اسارت خوی واقعی انسان را به نمایش می گذارد
سایر منابع:
سایر خبرها
گفت وگو با بانویی که در زندان صدام اسیر بود | گفتند شوهرت در اسید حل شد
او گفتند شوهر و برادرت را در آب اسید انداخته اند، دنیا روی سرش خراب شد. چشمانش سیاهی رفت. لحن قاطع آن مامور، ریشه تک و توک روزنه های امیدِ او برای زنده ماندن همسرش را خشکاند. اشک هایم بی اختیار می ریخت. گفتم از او به من یادگاری بدهید. وقتی شوهرم را از خانه مان به اسارت بردید حلقه، انگشتر و لباس داشت، حداقل همان ها را به من بدهید. پسرم، چند سال دیگر حتی یک بار هم چهره و آغوش پدرش را به یاد نمی آورد ...
سرلشکر شهید حمیدرضا سهیلیان
...: شوهر خواهر من خلبان بود و به واسطه او با حمید رضا آشنا شدم. مراحل آشنایی و ازدواج ما خیلی زود انجام شد. مدت زمان زندگی مشترک مان 3 سال و نیم بود که در این مدت جز خوبی چیزی از او ندیدم. تمام وجود شهید مهربانی بود. هر چند زندگی مشترک مان کوتاه بود، اما در کنار او بودن آنقدر شیرین بود که راضی هستم. وی خاطره ای از برخورد شهید با سربازان را در ادامه صحبت هایش تعریف کرد: بعد از شهادت ...
بی رغبتی مراکز تاریخ پژوهی در گردآوری اسناد جنگ عجیب بود/ خواستگاری در کردستان درگیر با کومله
خودم گفتم این همه امکانات آماده شده، کار را انجام دهم تا من یک دور در کردستان زدم، یک سال گذشت. - به چه شهرهایی رفتید؟ رفتار مردم با شما چه طور بود؟ همه شهرها را رفتم. ایرانشهر و نقده و... فکر می کنم نقده بود شاید هم پیرانشهر، آقایی بود که گفتند او فرمانده حزب کومله بوده، فرماندهی منطقه ای را داشت. او را گرفته بودند و توبه کرده و آزاد شده بود. برای من جالب بود. بچه ها می گفتند ...
شهرداری که لباس کارگری می پوشید
... 25 اسفند ماه سال 1363 فرمانده عارف و عامل عملیات بدر با شهادت در آب های هور، به بهشت موعود رهسپار شد، فرماندهی که با افتخار به بسیجی بودنش، داغ برادران شهیدش را دید و جان بر کف در تقابل آخرالزمانی حق علیه باطل، مزد رادمردی خود را گرفت. رزمنده ای که سیره مدیریتی و مردم داری او چه در دوران دفاع مقدس و چه در دوران شهرداری ارومیه، حلقه مفقوده مدیران امروز کشور و نسخه شفابخش مشکلات ...
شهید مهدی باکری ؛ دجله، دریا شد از این خون، که تو خورشیدترینی...
باکری نماد تربیت اهل بیت (ع) بود... سال 1333 شمسی در شهرستان میاندوآب در یک خانواده مذهبی و با ایمان متولد شد. در دوران کودکی، مادرش را که بانویی باایمان بود از دست داد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان رساند. از همان سال های کودکی بارقه هایی از منش اخلاقی و انسانی در رفتارش بروز یافت. از جمله نقل کرده اند: روزی از مدرسه به خانه می آید، در حالی که گونه ها و دست های سرخ و کبودش ...
سال شوک و بهت برای جامعه هنری
، بهاری بهت انگیز پشت سر گذاشتیم، قتل دلخراش داریوش مهرجویی و همسرش وحیده محمدی فر، در خانه شخصی شان، پاییزی سرشار از شوک و شک برایمان رقم زد. آنچنان که هنوز به نظر می رسد جامعه هنری نتوانسته از زیر سنگینی بار آن قد راست کند. در همان مقطع، هنرمندان بسیاری خواستار تسریع در رسیدگی به پرونده این دو قتل شدند. با درگذشت فخری خوروش و توران مهرزاد، دو تن از دیگر بازیگران بزرگ مان در قاب مرگ، نقش ...
سید حسن خمینی: در ایران بحران نارضایتی وجود دارد/ یک راه بیشتر نیست و آن آشتی با مردم است/ چیزی که ...
...... واقعیت این است که همه حق داریم ناراحت باشیم ولی خودزنی کار درستی نیست و بعضا در این شرایط کسانی که دو تا پیراهن بیشتر پاره کرده اند باید بیشتر مراقب باشند که جامعه احساسی و جوان به سمت یک نفی کور نرود، چون آدم وقتی عصبانی می شود بدوبیراه می گوید، در مسائل عادی زندگی مان هم شما از دست پدرتان که ناراحت می شوید، از خانه قهر می کنید و این دوران دوباره پیش می آید. یعنی از یک جا فرار می کنید، به ...
یار وفادار لطفعلی خان زند که آقامحمدخان کورش کرده بود
جدا شوید و به بندر ریگ بروید - اگر توصیه شما به کار بسته می شد اعلاحضرت تاج و تختش را به دست می آورد و من هم این طور بی رحمانه کور و مثله نمی شدم. البته شاید باعث خوشحالیتان شود که بدانید تا وقتی من با اعلاحضرت بودم نام شما مدام بر زبانش بود و اغلب به ما می گفت آن" فرنگی از همه ما عقلش بیشتر بود و اگر زنده بمانم و دوباره او را ببینم هرگز از کنارش دور نخواهم شد. آقای شریدان در یادداشت ...
سرلشکر شهید مهدی زین الدین
تشریفات و در بند پست و مقام نبود. راحت بود و بی تکلّف. در جمع رزمندگان بود؛ با آن ها غذا می خورد، درد دل هایشان را می شنید و از همه مهم تر، به آنان بسیار احترام می گذاشت. این بود که خواسته یا ناخواسته، همه را دنبال خود می کشید! از زبان پدر و مادر به علت آلودگی جوّ مدارس زمان شاه، سعی می کردیم بچه ها را در مدارس ملی ثبت نام کنیم؛ چون تقیدات شان بیشتر بود. ویژگی آن ها این بود ...
مصدق خود را بالاتر از قانون می دانست؟
بوده و حکومت فقیه (کذا فی الاصل!) هم که 45 سال بوده که در کل می شود 98 سال و بقیه یعنی 19 سال هم طبعا حکومت مشروطه بوده است. این 19 سال در واقع از سال 1285 یعنی سال پیروزی نهضت مشروطه و سال 1304 یعنی آغاز سلطنت پهلوی اول را دربر می گیرد. این 27 ماه نخست وزیری مصدق که طبق فرمایش جناب گرجستانی اوج حکومت مشروطه است، از اردیبهشت سال 1330 تا مرداد 1332 را دربر می گیرد یعنی مصادف است با دوران ...
شهیدی که به خاطر بچه شیعه های سوریه پسرش را ندید
. فرزند اول مان که دختر بود، عید سال 1390 به دنیا آمد و چون آقا سجاد عاشق اسم رقیه بود، اسمش را فاطمه رقیه گذاشتیم . عید سال 1390 قرار بود فاطمه رقیه دخترم به دنیا بیاید. تمام فامیل و حتی پدر و مادر آقا سجاد شمال استان گیلان بودند. آن سال به خاطر شرایط من، نتوانستیم به رشت برویم. قم ماندیم. آقارضا الوانی یکی از دوستان صمیمی آقا سجاد که فرمانده شان هم بود آن سال عازم راهیان نور بود. آمد قم ...
شهیدی که به خاطر بچه شیعه های سوریه پسرش را ندید
مان که دختر بود، عید سال 1390 به دنیا آمد و چون آقا سجاد عاشق اسم رقیه بود، اسمش را فاطمه رقیه گذاشتیم . عید سال 1390 قرار بود فاطمه رقیه دخترم به دنیا بیاید. تمام فامیل و حتی پدر و مادر آقا سجاد شمال استان گیلان بودند. آن سال به خاطر شرایط من، نتوانستیم به رشت برویم. قم ماندیم. آقارضا الوانی یکی از دوستان صمیمی آقا سجاد که فرمانده شان هم بود آن سال عازم راهیان نور بود. آمد قم زیارت. می ...
هرگز به هیچ کس حسادت نکردم
کنند یا نظر می گذارند اهمیت نمی دهم، ولی نقدها و نظراتی که همراه با ادب و احترام باشد را همیشه می پذیرم. این تصور عام که بازیگرها خیلی پولدارهستند، درست است؟ 5درصد از بازیگرها هستند که دستمزد بالا می گیرند و زندگی لوکس و لاکچری دارند ولی اغلب یک زندگی متوسط دارند. خیلی از ما بارها برایمان پیش آمده که بیکار بوده ایم و در دوره بی پولی سخت قرار گرفتیم. مثلا من 6 ماه اول سال سر کار نرفتم، اگر ...
(عکس) قاب تاریخ؛ گردان تک نفره، سیدضیا، گوزن ها و بنیاد ثریا
... اشاره کرده است که البته به تشریح کامل و علل این ماجرا پرداخته نشده است. سیدضیاء بعد از بازگشت به ایران، توانست به عنوان نماینده یزد و البته انگلوفیل ها به مجلس چهاردهم راه یابد و همزمان با آن، انتشار مجدد روزنامه کاروان و رعد را نیز به راه اندازد. سیدضیاء در سال 1323 اقدام به تشکیل احزابی چون وطن و اراده ملی نیز کرد. بعد از آن مدتی توسط قوام السلطنه دستگیر و راهی زندان شد؛ سیدضیاء اواخر عمر خود را به کشاورزی و دامداری پرداخت و در نهایت در سال 1348 در 80 سالگی فوت کرد.(کافه تاریخ) منبع: روزنامه هفت صبح ...
علی نصیریان؛ دردانه سینمای ایران
شهاب حسینی به عنوان نفر بعدی روی صحنه رفت و گفت: استاد نصیریان یک الگوی تمام عیار است و یک دردانه ای است که به حضورش می بالیم. نسل خوشبختی بودیم که در زمان بلوغ کاری مان با اساتیدی، چون استاد نصیریان همراه بودیم. علی نصیریان سمبل درخشش در زندگی است بهمن فرمان آرا نفر بعدی بود که روی سن رفت و گفت: آقای نصیریان در سینمای ایران سمبل فردی است که هم زندگی اش را ساخته و هم در ...
قانون گرایی ، دموکراسی خواهی و مشروطه طلبی مصدق
بسیاری از طرفداران سینه چاک دکتر مصدق، لابد به تاسی از قائد اعظم خود، طاقت شنیدن سخنان منتقدان را ندارند و اگر آنها را عامل بیگانه ندانند فریب خورده و ساده لوح می شمارند. کمتر اتفاق می افتاد دکتر مصدق از کسی انتقادی را بپذیرد حتی اگر منتقد از یاران سابق یا حاضر وی باشد، به ویژه اگر انتقاد به وجیه المله بودن وی احیانا خدشه ای وارد می کرد. دکتر مصدق در پیام رادیویی 5 مرداد 1332 مجلس هفدهم را کانونی برای پیشرفت مقاصد شوم توصیف می کند که در آن گروهی از مخالفان و ایادی سیاست بیگانه با بعضی منحرف شدگان می کوشند زمام امور را به دست دولتی بدهند که بتواند مطامع بیگانگان و منافع آنها را تامین کند (فاتح، 660). جالب است بدانیم که انتخابات مجلس هفدهم را دولت خود دکتر مصدق برگزار کرده و خود وی در پیام نوروزی سال 1331 تاکید کرده بود که 80درصد نمایندگان انتخاب شده نمایندگان حقیقی ملت هستند (فاتح، 599). پرسش این است که 80 درصد مجلس هفدهم که نمایندگان حقیقی ملت اند چگونه ممکن است اجازه دهند مجلس به کانونی برای مقاصد شوم در خدمت مطامع بیگانگان تبدیل شود؟ این تناقض گویی را چگونه می توان توضیح داد؟ دکتر مصدق در کتاب خاطرات و تالمات خود از این معما رمز گشایی کرده و درخصوص نمایندگان مجلس هفدهم می نویسد: ... من تصور می نمودم 80درصد از وکلا نمایندگان مردم باشند وقتی که مجلس افتتاح گردید و دولت بیش از یک اکثریت ضعیف موافق نداشت معلوم شد که نمایندگان مردم از 80درصد کمترند... (مصدق، خاطرات، 258) . یعنی معیار اینکه کسی نماینده حقیقی مردم است یا نه، موافقت یا مخالفت وی با دولت مصدق است و نه صحت بر گزاری انتخابات که دولت وی انجام داده بود. به سخن دیگر اگر نماینده ای به هر دلیل مخالف یا منتقد دولت مصدق باشد از ایادی بیگانگان یا از منحرف شدگان است. ...
تتلو توبه نامه نوشته است / می خواهم ازدواج کنم و پدر شوم
جنگ ایران و عراق و موقع موشک باران در یکی از محله های جنوبی تهران به دنیا آمدم و بزرگ شدم. سال 81 ازدواج کردم و ثمره زندگی مشترک مان 4 فرزند است. در نوجوانی دوست داشتم مهندس شوم اما شرایط به گونه ای دیگر رقم خورد. شرایط زندگی ام در یک مقطعی باعث شد که نتوانم دانشگاه را ادامه بدهم و نزد یک تراشکار رفته و آنجا کار می کردم، چون پسر درسخوانی بودم تصمیم گرفتم که به درسم ادامه بدهم. اهل مسجد بودم و همین ...
نگاهی به سیره مدیریتی حاج عباس کریمی قهرودی در سی و نهمین سالگرد شهادتش
عباس هیچ حرفی نزد و به طرف ماشین برگشت. من جلو رفتم و به آن طرف گفتم: مرد حسابی! این آقا، فرمانده لشکر 27 است و باید هر طوری شده خود را فردا به منطقه برساند. به هرصورت او هم پذیرفت که ماشین را آنجا تعمیر کنیم. تعمیر ماشین تا صبح طول کشید. وقتی کار تمام شد، حاج عباس گفت: خیلی دیر شده، نمی توانم به منزل مان بروم، باید به لشکر برگردیم. من و راننده حاج عباس اصرار کردیم حالا که تا اینجا آمده ایم، شما یک ...
روایت روز های پیام بری
غیر عمد یا بدهکاری به زندان آمده بودند. وقتی با آن لباس های راه راه می دیدمشان یاد خاطرات دور می افتادم. روزهایی که مادرم با کنترلی شدید روی رفتارهای ما در محله دباغان نظر داشت. هیچ بچه ای حق نداشت بعد از تاریکی مغرب به خانه برگردد. همه مان وقتی وارد می شدیم، مادرم بازرسی بدنی مان می کرد. باید نفس مان را بیرون می دادیم تا معلوم شود دهن مان بوی سیگار یا زهرماری ندهد. جملۀ تکراری مادرم که نوعی التماس در خودش پنهان کرده بود این بود: ببم! من شما را با بدبختی بزرگ کردم. این جمله مثل بذری در خاک ذهن و روح ما کاشته شده بود و روزبه روز رشد می کرد و ما را در قبال سرنوشت مان در آینده هشیار می کرد. ...
1403، سال پیروزی محور مقاومت است
سال پیش رمضان در نوروز افتاد. از آن سال چه خاطره های زیبا و ماندگاری در ذهن دارید؟ خاطره مان این بود که (با لبخند) مهمان به خانه مان می آمد و (با لبخند) خوشمان نمی آمد! چرا؟ از قدیم گفته اند مهمان حبیب خداست؟ بله، اما مهمان پذیرایی می خواهد. وقتی پذیرایی در کار نباشد، شرمنده می شوی! برای اینکه باید از آن عزیزان پذیرایی می کردیم. مهمان های ما یکی در میان روزه نبودند و ما روزه می ...
جدیدترین اعترافات هولناک قاتلان افغانستانی داریوش مهرجویی و همسرش
... پس چرا همکاری کردی؟ کریم می گفت اگر همکاری نکنم، چون قبلا سرقت کرده بودم مرا به عنوان قاتل دستگیر می کنند. انکار بعد از اقرار کریم طراح این جنایت هولناک است. متهمی که درردیف اول فهرست متهمان قراردارد و با حکم دادگاه به قصاص محکوم شده است. او در جریان بازجویی ها به ارتکاب هر دو قتل اقرار کرده و همه مدارک و اعترافات علیه اوست. حالا منکر همه چیز شده و حتی حضورش در محل ...
وادع با مهندس چیره دست هورامان / فردین رحیمی
خاطراتش چنین گفت؛ پاوه در محاصره کامل بود و شهر در زیر آتش تیر و خمپاره قرار داشت. هنگام نماز عصر از دفتر فرماندهی سپاه تماسی گرفته شد و من را به آنجا دعوت کردند، وقتی آنجا رفتم بسیار برایم جالب بود که این فرمانده من را می شناسد. و آن فرد کسی نبود جز شهید چمران. وقتی ایشان را دیدم با وجود فشار و محاصره جنگی، کاملا آرام بود. بعد از یک احوال پرسی گرم، گفتند من از هرکجا سئوال می پرسیدم؛ از مسئولان تا ...
این فصل را با ما بشنو
تا نمایشگاه کتاب این راه روشن کتابی را ادامه می دهیم. رضا امیرخانی وقتی صحبت کردیم تا برای گفت وگو بیاید، مثل همه ما که روزهای آخر سال درگیر کارهای زیادی می شویم، او هم درگیر بود اما وقتی موضوع گفت وگو که کتاب بماهو کتاب بود را شنید، گفت حتما برای گفت وگو هماهنگ می شود. قرارمان با رضا امیرخانی به عنوان اولین میهمان رادیو مضمون را در کافه اش گذاشتیم.گپ وگفت مان یک ساعت و نیم ...
گفت و گوی رکنا با نیلوفر پارسا بازیگر سریال آوای باران + اولین فیلم در کنار شوهرش!!
باز کرده بودم؛ همان جا بود که به او پیام دادم "باریکلا چقدر قشنگ " همچنان با هم صحبت کردیم که تا بعد از 6 ماه آشنایی و معرفی خانواده ها 2 سال پیش عقد کردیم. حرف های شنیده نشده از همسر نیلوفر پارسا میلاد اسداللهی در خصوص حال و هوای احساساتش زمانی که نیلوفر را روی صحنه تئاتر یا اجراهایش می بیند گفت : نیلوفر قشنگ 180 درجه در خانه با جلوی دوربین تفاوت دارد ...
یادبود شهید علی رسولی/همسفر جاده بی قراری ها
مادر و پدر و خانواده بدهم. من حتی نمی دانستم او را به کدام بیمارستان برده اند. همه گفتند: برویم به نزدیک ترین درمانگاه به خانه مان . به آنجا رفتیم و دیدیم سرش شکسته، یک ذره استخوان لگنش هم آسیب دیده بود، اما خدا را شکر به خیر گذشته بود. بعد از آن روز دیگر هر جا با هم می رفتیم؛ دستش را از دستم جدا نمی کرد. از آن به بعد خیلی به حرف من گوش می داد. ارادت خاصی به هم داشتیم. همیشه می گویم: قربان ...
بانوی 81 ساله: روزی 14 ساعت مطالعه می کنم
های آمریکا درس می خواندم و آن ها توجه زیادی به دانشجو می کردند. آن موقع جوان تر از حالا بودیم و یک خانه برای خودم اجاره کردم تا بتوانم در آن دانشگاه درس بخوانم. یادم هست که صاحب آن خانه یک روز به من گفت که شما چطور این همه سختی را تحمل می کنید، رنج غربت، رفت و آمد در مسیری طولانی به ایران و ... . ما این جا بچه های مان در کنار دانشگاه هستند و نمی روند. من به او گفتم که به خاطر علایق شخصی ام آمدم که ...