سایر منابع:
سایر خبرها
داستان زنی که دو شوهره بود
نکشید و از او جدا شدم چرا که قاسم نمی توانست خواسته های مادی و حتی عاطفی مرا برآورده کند. درآمد او برای من که رویاهای زیادی در سر داشتم به هیچ وجه کافی نبود. حدود 8 ماه بعد از طلاق بود که با قادر آشنا شدم. همسر او یک سال قبل فوت کرده بود و من هم برای رهایی از وضعیتی که دچار آن بودم و نمی توانستم حتی مخارج روزانه خودم را تامین کنم بی درنگ با او ازدواج کردم که تقریبا وضعیت مالی مناسبی ...
نی ریز شهر خوبی است با مردمانی خوبتر
چیز ها و نعمت هایی که داشتم، باز در زندگی خلأ چیزی را احساس می کردم که نمی دانستم چیست. خیلی فکر کردم و خیلی کنکاش کردم. یک وقت به خدا گفتم، خدایا! به من کمک کن در اوج استرس های شغلی یک چیزی حالم را دگرگون و خوب کند. من این را عمیقاً از خدا خواستم... رفته بودم هرات خانه ی پدرم که یکی از اقوام مان با بچه اش آمد آنجا. بچه شروع کرد به گریه کردن که برای من نقاشی بکش و من بعد از چندین سال ...
شهیدی که راه شهادت را برای جوانان فامیل باز کرد
انقلابمان رخساره سیاهکالی مرادی، خواهر شهید براتعلی سیاهکالی و متولد 1343 هستم. برادرم در سال 1341 در روستای الموت به دنیا آمد و دو سال از من بزرگ تر بود. در واقع چهار برادر و سه خواهر بودیم. خانواد ه ام در روستای الموت، سنبل آباد قزوین، زندگی می کردند. آن زمان همه، خصوصاً پدرم، خیلی به درس برادرم اهمیت می دادند و او را برای ادامه تحصیل به قزوین فرستاده بودند. پدرم آنجا خانه ای هم برایش خریده ...
جهانبخش: چند سال خوب از فوتبالم باقی مانده است
- اخبار ورزشی - به گزارش خبرگزاری تسنیم ، علیرضا جهانبخش در گفت وگو با سایت فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا)، درباره استقبال از هوادارانی که در قزوین برای دیدنش مشتاق هستند و با او عکس سلفی می گیرند، گفت: وقتی مردم متوجه می شوند که به خانه بازگشته ام، زنگ خانه ما را می زنند. پدر و مادرم در طبقه چهارم زندگی می کنند و من پایین می روم تا چند عکس با مردم بگیرم و با هم صحبت کنیم. این کار را ...
جهانبخش: طارمی و آزمون شگفت انگیزند/ تلاش می کنم در جام جهانی 2026 بازی کنم
به گزارش عصر شنبه منجیل خبر به نقل از ایرنا ، علیرضا جهانبخش در گفت وگو با سایت فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا)، درباره استقبال اخیر هواداران از او در قزوین گفت: هر وقت به خانه می روم، آن ها متوجه می شوند و بعد فقط صدای زنگ در می آید. پدر و مادرم در طبقه چهارم زندگی می کنند، بنابراین من به طبقه پایین می روم، با آن ها عکس می گیرم و صحبت می کنم. حداقل 10 بار در روز این کار را انجام می دهم. سعی می کنم ...
جهانبخش: طارمی و آزمون شگفت انگیزند/ تلاش می کنم در جام جهانی 2026 بازی کنم
به گزارش عصر شنبه ایرنا ، علیرضا جهانبخش در گفت وگو با سایت فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا)، درباره استقبال اخیر هواداران از او در قزوین گفت: هر وقت به خانه می روم، آن ها متوجه می شوند و بعد فقط صدای زنگ در می آید. پدر و مادرم در طبقه چهارم زندگی می کنند، بنابراین من به طبقه پایین می روم، با آن ها عکس می گیرم و صحبت می کنم. حداقل 10 بار در روز این کار را انجام می دهم. سعی می کنم با همه مردم خوب باشم ...
آینده کاپیتان تیم ملی مشخص شد
جهان سلفی بگیرند و با قهرمان شان چند کلمه حرف بزنند. جهانبخش در شروع مصاحبه با سایت فیفا گفت: "زنگ خانه مان پشت سر هم به صدا درمی آید. مردم متوجه می شوند که من به خانه پدرم آمده ام و می آیند که من را ببینند. پدر و مادرم در طبقه چهارم ساکن هستند و من پله ها را پایین می روم تا با هواداران عکس بگیرم و با آنها صحبت کنم. حداقل روزی 10 بار این کار را تکرار می کنم." سایت فیفا می گوید ...
عنوان دار وزنه برداری آسیا: المپیک 2028 هدف مشترک دختران ملی پوش است
قهرمانی آسیا در نوجوانان را هم در کارنامه خود دارم. * در مسابقات کشوری هم خوش درخشیدید؟ بله در این مسابقات چون که انتخابی تیم ملی بود، همه با آمادگی کامل شرکت داشتند. خداراشکر توانستم در وزن 81 کیلوگرم که برای نخستین بار به این وزن آمده بودم، سه نشان طلا کسب کنم. با ثبت رکورد مجموع 196 کیلوگرم قهرمان دسته 81 کیلوگرم نوجوانان قهرمانی کشور شدم؛ یعنی با مهار وزنه های 87 در یک ضرب و ...
ثانیه های پر اضطراب خفگی با آب نبات
تصادفات جاده ای، و سر صحنه های مختلف آنها را زیاد انجام می دادیم. یکم خرداد آخرِ شیفت بود. لباسم را تعویض کرده بودم و داشتم از محل کارم می آمدم بیرون که یکی از همکاران صدایم زد و گفت بدو یک بچه خفه شده است. من داشتم وارد حیاط می شدم که دیدم نگهبان سریع رفت بالای سر بچه. یکی از همکارانم گفت یک بچه دارد خفه می شود سریع بیا. لحظه ای که رسیدم یک پلاستیک دارو و گوشی موبایلم دستم بود و آنها را روی زمین ...
دوست ندارم مردم فراموشم کنند
این بازیگر که حالا سریال بدل به کارگردانی علی مسعودی را از شبکه 3 سیما در حال پخش دارد از وضعیت بازیگران پیشکسوت گلایه دارد و معتقد است که درآمد بازیگری کفاف مخارج زندگی را نمی دهد. منافی ظاهر همچنین خود را یک هنرمند مردمی می داند و تاکید می کند که دوست ندارد مردم او را فراموش کنند. در سال های اخیر به نسبت گذشته کم کار شده اید. این روزها چه می کنید؟ بعد از بازی در سریال بدل به ...
پتی اسطوره فرانسه : از موضوع امباپه خسته شده ایم
، به رادیو RMC گفت: دیگر بس است. فکر می کنم همه از موضوع امباپه خسته شده ایم. او باید کمی از ابرها پایین بیاید و فروتنی خاص مانند آنچه در ابتدای فوتبالش داشت، نشان دهد. من اولین هوادار او بودم، اما این روزها خسته هستم. اگر می توانستم، خودم امباپه را به فرودگاه می بردم تا به مادرید برود. من واقعا حاضر بودم این کار را انجام می دادم. پتی ادامه داد: امشب در فینال برابر لیون اگر او بدرخشد و تیم را قهرمان کند، تمام هفته های بد اخیرش را نجات خواهد داد. ادای احترام به او در هفته گذشته مضحک بود. الان من این حس را ندارم که امباپه تمایل زیادی به حضور در این بازی داشته باشد. ...
Wednesday و نظراتی که با بقیه متفاوت است
رها: اگر بخواهم خودم را به کسی تشبیه کنم، تایلر است. او خیلی دو رو بود و من هم این طور هستم! من در مدرسه دختر خندان و پر شیطنتی هستم، اما در خانه بیشتر در لاک خودم می روم. من هم با ساقی موافقم که ونزدی به عنوان شخصیتی که در همۀ وجوهش یک جور رفتار می کند، در دنیای واقعی نیست! ونزدی یک اکت رفتاری و گفتاری داشت که به نظر من برای هر نوجوانی لازم است. او به مادرش می گفت من نمی توانم پا جای پای تو بگذ ...
بیوگرافی همسر اول شهید شهریاری
همین حساب چندباری اتفاقی به آقای شهریاری هم گفتم شما نمی خواهید سر و سامان بگیرید؟ من دوستان زیادی داشتم و می توانستم معرفی کنم. گفتند گرفتار کار و درس هستم، گفتم شما جوانید بهتر است در جوانی زودتر ازدواج کنید، حالا خودم مجرد بودم، یکبار گفت مگر شما چند سالتان هست؟ گفتم خیلی از شما بزرگترم، واقعا حسم این بود که خیلی از من کوچکتر است. آن موقع بود که سنش را مطرح کرد و گفت متولد 45 است من هم گفتم خب ...
اسرای دشمن به قدری زیاد بودند که بین شان گم می شدیم!
کربلا هستم. چهار سالم بود که پدرم مرحوم شد و سال بعد یعنی زمانی که پنج سال داشتم به همراه خانواده به ایران برگشتیم و در اصفهان ساکن شدیم. در خانواده شش پسر و سه خواهر بودیم که گاهی پیش می آمد که چند برادر همزمان با هم در جبهه بودیم و در یک عملیات شرکت می کردیم. من آخرین فرزند خانواده بودم. با وجودی که برادران تان هم به جبهه می رفتند، مادرتان مشکلی با رفتن شما که کوچک ترین عضو خانواده ...
نمی توانم مسئولیت شوهرم را قبول کنم، طلاق می گیرم
فرانک تصمیم گرفته از شوهرش جدا شود. جدایی آنها زندگی پسرشان را تحت تاثیر قرار می دهد اما فرانک می گوید این بهترین راه رسیدن به آرامش است. فرانک برای اعتمادآنلاین از زندگی اش می گوید. *چند سال است ازدواج کرده ای؟ ما 10 سال قبل ازدواج کردیم. من شوهرم را دوست داشتم. *چرا می خواهی از او جدا شوی؟ شوهرم مردی است که هیچ وقت به آینده فکر نمی کند. او همیشه منتظر ...
بهنوش بختیاری کیست؟
(Behnoosh Bakhtiari) روز 19 می 1975 میلادی در تهران و در یک خانواده پنج نفره با سه فرزند به دنیا آمد. مادرش خانه دار و پدرش کارخانه تولید ابزار ایمنی داشت، برادرش بهزاد و خواهرش تینوش نام است و اصالت خانوادگی ایشان بختیاری می باشد. بهنوش بختیاری، شاگرد ممتاز مدرسه بود و می خواست پزشک شود، اما در کنکور قبول نشد و به اصرار دوستش شقایق سال بعد در کنکور مترجمی زبان فرانسه شرکت ...
تجربه بنیان گذار شرکت پراوا هلث
دنیا رفت. پسرش، یعنی پدر من، در کشوری که حالا بنگلادش نامیده می شود بزرگ شد، اما در سال 1964 بورسیه تحصیلی گرفت و به آمریکا رفت. می خواست شیمی بخواند و بعد به خانه برگردد تا به اداره کسب و کار خانوادگی کمک کند. اما بعد از شروع جنگ استقلال بنگلادش، تصمیم گرفت در آمریکا بماند و استاد دانشگاه شود. من و برادر و خواهرم در شهر روانوک ویرجینیا بزرگ شدیم. خانواده من هر از گاهی به بنگلادش سفر می ...
مرد قهرمانی که به یک دانش آموز خبرنگار هویت و انگیزه بخشید
نمازگزاران و محافظ استاندار مانع شد که به طرف آقای رحمتی بروم که خوشبختانه خودشان من را دیدند و گفتند بعد از نماز حتما به سالن می آیم تا مصاحبه کنی و منتظرم بمان. تا صدای سلام نماز را شنیدم، نفس عمیقی کشیدم و سرم را که بالا آوردم، همه نگاهشان به من بود. خودم را کنترل کردم و در گوشه ای از اتاق ایستادم. وقتی استاندار داخل آمد، هرچقدر توان داشتم به دنبالش دویدم. وقتی من را دید، گفت: شما ...
اعتراف عجیب پسر 17 ساله/ من خطرناک ترین تبهکار هستم
رفتارهای یکی از دوستان هم محله ای ام به کشیدن قلیان و سیگار روی آوردم چرا که وقتی سیگار را لای انگشتانم می گذاشتم، احساس می کردم که بزرگ شده ام. خلاصه در همین حال نیز مصرف مشروبات الکلی را شروع کردم و این گونه از درس و مدرسه بازماندم تا جایی که دیگر مجبور به ترک تحصیل شدم و راه کوچه و خیابان گردی را در پیش گرفتم. آرام آرام با دوستان خلافکارم آشنا شدم و با آن ها به کافه های ...
10 تا بچه دیگر هم داشته باشیم باز هم خوشحالیم
. ساده زندگی می کنیم خانواده علی این سال ها فراز و نشیب های زیادی را با هم پشت سر گذاشته اند، حضور 4 بچه در یک خانه برای همه این سوال را مطرح می کند که چطور این خانواده از پس مخارج زندگی برمی آیند؟ به ویژه آن که این روزها هزینه های زندگی برای یک خانواده دو نفره هم گاه سنگین و تامین نیازهای اولیه دشوار است. علی راز خوشبختی و تداوم زندگی خانوادگی اش را در ساده زیستی ...
اعتراف عجیب پسر 17 ساله / من خطرناک ترین تبهکار هستم!
این ها بخشی از اظهارات نوجوان 17 ساله ای به نام جمشید است که به اتهام زورگیری از راننده تاکسی اینترنتی دستگیر شده بود. این نوجوان سابقه دار درباره ماجرای زورگیری و سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: پدرم نگهبان یکی از مراکز تجاری مشهد است و یک برادر کوچک [...]
خط و نشان کامران قاسم پور برای حسن یزدانی؛ از هیچ کس نمی ترسم!
بار در جام جهانی آمریکا خودم را در این وزن تست کرده بودم و بعد از آن تلاش کردم خودم را به شرایط مطلوب برای این وزن برسانم. وضعیت بدنی من مناسب 97 کیلوگرم نبود و دیدم شرایطم به این وزن نمی خورد. وی ادامه داد: بعد از دو تست ناموفق در 97 کیلوگرم، دیدم وزن سابقم (86 کیلوگرم) با شرایط کنونی من سازگارتر است و بهتر دیدم که در همین وزن کشتی بگیرم. حالا هم آماده ام در هر میدانی که صلاح بدانند ...
رابطه سیاه مرد هوسران با خواهر و دخترخاله شوهردار زنش / این مرد درس عبرت نگرفته بود + عکس و نظرکارشناسی
میکردم میرساند که یک روز توسط یکی از همکارانم متوجه شدم همسرم با یکی از فروشنده ها رابطه برقرار کرده و شوکه شدم ... همسرم را دوست داشتم واز طرفی 2فرزند داشتم بخاطر فرزندانم این دفعه هم سکوت کردم و به روی همسرم نیاوردم چند سال به همین منوال گذشت پسرم 20 ساله و دخترم 15 ساله شدند رفتار شوهرم چند روز بود تغییر کرده بود ساعت 6 بعد از ظهر که میشد یک ساعتی بیرون میرفت و برمیگشت جدیداً یک خانه ...
آدینه با داستان/ دوچرخه
...> یک بار که دور از چشم های همیشه هوشیار مادرم با دوچرخه رفته بودم توی کوچه ی بن بست و برای خودم تمرین می کردم تا بتوانم بدون گرفتن فرمان دوچرخه پا بزنم و تعادلم را حفظ کنم، پیرمرد که هیچ وقت اسم فامیلش را یاد نگرفتم از لای در اشاره کرد بروم نزدیک خانه. برای من که هیچ وقت برای هیچ کسی مخصوصاً همسایه ها کوچکترین جذابیت و اهمیتی نداشتم این اشاره ی همراه با لبخندِ چشم های ریزش که زیر چروک ...
ازدواج اجباری در شبی خاکستری؛ کابوس زندگی مشترک با مردی سه زن دار
زن جوان تنها چند روز مانده به روز عروسی اش فهمید همسر سوم شوهرش است. همه چیز خیلی سریع پیش رفت. اما با اینکه مدت کوتاهی از عقد من و آرش می گذشت بیش از حد به او علاقه مند و وابسته شده بودم. گاهی در روز بیش از 20 بار به او زنگ می زدم یا برایش پیامک می فرستادم. آن شب شوم هم در خانه تنها بودم که دلم هوایش را کرد. خواستم با او تماس بگیرم اما ساعت از نیمه شب گذشته بود. برای اینکه ...
علی اکبریان: ناصر حجازی به من گفت تو زیرآب خودت را زدی!/ در زندان عکس اسطوره استقلال مقابل تخت من بود
.... یادت می آید آن زمان چقدر خوشتیپ بودی؟ گفتم: بله. البته منصور خان پورحیدری و آقا رضا احدی هم همان کنار ناصر خان دفن هستند. تعدادی از بزرگان استقلال حالا در آسمان هستند و اطمینان دارم که جای آنها راحت است. روح همه این عزیزان شاد. برسیم به بازی های باقیمانده استقلال. به نظرم تک تک این دیدارها حکم یک فینال را دارد. با تمام وجود لم می خواهد استقلال قهرمان شود و کاپ قهرمانی را ...
شوق آخرین پرواز
ما برای کارش و راهش رفت من هم با او هم مسیر شدم، من هم دلم میخواست مثل پدر کاری برای مردم خودم کنم، مادر باز مثل همیشه، چون کوه پشتیبان ما و تصمیم من شد. آن روز، اما حال و هوای پدر و خانه فرق داشت، چشمان پدر مثل ستاره می درخشید انگار شوق حادثه داشت، مثل کودکی که قرار باشد بزرگترین آرزویش به واقعیت بپیوندد، رفت مانند پرنده ای که پس از سال ها اسارت با درب های باز قفس اش مواجه شده است و ...
از من فیلم مستهجن در خانه اش گرفت | اگر به خواسته اش تن نمی دادم برای شوهرم می فرستاد
وقتی دیگر نخواستم به خیانتم ادامه بدم ارسلان مرا تهدید کرد که اگر به خواسته اش تن ندهم فیلم های خصوصی مان را برای شوهرم می فرستد. اگرچه صاحب دو فرزند شده بودم اما همواره با همسرم اختلاف داشتم. او همیشه درگیر گرفتاری های کاری و بدهی و طلبکاری هایش بود و توجهی به من و فرزندانم نداشت. به همین دلیل کمبود محبت را با همه وجودم حس می کردم و بیشتر اوقات با یکدیگر مشاجره داشتیم. این کمبودهای عاطفی به جایی رسید که هر کدام از ما مشغول خودش شد و دیگری را فراموش ک ...
سید دلمان برایت تنگ میشود!
زمانی به دیدنش بروم که دیگر دبیر تحکیم نباشم و تنها دانشجویِ دیپماسی باشم. عجب کار اشتباهی کردم.حالا خودم را مذمت میکنم که ای دل غافل!دیدی!شاید تا آخر عمرت دیگر وزیرِخارجهِ شهیدی ندیدی. اعترافِ تلخ آنکه گاهی غرق شدن در حرف های تخصصی دیپلماسی و درس های وزارت امور خارجه باعث میشد نسبت به اقداماتش با دیده نقد بنگرم. دانشجویان عمدع اوقات نسبت به عدم حضورش در دانشگاه ها از رییس جمهور شهید گله میکردند ...
خاطرات هوشنگ ابتهاج
فرزند می گفت و برای دوست دیرینش غصه می خورد. خلاصه سید حسینی گفت که هرچی می خوای بگی بگو، من فقط تلفن کردم که بهت بگم ممکنه امروز فردا یه ساعت دیگه از دفتر قطبی به تو تلفن بکنند... چند وقت بعد خانم فولادوند منشی قطبی بهم تلفن کرد و گفت میشه یه لحظه گوشی رو داشته باشید چون آقای مهندس قطبی می خوان با شما صحبت بکنند. قطبی گوشی رو برداشت سلام و حال و احوال و شما سفر میرید و ما رو نمی برید ...