سایر منابع:
سایر خبرها
برزخ دانشجویان هنگام ورود به دانشگاه/ چندین روایت از برخورد حراست در این روزها
دانشجویان با حراست مرد بگذریم به نظر می رسد برخورد حراست زنان نیز چندان برای دانشجویان قابل پذیرش نبوده، برخی از دانشجویان معتقدند به نیروهای حراست، مخصوصا حراست زنان، این سیاست آموزش داده شده که از در دوستی وارد شوند اما ظاهراً در این کار چندان موفق نبوده اند. ز از دانشجویان دانشکده روان شناسی تجربه خود در این باره را اینگونه شرح می دهد: در حال صحبت با دوستانم بودم و چند دقیقه ای بود که متوجه نگاه ...
زن فوق زیبا و قدبلند بهرام افشاری دو متری / کم از شوهرش ندارد ! + عکس های خانوادگی و بیوگرافی
.... پدرم هم که بعد از چند سال بیمار شد و فوت کرد. زمانی که خودم را شناختم بیشتر وقتم را در بیمارستان به سر می بردم و در حال پرستاری کردن از پدرم بودم که البته افتخار میکنم که توانستم نوکری و پرستاری پدرم را کنم و از همه مردم خواهش میکنم که قدر پدر و مادر خود را بدانند. ازدواج بهرام افشاری عکسی از بهرام افشاری در فضای مجازی منتشر شده است که حواشی زیادی برای این ...
امیرحسین صادقی: همه کار کردند تا استقلال قهرمان نشود/ یعنی چه که به مادرم بدترین فحش ها را می دهی؟/ ...
خانواده ام و مادرم که چهار سال است فوت کرده بدترین فحش ها را می دهی. من در جواب تو باید چه بگویم و چه کنم؟ من شاید جزو معدود استقلالی هایی بودم که بابت قهرمانی یحیی گل محمدی به او تبریک گفتم. حتی به برانکو ایوانکوویچ. کلی هم از استقلالی های عزیز بابت این موضوع حرف شنیدم. *الان کمیته اخلاق چه صحبتی می خواهد با من داشته باشد؟ من الان در فوتبال سمتی ندارم و یک شخصیت حقیقی هستم که حالا یا کری ...
ثواب کردن هم به ما نیامده!
.... یک شب تصمیم گرفتم بیدار شوم و در ثواب کار آن ها شریک شوم. وقتی سراغ پوتین ها رفتم، دیدم همه واکس زده و مرتب کنار هم چیده شده اند. به این نتیجه رسیدم که عده ای زودتر از من بلند شده و ثواب ها را تقسیم کرده اند. چون به زور خودم را از خواب جاکن کرده بودم، نمی خواستم ثواب نکرده بروم بخوابم. ناگهان چند نفر از نیروها از خط مقدم برگشتند. لباس هایشان را در آوردند و رفتند خوابیدند. از بس خسته بودند ...
تبریکی برای شهادت برادر
شوکه شده بودم، گفتم: تبریک می گویم! بالاخره ما هم توفیق پیدا کردیم تا در انقلاب شهید بدهیم. شما هم پدر شهید هستی و باید صبر داشته باشی. این حرف من باعث شد روحیه مقاومت در پدرم بیشتر شود. آن موقع، خودم چون در آبادان درگیر فعالیت های انقلابی و به شدت مشغول بودم، به تهران نرفتم. گمان می کنم حدود ده پانزده روز بعد توانستم به تهران بروم. من به داشتن چنین برادری افتخار می کنم. منبع: نیازی، یحیی، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: جنگال: روایت: علی اصغر زارعی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران 1400، صص 54، 55، 56، 58، 59 انتهای پیام ...
قتل همسر با بند بادکنک جشن تولد فرزندش
دعوایمان شد و کم کم جر و بحث بالا گرفت و من که بشدت عصبانی بودم، ناگهان بند بادکنکی را که برای جشن تولد خریداری کرده بودم، دور گردنش پیچاندم. به خودم که آمدم، متوجه شدم همسرم نفس نمی کشد. من ناخواسته قاتل شده بودم و نمی دانستم چه کار کنم. با جسدش چه کردی؟ جسد را به اتاق خواب یکی از بچه ها بردم و زیر تخت مخفی کردم. دو شب بچه ام در اتاقی خوابید که جسد مادرش زیر آن تخت بود. روز ...
مادر شهید اقتدار: عملیات وعده صادق دلم را آرام کرد
اصلاً پیگیر وحید نشدم و گفتم مشغول کارش است. اما وقتی رفتیم توی راه دیدم بچه ها یک جوری صحبت می کنند. گفتم: خدایا چکار کنم؟ نکند وحید آنجا بوده. تسبیح را برداشتم تا ذکر بگویم. او همیشه دنبال شهادت بود. گفتم: خدایا هر چه شد فقط من را به خودم وامگذار. وی افزود: وقتی رسیدیم بچه ها رفتند پرس و جو کنند که یکی از دوستان وحید آمد پرسید خانم شما که هستید؟ گفتم: مادر وحید رنجبر هستم، من از ام ...
مخفی کردن جسد مادر زیر تختخواب بچه مدرسه ای اش / مرد تهرانی چقدر سنگدل بود !
. به خودم که آمدم، متوجه شدم همسرم نفس نمی کشد. من ناخواسته قاتل شده بودم و نمی دانستم چه کار کنم. با جسدش چه کردی؟ جسد را به اتاق خواب یکی از بچه ها بردم و زیر تخت مخفی کردم. دو شب بچه ام در اتاقی خوابید که جسد مادرش زیر آن تخت بود. روز سوم با خودم گفتم جسد کم کم بو می گیرد و راز آن برملا می شود. به همین دلیل تصمیم گرفتم جنازه را از خانه خارج کنم. فرزندانتان متوجه ...
خانه دنیا یا خانه آخرت؟!
دوستان شهیدم آمده و دست مرا گرفته که با خودش ببرد. من همه اش به تو نگاه می کردم، به بچه ها. شماها گریه می کردید و من نمی توانستم بروم. خانم، شما باید راضی باشید که من شهید بشوم. انگار داشتند جانم را از توی بدنم می کشیدند بیرون. مستأصل نگاهش کردم. گفت: خانم! شما را به خدا رضایت بدهید. ساکت بودم. گفت: خانم شما را به فاطمه زهرا(س) قسم، بگویید که راضی هستید. ساکت بودم. اشک تا پشت پلک هایم آمده بود، اما نمی ریخت. گفت: عفت؟ یک دفعه قلبم آرام شد. گفتم: باشد من راضی ام. یک هفته بعد علی شهید شد. خودم رضایت داده بودم که شهید بشود، ولی اصلاً فکر نمی کردم اینطور با نامردی او را بزنند. ...
8 سکانس از مزه شیرین کارآفرینی که ترین شد؛ از خر زورو و شراکت با دایی جان تا تعیین نقشه راه تحول دیجیتال
هیجان دیگران شود. عضو هیئت علمی گروه مدیریت و علم اطلاعات دانشگاه آزاد اسلامی واحد همدان تبیین کرد: کم کم کُره الاغ بزرگ شد و حرکاتی که می خواستم را انجام می داد، حال دیگر همه کُره الاغ را خر زوزو صدا می کردند و جمع می شدند و حرکات و نمایش او را تماشا می کردند. این کارآفرین برتر کشور عنوان کرد: با خودم گفتم بهتر است از افرادی که می خواهند نمایش خر زورو را ببینند، هزینه ای بابتش ...
روند شکل گیری شعر ایلام زمینه ساز ترقی دیگر رشته های هنری استان شد
از گفتن چند جمله معلم از من پرسید این جمله ها را چه کسی به تو گفته است؟ و من گفتم خودم، برای راستی آزمایی، چند کلمه به من گفت و تأکید داشت با این ها یک جمله دیگر بساز، بعد از اینکه آن جمله را گفتم مورد تشویق همکلاسی ها و دوستان قرار گرفتم. آنجا بود احساس کردم برای خودم کسی هستم و صورتم از خوشحالی سرخ شده بود. این شاعر که در ایلام او را به عنوان مجری صدا و سیمای ایلام می شناسند، ادامه ...
عثمانی ها فارسی آموختند تا شعر بگویند/ تفاوت های ایران و ترکیه در ادبیات کلاسیک و مدرن
خانواده کاملاً فرهنگی و آشنا با حوزه کتاب و ترجمه بوده است. - با توجه به اینکه رشته شما، رشته مرتبطی با حوزه هنر نیست، چه اتفاقی در زندگی تان افتاد که به این مسیر آمدید؟ پدرم استاد ادبیات فارسی و زبان انگلیسی دانشگاه و مادرم دبیر ادبیات و علوم اجتماعی بودند. من از بچگی عاشق ادبیات بودم یعنی وقتی با مادرم بیرون می رفتیم، امکان نداشت من جلوی کیوسک روزنامه فروشی یا کتاب فروشی ها ...
شوهرم من را مثل فیلم های جنگی کتک می زند
و تا مقطع کارشناسی تحصیل کردم. با آن که چند سال اول زندگی شیرینی داشتیم اما از روزی که نقی گرفتار اعتیاد شد، مسیر زندگی من نیز تغییر کرد. همسرم دیگر به تدریس اهمیتی نمی داد و رفتارهایش بسیارخشن شده بود. حدود پنج سال تلاش کردم تا او را از دام اعتیاد برهانم ولی موفق نشدم تا این که روزی وقتی خواب بودم او ناگهان چاقو را زیر گلویم گذاشت تا به قول خودش از بی آبرویی جلو گیری کند چرا که او با ...
جنایت 200دلاری مرد ایرانی در ترکیه
. در این مدت تلاش زیادی کردم اما تا حالا موفق به پیدا کردن شغلی نشده ام. او گفت: از همان ابتدای ورودم به ترکیه در هتلی در میدان تکسیم اقامت داشتم. این در حالی بود که طی 3ماه اقامت در ترکیه، همه پس اندازم خرج شده بود و پول زیادی برایم نمانده بود. بعد از مدتی که از پیدا کردن کار ناامید شدم، به دنبال افرادی بودم که در زمینه قاچاق انسان فعالیت داشتند تا توسط آنها به آلمان مهاجرت کنم. فکر می کردم با رفتن ...
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده
به گزارش اصفهان زیبا ؛ بوی پیازداغ پیچیده بود توی ساختمان. معلوم بود کسی یک غذای خوشمزه درست می کند. با خودم گفتم خوش به حالش! با این عطر و بویی که پیچیده، حتما شام خوشمزه ای دارند. دلم خواست همان جا توی راه پله بنشینم و کمی یاد خانه خودمان توی خراسان بیفتم و عشق کنم با صفای عطر تمام نوستالژی های خواستنی، پاک و خوب؛ اما وقت نداشتم. باید دوباره می رفتم توی اتاق ساکت و آرام خودم با همه ...
رفتار جالب شهید حاج حسین بصیر زمانِ دریافتِ حکم فرماندهی تیپ
... من که از این قضیه متعجب شده بودم، به حاج حسین گفتم: حاجی! چرا همون دیروز این مسئولیت رو قبول نکردید؟ . ایشون در جوابم گفت: دیروز توی اون حالت نمی تونستم فکر کنم و تصمیم بگیرم. راستش رفتم و با خودم فکر کردم امروز که من رو به فرماندهی تیپ منصوب کردند؛ اگه چند روز دیگه بخواهند این مسئولیت رو ازم بگیرند و بگویند از این پس باید به عنوان یه تیرانداز [سرباز ساده] توی جبهه خدمت کنی؛ من ...
یک شهر شبیه حاج قاسم شده بود!
به گزارش ایسنا، متنی که می خوانید گفت وگوی جوان با خانواده شادکام از داغدیدگان شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان است: همان ابتدا که خبر حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان را شنیدم، این جمله سردارسلیمانی در ذهنم تداعی شد که؛ ما ملت شهادتیم، ما ملت امام حسینیم. ، اما خبر تلخ بود و بهت آور. در روزی که همه دوستداران حاج قاسم آمده بودند برای برگزاری چهارمین سالگرد حاج قاسم، بار دیگر کینه توزان با حمله تروریستی داغ بر دلمان گذاشتند و شاهد شهادت زائران حاج قاسم شد ...
داستان غسل دادن شهیدی که چیزی به عنوان کاسه سر برایش نمانده بود
. پیرزن را که غرق خون بود روی سنگ غسالخانه خوابانده بود. نزدیک تر رفتم صورتش از شدت خون دیده نمی شد. با اینکه نمی ترسیدم؛ ولی وقتی گفت لباس هایش را بکن یک حالی شدم، چندشم شد، بدنم یخ کرد و مورمور شد، بیشتر حجب و حیا مانع می شد. گفتم چطوری؟ گفت: چطوری نداره. هر جوری که بشه لباسش را بکنی چون لباس ها را آتیش می زنیم دیگه نمی خواد استفاده بشه. من که دنبال بهانه ای برای فرار بودم گفتم آخر من غسل و ...
من و امیرخان
زیر سر گذاشتم و رفتم به حالت هپروت. البته این را هم بگویم که مدیرمان رفته بود بیرون و معلوم نبود که کی برگردد. از شانس بد من همان موقعی که در خواب بود، سر رسید و از دیگران سراغم را گرفت. همکاران توضیح دادند که بی حال بوده و زیر میز خوابش برده. من در خواب ناز بودم و چیزی متوجه نمی شدم. الغرض مدیر وقتی می بیند من خواب هستم و چیزی روی من نیست، کتش را در می آورد و رویم می اندازد تا سرما ...
ماجرای باردار شدن مجری جنجالی تلویزیون
به گزارش بکناپرس، ژیلا صادقی، مجری تلویزیون در برنامه برمودا در پاسخ به این سوال که شما از اعتماد به دیگران ضربه خوردید؟ آیا آنها را بخشیدید؟ گفت: بی نهایت از اعتماد و حمایت دیگران ضربه خوردم. بله، برای آرامش حال خوبه خودم آنها را بخشیدم. یکبار به حرم امام رضا (ع) رفتم و آنجا آنها را بخشیدم. دلم می خواهد مردم بدانند من اگر در دورهمی خیلی شاد بودم، واقعاً شاد نبودم. چون مردم در دوران کرونا در ...
افسر ارتشی که با تانک هلی کوپتر می زد
داده ای، گفتم قربان اطاعت امر من در خدمت شما هستم. شهید مخبری، فرمانده به تمام معنا و تکاوری زبده و افسر پیاد نظام بود، فردا که شد آمد و به من گفت، گروهبان صالحی از هدف هایی که زدی کدام ها هستند، من هم تعدادی از تانک ها و نفربرهایی که زده بودم را نشان دادم، گفت یکی از این هدف هایی را که زده شده انتخاب و بزن. من هم تانک را مسلح کردم و یکی از تانک های عراقی را که روز گذشته مورد هدف قرار ...
بغض کاپیتان تیم ملی بوکس شکست/ موسوی: آقای رحمتی، تهمت نزنید
وجود عدم آمادگی کامل، با 30 درصد آمادگی در قهرمانی کشور شرکت کردم و پس از سال ها که نفر اول ایران بودم، نقره گرفتم. من بوکسور تازه کار هستم؟ رزومه من مشخص است و همه می دانند که به دلیل آسیب دیدگی نتوانستم تمرین کنم و با 30 درصد آمادگی پس از سال ها در این دوره قهرمانی کشور دوم شدم. همه می دانند من چه روحیاتی دارم و هیچگاه اینگونه صحبت نکرده ام و همواره از هم تیمی هایم حمایت کرده ام، اما یکی بگوید ...
گعده بزرگان و حلقه سپهسالار
خطیبی گفتم: واقعیت اینجاست که سکوت شما حقیقتاً به ضرر شخصیت ها و موضوعاتی است که شخص بنده به جست وجوی آن ها هستم. می دانم شخص جنابعالی در مجلس شواری ملی تا چه اندازه تلاش کردید تا طرح لغتنامه علامه دهخدا به تصویب شورا برسد و بودجه ای دریافت کند. به هر حال شما دستیار مرحوم ملک بوده اید. یا آن نسبتی که جنابعالی دارید با بدیع الزمان، کمتر کسی در حال حاضر دارد. یک جمله شما برای شخص بنده حکم یک رساله ...
راز استیکرهای شیطانی زن خائن به دوست شوهرش !
به گزارش رکنا، جوان 25 ساله ای که مدعی بود به خاطر رفتارهای نامتعارف همسرش دچار نوعی افسردگی شده است و اوضاع روحی خوبی ندارد، درباره ماجرای ازدواج خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: فرزند آخر خانواده ام هستم و پدرم نیز یک کارگر ساده بود اما من به درس و مدرسه علاقه زیادی داشتم تا حدی که در مدارس تیزهوشان هم پذیرفته شدم اما به خاطر دوری مدرسه از محل سکونتمان در مدارس دولتی عادی ...
اوج و حضیض یک ستاره/ من روماریوی ایران بودم اما با یک اشتباه همه چیز بر باد رفت!
...، پیشرفت کنم. رفقایم همه فوتبالی و خوب بودند. وقتی فوتبالم تمام شد به یکباره دیدم گرفتار شدم و خودم نتوانستم کار را جمع کنم. * آیا پس از پایان دوران فوتبال از نظر روحی دچار مشکلی شدید که به آن سمت رفتید؟ وقتی دیدم پایم اینطوری مصدوم است و نمی توانم ادامه بدهم به خودم گفتم دنبال کلاس مربیگری بروم. برای پیگیری ثبت نام به فدراسیون فوتبال رفتم. من سه ماه در هیات فوتبال و فدراسیون اسیر شدم ...
درباره خانم کارآفرینی که نشان داد خواستن، توانستن است/ من از صفر شروع کردم
که مردم از بنده داشتند صندوق دوم روستا را راه انداختم. اسم صندوق دوم را گذاشتیم صندوق خودجوش زنان روستایی. تفاوت این صندوق با صندوقی که جهاد راه انداخته بود این بود که آورده دولتی نداشت و همه پول را زن ها پرداخته بودند. من حسابدار و مدیرعامل صندوق دوم شدم، این در حالی بود که نه از حساب کتاب سر در می آوردم و نه خیلی سرزبان داشتم، اما در آن مقطع یک دفعه وارد گودی شده بودم که کار سختی بود، آن هم ...
می خواهم بایستم؛ داستان مردی که با صعود دورتموند به نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا به زندگی بازگشت
طرفدار 36 ساله ی دورتموند هستم. (در سال 2013). اولین بار در 9 سالگی برای تماشای بازی دورتموند و فورچونا کلن با پدرم به وستفالن رفتم. از سال 1988، تمام بازی های مهم دورتموند را تماشا کردم و در خارج از خانه همراه تیم بودم البته به جز یک سفر طولانی باشگاه به توکیو. من شب های بدون بازی را در کافه ها و در حال نوشیدن آبجو با رفقا و بحث راجع به تیم سر می کردم. اگر اندی مولر آن شوت را می زد، اگر ...
بدگویی های پدرم تحریکم کرد، مادرم را کشتم!
شدند و من با پدر معتادم زندگی می کردم. ما خانه نداشتیم و من و پدرم کارتن خواب شده بودیم و در آن مدت پدرم حرف های بدی درباره مادرم می زد آنقدر گفت تا باور کردم که مقصر بدبختی های ما مادرم است. تا اینکه دو سال پیش فهمیدم مادرم به تهران آمده و خانه ای گرفته است. از آنجایی که من هم دوست داشتم در تهران زندگی کنم به خانه اش آمدم و با هم زندگی می کردیم. وی در ادامه اعترافاتش گفت: یک سال بعد ...
عکس زن فوق عروسکی علیرام نورایی داور مردان آهنین + بیوگرافی و عکس ها
کردم که اولین کار حرفه ای من بود به یک مجله وزین دعوت شدم و با من مصاحبه شد که البته در آن مجله چاپ نشد و در یک روزنامه زرد بدرنگ! منتشر شد. خبرنگار آن مجله وزین از من پرسیده بود که موسیقی بلد هستم یا خیر. من هم گفتم من فقط سوت می زنم. مصاحبه من در آن روزنامه زرد با این تیتر چاپ شد که،( بهنام شب آفتابی:فقط سوت زدن بلدم). این جمله با عکس من که برای اولین بار چاپ می شد، منتشر شد. به نظر شما این تیتر ...
گفت وگوی مهر با دختری که رکورد جهانی یک آمریکایی را شکست
درباره شکست رکورد این دختر آمریکایی اظهار داشت: من رکوردار ایران در ماده سرعت هستم ولی دوست داشتم بالاترین رکورد جهان را داشته باشم که دیگر بالاتر از گینس نداریم. خوشحالم که موفق شدم به این هدفی که برای خودم ترسیم کرده بودم دست پیدا کنم. روزی که دنبال ثبت رکورد جهانی بودم با آقای رضایی مسوول ثبت رکورد صحبت کردم؛ آیتمی که او در اختیار من گذاشت رکوردی بود که یک دختر امریکایی زده بود او روی تردمیل ...