ادعای جدید و عجیب درباره فیلم برادران لیلا
سایر منابع:
سایر خبرها
آقای محصولی همه توان خودش را به کار گرفت تا مهدی باکری مسئولیت نگیرد / به نیرو های لشکر نان و آب نمی ...
رئیس اداره اطلاعات. حالا همه می پرسیدند چه شده؟ چرا این طوری است؟ خب روحانیت منبر و بلندگو دستش بود. این طرف هیچ چیزی نبود. بچه ها سؤال می کردند که چه شد و فلان و این ها. من هم جزء این ها بودم که از تبریز می آمدم و می گفتیم چه شده است؟ اولاً نمی گذاشت کسی با ماشین نظامی به مرخصی برود؛ می گفت با اتوبوس و قطار بروید؛ مگر اینکه دو نفر سه نفر کار واجبی داشته باشند و بروند. من را صدا زد و گفت شما همیشه ...
روایتی از فعالیت های قرآنی یک نابغه اطلاعاتی
کبری افشردی مادر شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری) از نوابغ اطلاعات و عملیات دوران جنگ تحمیلی درباره شیوه تربیتی فرزنش روایت می کند: از کلاس چهارم به بعد با همسالانش هیئت تشکیل دادند. هفته ای یک روز می آمدند، روایت تعریف می کردند. قرآن می خواندند، احادیث حفظ می کردند، مصیبت می خواندند و سینه می زدند. از کلاس ششم به بعد که به دبیرستان رفت، فعالیت هایش را در مسجد ادامه داد. من از نماز ...
آیه ای که مفسر قرآن کریم را نقره داغ کرد!
سخنران نیست اگرچه استعدادش را دارد. شما قائل به ازدواج بعد از اشتغال بودید؟ یک بار با شهید بهشتی بودم. از ایشان در باره شرایط ازدواج سؤال شد. گفتند سه بلوغ برای ازدواج لازم است. بلوغ جنسی، بلوغ اقتصادی که دست کم بتوانی سه نفر را اداره کنی و دیگری بلوغ عقلی . با شهید بهشتی چگونه مرتبط شدید؟ من وقتی در زنجان دبیر بودم فشار ساواک هم بود. به بچه های مدرسه ...
عنایتی: داوران خیلی کم طاقت شدند/ پرسپولیس یکی از مدعیان قهرمانی است
عنایتی در نشست خبری بعد از بازی در مورد صحنه مشکوک برخورد توپ با دست مهدی ترابی در محوطه جریمه گفت: آقای اسماعیلی (مدیر رسانه ای پیکان) درمورد داوری صحبت کردند، من خیلی حرف نمی زنم. داوران خیلی کم طاقت شدند، در صحنه ای که من کارت گرفتم، ببینید به داور چه گفتم. گفتم چرا شما که دیدید، نظر نمی دهید و به داور کمک نمی کنید. او افزود: قرار نیست که ما اصلا حرفی نزنیم، مگر می شود با داور چهارم ...
خاطرات احمد خرم از شهید مهدی باکری: می گفتند باکری برای آینده سپاه خطرناک است!
آدم را بعد از شش ماه آزادش کردند. ما برای اعتصابات مذهبی ها یک شورای شش نفره داشتیم و به علاوه من که عضو آن بودم. بعد دیدم که بچه هایی را که در مقاطع مختلف دستگیر می کردند، از این شورا سوال می کنند. فهمیدیم که این شورا سوراخ است، لو رفته و یک نفوذی دارد. من که شلوغ کن این هفت نفر بودم، می گفتم بچه ها بنشینیم ببینیم که این نفوذی در میان این هفت نفر، چه کسی است؟ اول از همه این یوسف ذاکری ...
عکس زیبایی جادویی دختر محمد دلاوری مجری سرشناس+ بیوگرافی و عکس های خانوادگی !
دادم ، آنقدر زنگ زد که بالاخره من برداشتم. گفت:آقا خوب هستید؟ من خیلی خوشحالم با شما صحبت می کنم. این پیچ کارتل فلان جای مثلا روغن پژو هست؟ گفتم خب؟ گفت گیر نمی آید. لطفا در صرفا جهت اطلاع پیگیری کنید! از دوربین صرفا می ترسیدند پس از چند برنامه چالشی، دوربین صرفا جهت اطلاع به یک تابو تبدیل می شود. وقتی به خیلی جاها مثل نهاد ریاست جمهوری می رفتم راهم نمی دادند و اتفاق من خوشحال ...
بیوگرافی ژیلا صادقی و همسرش + عکس و حواشی مجری جنجالی!
95 با یک دیگر ازدواج کردند. محسن رجبی کارمند ساده ای بوده و حالا رستوران دار است. ژیلا صادقی درباره ی مهریه خود گفته: من هیچ شرطی برای ازدواجم نداشتم و گفتم فقط آرامش در زندگی می خواهم و 14 سکه تعیین کردم. همسرم نیز یک تعدادی رابه سکه ها اضافه کرد که من بلافاصله قسمتی رابه روح پدر همسرم، بخشی به خانواده اش و تعدادی را هم به خودش هدیه دادم که در آخر همان 14 سکه شد. نحوه آشنایی ...
علی پروین: خط موبایلم را 7 میلیارد می خرند!
فرد رییس سازمان ورزش بود، ایشان مارا دعوت کردند و من در آنجا هم به ایشان گفتم، ما قهرمان شدیم اما شانسی قهرمان شدیم! کشور های دیگر با جت می روند و ما با موتور گازی؛ بعد از 30 سال دوباره به حرف من رسیدند. پروین گفت: خطم را هفت میلیارد می خرند ولی قیمت گوشی موبایلم 300 هزار تومن است! او با یادآوری خاطرات کودکی گفت: من پسر کله پز بودم و در دوره خودمان خانواده پولداری بودیم اما ...
بازخوانی خاطراتی از استاد فقید عبدالحسین زرین کوب
پژوهشی چراغداران فکر و فرهنگ و هنر ایران که هنوز منتشر نشده در بخشی به عبدالحسین زرین کوب ( ص 430 – 450 ) پرداخته است . او در مطلبی که درباره زرین کوب ( متولد 27 اسفند 1301 _ درگذشته 24 شهریور 1378 ) در اختیار ایسنا قرار داده، آورده است : من اینجا نشسته ام، عظیم کنار من و قمر خانم و فرح خانم هم که همیشه کنار هم بوده اند الان هم کنار هم اند و آقای دکتر توی اون یکی اتاق است . هی بلند می شود از توی ...
عنایتی: پیش از بازی برابر پرسپولیس اتفاقات بدی برای ما افتاد/ آن چیزی که انتظار داشتیم نبودیم
پیکان) در مورد داوری صحبت کرد و من زیاد نمی توانم صحبت کنم. داور ها کمک طاقت شدند. یعنی صحنه ای که من کارت گرفتم بینی و بین الله بروید بپرسید من چه گفتم. فقط به داور چهارم گفتم شما صحنه را دیدید، چرا کمک نمی کنید؟ همین! قرار نیست که شرایط را خیلی خطرناک کنیم. قرار نیست که اصلاً حرفی نزنیم! مگر می شود به داور حرفی نزد؟! وی افزود: آقای کوپال ناظمی مگر این فحش و توهین است؟ در سیرجان ابتدا توپ ...
مصاحبه جنجالی سیاوش یزدانی علیه استقلالی ها؟
...: من از بازی با زنیت آماده بودم ولی به من بازی نمی دادند. بازیکنی که روی نیمکت نشسته چگونه خودش را نشان بدهد؟ به آقای نیکفر گفتم که من قبل از شما از سپاهان رفتم و با من این کار را نکنید. دوست نداشتم بروم و نمی خواستم به عنوان یک شکست خورده بروم. برگشتم و هیچکس در این 2 سال دست من را نگرفت. حتی دوست و رفیق هم نداشتم و به خودم افتخار می کنم، چرا که دست گذاشتم روی زانوی خودم تا بلند شوم. ...
عنایتی: مقابل پرسپولیس چیزی که انتظار داشتیم نبودیم
رسانه ای پیکان) در مورد داوری صحبت کرد و من زیاد نمی توانم صحبت کنم. داورها کم طاقت شدند. یعنی صحنه ای که من کارت گرفتم بینی و بین الله بروید بپرسید من چه گفتم. فقط به داور چهارم گفتم شما صحنه را دیدید، چرا کمک نمی کنید؟ همین! قرار نیست که شرایط را خیلی خطرناک کنیم. قرار نیست که اصلاً حرفی نزنیم! مگر می شود به داور حرفی نزد؟! وی افزود: آقای کوپال ناظمی مگر این فحش و توهین است؟ در سیرجان ...
عنایتی: مقابل پرسپولیس چیزی که انتظار داشتیم نبودیم
(مدیر رسانه ای پیکان) در مورد داوری صحبت کرد و من زیاد نمی توانم صحبت کنم. داورها کم طاقت شدند. یعنی صحنه ای که من کارت گرفتم بینی و بین الله بروید بپرسید من چه گفتم. فقط به داور چهارم گفتم شما صحنه را دیدید، چرا کمک نمی کنید؟ همین! قرار نیست که شرایط را خیلی خطرناک کنیم. قرار نیست که اصلاً حرفی نزنیم! مگر می شود به داور حرفی نزد؟! وی افزود: آقای کوپال ناظمی مگر این فحش و توهین است؟ در ...
گفت مادر مرا نبوس مادران شهدا حسرت می خورند!
خدا افتاده است. (منظور شهادت در اروند رود است) سرخیابان ایستاده بودم تا پسرم بعد از چند ماه از جبهه برگردد. یک نفر از اقوام مان گفت ما از رود اروند رد شدیم، ولی محسن پشت سر ما بود و توی دریا افتاد. ماهی های دریا محسن را خوردند. این را که شنیدم سوختم و خاکستر شدم. (بعد از عملیات کربلای 4 عنوان می شد که پیکر تعدادی از شهدا همراه جریان رودخانه اورند به خلیج فارس رفته است) 37 سال ...
وصیتنامه قبل از عمل تومور وسط نخاع
برود هوا. این وسط تکلیف آنها که به خاطر حسادت نکردن و داشتن یا نداشتن یک سری چیزها که خدا بهشون داده مورد حسادت قرار می گیرند چیست؟ آری همیشه به نداشتن فلان مجله یا کتاب یا دانستن چیزهایی خوب حسادت کرده ام و الان هم که این سطور را می نویسم هنوز درگیر هستم. ولی در هر حال تا ساعاتی دیگر با تمام همه این وصف ها به جنگ با تومور وسط نخاع خواهم رفت و امیدوارم هنوز فرصت داشته باشم تا لذت ببرم از ...
خاطرات هاشمی 27 اسفند سال 79 | وضع بد روحی خانواده ی آقای منتظری و استمداد از هاشمی
مستقل کشور، راه نجات انقلاب را منحصر در پذیرفتن مسئولیت ریاست جمهوری از سوی شما می دانند؛ مثل وضع بعد از جنگ. گفتم، اصلاً آمادگی برای این مسئولیت ندارم. خواستار انتشار خاطرات 1361 من در روزنامه جمهوری اسلامی شد. عصر آقای [عباس] فیروزی، دبیر مجله پیام حوزه آمد و ضمن اظهار نظر دربارة خدمات مهم به انقلاب و ایران و شرح مجاهدت های خود و برادران و پدرش در جنگ و شهادت، گفت، کامیون پدرش که تنها ...
مناظره برای واکاوی ذهنیت اخراج اساتید / لیست رسانه ای 25 استاد اخراجی بی اعتبار شد
صورتی که نداشته باشد برای سال آینده قراردادش تمدید نمی شود. شما الآن بعد از 20 سال هنوز یک مقاله ISI در پرونده تان ندارید. ابراهیم بای سلامی: من Q 1 دارم آقای دکتر؛ شما اطلاع ندارید. مقیمی: آقای دکتر بفرمایید کدام مقاله است؟ ابراهیم بای سلامی: مقاله من چند سال چاپ شده و الآن هم در کارنامه من در دانشگاه تهران است. اطلاعات جنابعالی ناقص است. مقیمی: شما یک ...
مناظره برای واکاوی ذهنیت اخراج اساتید / لیست رسانه ای 25 استاد اخراجی بی اعتبار شد
صورتی که نداشته باشد برای سال آینده قراردادش تمدید نمی شود. شما الآن بعد از 20 سال هنوز یک مقاله ISI در پرونده تان ندارید. ابراهیم بای سلامی: من Q 1 دارم آقای دکتر؛ شما اطلاع ندارید. مقیمی: آقای دکتر بفرمایید کدام مقاله است؟ ابراهیم بای سلامی: مقاله من چند سال چاپ شده و الآن هم در کارنامه من در دانشگاه تهران است. اطلاعات جنابعالی ناقص است. مقیمی: شما یک ...
روایتی از حضور دوشادوش زنان با رزمندگان در دفع فتنه ضد انقلاب
گفته بود اگر 10 - 15 نفر برگردند باید کرایه بدهند یا در راه خرج غذا دارند. قرار شد من هم با خانم محمودی همراه شوم. خانم محمودی گفت: باید این پول را نصف کنیم. نصف مال تو، نصف مال من. من از بانه که برگشتم، سریع رفتم پیش همان دوستانی که می شناختم. دوست دیگری نداشتم. اول رفتم خانه مینو اسماعیلی به او گفتم قضیه این است. یک ماهه رفته بودم، ولی وقتی آقای خادمی گفت که باید بیشتر بمانید و فکر یک سال و دو سال را بکنید آمدم دنبالت که شما را هم ببرم به تک تک دوستانم گفتم، ولی هر سه جا زدند. انتهای پیام/ 141 ...
آن چه اشغالگران روسی بر سر مردم قزوین آوردند
تماشا ایستادم. چند دقیقه بعد با صدای جیغ زن ها نزدیک تر رفتم. به پای پله های ورودی آب انبار که رسیدم، زن ها با اضطراب خارج شدند و پا به فرار گذاشتند. بلافاصله آن لوطی خون آلود از آب انبار خارج شد. با دیدن من ناراحت شد و گفت: مگر قرار نبود که بروید. حالا که مانده اید، یادتان باشد چیزی ندیدید. کارشان را ساختم. (2) پانوشت: 1. روزنامه قزوین از سال 1287 خورشیدی به مدیریت میرزا ...
پرواز مطهر دو برادر عاشق
: نمی دانم خانه داداشت آتش گرفته. وقتی آمدم دیگر گفتند: علی آقا شهید شده. بعد شروع کردیم به شیون و زاری، هر کاری کردیم، پیکرش را به ما نشان ندادند. بعدها از یکی از دوستانش که همسنگرش بود، پرسیدم: شما علی آقا لطفی را می شناختید؟ گفت: آره، شما؟ گفتم: من از همشهری های شهید هستم. گفت: علی داخل سنگر رفته بود تا پنج دقیقه دیگر بیاید، که خمپاره زدند. خمپاره بر سر شهید فرود آمد... که دیگر همسرم رسید و به ...
شیرین ترین خاطره جنگ به روایت یک فرمانده
.... اما بالاخره پیکر مطهر مهدی به زادگاهش انتقال یافت. شیرین ترین خاطره جنگ به نوشته شهید علی تجلایی حدود ساعت 11 صبح روز تاسوعا (آبان 59) به اتفاق آخرین باقیمانده نیروهایمان که حدود 16 نفر بودند؛ به سمت دروازه شهر سوسنگرد حرکت کردیم. به برادران گفتم؛ به سمت جاده اهواز پیشروی کنیم، شاید بتوانیم جاده را بازکنیم. چهار روز در محاصره قرار داشتیم. روی جاده مشاهده تانک های سوخته ...
روایت باورنکردنی از اسیر گرفتن افسر ارشد بعثی توسط رزمنده دفاع مقدس
سپاه تنم بود و می دانستم که اگر اسیرم کنند، کارم با کرام الکاتبین است. بلافاصله فکری به ذهنم رسید و به عربی گفتم: "من پاسدار خمینی هستم. آمده ام خودم را تسلیم شما بکنم!"هرچه اصرار کردند، سلاحم را به آنها ندادم. یکی از افسران گفت: چرا می خواهی تسلیم بشوی؟ گفتم: "من تنها نیستم. نزدیک دویست نفر پاسدار دیگر هم می خواهند خود را تسلیم کنند." - "جدی؟" +"والله". ...
سخنان ظریف درباره افراطیون اصلاح طلب و افتادن برجام از چشم مردم
ما مخالف بودن؛ می گفتن این لیبراله. الان هم که اومدن، از ما لیبرال تر شدن، هنوز هم با ما مخالفن. وی در بخش دیگری از اظهاراتش می گوید: واقعیت امر اینه که ما تا با نگاه واقع گرایانه به انتخابات نگاه نکنیم، به کشور نگاه نکنیم، تغییر حاصل نمی شه. اون که گفتم آرزومندیم، آره، ما آرزو کردیم که اگر در انتخابات شرکت نکنیم، یه کسی صدای ما را بشنوه. خب این یه کس کیه؟ شما هم بگین این کسی که قراره ...
نیم رخی از آسیب های اجتماعی در هرمزگان
پخته و گرم می فروشد. گرسنه بودم. کرامت وجودش، من را وادار به تعظیم کرد. به او گفتم نیاز نیست زیاد بریزید، گفت می خواهم پولم حلال باشد. یک کاسه نخود، 10 تومان می داد. شما دیده اید ؟ روبروی زیرگذر پل حسنلنگی یک چادر زنانه به کمرش پیچیده، یک سگ به بغل دارد و یک کیسه زباله ضایعات پلاستیکی در کنارش بود. نفوذ نگاه و چشمان معصومش در ژنده پوشی و ژولیدگی لباسش گم نمی شد، مردی حدود 40 ساله که ...
سرلشکر شهید حسن شفیع زاده
طول کشید. نگران شده بودم. وقتی برگشت، پرسیدم: حسن جان کجا بودی، نگفتی نگرانت می شوم؟ مثلا آمدی مرخصی که تو را بیشتر ببینیم! گفت: پیش آیت الله مدنی رفته بودم تا در موضوعی کسب تکلیف کنم. تا حدی خیالم راحت شد. پرسیدم: چه موضوعی؟ گفت: امام خمینی (ره) دستور داده سرباز ها پادگان ها را ترک کنند. آیت الله مدنی گفتند اگر بتوانید با اسلحه فرار کنید بهتر است. ما به وجود شما احتیاج داریم... بعد اضافه کرد: منزل شان بودم که ماموران ریختند آیت الله مدنی را با خودشان بردند، اما من فرار کردم! ...
مجازات 2 بار قصاص برای قاتل عمو و برادرزاده
مردی که در جنایت مستانه عمو و برادرزاده ای را کشته است، به مرگ محکوم شد. مردی که عمو و برادرزاده ای را حین مستی به قتل رسانده است با حکم دادگاه به قصاص محکوم شد. متهم که مدتی نیز فراری بود بعد از بازداشت اعتراف کرد حین مستی با مقتولان درگیر شده و آنها [...]