آمده بود و گفت دکتر مسافرت است. آن شب تلویزیون که تماشا می کردم دیدم اسم پاوه و چمران زیاد می آمد. فارسی بلد نبودم. فقط چند کلمه و متوجه نمی شدم، دیگران هم نمی گفتند. خیلی ناراحت شدم ...
به شوهرم شک داشتم اما اصلا فکر نمی کردم آن زن خواهرم باشد
ماهه داریم. شوهرم متاسفانه با خواهرم رابطه دارد و من این ماجرا را بعد از به دنیا آمدن فرزندمان متوجه شدم. وی در مورد نحوه اطلاع از این موضوع گفت: در دوران نقاهت بارداری در خانه پدر و مادرم بودم. یک شب به همراه برادرم برای برداشتن وسایل به خانه رفتم و آنجا بود که متوجه شدم شوهرم با خواهرم رابطه دارد. ابتدا اصلا نمی توانستم باور کنم که خواهرم در حق من خیانت کرده است ولی بعد از مدتی که ...
ماجرای عجیب و باورنکردنی قدیمی ترین زندانی ایران | با یارانه ام در زندان زندگی می کنم
راننده گفتم که ما به خودروات نیاز داریم اما او حاضر نبود خودرویش را به ما بدهد. من هم که آن زمان جوان بودم و سر پرشوری داشتم او را به زور از خودرویش پیاده کردم اما کمی بعد یک خودروی عبوری با او برخورد کرد و جانش را از دست داد. اما بعد گفته شد که من صاحب خودرو را کشته ام. بعد از این حادثه چطور دستگیر شدی؟ بعد از این حادثه من و دوستم ماشین را در جاده دزفول چپ کرده و فرار کردیم ...
خبر شوکه کننده از نگار جواهریان | نگار جواهریان مجددا مادر شد؟
.... می خواهم بگویم که اتفاقا وقتی داشتم طلا و مس را در زمستان 87 بازی می کردم، واقعا به اینها فکر نمی کردم. چون سالیان سال بود که مشغول کار بودم و دیگر به این فکر نمی کردم که این نقشی است که قرار است با آن دیده شوم. نمی گویم که ناامید بودم، می گویم که من دارم راه خودم را می روم و دیگر به نتیجه فکر نمی کنم. البته از خدایم بود که دیده شود ولی اگر هم نشد من نمی توانم این راه را ول کنم. ...
بی آبرویی مرد جوان با زن صاحبکارش
روانی شدیدی خوردم تا جایی که درس و مدرسه را هم در حالی رها کردم که نمرات درسی ام بسیار عالی بود و جزو نفرات برتر تحصیلی در مدرسه بودم ولی نمی توانستم این رفتار پدر و مادرم را درک کنم که چرا نظر من و خواهرم را درباره این جدایی نپرسیدند و با سرنوشت ما بازی کردند! خلاصه بعد از این ماجرا سعی کردم روی پای خودم بایستم و قوی و محکم باشم به همین دلیل در یک تعمیرگاه خودرو مشغول کار شدم و شب ها ...
برادران ماه اثر انتشارات رسول آفتاب از راه رسید
برادران ماه با محوریت سرگذشت بمانی دهدلی را خواندم و چنان مستغرق شدم که مدت ها با آن همراه بودم. با چند تن از دوستان در میان گذاشتم و آنان نیز مشتاق خواندن شدند. ایده و کشف سازه اولیه داستان بسیار جذاب، دلنشین و بدیع است. نثر متن نیز رها از برخی بخش ها، نثری روان، شیرین، پرکشش و صمیمی است. این کتاب بهار 1402 توسط انتشارات رسول آفتاب در 1000 نسخه با قیمت 395 هزار تومان به بازار نشر آمده ...
از سیر تا پیاز زندگی سمیرا حسینی بازیگر
هایم کار کنم، البته گرایش تحصیلی من در دانشگاه ادبیات نمایشی بود، از همان موقع بود که دست به نوشتن داشتم و چند فیلم نامه نیز نوشته ام از جمله فیلم آوای گمشده در سال 88 به کارگردانی آقای ابراهیمی فر می باشد. همان زمان فیلمنامه ای در ژانر دفاع مقدس نوشته بودم که وقتی فیلمنامه را در همان دفتری که کار صاحبدلان تولید می شد خدمت آقای جودی بردم، از فیلمنامه خوششان آمد و بعد از تصویب ...
قتل دخترکوچولو که تولدش باعث مرگ مادرش شد / کینه ای که رنگ خون گرفت
های نخست مرگ مامان فاطمه حرف هایی از نامادری زده بود که همه اش در گوش حسام کوچولو نشسته بود. گریه کرد و خواست که بابا سیاوش زن نگیرد، آن شب پدر و پسر گریه کردند و آخرین شبی بود که مهربانانه همدیگر را بغل کرده و خوابیدند. الهه که به خانه آمد، از همان ابتدا به سیاوش گفت که اجازه نمی دهد در تربیت بچه ها کسی دخالت کند و قول داد مهربان باشد، اما حسام با نگاه های خصمانه ای گریه ک ...
30 خاطره خواندنی از شهید چمران
بود لبنان ، بعضی کلمه های عربی را درست نمی گفت. یک بار سرکلاس کلمه ای را غلط گفته بود . همه ی بچه ها همان جور غلط می گفتند. می دانستند و غلط می گفتند. امام موسی می گفت دکتر چمران یک عربی جدیدی توی این مدرسه درست کرد. 7- بعضی شب ها که کارش کمتر بود، می رفت به بچه ها سر بزند. معمولا چند دقیقه می نشست، از درس ها می پرسید و بعضی وقت ها با هم چیزی می خوردند. همه شان فکر می کردند بچه ی ...