فرار دختر 15 ساله از دست پدرش | مرا به بهزیستی ببرید ؛ نمی خواهم دختر ...
سایر منابع:
سایر خبرها
رفت و آمدهای مشکوک دخترجوان به خانه خاله به رابطه نامشروع با شوهر خاله انجامید/ خاله بیچاره شد!+جزییات
این ماجرا بسیار عصبانی شد و کارمان به مشاجره کشید. بعد از این ماجرا متوجه شدم همسرم و سیمین یکدیگر را در بیرون از منزل ملاقات می کنند و باز هم پنهانی به منزلم رفت و آمد دارند. اگرچه وقتی خواهرم و شوهرش متوجه موضوع شدند خیلی تلاش کردند تا سیمین را از همسرم جدا کنند ولی تلاش های آن ها بی فایده بود و بالاخره سیمین به عقد همسرم در آمد. حالا او در قصری که من سال ها برای هر تکه آجر آن زحمت کشیده ام پادشاهی می کند و من هر روز بیشتر از گذشته تحقیر می شوم و... شایان ذکر است، این پرونده توسط کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی مورد رسیدگی قرار گرفت. ...
دختر جوان: با وعده ازدواج بارها به من نزدیک شد
دختر 30 ساله درباره سرگذشت خود گفت: درست 14 سال قبل بود که متاسفانه مسیر زندگی من با طلاق پدر و مادرم تغییر کرد چرا که جدایی آن ها بر سرنوشت و آینده من تاثیر بدی گذاشت و من هم مانند بسیاری از کودکان و نوجوانانی که زندگی آن ها با طلاق پدر و مادرشان به تباهی کشیده می شود، به سوی جاده نابودی حرکت کردم. در این میان خانواده پدرم، خواهر کوچکم را در حالی به بهزیستی سپردند که فقط 6 بهار از ...
در سوگ درگذشت مهجورانه همسر شهید حاج مهدی عراقی، او هم دومی نداشت
رشته سخن را به دست نادر عراقی بدهم که درباره پدرش صحبت کند ... نادر می گوید: او و خانمش فقط زن و شوهر نبودند، عاشق هم بودند. مادرم رضایش رضای شوهرش بود. پدرم به مادرم می گفت: زن! چرا جوانیت را گذاشته ای به پای من؟ ... فرهنگ این زن و شوهر فرهنگ ایثار نسبت به خودشان و نسبت به بچه ها بود. مادرم ما را بر می داشت و توی آن هوای گرم به برازجان می برد به ملاقات پدرمان... ما مدیون پدرمان هستیم... ما مدیون ...
مجموعه داستان های عینی و واقع گرای نرگس جودکی منتشر شد
دربردارد که معتقد است دختر نباید با فرد غریبه ازدواج کند. داستان، پایان بسته ای دارد و همه چیز با مرگ گلین به پایان می رسد. این داستان دارای بعد غم انگیز بودن است. در داستان دو زن نیز دو شخصیت ِ زن، همسرانی هستند که از جانب شوهر خود آسیب پذیرفته اند. شخصیت اول زنی است که همسر پزشکی شده که آن مرد زن اول دارد و برای سرگرمی و تنوع دختر نوجوانی را صیغه می کند و شخصیت دیگر خانم وکیل است که ...
در حق خودم و فرزندانم جفا کردم/ شوهرم از بالای دیوارداخل خانه آمد تا من و دوست پسرم را غافلگیر کند و...
.... روزها به همین ترتیب سپری می شد تا این که چند ماه قبل همسرم به ارتباط من با یک جوان غریبه مشکوک شد و با عصبانیت مرا از خانه بیرون انداخت. من هم به منزل پدرم رفتم و با بیان این که ارژنگ به من تهمت ناروا می زند همه چیز را انکار کردم، بالاخره با میانجی گری پدرم دوباره به زندگی مشترک با ارژنگ برگشتم اما روابط ما همچنان سرد و بی عاطفه بود. حالا دیگر بی مهری ها نیز برآن افزوده ...
حجاب و عفاف عاشوراییان
السلام می بیند، در این حال اولین درخواستی که دارد این است: عمه جان آیا پارچه ای پیدا می شود تا با آن سرم را از چشم نامحرمان بپوشانم؟ این دختر دلسوخته به عمه اش نگفت، سه روز است که آب نخورده و تشنه است، نگفت که گوشهایش درد می کند، نگفت که او را شلّاق و تازیانه زده اند. نگفت پدرم کجاست. نگفت برادرم کجاست. نگفت عمویم کجاست. فقط وقتی متوجّه شد که چادر به سر ندارد با گریه التماس کرد: عمّه جان! چادر ...
اعترافات هولناک مردی که پسرش را تکه تکه کرد
خودمان برگشتم و وقتی به منزل رسیدم همسرم گفت لامپ را خاموش کن پسرم خواب است، روز بعد هم او را ندیدم و دیگر از او خبری نشد. این اظهارات مادر ناتنی پسر مفقودشده در حالی بود که او در بخشی از گفته هایش از مفقود شدن قالیچه ای که در اتاق پسر جوان بود، خبر داد. در ادامه تحقیقات، دختر خانواده گفت: من از برادرم خبر ندارم چون محل کار من حوالی قلعه حسن خان است و شب دیروقت به خانه می رسم و ...
همفکری، همیاری، عشق و کار گروهی ارمغان خبرنگاری است
شده دارم. وی بیان کرد: یکی از خاطراتم از تهیه خبر این است که یک روز هنگام ضبط خبر، وقتی شروع به صحبت کردم، برای اینکه کادر کار درست باشد، مادرم مرتب عقب می رفت که پس از چند لحظه دیدم نیست و متوجه شدم داخل جوی آب افتاده و دلیلی برای خنده همه ما شد. یک خبرنگار ورزشکار داریوش عنوان کرد: ورزش را از دو سالگی در رشته ژیمناستیک و کونگ فو آغاز کردم. نخستین مرتبه وقتی سه ساله ...
آقای مدعی العموم! ما را به آغوش مادرمان برگردانید
پهنای صورت مهربانش. دو سال است در مرکز کرمان پارسا زندگی می کند، ابوالفضل که از روی مبل بلند می شود، علیرضا با لبخند قشنگش می آید و می نشیند کنارم. منم دوست دارم ووشو کار کنم، برادرم هم اینجا بود، اما رفت پیش مادرم، مادرم توی خونه داییم زندگی می کنه و نمی تونه همه ما رو پیش خودش نگه داره، یه خواهر 18 ساله دارم که اونم توی مرکز دخترهاست . دو، سه تا از بچه ها دور و بر ما ایستاده اند و با ...
نگاهی به خلاءهای قانونی در خصوص زنان قربانی آزار جنسی
واکنش ها علیه خودم می شد تا اینکه موضوع رو به مادرم گفتم و چند روز با مادرم اومدم منتظر سرویس مدرسه موندم و دید که مادرم همراهمه گذاشت رفت و بعدش دیگه هیچوقت اون مرد رو اونجا ندیدم. بیشتربخوانید: زنان قربانیان خشونت و آزار جنسی آزارهای جنسی که گویا آزار شناخته نمی شوند! در قوانین فعلی ایران تنها زنا و روابط نامشروع، آزارهای جنسی هستند که مشخصا جرم انگاری شده اند و این ...
بیوگرافی نسیم ادبی از بازیگری تا شهرت و فوت همسرش با حواشی
...> خانواده نسیم ادبی به ظاهر کم جمعیت است و اطلاعاتی از تعداد خواهر و برادر یا اسم و شغل پدر و مادر در سایت ها و شبکه های اجتماعی نیست و حتی این بازیگر در اینستاگرامش عکسی از خانواده اش منتشر نکرده است تا در این زمینه اطلاعاتی کسب کنیم اما وی صفحه اینستاگرام کوروش ادبی و نجمه کلاری را دنبال می کند که شاید بتوان حدس زد که صفحه پدر و مادرش را دنبال می کند. نسیم ادبی و محمود کلاری با هم خویشاوند ...
قتل فرزند با ضربه پتک
زایمان کرد و من برای کمک به خانه مادرم رفتم تا اینکه دو شب قبل وقتی به خانه آمدم، شوهرم گفت کامران خواب است و سروصدا نکنیم. روز بعد من دوباره به خانه مادرم رفتم و بعد هم شوهرم گفت کامران از خانه بیرون رفته و دیگر برنگشته است. خواهر مقتول هم گفت: من هر روز صبح به محل کارم می روم و شب به خانه برمی گردم. یک روز قبل وقتی از پدرم حال کامران را پرسیدم، او گفت خبری از برادرم ندارد و من فکر کردم ...
مکان هایی که می گویند در آنها صدای ارواح شنیده می شود
گوید فقط داستان های واقعی می نویسد. در سال 1977، اوکتابی راجع به یک خانواده در جزیره لانگ در آمریکا نوشت که به دلایل نامعلوم در خانه شان به قتل رسیده بودند. موضوع از این قرار بود که در اواسط سال 1974 خانواده دیفئو به خانه ای ویلایی در جزیره لانگ نقل مکان کردند اما چند ماه بعد در یکی از شب های سرد زمستانی در سیزدهم نوامبر وقتی رونالد و لوئیز به همراه دو پسر و دو دختر خود در خواب بودند، با ...
تجلیل از رشادت های شهید محسن حججی
تاب تر می شود... نمی دانم چه بنویسم و چگونه حس و حالم را بیان کنم. نمی دانم چگونه خوشحالی ام را بیان کنم و چگونه و با چه زبانی شکر خدای منان را به جای بیاورم.. نمیدانم چه شد که سرنوشت مرا به این راه پرعشق رساند. بدون شک شیرحلال مادرم، لقمه حلال پدرم و انتخاب همسرم و خیلی چیزهای دیگر در آن اثر داشته است...عمریست شب و روز را به عشق شهادت گذرانده ام و همیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهادت به ...
نزدیکان محسن حججی از لحظه اسارت تا عروج او در ششمین سالگرد شهادتش می گویند؛ در جست وجوی شهادت نامه در ...
اذن شهادتش رو از امام رضا(ع) گرفته . مشهد که رفتیم قضیه لو رفت و مراسم باشکوهی برایش گرفتند. روز بعد در مسجد امام حسین(ع) آقا به تابوتش بوسه زدند و بعد هم آن تشییع های باشکوه. (محمد رضا حججی، پدر شهید) مامان! خدا رو شکر محسن شهید شد خانه مادرم که آمدم دیدم همه دور هم جمع اند. عمه ام گفت محسن اسیر شده. از خدایم بود که محسن یک تیر بخورد و شهید شود و دست داعشی ها نیفتد. تا شب ...
یک تنهایی بی پایان!/ تک فرزندها، 25درصد جمعیت ایران
به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی صبح قزوین به نقل از مشرق، نه خبری از خواهر بزرگ تر یا کوچک تر است نه برادر. چشم که باز می کند دو بزرگسال می بیند در قامت پدر و مادر. البته پدربزرگ ها و مادربزرگ ها هم هستند. اگر بخت با آنها یار باشد شاید خاله، عمو، دایی یا عمه ای اطراف خود ببینند. کودکانی که همه امیدشان به داشتن دخترخاله، دختر دایی و... است، البته به شرط داشتن شان. دنیای کودکی شان با تنهایی ...
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
یک ذاکر دیگر را در این خانواده می دهد. قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید پدرم، کربلایی اسدالله در دوران جوانی در ایام محرم در دماوند تعزیه می خواند و اغلب نقش جناب مسلم بن عقیل(ع) را به او می دادند. بعد از ماه محرم و صفر هم در مجالس روضه خوانی می کرد. مرحوم پدر 60 سال قبل روضه خوان امامزاده شمس الدین محمد(ع) در محله فرامه دماوند و مورد احترام اهالی آن دیار بود. حاج ...
شهید شعبان نصیری به عنوان الگو به جهانیان معرفی شود
درنگ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در تشکیل سپاه کرج نیز نقش بسزایی ایفا کرد. حاج شعبان در سال 1360 در حالی که 23 سال داشت ازدواج کرد و حاصل آن، 4 فرزند شد؛ 3 پسر و یک دختر. در قرارگاه فوق سری نصرت نیز حضور داشت و فعالیت های گوناگونی را در کنار فرماندهان این قرارگاه از جمله سردار محمد باقری و سردار شهید علی هاشمی انجام می داد. سپس به لشگر 9 بدر رفت. مدتی در این لشگر به فرماندهی ...