اعتراف پروین درباره هاشمی نسب؛ جای او بودم با کله به استقلال می رفتم!
سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای شنیده نشده از علی پروین و مهدی هاشمی نسب/ حضور در استقلال چگونه رقم خورد؟
با اشاره به درخواست جدایی او از پرسپولیس، گفت: مهدی هاشمی نسب پیش من آمد و گفت استقلال به من 100 میلیون تومان می دهد، پرسپولیس به او 10 میلیون می داد. گفتم اگر من جای تو باشم با کله می روم،گفت بروم؟ گفتم برو. رفت یک خانه در گوهردشت خرید و هنوز همان جا با مادرش زندگی می کند و 200 300 میلیارد تومان قیمت خانه اش است. این پیشکسوت فوتبال همچنین بیان کرد: خودم شخصا پیش آقای عابدینی مدیرعامل ...
اعتراف پروین درباره هاشمی نسب؛ جای او بودم با کله به استقلال می رفتم!
عذرخواهی دیرهنگام یاغی استقلال از علی دایی/ ساعت 12 شب بود، رفتم خانه پاسپورتم را بردارم اما...
علیرضا نیکبخت واحدی ستاره اسبق استقلال، پرسپولیس و تیم ملی شب گذشته در گفتگوی تلویزیونی درباره علی دایی صحبت های جالبی را مطرح کرد. نیکبخت گفت: مگر چند آقای گل جهان داریم؟ کریس رونالدو تازه رکوردش را زد. زمانی که هیچ کس از ایران جایی نمی رفت، علی دایی در بایرن مونیخ بازی می کرد. یک عذرخواهی سر آن نرفتن در تیم ملی به او بدهکارم. نیکبخت واحدی افزود: من از دایی عذرخواهی می کنم ...
مداحی که با روضه خوانی از دست ساواک فرار کرد
.... با یک سری از بچه ها عقب وانت سوار شدیم و به سمت بیمارستان حرکت کردیم که جلوی ما را گرفتند. من جلوی وانت نشسته بودم، تا فهمدیم که جلوی ما را گرفتند فهمیدم که اگر من را بگیرند بیچاره ام. در ماشین را باز کردم و گفتم که بچه ها فرار کنید. خودم رفتم و از کنار برج بهنام که نیمه کاره بود پریدم و فرار کردم و بقیه را گرفتند. اول به خانه رفتم و تمام وسیله ها را از پشت بام - که آن زمان به هم وصل بودند ...
آیه استرجاع را خواندم و برای خودم آرزوی صبر کردم
و سر صحبت را باز کن. می دانم آن ها هم حرفی ندارند. گذشت تا اینکه یکی دو روز بعد برگشتیم منطقه و زمزمه عملیات به گوش رسید. در چشم به هم زدنی شب عملیات شد. بچه ها همدیگر را در آغوش می گرفتند و طلب حلالیت می کردند. علی موقع خداحافظی از من خواست انگشتر نگین فیروزه ای را به او بدهم. اگرچه خودم آن انگشتر را دوست داشتم ولی برای دل کندن از یک تکه مال دنیا، آن را در آوردم و دادم به او و گفتم ...
5 بار محکوم به اعدام شدم / گریه حاج قاسم سلیمانی بر مزاری که نام من را داشت!
...> جانباز محسن فلاح در ادامه درباره روزهای اسارت گفت: یک سال و خرده ای برای من نامه نیامد. صلیب سرخ من را دید و جزو آمار بودم ولی نامه نمی آمد. از هم محله ها و همسایه ها کسانی در اسارت بودند؛ به آن ها می گفتم وقتی نامه می نویسید بگویید به خانه ما بروند و از خانواده ام بخواهند برای من نامه بنویسند. چند نفر آزاد شدند و می گفتم اگر به امام زاده حسن رفتید روبروی درِ حرم، مغازه عموی من است. بگویید محسن زنده ...
پول هایی که به استقلال می آید کجا می رود؟/ مدیران باشگاه در تلویزیون فقط صدایشان را کلفت می کنند/ با ...
منصور رشیدی، دروازه بان اسبق تیم ملی در گفتگو با خبرورزشی، درباره صحبت های امیر قلعه نویی در انتقاد به موضوع کلین شیت و ناراحتی علیرضا بیرانوند و اینکه سرمربی تیم ملی گفت این دیگر چیست که مُد شده، اظهار داشت: نمی دانم این چه بحثی است که در این دوره و زمانه به راه افتاده که دروازه بانان دنبال رکورد زدن هستند؟ البته این خوب است که دروازه تیم بسته بماند اما این نباید دغدغه و موجب درگیری ذهنی یک گلر ...
پیشنهاد دستیاری شفر را رد کردم
فرهاد مجیدی و ریکاردو ساپینتو، به عنوان سرپرست این تیم فعالیت می کرد. گفت و گوی فرهیختگان با این چهره را در زیر می خوانید. دوباره به فوتبال بازگشتید؛ این بار در لیگ دسته دوم. در این مورد صحبت را آغاز کنیم. در هر صورت بعد از شرایطی که برای استقلال اتفاق افتاد به خاطر مشکلاتی که پارسال وجود داشت یک مقدار احساس خستگی می کردم. بعد از پایان فصل گذشته هم یک ماهی راهی خارج از کشور شده و خودم ...
حمل TNT به اصفهان
را بکنم؛ چون شیوۀ ارسال بارنامه ها را چک کرده بودیم و می دانستیم چطور است. بالأخره مجبورم شدم خودم آستین بالا بزنم و محموله را بردارم و ببرم. ریسک بزرگی بود، ولی به خاطر مسائل انقلاب، آدم همه جوره پای کار می رفت. با منطقۀ اصفهان کاملاً آشنایی داشتم و از این طرف هم با بچه های خودمان قرار گذاشتم. منتهی چون تهرانی غلیظ صحبت می کردم، آنها نمی دانستند که اصفهانی هستم و اصفهان را ...
حکایت طلبه ای که مهمان امام هادی (علیه السلام) شد
استقلال و نظام ما، جمهوری اسلامی که مفت پیدا نشده است. 10- خاطره ای از طلبه سامرایی و خاطره ای از خودم در مشهد یکی از علمای بزرگوار میرزای شیرازی مرجع تقلید بود در حوزه علمیه کنار قبر امام هادی(ع) در سامرا، یکی از طلبه ها خیلی بی پول شد. دید واقعاً دیگر دارد منفجر می شود گفت خیلی خوب من می روم تو صحن می نشینم به امام هادی می گویم ای امام هادی این جا خانه توست. چون امام هادی را ...
هواداران نگران سرمربی پرسپولیس نباشند/ لازم باشد خودم پا پیش می گذارم
محمود خوردبین مشاور مدیرعامل باشگاه پرسپولیس که روز گذشته راهی این باشگاه شده بود درباره آخرین وضعیت سرمربیگری سرخپوشان گفت: دیروز رفتم باشگاه، اما آقای درویش رفته بود و نتوانستم با ایشان صحبت کنم، اما تا جایی که اطلاع دارم ایشان برای مشخص کردن تکلیف سرمربیگری تیم شبانه روز تلاش می کند. وی افزود: هواداران پرسپولیس نگران نباشند این شرایط صدرصدر درست می شود. گمان می کنم تا چند روز آینده ...
فدراسیون هزار تومان هم به من نداد
دعوتنامه بفرستند تا نامه شورای برون مرزی بگیریم. مانده ام کار روابط بین الملل فدراسیون چیست. دعوت به سویا را با روابط خودم درست کردم و به صورت شخصی با هزینه اسپانسر رفتم. او با بیان اینکه فدراسیون نمی تواند من را در یکی از مارتن های مهم دنیا ثبت نام کند؛ تاکید کرد: روابط که ندارد. اگر اسپانسر هم نباشد با این وضعیت باید خانه نشین شویم. به اسپانسر ما یک نامه هم نزدند که هزینه های جعفر مرادی را بپردازید. ...
تمجید ویژه علی پروین از عملکرد جواد نکونام در استقلال
علی پروین شب گذشته در برنامه جام آرزوهای شبکه نسیم شرکت کرد و در گفت وگوی متفاوت خود با پژمان بازغی، در مورد مسائل مختلف از جمله جدایی هاشمی نسب از پرسپولیس به استقلال، اهمیت نتایج استقلال و پرسپولیس در نشاط جامعه صحبت کرد. اسطوره باشگاه پرسپولیس در بخشی از صحبت هایش گفت: یکی از مسئولین مملکت به من می گفت اگر پرسپولیس ببازد من دو روز از خانه بیرون نمی آیم، استقلال هم همینطور است. من می ...
این بازیگر رابرت دنیرو را از مراسم عروسی اش بیرون کرد
عروسی به لارنس خوش نگذشته است. او به یاد می آورد که رابرت دنیرو همبازی اش در اخاذی آمریکایی هیچ کس را نمی شناخته و به وضوح خوشحال نبوده است: نگاه کردم و باب را دیدم که هیچ کس را نمی شناخت و داشت پرسه می زد، و من فوراً فکر کردم: نه، دوست ندارم اینجا باشد. نمی خواهم اینجا باشد. بنابراین بود رفتم و در گوش او گفتم: برو خانه. و او برخورد خوبی داشت – با والدین من حرف زد و مؤدب بود – اما به او گفتم: برو. واقعاً باعث شد حالم بهتر شود. ...
ببینید | افشای راز بزرگ جدایی مهدی هاشمی نسب از پرسپولیس؛ ماجرای خانه 300 میلیارد تومانی!
اسطوره تاریخ فوتبال ایران گفت: مهدی هاشمی نسب پیش من آمد و گفت استقلال به من 100 میلیون تومان می دهد، پرسپولیس به او 10 میلیون می داد. گفتم اگر من جای تو باشم با کله می روم،گفت بروم؟ گفتم برو. رفت یک خانه در گوهردشت خرید و هنوز همان جا با مادرش زندگی می کند و 200_300 میلیارد تومان قیمت خانه اش است. منبع: چندثانیه ...
پروین: به هاشمی نسب گفتم به استقلال برو
گروه فیلم: علی پروین چگونگی استقلالی شدن هاشمی نسب را اینگونه تعریف کرد. ...
بشارت شهادت فرزند در رویای صادقه مادر/ وصیت شهید اربابی برای نحوه اعلام شهادتش
حاج آقا اربابی بزرگ و استاد قرآن که عموی سعید است گفته بود سعید در آینده جای من را می گیرد. وی به شهادت فرزندش اشاره کرد و ادامه داد: خبر شهادت سعید را سال ها قبل در خواب دیدم. خواب دیدم خانه خودمان که خیلی بزرگ بود امام خمینی (ره) نشسته است، آن روز هم در خانه ما روضه بود. شهیدی را آوردند و یک دفعه شهید از تابوت بلند شد و رفت. رفتم کنار امام و مرا با اسم صدا کرد. امام گفت شما همین یک بچه ...
روایت شاهدان عینی از حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان|
راوی: زیبا گودرزی سال های گذشته در موکب پسردایی ام نزدیک مسجد فروزی به زائران حاج قاسم خدمت می کردم اما امسال با موکب دختران آفتاب از چند رور قبل به استقبال مراسم رفتم. من در آشپزخانه موکب، مشغول شدم و پسر 10ساله ام، امیرمهدی، هم با دوستانش در همان موکب پسر دایی ام مشغول خدمت بود. شب قبل از حادثه تا 12 شب در موکب بودم. به همین خاطر، روز بعد می خواستم کمی بیشتر در خانه استراحت کنم ...
پیام شهدا|خواندن قرآن در خانه نور ایجاد می کند
منزل دیدم مادرم نیست صدایش کردم دیدم نیست بعد از چند لحظه دیدم صدای قرآن با صوت زیبا می آید رفتم بالا این قدر این صدا گوش انسان را نوازش می داد که اکنون هم آن صدا را احساس می کنم، دیدم مادر در آشپزخانه نشسته و به صدای او گوش می دهد و گریه می کند، خودم خیلی ناراحت شدم بعد از اتمام شدن گفتم: آقا برو مسجد قرآن بخوان، تو این طوری می خوانی قلب ما را از جا می کنی خندید و گفت: قرآن خواندن در خانه نور ایجاد ...
آقای نکونام از شما ناراحتم ولی دوستت دارم!
نیم فصل یک مقدار مشکل است. من داشتم می رفتم رفسنجان ولی با آقای فکری صحبت کردم و ایشان گفتند که بیا اینجا و خوشحال می شویم من هم به استقلال رفتم. او به من گفت بیا فردا می بینمت آنها فردای اون روز بازی کردند و یک یک شد؛ وقتی سر تمرین رفتم دیدم وریا دارد تیم را تمرین می دهد. خودم رفتم سر تمرین و به کسانی که می شناختم دست دادم و تمرین را شروع کردم. جو سنگینی بود که مربی رفته بود ولی باز هم اوکی بود ...
فلک ناز؛ پیرزنی که بی بی مریم وار پای مردم یک روستا ایستاده است
گذاشتم و گفتم: نه مزاحم نمی شوم فقط آمده ام کمی حرف بزنیم زود رفع زحمت می کنم. - سوال هایت را هم بپرس دنبال آتش که نیامدی، با هم ناهار می خوریم بعد برو. در خانه من همیشه باز است همه آدمی اینجا برو بیا دارد، تو برای چه کاری آمدی؟ کمی نزدیک ترش نشستم و به دست های پرچروکش که به زمختی دستان مردانه می رفت زل زدم. انگشت عقیق درشتی توی انگشت نشانش جا خوش کرده بود. نگاه از دست هایش ...
مرد جانی صورت همسرسابق و دخترش را با اسید سوزاند
یک دختر شدیم و شاد بودیم تا اینکه مهرداد به مواد معتاد شد. زندگی ما روزبه روز بدتر و همه چیز خراب شد. در نهایت من و مهرداد از هم جدا شدیم. من فقط حضانت دختر پنج ساله ام را گرفتم و مهریه و نفقه را بخشیدم. حتی نفقه دخترم را هم بخشیدم و گفتم خودم خرجی او را می دهم. به خانه پدرم رفتم. هفت ماه بود که ما از هم جدا شده بودیم. در این مدت مهرداد چند بار سراغم آمد و خواست که برگردم. گفتم این کار را نمی کنم و ...
خلاصه داستان قسمت 330 سریال ترکی خواهران و برادران
فیلمبرداری رفتن اونجا پارتنر اورهان میاد و شنگول وقتی اونا نزدیک بهم میشن مدام گیر میده و میگه سناریو عوض کنن در آخر او را بیرون میفرستن تا کارشونو بکنن. آکیف و عمر به اونجا میان و میپرسن چیشده؟ یاسمین میگه نمیدونیم وقتی رفتم تو آشپزخانه دیدم قیامت شده و تو دست مامانمم عمر میگه چی چاقو؟ میخواسته چه بلایی سر مامان من بیاره؟! سپس رو به صرب میگه اون مادر روانیتو جمع کن وگرنه خودم به حسابش میرسم! صرب ...
خانم سبدفروشِ قزوین که کارآفرین شده است
ابزارآلات مورد نیاز کارگاه به اداره های متخلف رفتم برای اینکه بتوانم با تسهیلات کارم را گسترش دهم ولی متأسفانه هیچگونه حمایت از هیچ ارگانی نشد. آشوغ بیان کرد: نزدیک به 11 سال که دارم کار می کنم همه این تلاش ها را خودم انجام دادم تا توانستم کارم را با توجه به میل باطنی خودم گسترش دهم؛ همان طور که گفتم با 30 هزار تومان شروع به کار کردم و اکنون به غیر از ابزارآلات و مواد اولیه موجود در ...
کانون اصلاح و تربیت بدون سانسور
مقرون به آزار. او در ادامه توضیح می دهد: خانه ما پردیس بود. یک روز ماشینی را دیدم که کنار خیابان توقف کرده است. راننده اش مرد جوانی بود. من هم جلو رفتم و چاقویی را که داشتم زیر گلویش گذاشتم و گفتم پیاده شو. او هم از ترس پیاده شد و من به جایش پشت فرمان نشستم و ماشینش را دزدیدم. صبا با هیجان زیادی ماجرا را تعریف می کند و می گوید: گاز دادم و رفتم. ماشین را به خواهرم دادم و او هم با نامزدش سوار شدند و ...
داستان ترسناک شب های تهران از زبان مامان زری و5 زن آواره در پاتوق ها
حمام می رفتم. 5 دقیقه می خوابیدم و دوباره از نو. حتی نمی فهمیدم چه موقع پریود می شوم؛ یا اصلاً می شوم یا خیر. هیچی نداشتم. لباس هایم بودند و خودم و یک کارت بانکی که آن را هم از من گرفتند و پس ندادند. فریبا 30 ساله، 5 سال و سه، چهار ماه مصرف شیشه داشت. دو سال از خانه دور بود و از این مدت دو ماهش را کارتن خوابی کرده. او خیاطی را در کارگاه خانه بین راه، آموزش دید و بعد بیرون رفت و در کارگاهی مشغول به ...
قتل خونین مرد جوان در جنوب تهران / فکر می کردم مرد خارجی داعشی است او را کشتم !
ایستاد و با تکرار ادعای قبلی خود گفت: من قصد کشتن نصیر را نداشتم و خودش باعث شد درگیری ادامه پیدا کند و او را بزنم. بعد از قتل به سفر رفتم و سه روز بعد خودم را تسلیم کردم. در ادامه وکیل متهم در دفاع از او گفت: پزشکی قانونی درگزارش خود اعلام کرده موکلم مبتلا به اختلالات روانی است. او حتی یک بار باسرعت160کیلومتر برساعت رانندگی وچپ کرده بود. وقتی پلیس به محل آمده بود، ادعا کرده صدایی در سرش ...
وقتی ساواک مترجم دن کیشوت را دعوت کرد
تا ساعت چهار بعد از ظهر آن روز پیدا کنند و به کاخ مرمر بیاورند. اجرای این گونه مأموریت ها برای ساواک کار مشکلی نبود و مأموران آن تا ساعت سه بعد از ظهر آن روز نشانی خانه مرا که در کوی یوسف آباد و در کوچه بیستون واقع بود پیدا کردند. از قضا من آن روز پس از صرف ناهار و پس از استراحتی مختصر، برای انجام کاری که با انتشارات نیل واقع در چهار راه مخبرالدوله داشتم ساعت سه بعد از ظهر به کتابخانه نیل رفتم ...
پاسخ قربان زاده به مهم ترین دغدغه هواداران استقلال
هوادار می توانست بیان و صحبت و جذب و اینجور چیزها انجام بدهد. اما از لحاظ عملکردی نمی شود از این مسائل گذشت. بعدش هم آقای کریمی بود. من تا اینجا در انتخاب اینها نقشی نداشتم. حتی من خبر را از تلویزیون می شنیدم که آقای آجورلو جابجا شد، آقای فتح الله زاده آمد، تا آقای کریمی. آقای کریمی را حکم سرپرستی اش را حتی آقای سجادی زده بود ولی من دو ساعت و نیم رفتم در اتاق آقای سجادی و خواهش کردم و گفتم که ما ...
حرف های تکان دهنده خروس طلایی ایران
همسرم سراسیمه اورژانس را خبر کرد و من را برای درمان به بیمارستان فیاض بخش بردند. آنجا نمی دانم چه اتفاقی رخ داد، ولی با رسیدگی تیم پزشکی که من را شناخته بودند، کتف جا انداخته شد و بینی آسیب دیده ام هم درمان شد. البته پزشک اجازه مرخصی به من نمی داد اما اینقدر خواهش و تمنا کردم و گفتم که من زائر امام رضا هستم و آقا طلبیده؛ با رضایت خودم مرخص شدم و مستقیم رفتم فرودگاه. آنجا در مشهد مقدس هم منصورخان ...