سایر منابع:
سایر خبرها
دختر قمارباز دوست سارقش را لو داد
.... با همدستت چطور آشنا شدی؟ پدرام موتورسازی داشت و دوستم بود. با شقایق هم در قمارخانه آشنا شدم. چرا او را در سرقت ها با خودت می بردی؟ خودش می آمد، البته شقایق هیچ گوشی سرقت نکرده ولی طعمه ها را شناسایی می کرد و اطلاعات می داد و من هم در چشم برهم زدنی گوشی را می دزدیدم. گوشی ها را چطور شناسایی می کرد؟ خودم به شقایق یاد دادم. دوره ...
بازداشت دزدان حرفه ای هنگام قرار آب دوغ خیار
داشتم و در کار سقف های کاذب بودم و در بازار هم برای خودم اعتبار زیادی داشتم، اما در رفت و آمد به پاتوق قمار بازان معتاد شدم. در پاتوق قماربازان با دختری به نام سهیلا آشنا شدم که او معتاد بود و قمار می کرد. او همیشه می باخت و من هم برای اینکه بتوانم پول قمار و اعتیاد او را فراهم کنم، شروع به سرقت موبایل کردم. البته خودم هم معتاد شدم و کارم را رها کردم و همراه دختر مورد علاقه ام به سرقت می رفتیم و ...
گفتگوی باورنکردنی با 4 مرد و زن که گوشی 200 تهرانی را دزدیدند
در زندان آزاد شدم و با مریم دختر مورد علاقه ام در کافه. مریم با شیوا همان دختری که ما را لو داده به پاتوق می آمدند تا هم مواد بکشند و هم قمار کنند. چرا در سرقت ها مریم را با خودت می بردی؟ من نمی بردم، خودش می آمد. از بس که عاشق من بود دلش نمی آمد مرا تنها بگذارد و همه جا همراهم بود. البته مریم هیچ گوشی سرقت نکرده او فقط به من اطلاعات می داد که چه کسی را سوژه کنیم. مثلا می گفت ...
زیرکی طلافروش پلیس را به سارقان طلا رساند
من به خانه اش رفت و آمد دارم و می دانستم در کار خرید و فروش طلا به صورت کیفی فعالیت می کند و وضع مالی اش هم خیلی خوب است. من می دانستم هر بار چهار تا پنج کیلو طلا سفارش می دهد و به صورت کیفی حمل می کند، به همین خاطر وسوسه شدم و تصمیم گرفتم طلا های او را سرقت و بعد هم در اروپا خوشگذرانی کنم. فکر نمی کردی با این سرقت یک خانواده را گرفتار می کنی؟ نه، من به فکر خودم بودم. البته شیطان وسوسه ...
نقشه شوم برای زود پولدار شدن
بار هنگامی که در سرویس بهداشتی یک پاساژ کیف مدارک را سرقت کرده بودم، روانه زندان شدم آن زمان 24 سال بیشتر نداشتم، ولی بعد از آزادی بلافاصله سراغ ساقی شیشه رفتم و دوباره سرقت هایم را شروع کردم. حالا دیگر هیچ وقت بیشتر از 2 یا 3 ماه در بیرون از زندان نبودم. البته خودم دوست داشتم کار کنم، اما هیچ کس به یک فرد سارق و سابقه دار کار نمی داد. همزمان با افزایش مصرف و بهای مواد مخدر، من هم سرقت ...
سرقت 4کیلو طلا از فامیل دور
را برداشته و از خانه بیرون رفتم تا راهی طلافروشی شوم. دو نفر که ترک موتورسیکلت بودند راهم را سد کردند. پیاده شدند و درحالی که ماسک داشتند، با چاقو و چوب به من حمل کردند. زخمی شدم و کیف پر از طلا را بردند. رهگذران مرا یافتند و به بیمارستان رساندند که یک هفته بستری بودم. در ادامه با دستور قضایی ماموران اداره پنجم پلیس آگاهی تهران به تحقیقات ادامه دادند. آنها ابتدا به محل سرقت رفتند و در ...
11 سال زندان مجازات سارق سگ و گردنبند طلا
100 گرم وزن داشت با تهدید قمه دزدیدند و فرار کردند. با افشای این ماجرا صاحب پراید نقره ای که پسر 23 ساله ای به نام سعید بود ردیابی و بازداشت شد. سعید گفت: باور کنید من در سرقت ها نقشی نداشتم. آن شب دو نفر از دوستانم به نام های حامد و وحید را در خیابان دیدم و سوارشان کردم بعد به من گفتند برویم تا در خیابان ها دوری بزنیم اما وقتی به سمت شرق تهران رفتیم در بزرگراه رسالت یکدفعه دوستم گفت نگه دار الان ...
مجازات سنگین برای سرقت گردنبند و سگ گران قیمت / حامد در تهران محاکمه شد
این جوان که حامد نام دارد برای اینکه بتواند گذران زندگی کند با همدستی دو دوستش یک سگ گران قیمت و یک از دو شهروند به برده است. گزارش سرقت را صاحب او به ماموران داد. او در شکایت خود گفت: من سگم را که نژاددار و بسیار گران قیمت است برای پیاده روی بیرون برده بودم که سه جوان که سوار ماشین بودند به سمتم آمدند. دو نفر از آنها در یک لحظه سگ را دزدیدند. من موفق شدم پلاک ماشین را بردارم اما ...
نیت شوم پسر بی حیا برای دختر معلول بی نوا/ نیرنگ ازدواج برای هوس
خطاب می کردند و همسایه ها به خاطر عربده کشی های پدرم و فحاشی های زشت او ناراضی بودند. رفتارهای پرخاشگرانه پدرم به جایی رسید که یک بار قصد داشت مرا به خاطر یک خطای کودکانه با سیم تلفن خفه کند که مادرم وحشت زده سر رسید و نجاتم داد. با وجود این باز هم پدرم بود، او را دوست د اشتم. خلاصه 9 ساله بودم که پدرم دستگیر و زندانی شد. چند ماه بعد هم مادرم از او طلاق گرفت و من زندگی جدیدی را در خانه ...
سناریوی هولناک مستأجر برای انتقام از صاحب مغازه
را پیدا کنند. تحقیقات نشان می داد این زن خانه ای در یکی از شهرستان های اطراف تهران دارد و با افراد زیادی در ارتباط است. در ادامه وی بازداشت شد. در بازرسی از خانه اش تعدادی از مدارک و ساعت مچی مسروقه اردشیر کشف شد و به ناچار به سرقت از خانه اردشیر اعتراف کرد و گفت: چند ماه قبل با پسری به نام شاهرخ دوست شدم و از طریق او با دوستش نادر آشنایی پیدا کردم. ظاهراً نادر یک مغازه نانوایی از ...
روایت یک مددکار از 10 سال کارتن خوابی / حسرت یک تکه نان و ابتلا به اچ آی وی
اجبار به مصرف افتادم. به مرور اعتبار و شخصیتم را از دست دادم و از نظر اجتماعی، دیگر مورد قبول نبودم بعد زمانی که اول راهنمایی (12 سال) بودم ترک تحصیل کردم. وی افزود: برای تهیه مواد مجبور بودم دست به سرقت و فروش مواد مخدر بزنم که البته به همین دلیل 12 سال زندان بودم. این رویه ها به همین منوال ادامه داشت تا این که سنم بالا رفت و توانایی انجام این کارها از من گرفته شد و مجبور شدم به کارتن ...
پایان خونین داستان یک باغ شراکتی
روزنامه ایران: اواخر خرداد سال 96 زن میانسالی به پلیس آگاهی رفت و از ناپدید شدن شوهر 55 ساله اش خبر داد. با این شکایت تلاش برای افشای راز ناپدید شدن مرد میانسال آغاز شد و دو روز بعد مأموران پلیس خودروی مرد گمشده را مقابل یکی از بیمارستان های تهران یافتند که آثار خون روی صندلی عقب آن به چشم می خورد. مأموران در بررسی دوربین های مداربسته محل نتوانستند ردی از فردی که خودرو را مقابل بیمارستان ...
جمشید بسم الله سرطانی شد!
... برادر بزرگم در آن زمان در بازار طلا بود. رفتم پیش برادرم در بازار و بعد از چند روز اسم فردی را شنیدم که در بازار زبانزد خاص و عام بود. اسمش آقای خسرو خالصی بود؛ از بزرگان سکه و طلای آن زمان و خیلی آدم شریف و با خدایی بودند. یادم نمی رود با ماشین مزدا 1000 قدیمی که داشت مرا به چهارراه استانبول برد و با بازار ارز آشنا کرد. کارم را با 25 هزار تومان پولی که از دوستم قرض گرفته بودم ...
جدیدترین قاتل سریالی ایران/ ویدئو
رسانده و نفر دوم را گرفته بودند تا من برسم. مردان خطرناک تهدید می کردند که باید به ارزش 20 میلیارد ریال پول به آنها بدهم تا رهایم کنند. البته طلا و دلار می خواستند اما من نداشتم. آنها تهدیدم کردند که با اعضای خانواده ام تماس بگیرم اما می دانستم نمی توانم خواسته آنها را تامین کنم. گروگانگیران خطرناک آن شب تا صبح در خانه ویلایی من بودند و سپس به سمت من و نفر دوم ( فردی که در ...
قتل دلخراش پدر خانواده با انگیزه ازدواج با همسر و دخترش
مرا خیلی دوست داشت و درباره رفتارهای خیلی بد شوهرش برایم گفته بود. دوستم جمشید هم عاشق مینا دختر احمد شده بود. روژین به ما گفت اگر احمد را بکشیم دخترش با جمشید و خودش با من ازدواج می کند. شب حادثه روژین در خانه را باز گذاشت من و جمشید وارد خانه شدیم و بعد از درگیری با احمد او را با چاقو زدیم و بعد هم جمشید گلدان عتیقه را روی سر او شکست. وقتی احمد مرد، جسد را لای پتو پیچیدیم و با کمک روژین آن را ...