سایر منابع:
سایر خبرها
جنایت هولناک زن بلاگر؛ همدستی با یک مرد بلاگر برای قتل آتشین شوهر / آنها قتل را به گردن همدیگر انداختند
: پس از ازدواج با بهروز متوجه شدم که به قرص ترامادول اعتیاد دارد و به همین دلیل من و دخترم را خیلی اذیت می کرد. من از طریق اینستاگرام با تبلیغات درآمد خوبی داشتم تا اینکه یک روز با یک بلاگر که خودش را نازنین معرفی کرده بود آشنا شدم اما بعد از مدتی متوجه شدم که او مرد است. وی ادامه داد: در این مدت چون از زندگی ام با خبر شده بود گفت که می تواند شوهرم را ادب کند تا دیگر مرا اذیت نکند. بعد با شوهرم ...
سرقت طلاهای همسر بعد از افشای راز بیماری
. مدتی قبل در اینستاگرام با شهرام آشنا شدم. او در شهرستان کارگری می کرد وقتی پیشنهاد ازدواج داد ترسیدم اگر به خواستگاری ام بیاید و بفهمد بیمارم مرا ترک کند. او ادامه داد: به همین دلیل به دروغ گفتم خانواده ام حاضر نیستند من با مردی که از شهرستان آمده و کارگر است ازدواج کنم. او هم پیشنهاد فرار داد و من با طلاها و پول هایی که داخل خانه بود فرار کردم. با شهرام عقد رسمی کردیم و او خانه ای ...
فرزند طلاق بودم و 17سالگی از رابطه نامشروع باردار شدم...
تهمت زد. گفت می خواهد ازدواج کند و بعد هم شنیدم عقد کرده است. مسئولیت بچه را بر عهده نمی گیرد. شکایت کرده ای؟ بله شکایت کرده ام اما فراری است. *از زایمانت بگو چطوری برای زایمان به بیمارستان رفتی؟ یک ماه قبل از به دنیا آمدن بچه از طریق یکی از دوستانم با مددکاری آشنا شدم که برای موسسه خیریه بود. پیش آن مددکار رفتم. هزینه زایمان و کارهای زایمانم را آنها انجام ...
2 نوزادم را فروختیم !
...! چرا فرزندانت را فروختی؟ همسرم معتقد بود من لیاقت بزرگ کردن آن ها را ندارم! 5 یا 6 سال قبل بود که پسرم را فروختیم و حدود 4 سال قبل هم دخترم را یک هفته بعد از آن که به دنیا آمد !البته من با مشخصات کامل خودم در بیمارستان بستری شدم الان هم هنوز یارانه دخترم را دریافت می کنیم! آن ها را به چه مبلغی فروختید؟ پسرم را 5 میلیون و دخترم را 7 میلیون تومان فروختیم . همسرت اعتیاد داشت؟ بله ...
ازدواج اجباری برای اعدام نشدن یک قاتل / مهتاج 14 ساله با اشک به خانه شوهر رفت + عکس
و همان شبی که به خانه اش رفتم شروع به کشیدن مواد کرد آن روز زندگی برایم سیاه شد دیگر از همان روز متوجه همسرم شدم چه نعشه بود و چه خمار برایش فرقی نمی کرد به هر بهانه ای مرا مورد قرار می داد تا به خودم آمدم متوجه بارداریم شدم که بعد از زایمان خواهر شوهرم بچه ام را از من گرفت و کم کم خودم هم با همسرم مواد مصرف می کردم و اعتیاد شدید پیدا کرده بودم و زندگی برایم معنایی نداشت و مجددا باردارشدم و تعداد ...
همسر شهید مدافع امنیت بوکان: رضا اسلحه نداشت، اما آشوبگران به قلبش شلیک کردند
. نیم ساعت از آخرین تماس گذشت و من هم منتظر تماس آقارضا بودم. به دخترم گفتم: چرا بابا زنگ نزد؟ قرار بود 10 دقیقه ای زنگ بزند. بعد پیش خودم گفتم حتماً کاری پیش آمده و دیگر تا شب تماس نگرفتم. همکاران همسرم می گفتند: آن روز خیابان خیلی شلوغ بود. به پای یکی از همکاران با سلاح ساچمه زن شلیک کرده بودند و او را به عقب بردیم. 10 دقیقه بعد از تماس آقای الماسی با دخترش، دیدیم آقای الماسی به زمین ...
پدر بی غیرت دخترش را در مشهد فروخت! / زن جوان همایون را لو داد
جایی رسید که دیگر حتی تلویزیون و آب میوه گیری خانه را هم فروخت و همه را دود کرد. او به هیچ چیز و هیچ کس رحم نمی کرد و من آینده خودم را در نابودی و فلاکت می دیدم تا این که روز قبل متوجه مکالمه مخفیانه او با مردی غریبه شدم و فهمیدم که برای فروش دخترم تلفنی با آن مرد قرار ملاقات می گذارد. دیگر چیزی نمی فهمیدم، گویی در عالم دیگری زندگی می کردم. وحشت سراپای وجودم را فرا گرفت و دنیا روی سرم ...
با دوست پسرم توی اتاق خواب بودیم، شوهرم اومدم روی سرمون /خیلی اشتباه کردم ولی...
ا یکدیگر مسافرت می رفتیم. فرشید از من خواست از مهدی طلاق بگیرم و با او ازدواج کنم، اما من به خاطر دخترم و این که مهدی مرا عاشقانه دوست داشت نمی توانستم این کار را بکنم و به پیشنهاد او پاسخ منفی دادم. فرشید مانند یک شیطان در وجودم رخنه کرده بود. به روابط خیابانی ام را با او ادامه دادم تا این که چند روز قبل همسرم به رفتارهای شاگردش مشکوک شده و او را تا منزل ما تعقیب کرده بود آن روز فرشید ...
قتل مرد تهرانی به دست خانم بلاگر معروف و همدستش / دختر بچه راز قتل پدرش به دست مادرش را لو داد + فیلم و ...
انها آنجا با هم آتش روشن کردند. در این مدت مادرم گفته بود حق ندارم در اینباره به کسی حرفی بزنم او مرا تهدید می کرد. سپس آریا در جایگاه متهم ایستاد و منکر قتل شد. وی گفت:من مدل بودم که با بهنام و همسرش آشنا شدم. سمیرا با من درد و دل می کردو می گفت شوهرش او و بچه اش را به بهانه های مختلف کتک می زند. او می خواست شوهرش را ادب کند.به همین خاطر پیشنهاد داد تا شبانه به خانه شان بروم ...
فرار داماد فریبکار پس از سرقت طلا های همسر بیمار
اینکه با مرد جوانی به نام فرزاد در اینستاگرام آشنا شدم. او مرا فریب داد و خواست طلا های مادرم و خودم را سرقت و از خانه فرار کنم. پس از اینکه فرار کردم، او مرا به دفتر ازدواجی برد و مرا عقد کرد. چند روز بعد وقتی فهمید من بیماری روحی دارم، تمامی طلا ها را سرقت کرد و مرا در خانه تنها گذاشت. با به دست آمدن این اطلاعات، مأموران فرزاد را شناسایی و بازداشت کردند. متهم در بازجویی ها گفت: وقتی با ...
سوء استفاده پسر جوان از دختر 21 ساله/ او مرا به خانه خواهرش برد!
مادرشوهرم با بهانه های بیخودی مرا کتک می زدند تا مجبور شوم از شروین طلاق بگیرم. آن ها آن قدر مرا در تنگنا قرار دادند تا 2 سال بعد ناچار شدم به منزل پدرم بروم چرا که آن ها مرا از خانه بیرون انداخته بودند. یک سال از این ماجرا سپری شد ولی شروین مرا رها کرده بود و هیچ گاه از من خبری نگرفت. در این مدت تنها شده بودم تا این که شبی به یک میهمانی جشن تولد دعوت شدم. آن جشن به صورت مختلط و همراه با رقص و ...
فرار زن 17 ساله از چنگ همسایه شیطان صفت
خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: از روزی که چشمانم را باز کردم، خودم را بی کس و تنها در بهزیستی یافتم. گویا پدر و مادرم مرا سر راه گذاشته و رها کرده بودند. خلاصه بهزیستی تنها پناهگاه و امید من بود اما خیلی آرزو داشتم که من هم مانند دیگر کودکان خردسال،پدر و مادری داشته باشم که مرا در آغوش بگیرند! حسرت داشتن پدر و مادر، موضوعی بود که در طول زندگی ام مدام با آن دست به ...
ازدواج، نقشه ای برای سرقت طلاهای دختر بیمار
که عاشق من شده اما می دانستم خانواده ام با ازدواج ما مخالفت می کنند. یک روز محسن پیشنهاد داد تا از خانه فرار کنم. گفت که اگر مقدار پول تهیه کنم، با هم ازدواج خواهیم کرد و من شبانه وسایلم را جمع کردم، طلا و جواهرات خودم و مادرم را برداشتم و نزد محسن رفتم. سپس او مرا به دفتری برد و غیرقانونی عقد کردیم. وی ادامه داد: یک هفته بعد از عروسی، محسن غیبش زد و دیگر به خانه برنگشت، حتی جواب زنگ ...
زن جوان دور از چشم همسرش به دفتر کار مرد پولدار رفت/لو رفتن رابطه غیر اخلاقی زن جوان با مرد ...
من زندگی مشترکم را با فولاد آغاز کنم. خلاصه بدون هیچ مراسمی زیر یک سقف رفتیم اما هنوز 6 ماه از ازدواجمان سپری نشده بود که فهمیدم شوهرم از چند سال قبل با زن مطلقه ای رابطه دارد در همین روزها بود که فولاد همه جهیزیه ام را برای زندگی با آن زن به مکان نامعلومی برد و مرا رها کرد. من هم پس از دو سال دوندگی بالاخره موفق شدم از فولاد طلاق غیابی بگیرم. بعد از این ماجرا چند بار به صورت موقت ...
لباس ترکمن تلفیقی از فرهنگ و هنر ایرانی است/ ایجاد 11 فرصت شغلی توسط بانوی کارآفرین ترکمن در نقطه صفر ...
خواهم با این حرف مشتری، تمام دنیا روی سرم خراب شد از یک طرف صحبت های همسرم که می گفت چرا با دقت هماهنگ نکردی و از طرف دیگر پولی که باید به سرعت پس می دادم مرا بسیار کلافه کرده بود. وی افزود: وقتی به خانه رسیدم بعد از گذشت چند روز یک مشتری دیگر برای سفارش چرخ خیاطی با همان مدل با من تماس گرفت و من با خوشحالی تمام چرخ را به او فروختم. شایگان در پایان گفت: در این مکان علاوه بر خیاطی، نقش ...
دعا کردم همسرم شهید شود
هر جای دنیا؛ اسلام در خطر بود او به آنجا برود، من هم موضوع را پذیرفتم بعد از دوران نامزدی عاشق او شدم. اولین صبح پس از عروسی او به ماموریت رفت. قبل از عملیات کربلای 4 و 5 هم به خانه آمد. کوله پشتی اش را بست که به جبهه برود من به گریه افتادم، خندید گفتم چرا می خندی پاسخ داد از اینکه تا این حد مرا دوست داری خوشحال هستم، می خواهم اشکت فقط برای دلتنگی باشد نه اینکه دلت بلرزد بگویی چرا به ...
دو مهر طلاق !
این موضوع را توهین بزرگی به خودش و حیثیت خانوادگی شان می دانست. نامزدم روز بعد خانه ما آمد، داد و فریاد راه انداخت و در حضور مادرم کتکم زد. با این وجود دادخواست طلاق دادم. پدر و مادرم که زمان ازدواجم چرتکه می انداختند و حساب کتاب پول و ثروت این خانواده را می کردند اصرار داشتند مهریه ام را ببخشم و هرچه سریع تر جانم را آزاد کنم. یک سال از این شکست سنگین در زندگی ام گذشت. خیلی با خودم کلنجار ...
اعترافات تلخ سارق معتاد در قتل مادرش | چرخ خیاطی را برداشتم و روی سر مادرم کوبیدم
کشتی؟ مواد که مصرف می کردم توهم به من دست می داد. روز حادثه مادرم می خواست مرا صدا کند اما اسم برادر کوچکترم را صدا زد. به او گفتم چرا اسم خودم را صدا نمی زنی. سر همین موضوع باهم دعوایمان شد و چرخ خیاطی را برداشتم و روی سر مادرم کوبیدم. چرا از پنجره به پایین پریدی؟ با دیدن جسد او عذاب وجدان گرفتم، می خواستم خودکشی کنم به همین دلیل خودم را از پنجره به پایین پرتاب کردم ...
تجاوز وقیحانه به زن جوان جلوی چشمان همسر بی غیرتش/ زن جوان همان شب همسرش را به قتل رساند+جزییات
ترسناک تبدیل کرده بود. همسرم با سایر دوستانش به صورت شراکتی یک کار گاه تولیدی تاسیس کرده و با یکدیگردر آنجا مشغول به کار بودند.حمید در همان جا بود که با چند دوست نا اهل و معتاد آشنا شده و سرانجام پس از نشست و بر خواست های فر اوان با آنان، خودش نیز معتاد به هیروئین شد. وی با اشاره به اینکه دوستان حمید در بیشتر اوقات، شب ها به منزل ما آمده و در آنجا بساط مصرف مواد و قمار را به پا ...
همسرم خیلی بی غیرت است/ خواسته هایی از من دارد که شرمم می گیرد به زبان بیاورم!
اندک و ناچیز بود اما به دلیل آن که طعم بی پولی را چشیده بودم از پیشنهادش استقبال کردم. دو سال بعد از این ماجرا در حالی که تحصیلاتم به پایان رسیده بود، سالومه مرا برای برادرش خواستگاری کرد. انوش که از وضعیت مالی پدرم خبر داشت، منزلی در بهترین نقطه شهر اجاره کرد و همه اسباب و اثاثیه ام را یک جا خرید تا پدرم مجبور به تهیه جهیزیه نشود. من هم که از این ازدواج در پوست خودم نمی گنجیدم، سعی کردم ...
سارق تبهکار قربانی عشق به طعمه اش شد
مشابه دیگری مواجه شدند. در این شکایت زن جوانی گفت: در جست وجوی کار بودم که با آگهی استخدام پرستار خانگی برای زنی سالخورده مواجه شدم. با شماره داخل آگهی تماس گرفتم مرد جوانی تلفن را پاسخ داد و مدعی شد برای مادرش به دنبال پرستار است. بعد از من خواست برای صحبت درباره شرایط کار و ملاقات مادرش به خانه آن ها بروم، اما به محض ورود به خانه مرد جوان مرا مورد آزار و اذیت قرار داد و طلاهایم را سرقت کرد. ...
قتل زن سرایدار به دست شوهر معتاد
بازپرس شعبه چهارم دادسرای امور جنایی تهران، مرد شیشه ای در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد. گفت و گو با متهم چرا همسرت را کشتی؟ نمی خواستم او را به قتل برسانم، من عاشق پروانه بودم. روز حادثه از حرف هایش اینطور تصور کردم که می خواهد طلاق بگیرد و مرا تنها بگذارد. یک لحظه تصمیم گرفتم که اول همسرم را بکشم و بعد خودکشی کنم ...
حس و حال خوبی ندارم؛ به شوهرم خیانت کردم و چند شب با دوست پسرم بودم و...
پیام و ارتباط تصویری بین ما آغاز شد. مدتی که از این ارتباط پنهانی گذشت، ندیم پیشنهاد داد برای دیدنش به تهران بیایم. برای همسرم که در بستر بیماری بود بهانه ای تراشیدم و راهی تهران شدم. ندیم مرا با خود به خانه ای در یکی از محلات شمال تهران برد. او و برادرش در آن محله سرایدار خانه های گرانقیمت بودند. او چندین روز مرا در آنجا نگه داشت و به مدیر ساختمان هم؛ مرا به عنوان همسرش معرفی کرد. باورم ...
مرد 37 ساله: زنم را با لباس خواب در کنار دو مرد دیدم
، بالاخره تصمیم گرفتم همسرم را تعقیب کنم. آن روز وانمود کردم سر کار می روم اما در بیرون از منزل منتظر سیما ماندم. چند ساعت بعد همسرم از خانه بیرون آمد، فقط در دلم آرزو می کردم همه سوءظن هایم تنها بدبینی بیهوده باشد! حدود ظهر بود که در نزدیکی منزلمان سوار یک دستگاه پژو 206 شد که دو مرد دیگر هم سرنشین آن بودند. با چشمانی اشکبار به اعتماد از دست رفته می اندیشیدم و همچنان به تعقیب ادامه می دادم ...
جنایت در یک مدرسه غیرانتفاعی | تصمیم مرگبار مرد خشمگین در مدرسه پسرانه
بیشتر به خاطر اعتیاد من بود. 15 سال قبل در رفت و آمد با دوستان ناباب معتاد شدم و از آن پس زندگیم نابود شد. همسرم خیلی کمکم کرد تا مواد را ترک کنم. حتی چند بار با برادرش مرا به کمپ فرستادند اما من هربار که از کمپ خارج می شدم، مصرف مواد را از نو شروع می کردم. می دانم توبه گرگ مرگ است، دستکم برای من که اینطور بود. روز حادثه هم فکر کردم می خواهد دوباره مرا به کمپ ببرد. از سوی دیگر من از شرایط زندگی ...
شهادت در سالگرد ازدواج و پس از پذیرش قطعنامه
دخترم اعظم، مؤمن است. در روزی اش شهادت است و من مطمئنم آخرش هم همسرش شهید می شود. من هم می گفتم خدا کند خودم شهید شوم. شهید طباطبایی پسرعمه من بود که از کودکی در رفت و آمد بودیم و او می شناختیم. او بسیار نجیب و سر به زیر بود و طوری که در مهمانی ها اصلا سرش را بالا نمی کرد. پدرم، سیدداود را خیلی دوست داشت و می گفت پسر مؤمنی است و برای انقلاب خیلی زحمت کشیده . در سال 64 مراسم عقد کنان ...
درخواست دیه برای مردی که بعد از شکست عشقی دست به جنایت زد
تماس گرفتم و گفتم می خواهم او را برای آخرین بار ببینم. در نهایت فتانه قبول کرد و برای آخرین دیدار راهی خانه اش شدم. فتانه خودش در ورودی را برایم باز کرد و وارد ساختمان شدم و در راه پله ها به او گفتم، حالا که می خواهی بروی پولی را که دستت امانت بود برگردان. اما با کمال خونسردی گفت پولی دست من نداری بعد هم گفت دیگر نمی خواهد مرا ببیند و تصمیم به ازدواج دارد. آن قدر از شنیدن این حرف ها عصبانی شدم که یک دفعه چاقو را بیرون آوردم و او را زدم. ...
سرمایه داری که موادمخدر، ثروت هنگفتش را به یغما برد
نشده بودم که برای خودم مغازه، خانه، ماشین و از همه مهم تر اعتبار بالایی در بازار آجیل فروشان بازار داشتم." این مددجو ادامه می دهد: "در کنار رونق کسب و کار، ازدواج کردم و زندگیم روز به روز پر برکت تر شد. خدا دو بچه بهم داد. چرخ زندگی ام با سرعت خوبی داشت می چرخید تا اینکه به یک باره در سال 85 همسرم بر اثر بیماری، فوت شد." "فوت همسرم بی انگیزه ام کرد. همان موقع خانواده ام بسیار تاکید ...