سایر منابع:
سایر خبرها
باج گیری غیراخلاقی شوهر به نوعروس 50 ساله
.... همه می گفتند او خیالش به خاطر تو راحت نیست، اگر تو هم سروسامان بگیری مادرت می تواند با خیال راحت از دنیا برود . خلاصه آن قدر گفتند که راضی به ازدواج شدم اما از روزی که به عقد سلمان درآمدم ورق برگشت. او فقط درخانه بود و اصلا از خانه بیرون نمی رفت، کار نمی کرد فقط می خورد و می خوابید. وقتی حرفی می زدم، می گفت: تو دوست داشتی همسرت آدم معتقدی باشد که من هستم. مدتی بعد افترا و تهمت هایش نیز شروع شد ...
برای مادرم زمین
ادامه داشته است. او البته بارها در این گفت وگو تأکید کرد همه این کارهای خوب با همراهی دوستان خوب و دلسوز طبیعت و محیط زیست انجام شده است. کودکی و طبیعت من سال 1356 در شهر بجنورد متولد شدم، اما اصالتم به گنبدکاووس برمی گرد و در مشهد زندگی می کنم. در کودکی با خانواده ام زیاد به کوه و جنگل می رفتم. پدرم وکیل دادگستری و مادرم فرهنگی است. به نظرم هرچه دارم از آن ها یاد گرفته ام ...
ختم قرآن؛ راز پرواز شهیده اهل سنت
می کنی! مگر خودت بر نمیگردی؟ مادرم نگاهی به من کرد و گفت ای کاش می شد مقیم مکه باشم و هر روز به زیارت خانه خدا می رفتم. فارس: روز عیدقربان سال 94 فضای خانه چطور بود؟ ولی پور: خاطرم هست صبح روز عید قربان همه جمع شدیم تا مراسم قربانی را به جا بیاوریم و حوالی ساعت 11 صبح بود که یکی از دوستان پدرم که وی هم به حج مشرف شده بود تماس گرفت و گفت از پدر و مادر خبری دارید؟ امروز تماس ...
پروانه معصومی: نباید بگذاریم جنگ فراموش شود/ همیشه گفته ام رهبر انقلاب را دوست دارم + فیلم
که یادآور پختگی و جامعیت انقلاب اسلامی است. به هر صورت سن آدم ها هم میانه سی و پنج تا چهل سال، پربارترینِ لحظات محسوب می شود. اطلاع داشتم که قرار است من هم جزو سخنرانان دیدار رهبر انقلاب باشم. به همین خاطر یک یادداشت هایی برداشتم؛ یادم می آید موقعی که از گیلان (منزلم) به تهران می آدم همان لحظه در ایوان، احساس کردم زنبوری مرا نیش زد. من به نیش زنبور حساسیت دارم و باید سریع به بیمارستان بروم. داد ...
اعتراف قاتلان دختر فیلمبردار در مشهد
. اولین بار کجا مواد مصرف کردی؟ سال 91 به تهران رفتم و در آنجا در یک نانوایی مشغول کار شدم. آنجا همکارانم در اتاقک بالای تنور استفاده می کردند. من هم از همان جا شروع کردم و خیلی زود معتاد شدم به طوری که این اواخر به خاطر گرانی مواد مخدر دیگر نمی توانستم هزینه های اعتیادم را تامین کنم. چه شد که مواد را تجربه کردی؟ به وسوسه های همکارانم و مفت و مجانی بودن ...
عکاسان جنگ عکس وداع من و مادرم را ماندگار کردند
با مخالفت مادرم همراه بود، او می گفت: تو اولاد ارشد من هستی، چند باری هم خواب دیده بود که من رفته و شکلات پیچ برگشته ام! چند بار خواب شهادتم را دیده بود. مغازه را قفل کردم و بی خبر رفتم پدرم مغازه الکتریکی داشت و گاهی به مغازه پیش بابا می رفتم. هنوز جراحت اعزام قبلی خوب نشده بود، تا به مغازه رسیدم، متوجه شلوغی خیابان حرم، کوچه مسجد شدم. رفتم سر کوچه بچه ها را دیدم؛ علی کاظمی و ...
توهم مرد شیشه ای و زن 40 ساله
زن 40 ساله گفت: پدرم کارگری ساده بود و به سختی مخارج زندگی ما را تامین می کرد به همین خاطر هیچ گاه درباره خواستگارانی که به منزل ما می آمدند تحقیق نمی کرد و بلافاصله ما را پای سفره عقد می نشاند تا این که احد به خواستگاری من آمد و در حالی که 14 سال بیشتر نداشتم با او ازدواج کردم. بعد از یک سال فهمیدم که شوهرم به مواد مخدر اعتیاد دارد به همین خاطر از عهده هزینه های اعتیادش بر نمی آمد و ...
نام دختر جوان از فهرست اعدامی ها پاک شد
...، صادر شد اما آنها بعد از جنایت متواری شده بودند. تحقیقات برای دستگیری آنها ادامه داشت تا اینکه حدود دو سال بعد از قتل، مادر و دختر بازداشت شدند. آنها ابتدا منکر جنایت بودند اما در نهایت تیر سال 1400 فرانک سکوت را شکست و به قتل پیرزن به خاطر سرقت النگوهایش اعتراف کرد. او گفت: مشکل مالی داشتم، وقتی که با مادرم به خانه پیرزن می رفتم، متوجه وضع مالی خوب او شدم. برق طلاهایش مرا به وسوسه ...
گفت مادر مرا نبوس مادران شهدا حسرت می خورند!
کاشته بود و هر روز به یادش به درخت آب می دهم. بچه ها می دانند من با یادگاری های محسن آرام نمی شوم و بیشتر غصه می خورم، به همین خاطر از خانه دورم می کنند و بیرون می برند. در عالم خواب فرشته ملائکه آمدند مرا بردند به باغی در بهشت و گفتند این درخت ها و خانه ها یکی را انتخاب کن. کدام خانه را می خواهی؟ گفتم من هیچ کدام را نمی خواهم. خانه خودم را می خواهم. موقع اذان صبح بود گفتند نماز خواندی گفتم نه ...
باج گیری غیراخلاقی شوهر به نوعروس 50 ساله
زن 52 ساله که فقط 2سال از آغاز زندگی مشترکش می گذشت و قصد شکایت از همسرش را داشت، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: ما اهل یکی از روستاهای اطراف مشهد هستیم. من در کودکی به تنور افتادم و یک پایم کوچک تر از دیگری است، برای [...]
سرگردانی های دختر تنهایی که برادرش عضو باند سرقت بود
بیرونش کنیم. بچه هایش هم رفته اند. خودش و زنش در خانه ما زندگی می کنند. اجاره خانه را چطور می دهید؟ ما کار می کنیم و هزینه را پرداخت می کنیم. به عمویت نمی گویی اجاره بدهد؟ می گوید چندین سال شما را بزرگ کردم حالا حق دارم در این خانه زندگی کنم. ما هم حرفی نزدیم. شغل خودت چیست؟ فروشنده هستم. در یک مغازه کار می کنم. برادرت چطور ...
به خاطر پول و شهرت بازیگر نشدم!
...، کیهان ملکی، زنده یاد علی سلیمانی و... بازی کردیم و سال 1372 از تلویزیون پخش شد. سال 1377 بعد از اجرای برنامه نیمرخ شخصیت فَه فَه، حسابی گل کرد و هنوز هم بچه های دیروز مرا با نام فَه فَه می شناسند. جالب است خیلی ها هنوز که مرا می بینند اسمم را شاید یادشان نیاید و می گویند شما همان فَه فَه هستید. قطعا کار کودک را انتخاب می کنم؛ حتی اگر پولش کمتر باشد. چون گرایش ...
در برابر منافقین مانند کوه باشید
...> کتاب هایی که خانه دارم به جز دو تا قرآن بزرگ و یک جلد نهج البلاغه و به جز کتاب های شهید دستغیب بقیه کتاب ها را با یک عدد عکس اینجانب به کتابخانه ریخته گری در کارخانه هدیه کنید و اگر لیاقت شهادت داشتم و شهید شدم مرا در امامزاده محمد حصارک کرج دفن کنید و سلام همگی شما را به خدای بزرگ می سپارم و فقط به خدا به هیچ احدی تکیه نداشته باشید. خدمتگزار شما منصور عباسی کیان 1362/12/04 انتهای خبر/ کد خبر 761270 ...
قتل زن سالخورده به خاطر یک مشت طلا | تصمیم عجیب اولیای دم درباره قاتل چه بود؟
دنبال راهی بودم که از این وضعیت خلاص شوم تا اینکه یک روز همراه مادرم به خانه مقتول رفتم. مادرم کارهای خانه مقتول را انجام می داد و گاهی مرا هم همراه خودش می برد تا کمکش کنم. مادرم هم مریض بود و دست و پاهایش درد می کرد. اما به خاطر پول ناچار بود کار کند و همه اینها مرا عذاب می داد. روزی که همراه مادرم به خانه مقتول رفتم چشمم افتاد به طلاهایش و وسوسه سرقت آن به جانم افتاد. به دنبال فرصتی بودم تا سرقت را ...
بازداشت پسر معتاد بعد از سقوط مرگبار یک مرد
مأموران را پشت در دیدیم آنها فرار کردند که این حادثه رخ داد. حمله با چاقو در ادامه تحقیقات پسر جوان که از ناحیه صورت مورد اصابت چاقو قرار گرفته بود، درباره ادعای گروگانگیری اش گفت: ساعت 2 بامداد بود که به خانه مرد مواد فروش رفتم تا شیشه تهیه کنم. به محض ورود، متوجه شدم او با همان مردی که از پشت بام افتاد در حال درگیری لفظی است. از حرف هایشان این طور فهمیدم که درگیری آنها بر سر ...
خاطرات جالب فاطمه صادقی، دختر خلخالی، از پدرش
دختر خلخالی در گفتگویی که چند سال پیش منتشر شده بود خاطرات جالبی درباره پدرش بیان داشت.
اسرار مرگ گروگانگیر در خانه قاچاقچی مواد مخدر
زور و تهدید مرا به داخل یکی از اتاق ها برد و زندانی ام کرد. من هم از فرصت استفاده کردم و زمانی که آنها با یکدیگر درگیر بودند و جرو بحث می کردند، به پدرم زنگ زدم و درخواست کمک کردم. لحظاتی بعد وقتی پدرم و ماموران رسیدند، نوید و صاحبخانه از ترس پلیس تصمیم به فرار گرفتند. من هم فورا از اتاق خارج شدم و به دنبال آنها رفتم تا مانع فرارشان شوم. اما در پشت بام نوید پایش لغزید، تعادلش را از دست داد و به ...
شوهرم روباهی حیله گر است/ او دختران را فریب میدهد و...
بسیاری از زنان رابه آشوب می کشید. من هم از این وضعیت اطلاع داشتم اما به روی خودم نمی آوردم چرا که نمی خواستم بیشتر از این دچار تالمات روحی و روانی شوم! رحمت هم که می دانست من به خاطر حفظ آبرو به خانواده ام چیزی نمی گویم، از این شرایط نهایت سوءاستفاده را می کرد و تنها به فکر خوش گذرانی های خودش بود. من هم با کارگری هزینه های زندگی را می پرداختم تا این که یک روز وقتی به طور اتفاقی زودتر از همیشه به خانه بازگشتم، ناگهان چند دختر و پسر جوان را درکنار شوهرم دیدم که به طور زننده ای مشغول خوش گذرانی بودند. با دیدن این صحنه دردناک، دیگر دوام نیاوردم و... ...
حادثه مرگبار پس از گروگانگیری در پاتوق معتادان
وقتی اصرار کردم به من مواد بدهند، او با چاقو ضربه ای به صورتم زد و خون تمام صورتم را پوشاند. پس از این حادثه او مرا در اتاقی حبس کرد و من هم پس از ساعتی از فرصت استفاده کردم و به آرامی با پدرم تماس گرفتم و به او گفتم منوچهر مرا گروگان گرفته است و درخواست کمک کردم. دقایقی بعد مأموران زنگ خانه را زدند و وقتی منوچهر متوجه مأموران شد، به پشت بام خانه همسایه فرار کرد و من هم برای اینکه مانع فرار او شوم ...
جزییات یکی از پیچیده ترین پرونده های جنایی ایران/ آلت قتاله: ((میله بارفیکس))
ارتباط بودیم و آخرین بار ساعت 16 و 8 دقیقه تماس گرفتم که نزدیک خانه ما بود، ولی من از آیفون بیرون را نگاه کردم و کسی را ندیدم. به همین خاطر پیش برادرم رفتم و کنار او خوابم برد و دیگر با غزاله هیچ ارتباطی نداشتم فقط سه پیامک به او زدم. یک بار زنگ زدم که گوشی او خاموش بود یعنی وقتی از خواب بیدار شدم مدتی بعد به غزاله پیامک دادم. تا اینکه دخترخاله اش صبح روز بعد به من زنگ زد و سراغ غزاله را گرفت و ...
خدایا من برای مردم نمایی به جبهه نرفته ام
که به ما داده ای سرجایش بنشانیم. خدایا من آرزویی جز شهادت در راه اولیاء و رسولت و راه خودت ندارم، پس مرا ببر از این دنیای فانی که عاشقان تو منتظر رفتن به سوی تو هستند. شما امت شهیدپرور روستای بورنگ می خواهم که اگر چنانچه از من بدی و خوبی دیده اید ببخشید و هر کس که طلبی و یا قرضی دارد از پدرم بگیرد، و از شما پدر و مادرم و خواهر و برادرانم حلالیت و بخشش کامل می خواهم و می خواهم که مرا حلال کنید. انتهای خبر/ کد خبر 761219 ...
در شب نشینی های خانوادگی با دوستان همسرم، کارهایی انجام می شود که از گفتن آنها شرم دارم/ همسر بی غیرتم ...
...> انوش که از وضعیت مالی پدرم خبر داشت، منزلی در بهترین نقطه شهر اجاره کرد و همه اسباب و اثاثیه ام را یک جا خرید تا پدرم مجبور به تهیه جهیزیه نشود. من هم که از این ازدواج در پوست خودم نمی گنجیدم، سعی کردم زندگی عاشقانه ای را برایش فراهم کنم. خلاصه یک سال بعد از آغاز زندگی مشترکمان صاحب یک فرزند پسر شدم و تصور می کردم با تولد آراد، زندگی ما زیباتر خواهد شد اما نمی دانم چه حادثه ای رخ داد که ...
به من گفتند وجودت برای پسرت سم است | تا صبح از استشمام بوی مواد لذت می بردم | هیچکس از سیگار کشیدن من ...
می شود و به مصرف مواد مخدر می رسد: توی خانه هیچکس از سیگار کشیدن من تعجب نکرد! من از بچگی کار می کردم. 16 سالم بود که اوستاکار نقاشی ساختمان شدم. خرج مصرف موادم را هم به راحتی تامین می کردم. نادر بعد از خدمت سربازی ازدواج کرده است: پدر همسرم الکلی بود و برایش اهمیتی نداشت که من اعتیاد دارم. اوایل همه چیز خوب بود. ولی کم کم مواد مخدری که مصرف می کردم، به 4 نوع رسید وآنقدر آلوده شدم که شب ...
استخوان های پسرم را که در آغوش گرفتم خاطرجمع شدم!
. مادر شهید حاج خانم! محمدصادق چندمین فرزندتان بود؟ زیاد جبهه می رفت؟ من پنج فرزند دارم. سه دختر و دو پسر. شهید فرزند دومم بود. سال 1347 به دنیا آمد. محمدصادق 18 ساله بود که در عملیات کربلای 4 مفقود شد. قبل از شهادتش هم چند سال در جبهه های غرب و جنوب حضور داشت. یک بار در جبهه کردستان به دست کومله اسیر شد و بعد از آزادی به خانه برگشت، اما 20 روز بیشتر نماند و دوباره به جبهه ...
پیکر حاج حمید در مسجدی تشییع شد که خودش ساخته بود
پرجمعیت بود که صمیمیت و سادگی در آن موج می زد. ایشان پنج برادر و چهار خواهر داشت. قبل از ازدواج، ما در اهواز زندگی می کردیم. چون اهواز در معرض بمباران دشمن بعثی عراق بود به خانه عمویم در شوشتر رفتیم. آنجا با خانواده حاج حمید آشنا شدیم. یکی از دوستان خانوادگی معرف ایشان بود. حاجی متولد 1335 و شش سال از من بزرگ تر بودند. مراسم ازدواج ما به طور سنتی برگزار شد. خب آن موقع جنگ بود و دغدغه تمام بچه های ...
شاگرد شیطان آزاد می شود | قاتل سریالی خطرناک چند قتل مرتکب شده است؟
، که با چاقو و تبر به قتل رسیده و در وان حمام غرق شده بود را پیدا کرد، پلیس وارد ماجرا شد و با استفاده از سرنخ های موجود مطمئن شدند که پاتریک در این قتل نقش دارد. او چند روز بعد دستگیر شد و در اعترافاتش گفت: به خاطر چکی که از صومعه دزدیده بودم با پدر آنتونی درگیر شدم. به او حمله کردم و او را به قتل رساندم. وان را پر از آب کردم و جسدش را در وان حمام انداختم. یک ساعت در حمام بودم و فقط غرق ...
چند راز جدید از پرونده مختومه آرمان و غزاله کشف شد!
اعتماد نوشت: دوشنبه 12 اسفند 1392، ساعت 10 شب، داوود شکور در کلانتری 103 شکایتی دایر بر فقدان فرزندش غزاله شکور مطرح و اعلام می کند که دخترش ساعت 3 بعدازظهر از محل کار مادرش به مطب دکتر رفته و بعد از خروج از آنجا هیچ اطلاعی از او ندارد و موبایل دخترش از همان ساعت [...]
بازخوانی پرونده قتل اسرار آمیز غزاله!
م اسفند، اول غزاله با من تماس گرفت و بعد از آن من با او تماس گرفتم. بعد از آن با پیامک با هم در ارتباط بودیم و آخرین بار ساعت 16 و 8 دقیقه تماس گرفتم که نزدیک خانه ما بود، ولی من از آیفون بیرون را نگاه کردم و کسی را ندیدم. به همین خاطر پیش برادرم رفتم و کنار او خوابم برد و دیگر با غزاله هیچ ارتباطی نداشتم فقط سه پیامک به او زدم. یک بار زنگ زدم که گوشی او خاموش بود یعنی وقتی از خواب بیدار شدم م ...