سایر منابع:
سایر خبرها
فروش خانه به گروگان گیری منجر شد | گروگان های زیرک، نقشه گروگانگیر را ناتمام گذاشتند
.... او سپس از خانه بیرون رفت و من که نگران بچه هایم بودم به سختی توانستم پارچه ها را باز کنم و خودم را نجات بدهم. سپس از خانه بیرون رفتم و متوجه شدم که او قصد ربودن بچه هایم را داشته است اما آنها داد و فریاد راه انداختند و با حضور همسایه ها و رهگذران، نقشه گروگانگیر ناتمام مانده است. با این شکایت، ماموران پلیس آگاهی تحقیقات خود را زیر نظر دادیار شعبه اول دادسرای جنایی تهران ...
زورگیری از رانندگان به سبک نوجوان 17 ساله
شدم اما وقتی بیرون می آمدم دوباره همان دوستانم به سراغم می آمدند و باز هم خلافکاری را ادامه می دادم و همچنان در شب نشینی های خودمان انواع قرص ها و مشروبات الکلی را استفاده می کردم تا این که زورگیری از رانندگان تاکسی های اینترنتی را شروع کردیم . آن شب بعد از مصرف مشروب و با گوشی تلفن سرقتی که در دست داشتم با یکی از تاکسی های اینترنتی تماس گرفتم و به همراه رسول که با یکدیگر سرقت می کردیم،راننده را به انتهای خیابان کشاندیم و سپس با تهدید چاقو گوشی تلفن و2 میلیون تومان وجه نقد او را گرفتیم. وقتی راننده فرار کرد من و رسول هم با پول های او مواد مخدر خریدیم اما .... ...
رابطه سیاه مرد هوسران با خواهر و دخترخاله شوهردار زنش / این مرد درس عبرت نگرفته بود + عکس و نظرکارشناسی
قول داد که دیگر تکرار نخواهد کرد موضوع را مسدود نگاه داشتم و نگذاشتم خانواده ام مطلع شوند خواهرم برای حفظ آبرویش با کسی که هیچ علاقه ای به او نداشت ازدواج کرد و از ایران رفت من و همسرم فروشگاه لباس داشتیم من صبح ها و همسرم بعد از ظهرها فروشگاه را اداره میکردیم همه چیز به خوبی پیش میرفت فرزند دومم هم به دنیا آمد خانه خریدیم و فروشگاه دیگری هم راه انداختیم همسرم صبحها مرا به فروشگاهی که خودم اداره ...
از من فیلم مستهجن در خانه اش گرفت | اگر به خواسته اش تن نمی دادم برای شوهرم می فرستاد
وقتی دیگر نخواستم به خیانتم ادامه بدم ارسلان مرا تهدید کرد که اگر به خواسته اش تن ندهم فیلم های خصوصی مان را برای شوهرم می فرستد. اگرچه صاحب دو فرزند شده بودم اما همواره با همسرم اختلاف داشتم. او همیشه درگیر گرفتاری های کاری و بدهی و طلبکاری هایش بود و توجهی به من و فرزندانم نداشت. به همین دلیل کمبود محبت را با همه وجودم حس می کردم و بیشتر اوقات با یکدیگر مشاجره داشتیم. این کمبودهای عاطفی به جایی رسید که هر کدام از ما مشغول خودش شد و دیگری را فراموش ک ...
نامه هایی برای خوانده شدن
مردم پول بخواهم. در گرمای تابستان زیر سایه ای در خیابان و در زمستان زیر نور خورشید می نشستیم. همان روزها با هزار داستان نگفته گروهی آمد و من را تحویل بهزیستی داد؛ درسم را خواندم و چند سالی گذشت. بعد از 18 سالگی و بیرون آمدن از بهزیستی، به دنبال کار بودم که چون استعدادی در نوشتن داشتم، وارد یکی از رسانه ها شدم و مدتی هم آنجا مشغول بودم. حالا ازدواج کرده ام و از آن روزها که با مادرم در خیابان تکدی گری ...
بازانگاری خدمات درمانی در یک بازار نوظهور
با اینکه شغل من در آمریکا به امور حقوقی و سیاست خارجی مربوط می شد، اما این تجربه به چالش بدی برایم تبدیل شد. ما به بیمارستان خوبی در یکی از اقتصادهای دنیا که به سرعت در حال رشد است مراجعه کرده بودیم، اما در نهایت برای دریافت خدمات درمانی باکیفیت، مجبور شدیم این کشور را ترک کنیم و به جای دیگری برویم. چرا؟ خیلی زود به این موضوع پی بردم که این مشکل را یک فرصت ببینم و یک نظام خدمات درمانی جدید و بهتر برای بنگلادش ایجاد کنم. وارد حوزه یادگیری در مورد این صنعت شدم. همچنین به مطالعه در مورد بنگلادش پرداختم، چون در آمریکا به دنیا آمده و بزرگ شده بودم و با اینکه چند بار به بنگلادش سر زده بودم، اما هیچ گاه در این کشور زندگی نکرده بودم. در سال 2015 یک طرح کسب و کار ریختم و جذب سرمایه گذار را شروع کردم. یک ماموریت واضح، یک سری ارزش و یک فرهنگ شرکتی هم مشخص کردم. در سال 2018 اولین مرکز پزشکی پیشرفته را در داکا افتتاح کردیم و نام آن را شرکت پ ...
تفکیک و بازیافت زباله در ایران همان است که بود !
همراه باشد و سالم نیست وگرنه امکان ندارد انسان دیوانه نباشد و به خود بقبولاند که از میان زباله ها، غذایی بخورد... رفتم خانه و با ناراحتی، آن ماجرای عجیب را برای مادرم تعریف کردم، سریع گفت: ای کاش از سوپرمارکت روبه رو برای اون آقا مقداری خوراکی و نوشیدنی می خریدی. افسوس خوردم که چرا خودم به این کار فکر نکرده بودم. به سرعت از خانه بیرون رفتم و دیدم که آن مرد با موهای جو گندمی، درحالی که ...
مقاومت در برابر خلسه جنگ!
و به سمت نامعلومی در حال حرکت بودند، سخت و بی رحمانه بود. روز اول، یکی از دوستانم از خدمه تانک که بسیار راست گرا است، از اینکه به غزه ای ها آب ونان دادم عصبانی شد. اما روز دوم احساسات او هم در هم شکست و او نیز نان و آبی به آوارگان غزه داد و بعد دوباره خانه ای را اشغال کردیم. البته اما این بار ساکنین خانه آنجا بودند و ما مجبور شدیم آنها را بیرون کنیم. وقتی که ما اموال آنها، غذا و آبشان را دیدیم که ...
آدینه با داستان/ دوچرخه
...> یک بار که دور از چشم های همیشه هوشیار مادرم با دوچرخه رفته بودم توی کوچه ی بن بست و برای خودم تمرین می کردم تا بتوانم بدون گرفتن فرمان دوچرخه پا بزنم و تعادلم را حفظ کنم، پیرمرد که هیچ وقت اسم فامیلش را یاد نگرفتم از لای در اشاره کرد بروم نزدیک خانه. برای من که هیچ وقت برای هیچ کسی مخصوصاً همسایه ها کوچکترین جذابیت و اهمیتی نداشتم این اشاره ی همراه با لبخندِ چشم های ریزش که زیر چروک ...
عمارت ارغوان شاهد سرقتی در یک هتل بود
....” سبا امیری از دیگر بازیگران این نمایش بود که درباره دلیل بازی در اجرای هتل گفت: “مهم ترین دلیلی که برای بازی و حضور در این پروژه داشتم تجربه این نوع از اجرا بود که بدون دیالوگ، تنها با ماسکی که اکت صورت اش ثابت بود به روی صحنه بروم و در کنار گروه اجرایی، بتوانیم داستان را صرفاً با بازی بدن به مخاطب انتقال بدهیم. اینکه خودم را دراین چالش قرار بدهم را دوست داشتم و برای دیدن ...
چادر عروسی که کفن شد
. همان طورکه چادرش را محکم گرفته بود دستش را به پهلویش برد و افتاد روی زمین. راست می گفت عصمت براثر اصابت ترکش به پهلویش به شهادت رسید این را زمانی فهمیدم که برای غسل به غسالخانه رفته بودم. وداع آخر آخرین وداع من با عصمت در مراسم تدفین شهدای بمباران هوایی پل قدیم بود. رفتم گلزار شهدای شهید آباد. وارد محلی شدم که شهدا را آماده ی غسل و تدفین می کردند. چشمم به عصمت و مرضیه افتاد. غرق خون ...
علی اکبریان: ناصر حجازی به من گفت تو زیرآب خودت را زدی!/ در زندان عکس اسطوره استقلال مقابل تخت من بود
...> بله. زمانی که ناصر خان به رحمت خدا رفت من بیرون نبودم و نتوانسته بودم در هیچکدام از مراسم او حاضر شوم به همین خاطر پنجشنبه برای سالگردش خودم را رساندم و جزو اولین نفراتی هم بودم که بر سر مزار او حاضر شدم. در آن روزها که داخل زندان بودید قضیه بیماری ناصرخان به گوش شما قطعاً رسیده بود. چطور از احوال او با خبر می شدید؟ از طریق دوستان فوتبالی به طور جدی پیگیر و البته فوق العاده ناراحت ...
محمد رسول اف پس از خروج از ایران وارد جشنواره کن شد
یمم را گرفتم و تمام دستگاه های الکترونیک را در خانه رها کردم و رفتم... این که می گویم اصلا کار آسانی نیست.... از طریق چند تا از دوستان منتقل شدم به یک جای امن و مدت کوتاهی در آنجا بودم. بعد منتقلم کردند به یک شهر مرزی. مدتی هم آنجا بودم و چند تا از دوستان دیگر کمک کردند که از مرز عبور کنم . او تعریف می کند که در آن سو هم چند روز در یک شهر مرزی اقامت داشته و در نهایت توانسته با کنسولگری آل ...
معروف تر شدن بازیگر کودک فیلم سفر جادویی بعد 34 سال ! + عکس و بیوگرافی سعید شیخ زاده
بیان خاطره ای حین ضبط این فیلم، افزود: همه سکانس ها را دوست داشتم اما سکانسی که می رفتم داخل ماشین لباسشویی برایم از همه سکانس ها جذابتر بود. برای ضبط این سکانس تمامی موتورهای پشت ماشین لباسشویی را از آن جدا کرده بودند اما من از دریچه ورودی سعی کردم وارد ماشین شوم. این بازیگر درباره ترس از ماشین لباسشویی نیز گفت: نه اصلا ترسی نداشتم و دوست داشتم حتی از روی کنجکاوی هم که شده رفتن به داخل ...
شهید رئیسی از جنس سایر سیاست مداران نبود/ امیرعبداللهیان در صبح شام از افتخارات انقلاب اسلامی می گوید
ن کارگردان سینما به شهادت شاعرانه و سینمایی که خداوند برای سیدابراهیم رئیسی و همراهان وی رقم زد اشاره کرد و در ادامه به اثر حسن روح الامین پرداخت و تاکید کرد: قطعا شهدای خدمت خودشان شهادت را در نظر داشتند. سال گذشته برای ساخت فیلمم ماشین و همه زندگی ام را فروختم طوریکه خرج زن و بچه ام را هم نداشتم و نمی توانستم زندگی طبیعی داشته باشم. با توسل به حضرت زهرا (س)؛ یکی از ائمه را واسطه کردم و گفتم ...
نزدیک بود !
.... وقت و بی وقت خانه یکی از دوستانم می رفتم. کاش زیر ماشین رفته بودم و پایم به آن خانه باز نمی شد. نفهمیدم چطور به دام اعتیاد افتادم. خانواده ام بااطلاع از این موضوع اسپند روی آتش شده بودند و مثل سیر و سرکه می جوشیدند. کار به جایی رسید که کمتر خانه می رفتم. آخرین سرقت از دست پلیس فرار کردم . خانه برادرم رفتم. رنگ و رویم پریده بود. فهمید چه دسته گلی آب داده ام. پرسید گوشی تلفن ...
بی بی گل کیست و به رئیسی چه گفت؟
بی بی گل نیز گفت: هیچ گاه فکرش را هم نمی کردم که رییس جمهور به لبد بیاید و برای تکمیل خانه مادرم دستور بدهد. او می گوید: وقتی خبر شهادت آیت الله رییسی را شنیدم به مدرسه ای رفتم که او برای بچه های لبد دستور داده بود تعمیر و درست کنند و با بچه های دانش آموز عزاداری کردیم. منبع : ایرنا رئیسی به اشتراک گذاری ...
شوهرکشی فجیع در تهران/ مادر مرد جوان درخواست نبش قبر کرد
مواجه شدم. او را از قبل می شناختم و مردی بود که در دوران جوانی خیلی به او علاقه داشتم و عاشق همدیگر بودیم. ما سال ها از هم دور بودیم و در اینستاگرام همدیگر را پیدا کردیم. متهم گفت: من با فرامرز درددل کردم. فرامرز گفت طلاق بگیر تا با هم ازدواج کنیم. او خودش برای طلاق همسرش آماده بود؛ اما کیوان حاضر نشد مرا طلاق بدهد. همان موقع بود که فرامرز نقشه قتل را کشید و گفت به کیوان سم بده و با سم ...
فشنگ های مشقی!
. من به اتفاق دو تا از دوستان دبیرستانم رفتم آنجا که حرکت ها و برنامه هایشان را ببینم. آقایی که داشت توضیح می داد، گفت که اینجا هرچه تشکیلات گفت، باید عملی شود. مثلا اگر تشکیلات گفت که فلان خانم یا فلان آقا باید تمام کفش ها را جفت کند، باید بدون بروبرگرد بگوید چشم؛ چون تشکیلات گفته است. آن زمان هم حرکت هایی انجام می شد؛ مثلا بچه ها بروند به فلانی حمله کنند، چون طرفدار امام خمینی است. ...
خبر آزادی خرمشهر ما را از دانشکده افسری به خیابان ها کشاند
به گزارش خبرگزاری صداوسیمای مرکز اردبیل، امیر سیدرضی الدین سیدحاتمی اظهار کرد: دانشجویانی که یک دوره قبل از ما وارد دانشکده رزمی مهندسی ارتش شده بودند، در عملیات آزادسازی خرمشهر حضور داشتند و تعدادی از آنها به شهادت رسیدند. وی افزود: توفیق حضور در عملیات آزادسازی خرمشهر را نداشتم اما 2 بار و در مجموع به مدت 20 ماه در سال های 60 و 61 در جبهه های نور علیه ظلمت بودم و به غیر از من، برادرانم ...
ای کاش من هم یک پروانه بودم
رو گردان های رزمی بودم. از زمانی که از خانه فرار کردم برای اینکه ردمو نزنند از لشکر 17 علی ابن ابیطالب (ع) قم اعزام شدم. هر بار مجروح شدم، پامو نذاشتم تو شهرم که اگر پدر و مادرم بفهمند نگذارند دیگه برم. کار تخصصی ام تخریب چی و غواصی بود. تو یک مقطعی با چند تا از بچه ها تصمیم گرفتیم گروه موزیک لشکر انصار الحسین (ع) همدان را راه بیندازیم. جرقه این کار از آنجا زده شد که روزی بچه های گروه ...
ناگفته های زندگی شهیدموسوی سرتیم حفاظت رئیس جمهور
در بالگرد است؟ مصاحبه می رسد به مرور ساعت های نفسگیر شب واقعه. آن شب برای مردم ایران شب یلدا تکرار شد با دقایقی کشدار و پر از استرس. بر مردم ایران اگر شب یلدای انتظار بود بر خانواده شهدای سانحه بالگرد چطور گذشت؟ فاطمه زهرا از حال و هوای خانه شان در آن شب تلخ می گوید: پدرم در مورد جزییات کارشان به دلیل مسائل امنیتی حرفی نمی زدند. آن روز من در کتابخانه مشغول درس خواندن بودم که گوشی ام زنگ خورد ...
بازخوانی پرونده هولناک قاتل زنجیره ای زنان آبادان در دهه 80؛ فرید بغلانی که بود؟
اتهام آزار زن ها دستگیر شد، به گفته خودش کارگری ساده بود و در خانه پولدارهای شهر باغبانی می کرد، آن دوران بود که به چند زن حمله کرده و به همین خاطر دستگیر شد. او می گفت: بار اول از مجازات در رفت، اما بار دوم به 5 سال زندان محکوم شد. در همان زندان بود که به این نتیجه رسیدم که باید زنان را بکشم. اگر آن ها را فقط کتک می زدم و اذیت می کردم دوباره به زندان می افتادم، اما با کشتن آن ها هیچ مدرکی از خودم بر ...
بیدار شو، خرمشهر آزاد شد
قرار دادیم که طرف سالمتر صورتش را ببینند. داشتیم روی جنازه خاک می ریختیم که دیدم هواپیماها از دور به طرف ما می آیند. نگران شدم این بار بخواهند بمباران کنند. سریع میکروفن را از دست آقای اراکی گرفتم، گفتم بخوابید روی زمین، پراکنده شوید! همه به طرفی رفتند و روی زمین دراز کشیدند. بچه ها می گفتند موقع عبور هواپیماها تیر بارشان کار می کرد. هر روز چند تشییع جنازه برگزار می شد. شهدای شهرستانی را ...
اولین عکس از قاتل سریالی 70 زن و بچه+ ببینید
سلز (قاتل سریالی) زمانی که 21 ساله بوده با زنی 35 ساله وارد رابطه می شود، او زن را به خانه اش دعوت می کند و بعد از برقراری رابطه جنسی او را با چوب بیس بال به قتل می رساند، سپس در نیمه شب به سراغ پسر 4 ساله زن می رود و او را بیدار می کند، او به کودک تجاوز کرده و او را می کشد. تامی لین سلز درباره قتل زن و کودک می گوید: نیمه شب بیدار شدم و دیدم زن بالای سر کیف من است و می خواهد سرقت کند ...
سالگرد ناصر حجازی؛ دروازه بانی که همیشه زنده می ماند
گفت می خواهم بیایم رختکن بگویم کمتر گل بخورید آبرویمان نرود! گفتم می خواهی بیایی روحیه بچه ها را تضعیف کنی؟ لازم نکرده! خودم به رختکن رفتم و گفتم بچه ها من پرسپولیس را می شناسم می توانیم صعود کنیم، دور بعد خلاصه به داخل زمین رفتیم. اولین دوره مربیگری ناصر حجازی به سال 1361 که به عنوان بازیکن مربی فعالیت می کرد و استقلال را نایب قهرمان آن سال کرد و پرسپولیس علی پروین را شکست داد و اولین ...
معرفی فیلم های سینمایی آخر هفته تلویزیون
آنان در منطقه ای از شمال که چند روزی است مدام در حال باریدن است، به رضا و خواهرش اجازه نمی دهد که برای تهیه کپسول اکسیژن پدرشان به خارج از روستا بروند. اما رضا برای زنده ماندن پدرش مجبور می شود برای عبور از رودخانه خروشان دل به آب بزند که ... پژمان بازغی، رضا ناجی، مریم بوبانی، سوگل طهماسبی، ونوس حسن کانلی و پرهام دلدار در فیلم تلویزیونی بچه های طوفان ایفای نقش کرده اند. ...
صدها نفر در پاکستان بر اثر گرمای شدید راهی بیمارستان شدند | مدارس به خاطر گرما تعطیل شد
آنجا شکنجه می شود، اما در این راه تسلیم نمی شود. صدا های زنده باد استقلال کره! از زندان ها به گوش می رسد و این صدا خیلی زود بر کره ای ها تأثیر گذاشت و ... فیلم سینمایی یدو به کارگردانی مهدی جعفری ، جمعه 4 خرداد ماه ساعت 17:00 از شبکه افق پخش خواهد شد. داستان فیلم درباره ماه های آغازین جنگ تحمیلی است. دورانی که خانواده های شهر های مختلف خوزستان به ناچار خانه و کاشانه و همه ...