سایر خبرها
از تحمل سوگ بگو | درباره کتابی که از سوگ نمی گوید
غیر این است که سوگ و سوگواری هرکسی همان قدر خاص و متفاوت از دیگران است که هریک از دانه های برف که از آسمان به زمین می بارد یگانه و بی همتاست. * مسبب این همراهی ها و هم دلی ها نیز چیزی جز ادبیات و معجزه آن نبود. سین سوگ، عین عشق عنوان کتابی است که غزاله صدر، دختر حمیدرضا صدر، بعد از فوت پدرش درباره مواجهه با این فقدان نوشته است. کتابی که رونمایی و جشن امضای آن با حضور نویسنده و همراهی دکتر ...
ادعای زن آقای فوتبالیست معروف ایرانی برای طلاق: شوهرم مرا کتک می زند!
. وقتی وکیل همسرش را دید از کوره در رفته و با صدای بلند شروع به اعتراض کرد. او که بسیار عصبانی به نظر می رسید می گفت: این آقا چه فکر می کند؟ فکر می کند چون آدم سرشناسی است هر کاری می تواند انجام دهد؟ تا حالا دو بار به دادگاه نیامده است. فکر می کند به دادگاه نیاید رای به نفع او صادر می شود؟ از این خبرها نیست. این جا دیگر قانون حرف اول و آخر را می زند. اگر نیاید حکم جلبش را می گیرم! خانم و ...
کارگردان سینما: سینمای دفاع مقدس کار فرهنگی است/ جوانان باید بدانند این خاک چگونه حفظ شده است
السلام را از تلویزیون می دیدم با خودم گفتم این آدم چه فرد خوشبختی است که توانسته پرچم را عوض کند. این کارگردان سینما امه داد: مدتی بعد در برنامه ای دعوت بودم که مجری برنامه صندوق حامل پرچم گنبد امام حسین علیه السلام، تربت قتلگاه و انگشتری مزین به نگین سنگ مزار امام حسین علیه السلام را آورد. آن جا متوجه شدم خدا اگر بخواهد می تواند دنیا را جابجا کند فقط باید در درست را پیدا کنیم و بزنیم. ...
عادل شهید همه است
لحظه با خودم گفتم عادل از محوطه خارج شده. بعد از انفجار اوضاع و احوال آنجا به هم ریخته بود. ما که در صحنه بودیم، مردم را آرام می کردیم و به زائران آرامش می دادیم. همان طور که میان مردم بودم، گوشی به دست داشتم و دائم شماره عادل را می گرفتم تا به او خبر سلامتی خودم را بدهم. با خودم گفتم، او حالا با شنیدن خبر انفجار نگران شده است. شماره را گرفتم. عادل جواب داد، سلام و علیک کردم و گفتم کجا هستید؟! ما ...
سلبریتی های بازار سیداسماعیل
یادداشت / جمشید پوراحمد پوشه ای از مدارکم را گم کردم که از بازار سید اسماعیل سر در آورد... خوشبختانه مدارک گمشده، شامل چهارعمل اصلی یعنی پاسپورت، گواهینامه، شناسنامه و کارت ملی نبود.. آقایی با لهجه شیرین ترکی هر روز یکبار تماس می گرفت و تهدید که اگر نیایی مدارکتو تحویل بگیری آنها را می فروشم! خیلی فکر کردم تو پوشه ای که فقط مجوزهای ساخت مستند فنگشویی ذهن است، دیگه چی هست که خودم بی ...
عکس های همسر آلمانی رضا صادقی+ بیوگرافی و زندگی خصوصی!
بودم باید خط می کشیدم. من گفتم مشکی رنگه عشقه الان من به عشقی دارم می رسم که عشق شاعرانه، قلبی و احساس من است و اگر با رنگی غیر از این بیایم دروغ گفته ام. سرپرستی دختر سوم من دختر دیگری به اسم ایران دارم که به فرزندی قبولش کردم ، او را کنار سطل زباله در اصفهان رها کرده بودند. چون پدر و مادر دارد او را به من نمی دهند ولی حضانت او با من است ، قبل از شیوع کرونا از ...
هیولای سیاه مشهد : در تجاوزهایم گریه های زنان را نمی دیدم!
هیولای سیاه داده اند. اسمت چیست؟ ع-الف چند ساله هستی؟ 30 سال دارم. متاهلی؟ بله! فرزند هم داری؟ بله ،دو دختر کوچک دارم. در مشهد متولد شدی؟ بله، در منطقه شهرک شهید رجایی (قلعه ساختمان) زندگی می کنم و همان جا هم درس خواندم. تا کلاس چند تحصیل کردی؟ تا پنجم ابتدایی درس خواندم اما بعد درس و مدرسه را رها کردم تا سر کار بروم! پدرت چه ...
ورود به خانه مجردی زندگی دختر جوان را تباه کرد | سرنوشت سیاهی که پسرجوان برای دختر 16 ساله رقم زد+جزییات
به گزارش اینتیتر به نقل از فرتاک نیوز، ترنم زیبای مهر مادری را هیچ وقت در این 16 سال حس نکردم... تنها چیزی که از مادرم در گوشه ذهنم مانده زورگویی، دستور و محدودیت بود... دیگر از دستورهایش خسته شده بودم و تاب چشم گفتن را نداشتم. خانه محلی شده بود برای حکومت نظامی مادرم... به دنبال آغوش مهر مادری بودم که مرا و رؤیاهایم را بفهمد.... این جملات دختر 16ساله ای است که برای فرار از زورگویی های ...
روزی که این نویسنده عاشق شد، قیامت بود
محمد صالح علا در یادداشتی در ضمیمه ادب و هنر امروز روزنامه اطلاعات نوشت: پنجشنبه 14 اسفند، ساعت 11 صبح، من عاشق شدم. هوا ابری بود و همۀ باران های عالم سر من می ریخت. گفتن از آن روز که عاشق شدم چه خوب است. مثل این است که روی زخمی را بخارانی، نه بیشتر، پیشتر. عشق مثل [...]
خونی که فریاد می زند!
زخم نموده است، بار دیگر بوسه زنم. می خواهم لبانت را که روزی زمزمه لالایی بر آن نقش می بست، بار دیگر بوسه زنم. می خواهم پیشانیت را که محل سجده شکر خداوند است بار دیگر نظاره کنم و از آن لذت برم. باز سرم را بر زانویت نهم تا مرا نصیحت کنی. مادرم تو در زندگی برایم نمونه بودی ولی حیف که من نتوانستم برایت فرزند نمونه ای باشم. به خدا نمی دانم با چه وصفی محبت و عشقت را که در دلم همواره زنده است، بیان کنم ...
زن 33 ساله: 15 ساله بودم که بهم تجاوز کردند
درون خانه کشید و مورد آزار قرار داد. اگرچه خیلی گریه می کردم اما جرات نکردم به کسی چیزی بگویم و این راز را پنهان کردم. یک سال بعد زمانی که 16سال بیشتر نداشتم عاشق پسری شدم اما وقتی پدرم با ازدواج ما مخالفت کرد، شبانه وسایل شخصی ام را برداشتم و طبق قراری که با غلام احمد گذاشته بودم به همراه او رفتم و نامه ای برای خانواده ام نوشتم که از گناه من بگذرند! آن زمان نمی دانستم به خاطر عشق خیابانی ...
آیین نکوداشت تقی دژاکام/ خبرنگارهیچ وقت نباید پشت میزش باشد
بهترین تیتر بود. دژاکام پس از بیان خاطراتی از سفر زیارتی به مکه و عتبات عالیات گفت: بعد از روزنامه کیهان 5 سال در خبرگزاری فارس بودم. احساس کردم از تهران خسته شدم. به مادرم گفتم در حرم امام رضا(ع) دعا کن بیایم مشهد. درست در همان لحظات آقای نظام الدین موسوی مرا دید و گفت بیا مشهد در آستان قدس به ما کمک کن. من سردبیری مجله حرم متعلق به آستان قدس را پذیرفتم. در واقع دعای مادرم مستجاب شد و ...
چالش مرا بپذیر یا من را کلا نپذیر
باورها می تواند جنبه مثبت داشته باشد اما ... حتما شما هم جملاتی شبیه این را از اطرافیان تان شنیده اید: یا همه زندگی مرا بپذیرید یا من را کلا نپذیرید؛ مرا همان گونه که هستم بپذیر؛ من همینم که هستم و به خاطر هیچ فردی خودم را تغییر نمی دهم و ... . هرچند این باورها می تواند جنبه های مثبتی داشته باشد، مثلا می تواند جلوی خودسرزنشی های ما بابت نواقص و ناتوانایی های مان را بگیرد یا به ما کمک کند ...
پدر روحانی شهید سلمان خدادادی آسمانی شد
در اولین روز از آبان ماه سال 1345 در روستای تیرکلا از توابع شهرستان شهیدپرور ساری در خانواده ای مذهبی، چشم به جهان گشود و پس از گذراندن سال های کودکی، تحصیلات خود را در زادگاهش آغاز کرد و تا پایان مقطع راهنمایی با موفقیت ادامه داد. در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی، از جمله کسانی بود که در مقابل گرو های الحادی و ضد انقلاب به مبارزه پرداخت به طوری که چندین بار مورد آزار و اذیت و آن ها قرار ...
روایت عجیب مهندس کامپیوتر پس از مصرف قارچ های جادویی
.... از آن شب بگو، چه اتفاقی افتاد که دست به جنایت زدی؟ آن شب کار تولید بازی رایانه ای تمام شد و قرار بود برای کاربران اینترنتی آن را رایگان منتشر کنیم. حتی می خواستیم جشن تولد یکی از دوستانمان را هم بگیریم. راستش من برایش یک شمشیر خریده بودم. چون عاشق یک کاراکتر بازی بود که شمشیر در دستش داشت. اما وسوسه شدم که ماده مخدر قارچ هم تهیه کنم تا دور هم بخندیم. اینترنتی قارچ های ...
روایت آنه خدیجه از دیدار با رهبر معظم انقلاب؛ بانویی که با یک دست غوغا کرد
می کنند و گره به گره آن را با عشق می زنند. اما در میان این همه هنر و اصالت، بانویی در دیار ترکمن صحرا نقش ماندگاری را بر فرش بافی و حفظ این سنت کهن گره زده و آن بانو، کسی جز خدیجه پقه نیست؛ بانویی که وقتی در سن هفت سالگی، دست چپش را برای همیشه روی تاب جا گذاشت موجی از نگرانی و دلهره در قلب پدر و مادرش ایجاد شد. آنها تصور می کردند دیگر آینده تک دختر خانه شان با معلولیت و از دست دادن یک ...
اهمیت انس با قرآن در سنین کودکی به روایت داور اندونزیایی
...> وی افزود: پس از حفظ جزء سی قرآن و تسلط بر قرائت پدرم مرا در مسابقات استانی ثبت نام کرد که موفق شدم رتبه نخست را بدست بیاورم و پس از آن وارد مسابقات سراسری شدم. من نغمات قرآن را از خواهرم آموختم در این میان پدر و مادرم جدیدترین نوارهای کاست و بعدها لوح های فشرده صوت قاریان مطرح مصری از جمله استاد الحصری را هم برای ما می خریدند و ما مرتب آن ها را گوش می دادیم تا لهجه درست عربی را یاد بگیریم. ...
شهادت درک بزرگی از اسلام است
...، مخلص نبود، گناهکار بود، زشتکار بود، نیکوکار نبود، ناراحت باشد که چرا این امانتی را این گونه تحویل صاحبش داده، گریه کند، زاری کند، اما اگر کسی بود که امانتی را پاک و مخلص تحویل خداوند داد خوشحال و خندان باشد که این امانتی را پس داده است. خداوندا اگر نصیبم کردی لیاقت شهادت را، چه بهتر اگر شهید شدم، چه خوب جایم حتماً پیش خداست اگر شهید شدم خاطرتان آسوده گوشه ی بهشت کنار امامان معصوم ...
بختکی که روی شهر افتاد!/ 9 داستان کوتاه مدرن
ریاضی کاربردی از دانشگاه شهرکرد است، علاوه بر تدریس در مدارس و آموزشگاه ها، به نویسندگی هم بسیار علاقه مند است. او از سن 15 سالگی در انجمن شعر شهر سامان با دنیای شعر و داستان آشنا شد و عشق به ادبیات را در خود پروراند. او می گوید: من از سن 19 سالگی با شرکت در کارگاه های نویسندگی خانه هنر سامان، به نوشتن علاقمند شدم و تاکنون داستان های کوتاه و بلندی نوشته ام. همیشه دوست داشتم کتابی از داستان هایم ...
زندگینامه پسری که پدرش پیشگو بود| پدر امید عالیشاه همه پول های پسرش را می گیرد
آقای اسماعیلی بود و یک جورایی او مرا استعدادیابی کرد. آن زمان در مسابقات مدارس شرکت می کردیم. از دو ومیدانی، آمادگی جسمانی، هندبال، فوتسال و فوتبال همه را بازی می کردم. چه شد به سمت فوتبال آمدی؟ - قدیم هیات های فوتبال استان بازیکنان نونهال و نوجوان را به تیم ملی پایه معرفی می کرد. 10 سالم بود که از دفتر مدرسه صدایم زدند و یادم می آید خیلی ترسیدم و فکر می کردم چه شده که مرا صدا ...
تغییر چهره خیره کننده خانم بازیگر سریال درپناه تو بعد ا 27 سال+عکس و بیوگرافی لعیا زنگنه
شاهسواری است. ایستادم وسط همان سالن بیرون و از یکی از اتاق ها آقای لبخنده خارج شد و یکجوری مرا نگاه کرد که انگار از مریخ آمده ام! که بعد من رفتم خانه گفتم رفتم به دفتری که همه ی چیزش غیرعادی بود! مدتی بعد زنگ زدند، گفتند برای کار بیایید و من هم رفتم، فقط بدلیل آدم هایش... من خیلی اینجوری ام. خلاصه این که آمدم و تمرین های کلی بیان و احساس و این مسائل شروع شد ولی بازهم نمیدانستم ...
مروری بر تیتراژ های به یادماندنی علیرضا قربانی
انگلیسی ، علیرضا قربانی سال 1380 به همراه فردین خلعتبری، به پروژه شب دهم حسن فتحی پیوست. این سریال قرار بود نوروز 81 که با دهه اول محرم همزمان شده بود پخش شود. سریالی درباره عشق یکی از لات های تهران به دختری از خانواده قجری. حیدر خوشمرامی که برای عمل کردن به شرط ازدواج با فخرالزمان، در روز های ممنوعه، بساط تعزیه خوانی راه می انداخت. این عشق زمینی زندگی او را متحول می کرد و به عشقی آسمانی می رسید ...
محمود حبیبی کسبی، شاعر قطعه شاه پناهم بده : دولتمند خالف با تمام قلبش برای امام رضا(ع) خواند
شعر شاه پناهم بده برایمان بگویید. اربعین بود و هم زمان قرار بود سال 1385 تحویل شود. زمستان بود و سرما. من یک باره به دلم افتاد سال تحویل را مشهد باشم هرچه گشتم بلیطی نیافتم. بالاخره ته یک اتوبوس به عنوان مسافر اضافه سوار شدم و خودم را در آن سرما به مشهد رساندم ساعتی به تحویل سال نمانده بود همه در تکاپوی آن بودند که خود را به حرم امام رضا(ع) برسانند هوای مشهد بشدت سرد بود جمعیت مثل موج به ...
پسر خشمگین خانواده نامادری را قتل عام کرد
دستگیری سه مرد در رابطه با قتل زن راننده خودرو اینترنتی، متهمان در حالی جنایت را به گردن دیگری انداخته اند که جسد سوخته ای در همان حوالی محل جنایت کشف شده است. بیشتر بخوانید فرجام عشق های هوس آلود! هر بارسرگذشت دخترانی را مطالعه می کردم که در دام عشق های خیابانی گرفتار شده اند و سرنوشتشان به تاریکی رقم خورده است، همواره خودم را توجیه می کردم که آن ها درگیر عشقی پاک نبوده اند ...
برای دفاع از خودم یک دختر را کشتم
و گردن و دست من زد و گفت بیا خودکشی کنیم. من برای دفاع از خودم و برای اینکه جانم را نجات دهم یک دفعه شمشیری را که برای تولد فهمیه خریده بودم، برداشتم. واقعاً قصد کشتن او را نداشتم اما حالم طوری بود که اصلاً چیزی متوجه نمی شدم. به خودم که آمدم با جسد سحر و احمد مواجه شدم و تصمیم گرفتم خودم را بکشم، اما نتوانستم. بعد از آن با خون احمد می خواستم روی دیوار کلمه انگلیسی را که معنایش متأسفم است، بنویسم که از هوش رفتم. هرگز تصور نمی کردم که عاقبت مصرف آن قارچ ها، توهمی باشد که منجر به قتل شود و بسیار پشیمانم. ...
بی حیایی خجالت آور ریحانه و مجید جلوی دوربین های شرکت ! / پشیمانم آقای بازپرس !
به گزارش ریحانه، زن جوان پس از حضور در اتاق بازپرس گفت: توانستم در یکی از رشته های مهندسی دانش آموخته شوم. در همان روزها بود که با دانیال آشنا شدم و مدتی بعد با هم ازدواج کردیم. دانیال بیکار بود و هیچ گاه برای پیدا کردن کار تلاشی نمی کرد. پدر و مادرش هم او را به خاطر بداخلاقی هایش طرد کرده بودند و هیچ کمکی به او نمی کردند. وی ادامه داد: حدود 2 ماه از برگزاری مراسم عقدمان سپری شده بود ...
دختر جوان پدرش را با 18 ضربه چاقو کشت / قتل خونین بخاطر کینه از پدر + جزییات
غذا می خرید و آنها را به تنهایی در پشت بام می خورد و به خانه می آمد. از رفتارهای او خسته شده بودم. به همین خاطر از چند ماه قبل تصمیم گرفتم کاری کنم تا همگی از دست او خلاص شویم. وی در تشریح جزییات جنایت گفت: آخرین بار مادرم را به بهانه خرید گردن مرغ برای گربه هایم از خانه بیرون فرستادم .از برادرم خواستم تا صدای ضبط را زیاد کند. سپس با 2 کارد آشپزخانه بالای سر پدرم که خوابیده بود رفتم و چند ...
ازدواج مرد اعدامی با عشق قدیمی اش او را از پای چوبه دار پایین کشید / کار قشنگ اولیای دم قبل از تولد ...
.... دختر جوان ابتدا منکر اطلاع از قتل شد اما زمانی که با مدارک پلیسی مواجه شد، لب به اعتراف گشود و گفت: من فروشنده یک مغازه هستم، مقتول مدتی قبل به من پیشنهاد ازدواج داده بود تا اینکه در همین گیر و دار با یک پزشک به نام کوروش آشنا شدم و قرارمان ازدواج بود. من به مقتول جواب منفی دادم اما او اصرار داشت که با هم ازدواج کنیم. در نهایت این ماجرا را کوروش فهمید و به مقتول گفت که قصد ازدواج با مرا ...
سرنوشت عجیب مردی که تبدیل به عابربانک شد
به گزارش زیرنویس به نقل از اعتمادآنلاین، مردی یک سال بعد از ازدواج خواستار جدایی از همسرش شد و می گوید زنش او را مثل کارت عابربانک می بیند. پریا و پیمان قصد دارند از هم جدا شوند آنها یک سال بیشتر با هم زندگی نکردند و حالا این زندگی به پایان خود رسیده است. *چه مدتی [...]