سایر منابع:
سایر خبرها
دستی که بنا بود بریده شود و حضرت عباس شفایش داد
نژاد ساعت 5 صبح آمده بود دیدنش. * 5 صبح؟ بله. * برای مسائل درمان و بیماری های اسارت؟ نه. آمده بود خوش و بش کند. * خسته تان کردم! برسیم به آخرین خاطره؛ ماجرای شفاگرفتن دست شما از حضرت عباس! درباره این مساله چند فاکتور هست که باید کنار هم قرارشان داد. به خاطر همین حرف طی سال های گذشته بارها سرکوفت خورده ام. در اسارت هم به بچه ها می گفتم ...
فاش شدن عاشقانه های یک زن شوهردار با مرد خوش صدا
. خورشید غروب کرده بود و هوا داشت تاریک می شد که مهسا ساعتش را نگاهی انداخت. فهمیدم دیرش شده و گفتم ببخشید، آنقدر حرف زدم که دیرت شد. مهربانانه گفت: نه عزیزم، هم صحبتی با تو خیلی شیرین است. واژه شیرین را که شنیدم، دلم برای دخترم شور زد و سریع خداحافظی کردم و برگشتم منزل مادرم. شیرین هم دلتنگم بود و بی درنگ او را برداشتم و رفتم خانه. دیدم همسرم سعید هم از سر کار ...
رژیم و لاغری عامل اختلاف و جدایی زن و شوهر | آقاشون چاق دوست داره!
خوششان آمده بود به این وصلت راضی بودند؛ برای همین بعد از اینکه آنها چند جلسه دیگر برای آشنایی به خانه ما آمدند و من و دانیال با هم صحبت کردیم و با عقاید هم آشنا شدیم ازدواج ما سرگرفت . از همان اول زندگی به دانیال گفته بودم که از اضافه وزن خیلی می ترسم و به خاطر همین در هیچ شرایطی باشگاه و رژیم غذایی را ترک نمی کنم! اما همسرم بدجوری شیفته غذاهای رنگارنگ بود و دلش می خواست وقتی که به خانه ...
روایتی از نفوذ شهید کاوه میان کومله ها/ توصیه شهید به مادر برای شهادتش
دارند پَرپَر می شوند. من نمی توانم آن ها را رها کنم. بعد، وقتی هم که پدر به خانه آمده و من را دیده بود، نگفته بود که این دختر ماست! رو به مادرم گفته بود: این دخترت است؟ یعنی از همان موقع می خواسته این ذهنیت و باور را به مادر بدهد که به تنهایی باید من را بزرگ کند. ریشه محمود، پدرم بود طاهره کاوه خواهر شهید کاوه در مورد برادر خود گفت: محمود پیش از آغاز جنگ در ...
زن جوان: شهرام شبها از پنجره به اتاقم می آمد و....
زن 46 ساله گفت: هنوز 13 سال بیشتر نداشتم که مادرم را به دلیل سکته قلبی از دست دادم و در خانه تنها ماندم، چرا که برادر و خواهرانم ازدواج کرده بودند و در شهر دیگری روزگار می گذراندند. آن زمان همه امور خانه داری را به تنهایی انجام می دادم تا پدرم احساس دلتنگی نکند. خلاصه 3 سال بعد و در حالی که به سن 16 سالگی رسیده بودم روزی برای خرید مایحتاج زندگی به تنها فروشگاه رفتم و در آن جا با نگاه های عاشقانه ...
تعرض هر روزه برادر شوهر به عروس خانواده
او گفت سوم عید با مادرم رفتم خانه برادر شوهرم، مادرم بعد از ظهر خانه آمد و من به خاطر اصرار آن ها خانه ی شان ماندم شب هنگام زمانی که تنها خوابیده بودم برادر شوهرم آمد. سیمای بیست ساله که دو سال است نامزد شده و شوهرش برای کار به ایران سفر کرده است می گوید با وجود این که خانم برادر شوهرش از این مسئله باخبر شده اما باز هم شوهر خود را بی گناه می داند، او می افزاید شوهرش نیز از این قضیه ...
فرازهایی از وصیت نامه شهید سعدی سامانی پور
را به میدان برد و هر دو را در راه خدا قربانی کرد. و اما تو ای مادر خوب و مهربانم، با شما سخن ها دارم که در قلبم هست و نمی توانم آن را روی کاغذ بیاورم مادرم از تو می خواهم مبادا در فقدان من ناراحت باشی اطمینان داشته باش بعد از من اگر بخواهی زیاد از حد ناراحتی کنی به خدا قسم ناراحت می شوم. مادرم ممکن است بگویی من نامزد داشتم و به جبهه رفتم اما همان قدر بدان که علی اکبر امام حسین ...
به همه می گویم من مادر دو تا شهیدم حاج قاسم و حاج علی!
سبب تا سال ها پس از پایان جنگ، نام حاج علی هاشمی کمتر بُرده می شد و از سرنوشت احتمالی او با احتیاط فراوانی سخن به میان می آمد تا این که پیکر مطهر یوسفِ هور در اردیبهشت ماه سال 89 در آغوش منتظران وصالش تشییع شد. فرمانده ای که وقتی از حاج قاسم سلیمانی پرسیده بودند: آیا شما در جنگ، نیروی علی هاشمی بودی؟ او محکم جواب داد نه! و بعد از مکثی گفت: من نیروی مجید سیلاوی بودم و مجید سیلاوی نیروی علی هاشمی ...
جهانبخش سلطانی: علیرضا خمسه نفرینم کرد!
کار متوقف شد. همه قرارداد هم بسته بودیم اما به دلایلی ناگهان اعلام کردند که کار نیاز با بازنویسی بیشتر دارد و کار متوقف شد. من هم که بیش از 40 سال است در تهران ساکنم، از اصفهان به خانه برگشتم! وی در پاسخ به اینکه آیا بیشتر به حضور در پروژه های تلویزیونی تمایل دارد، توضیح داد: تمایل اصلی ما که کار در سینماست و بیشتر هم ترجیح می دهم در کارهای سینمایی حضور داشته باشم، اما وقتی کاری در سینما نباشد ...
فیلم سیاه شیطانی از نوعروس / سمیرا از ترس بی آبرویی سکوت کرد!
به گزارش رکنا، این پسر با تهیه فیلم های سیاه از عروس خانم ها آنها را تحت سلطه می گرفت و اگر پلیس بازی های مادر یکی از دختران نبود هیچ ردی از این شیطان به دست نمی آمد. عاشقانه ای برای ازدواج چند ماهی از شروع به کار سمیرا در مجموعه ی آموزشی که رضا مدیریت آن را به عهده داشت گذشته بود که یک روز رضا به بهانه ی هماهنگی کلاس ها و ساعت های حضور سمیرا در محیط آموزشگاه با وی جلسه ای ...
ریخت و پاش زوج پزشک برای دست گیری از مردم
برایش افتخاری همانند چندین قهرمانی در المپیک داشت. تا وقتی هم که بود همین بود شاید فقط محرم و صفر سرمان خلوت می شد بقیه روزهای سال روزی حداقل 2 خطبه عقد را می خواند زمان اعیاد و جشن ها که خیلی بیشتر. الان دیگر ذائقه مردم تغییر کرده است بعد از رفتن پدر من هم منتظر آن اتقاق هر چند کوچک بودم آن جرقه ای که پدر از آن سخن می گفت و قرار بود مانند فانوسی ادامه راه من را روشن کند اما ...
خانه لوکس فوتبالیست معروف ایرانی / عکس خانوادگی در هلند! + عکس
رضا قوچان نژاد در 11 فروردین 96 با سروین بیات ازدواج کرد و این زوج هلند را برای زندگی انتخاب کردند. این فوتبالیست سابق ایرانی که در زمان خودش طرفداران زیادی داشت عکسی به همراه خانواده اش در هلند منتشر کرده است. خانه لوکس فوتبالیست معروف ایرانی / عکس خانوادگی در هلند! + عکس نسبت همسر رضا قوچان نژاد با ساره بیات سروین بیات خواهر ساره بیات بازیگر نام آشنای ایران است ...
دختر جوان صاحب کارش را به تجاوز متهم کرد
آفتاب نیوز : دختری که مدعی است صاحب یک گلخانه به او تجاوز کرده خواستار اعدام متهم شد. متهم که مردی ثروتمند است ادعای دختر را رد کرده و می گوید دختر قصد دارد از او باج گیری کند. یک سال قبل دختری به ماموران پلیس مراجعه کرد و مدعی شد صاحب کارش به او تجاوز کرده است. او بلافاصله به پزشکی قانونی معرفی و مدارک نیز جمع آوری شد. دختر 22ساله به نام دریا بعد از ...
مریم مومن بتمن شد | خانم با این لباس و تیپ عجیبش حسابی سوژه شد
اول دبیرستان بودم و به خانواده ام از علاقه ام گفتم و برای من شرط گذاشتند که باید مهندسی پزشکی قبول بشوم.من مهندسی پزشکی اصفهان قبول شدم اما نرفتم و پنهانی با خاله ام برای دوره گذراندن و تست بازیگری می رفتم تا اینکه از طریق یکی از دوستان خوبم به بازی در سریال بانوی عمارت دعوت شدم. ازدواج مریم مومن مریم مومن هنوز بصورت رسمی ازدواج نکرده اما خودش تایید کرده است در یک رابطه عاشقان ...
واقعیتی که “نجم الدین شریعتی” درباره گذشته خودش فاش کرد!
همسایگی مسجد بود، شب های محرم از اذان و سخنرانی و... رو تو ذهنم میسپردم، بعد می نشستم جلو آینه و سخنرانی می کردم. می گفتم بسم الله الرحمن الرحیم که همین نیم ساعت طول می کشید، ولی کم نیاوردم، یه مادربزرگ پیری داشتم، خدا رحمتش کنه. می گفت چرا جلو آینه بیا برای من حرف بزن، منم یه گوش مفتی گیر آورده بودم می شستم حرف می زدم. ...
از عشق موتورسواری تا عشق به شهید چمران
فارس پلاس؛ دیگر رسانه ها- صدای بوق گوشی را که می شنیدم در لحظه به این موضوع فکر می کردم که راوی کتاب موتورسوار چمران قرار است چگونه گفت وگو را رد کند که بعد از صحبت کردن و قرار گذاشتن مصاحبه فهمیدم تا چه اندازه اشتباه می کردم. سیدعباس حیدر رابوکی از آن لوطی ها و با معرفت هایی است که به قول خودش به خاطر شهید چمران پایش به جبهه جنگ باز شد و سعی کرد که هر کاری از دستش برمی آید انجام دهد ...
تلخ ترین راز یک دزد در زندان برملا شد ! / من همسلولی ام را بدبخت کردم !
شیرین زبانی به من باباگویان خواست نان بربری بخرم، باور کنید پول نداشتم، گریه ام گرفت، روی پاهایم نشست و اشک هایم را پاک کرد. آن روز وقتی از خانه خارج شدم، تصمیم گرفتم دست به هر کاری بزنم و همین کار را هم کردم. با پسری آشنا بودم که چند باری اسلحه ای همراهش دیده بودم، به او می گفتم خلافکاری عاقبت ندارد. غریبه نبود، پسردایی پدرم می شد، سراغش رفتم و خواستم با هم به سرقت برویم. به ...
خبر خوب| تحصیل رایگان با ازدواج در دوران دانشجویی!
شوق به چشم هایمان می آورد. پس با چشم باز و توکل به خدا بروید همدم تان را پیدا کنید که وقت تنگ است! این نکته را هم یادتان باشد که همیشه به دست آوردن راحت تر از نگه داشتن است! پس حواستان باشد که فقط ازدواج نکنید، بلکه با هدف ازدواج کنید، دل بدهید به یار و دل بگیرید! امام صادق می فرماید: هر کس محبّتش به ما( اهل بیت) بیشتر باشد محبّت او به همسرش شدیدتر است. خانواده مقتول با توجه به ...
رابطه سیاه مرد متاهل با خانم فروشنده مغازه اش ! / آقای رییس لو رفت !
خانواده ام حمایتم نمی کردند و از طرف دیگر همسرم اهمیتی به من نمی داد. تمام عشقم شده بود پسرم. بالاخره یک روز دلم را به دریا زدم و به حالت قهر به خانه پدرم برگشتم. همسرم هم تا چند ماه به سراغم نیامد. به محض اینکه خانواده ام فهمیدند می خواهم طلاق بگیرم، پدرم پا پیش گذاشت و با کامبیز حرف زد. سه ماه بعد به خانه ام برگشتم. حالا دو سال است که خانه پدرم هستم. کامبیز هم هفته ای یک روز برای دیدن ...
شرایط انفاق از نظر قرآن
. تو بلند شو یک دلالی کن ، یک داماد برای آن دختر همسایه پیدا کن. نگو: چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است. یک وقتی بچه اول ما چهار سال بچه دار نشد. من داشتم مشهد می رفتم، آمد کنار در گفت: آقاجون، به امام رضا بگو: من بچه می خواهم. حالا چهار سال است ازدواج کرده بود. گفتم: چشم! ما رفتیم و حرم هم خلوت بود. یک طوری بود که من توانستم به ضریح بچسبم. گفتم: یا امام رضا بچه من بچه می خواهد. تا رفتم ...
این زن برای شوهرش زن دوم گرفت! /کلفت خانه شدم
درآمدم و به منزل آن ها رفتم تا مانند خدمتکار از فرزندانش مراقبت کنم! این درحالی بود که هیچ رابطه ای با همسر او نداشتم و تنها به خاطر همین وام تن به ازدواج با او داده بودم. در این شرایط شیما مرا برای خدمات نظافتی به منازل دیگران هم می فرستاد اما دستمزدم را خودش می گرفت و من باید از لباس های کهنه فرزندان او به دخترم می پوشاندم و حتی ریالی برای خرید به من نمی داد تا حداقل نیازهای اولیه دخترم را تامین کنم ...
اعتراف دنی آلوز: ترسیدم و دروغ گفتم!
...، فرزندانم، پدر و مادرم تنها افرادی بودند که در این مدت اجازه دادم به ملاقاتم بیایند." از دنی آلوز در مورد روبینیو که با مشکل مشابهی مواجه شده گفت: "من روبینیو نیستم. من دنی آلوز هستم؛ کسی که در 14 سالگی خانه را ترک کرد و از آن زمان به بعد خودش حل کننده مشکلاتش بوده است. من متجاوز یا مجرم جنسی نیستم. در فوتبال به من موز پرتاب شد، اما هیچ تاثیری نداشت و حالا هم این قدرت را دارم که از خودم در بر ...
راز وحشتناک جسد سوخته در جاده چالوس / عجیب ترین درخواست قصاص یک قاتل توسط 2 دختر !
حساب او همدستی کرده ایم. پدرم مادرم را مقابل چشمانم بشدت کتک زد و مرا از خانه بیرون انداخت. وی ادامه داد: از رفتار های پدرم خسته شده بودم. به همین خاطر نقشه قتل پدرم را کشیدم تا پدرم را برای همیشه از زندگی حذف کنم. من به پدرم قرص خواب آور خوراندم و وقتی که بیهوش شد، او را به جاده چالوس بردم و با کمک مادرم جسد را آتش زدیم و به خانه برگشتیم. به دنبال اعترافات پسر جوان، مادرش ...
دکتر چمران رستم زمان خویش بود
چرخ زدن در پیست موتورسواری بود اما دکتر چمران از همین عشق به موتور و موتورسواری آنها در جنگ کمک گرفت. سید عباس راوی کتاب موتورسوار چمران ، به قلم حمیدرضا جوانبخت است. او تعریف می کند: جمعه ها با موتور کراس از این پیست به پیست دیگر می رفتیم. یک روز جمعه با یک موتور قوی در حال تک چرخ زدن بودم که یکی از دوستان قدیمی به نام محسن طالب زاده که بچه نازی آباد بود پس از احوالپرسی گفت: دکتر ...
روایت زن آقا از مشهورترین ایستگاه اتوبوس تهران | نام سید را مردم روی ایستگاه گذاشتند
فرزند خانواده بود. در هنرستان درس خواند. پسر کم حرف و توداری بود که خیلی زیاد کتاب و مجله می خواند. مدام مجله دانشمند را می خرید. کمتر حرف می زد. در مغازه رادیو و تلویزیون سازی که بغل دست خانه بود کار می کرد. سال 53 عقد کرد. صبح جمعه 17 شهریور 57 قرار بود به منزل ما بیایند. به خانمش گفته بود تا تو حاضر شوی من بر می گردم و راه می افتیم. ولی موتور را سوار می شود و به راهپیمایی می رود و زن و بچه اش هرچه ...
عکس هایی تماشایی از عروسی فاطمه، راحله، سودابه و فرخ لقا
مادرم سال 1357 به صورت سنتی ازدواج کردن و پدرم مادرمو تو عروسی دوست مادرم دید و پسندید. مادرم تک دختر بود و مادر بزرگم مخالف ازدواج بود چون مادرم پدر نداشت ولی با کلی اصرار پدرم قبول کرد. بماند که مادر بزرگم بعدها بابامو بیشتر از مامانم دوست داشت! پدرم کارمند بود مادرم خانه دار و حاصل این ازدواج یک پسر و سه دختر بود که من چهارمین فرزند خانواده هست. عروسی سودابه خانم و آقا مهیار سال 69 تهران ...
آیا تحقیر کردن نوجوانان نتیجه بخش است؟
...: آیه طائبی نوجوان که بودم برای پیدا کردن مسیرم، زیاد بی راهه رفتم و در نهایت از میان مسیرهای مختلفی که زیستم شان انتخاب کردم. یادم هست که حتی برای انتخاب سبک موسیقی مورد علاقه ام مدت ها به هر موزیکی که وارد بازار می شد گوش می دادم . اما پس از مدتی چند خواننده را انتخاب کردم برای شنیدن. در خانه ما موزیک گوش دادن کار خوبی نبود. من هم همیشه با هدفون و پنهانی موزیک ...
بسیاری از اساتید ادبیات پایداری گفتند این کتاب را ننویس!
درآوردن برود در منازل کار خدماتی انجام بدهد؟ مانده بودم به مادر شهید چه بگویم! این نویسنده ادامه داد: سراغ اساتید ادبیات پایداری رفتم. خیلی ها به اتفاق می گفتند ننویس! جامعه آمادگی پذیرش این داستان ها را ندارد. بعضی گفتند احتیاط کن. برخی دیگر گفتند حرمت خانواده شهدا شکسته می شود. تعدادی از اساتید هم گفتند بنویس. ماندم سر دو راهی! این شد که به مدت دو سال نوشتن کتاب را کنار گذاشتم. مشورت تلفنی ...
پدر این بازیگر مشهور او را کتک می زد، گرسنگی می داد و تحقیر می کرد
: "پدرم حین کتک زدن می گفت بدان خاطر که مرا دوست دارم کتک ام می زند". او می گفت اگر مادرت به اندازه من تو را دوست داشت حتما همین کار را می کرد. او می گوید این حرف ها باعث شد تا تصورش از چیستی عشق کاملا منحرف شود. یک دقیقه او را کتک می زد و لحظه ای دیگر ناگهان روی زمین گریه می کرد و می گفت:"فقط خودت را بکش. همه چیز خوب بود تا زمانی که تو به دنیا آمدی". او می گوید: "همه چیز فقط ...
اجاره دادن زنان جوان به مردان هوسران
: زنی به نام بانو را می شناسد که برای خیراندیشی و نیکوکاری واسطه ازدواج دختران و پسران زیادی شده است اگر شما هم دوست دارید من شماره تلفن شما را برای معرفی خواستگاران شایسته در اختیارش بگذارم. من که از شنیدن این موضوع خیلی خوشحال شده بودم بی درنگ قبول کردم و لبخند سعادت و خوشبختی بر لبانم نقش بست. طولی نکشید که بانو با من تماس گرفت و با چرب زبانی و ادب خاصی با من گفتگو کرد. بانو که صدایی ...