شهیدی که راه شهادت را برای جوانان فامیل باز کرد
سایر منابع:
سایر خبرها
همسر شهید بابایی: آمریکا شریک جرم جنایات گروهک جیش الظلم است
دولتی داشته باشی. خب برای پسری که تا آن زمان فقط دیپلم داشت، فراهم کردن شغل دولتی کار سختی بود و مادرم سنگ بزرگی بر سر راهش گذاشته بود. من پدرم را در دو سالگی از دست داده بودم. بعد از ازدواج، روح الله برایم هم پدر، هم دوست و رفیق و هم همسر بود. روح بسیار لطیفی داشت، خیلی دلسوز و خانواده دوست بود و احترام پدر و مادر و بزرگترها را داشت. آنقدر با هم رفیق بودیم که وقتی برای ادامه تحصیل تشویقش ...
شاهنامه کتاب خردورزی و احترام است/ تجربه نیکوی شاهنامه خوان بر پرده سینما + فیلم
پدرم آزاد و مادرم خانه دار هستند یک خواهر بزرگ تر از خودم هم دارم که دانشجو است؛ این طور که مادرم تعریف می کند از وقتی که زبان باز کردم و توانستم حرف بزنم ایشان برایم کتاب های شعر کودکانه می خواند. من هم که به شنیدن این شعر ها علاقه داشتم خیلی زود آنها را حفظ می کردم. وی افزود: نخستین بار در دوره پیش دبستانی بود که با کمک مادر شعرهایی از شاهنامه را حفظ کردم. داستان های شاهنامه و لحن حماسی ...
من راحت ترین خواب هایم را اینجا داشته ام/ 2 فیلم در راه اکران
رد در ایران بماند و در دیالوگی بعد از آنکه پدرش او را در ایران پیدا کرده است، عنوان می کند من راحت ترین خواب هایم را اینجا داشته ام . می دانیم که بوشهر در گذشته مستعمره اسپانیا به شمار می رفته اما در این فیلم می بینیم پس از این همه سال یک اسپانیایی جذب آداب و رسوم آن جا شده و زندگی با آرامش در ایران را انتخاب می کند. کد خبر 6117164 سید امیر شایان حق ...
طلاق از زن پول دوست بعد از 18 سال زندگی مشترک
پژمان با اینکه می گوید همسرش را دوست دارد؛ اما تصمیم گرفته از او جدا شود. این مرد درباره دلایش برای طلاق به اعتمادآنلاین توضیح می دهد. *چند سال است با همسرت ازدواج کرده ای؟ 18 سال قبل با هم ازدواج کردیم و زندگی خوبی داشتیم؛ اما زنم همه چیز را خراب کرد. *چرا فکر می کنی همسرت زندگی ات را خراب کرده است؟ او به دلیل اینکه خیلی پول دوست است، دست به کارهایی زد ...
شهید اصغر توکلیان پور ؛ حس کرد که نشستن در خانه خیانت است
بزرگ این مکتب: شهید حاج قاسم سلیمانی ، تا حیات، رنگ و بوی شهادت نگیرد و شهیدگونه نشود، شهادت، چون پیک و پیام توفیق دوست، از راه نمی رسد... اصغر، در یکی از روزهای سال 1339 در جمع گرم و صمیمی خانواده ای کارگری در بندر ماهشهر به دنیا آمده و تنها پنج بهار ا ز عمرش گذشته بود که طعم تلخ یتیمی را چشید و زیر سایه مهر مادر، بزرگ شد. هفت ساله بود که راهی مدرسه شد و تحصیلات خود را تا سال سوم نظری ...
جنایت هولناک دختر جوان علیه پدر و خواهرش
مرتب نیست و اجازه نداد شهاب به دیدن پدرم برود. دقایقی بعد هم او خداحافظی کرد و رفت. بعد از رفتن شهاب پدرم به خانه من آمد و گفت قرار است دوستانش به دیدار او بیایند و چون خانه خودشان به هم ریخته بود از من خواست میهمانانش را به خانه من بیاورد من هم قبول کردم و خودم هم به خانه دوستم رفتم. اما ساعتی بعد وقتی برگشتم با اجساد خونین پدر و خواهر ناتنی ام روبه رو شدم. با این که دختر ...
مصائب دختران 18 ساله ی ایرانی در دهه ی 40 / برزخ نوجوانی برای دختران همیشه سخت تر از پسران است؟
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین ، به نظر می رسد برزخ نوجوانی برای دختران ایران همیشه سخت تر از پسران گذشته است؛ چه به لحاظ تغییرات فیزیکی و هورمونی و چه به لحاظ تغییر رفتار خانواده و جامعه در قبال آنان. معضلی که البته در دهه های اخیر و با بالا رفتن سطح آگاهی خانواده ها و جامعه کم رنگ تر شده است. اما در دیروز این سرزمین (و حتی هنوز در برخی خانواده ها) دختربچه های ملوس ...
(عکس) بازیگر نقش کبری دختر عقب افتاده سریال خواب و بیدار بعد از 22 سال
کاراته خشن تر از آن است که یک دختر بخواهد به آن بپردازد. به همین خاطر این رشته را نیمه کاره رها کردم در حالی که خیلی دوست داشتم آن را به شکل حرفه ای ادامه دهم در کنار ورزش های مختلفی که انجام می دهم علاقه زیادی به مدیتیشن و یوگا دارم و در روز حدود بیست تا سی دقیقه را صرف این کار می کنم. این موضوع باعث می شود که تمرکز بیشتر را در زندگی برای انجام کارهای مختلف به دست بیاورم و بتوانم با آرامش به کارهای مختلفم بپردازم. ...
درباره همت فاطمه سریر پور در کارآفرینی و احیای صنایع دستی منطقه اش؛ خودم را باور کردم
آن ماشین انجام می شد. در کل، تصویری که از خانه پدری ام دارم این است که خانه ما به نوعی پاتوق اهالی برای کارهای مختلف بود، چون نگاه پدرم این بود که آدم باید خیرش به دیگران برسد. پدرم همیشه به من میگفت دوست دارم یک روز یکی از زنان موفق کشور شوی تا به مملکت خدمت کنی. این گفته سرلوحه زندگی من قرار گرفت و متوجه شدم پدرم آدمی است که آبادی روستا را بر هر چیزی ترجیح می دهد و سعی می ...
پیدا شدن جسد دختر 7 ساله در بیابانهای هشتگرد / جزئیات
. راننده سرویس مدرسه می گفت : خودروی پراید چنان سرعتی داشت که ابتدا به در پارکینگ برخورد کرد بعد دنده عقب گرفت و با همان سرعت خارج شد طوری که نتوانست از روی پل رد شود و خودرو از جدول پرید! وقتی همسرم به من اطلاع داد که بچه گم شده من به سرعت از سمت مترو که به تهران میرفتم به خانه برگشتم. فکر می کردیم شاید در چاله آسانسور افتاده باشد و آنجا را بررسی کردیم اما تنها شکی که باقی ماند این بود ...
دختر 16 ساله عاشق مرد 32 ساله شد ! / در خانه این مرد چه گذشت که دختر به کلانتری پناه برد
بسیار خوشحال بودم تمام اوقاتم و تنهای هایم با گوشی سپری می شد طوری که دیگر در خانه هیچ کاری انجام نمی دادم و برای همین بارها سر همین موضوع مادرم مرا سرزنش می کرد تا جایی که دیگر پدرم هم مطلع شد و برای مدتی گوش را ازمن گرفتند اما بعد از مدتی با اصرار های زیاد گوشی را از مادرم گرفتم و در به صورت اتفاقی با مردی که می گفت 32سال سن دارد آشنا شدم او مدعی بود که قبلا ازدواج کرده و چون ازدواجش سنتی بود بعد ...
داستان زنی که دو شوهره بود
داشت ولی قادر هم فقط نیازهای مالی مرا برآورده می کرد حتی گوشی تلفن گران قیمت برایم خرید و من هم به برخی از خواسته هایم رسیدم . با وجود این قادر مدام در بیرون از منزل کار می کرد و زیاد به نیازهای جدی عاطفی من توجهی نداشت چراکه او 20 سال از من بزرگ تر بود و زمانی که از سرکار به خانه باز می گشت از شدت خستگی هنوز سفره شام را جمع نکرده بودم او به خواب می رفت. در این شرایط بود که بیشتر از گذشته ...
بی صبرانه منتظر شهادت بود
به گزارش ایسنا، متن پیش رو گفت وگوی جوان با همسر شهید فراجا سرگرد مهدی یزدی است که در ادامه می توانید بخوانید: پنج روز قبل از شهادتش ما را به گلستان شهدا برد. می گفت من اینجا خیلی آرامش می گیرم. نگاه به چهره آقامهدی انداختم، تمام صورتش غرق اشک شده بود. گفت نترس تو دعا کن من به آرزویم برسم. من خیلی از شهدا خواسته ام که مرا به آرزویم برسانند. این ها بخش هایی از صحبت های سرگرد شهید مهدی یزدی است. شهید مهدی یزدی در تاریخ 14 اردیبهشت 1402، حین انجام مأموریت مورد حمله شرور قرار گرفت و به شهادت رسید. در ادامه با فهیمه یزد ...
سخت ترین روزهای چشم انتظاری | روایتی از دیدار با جنگلبان شهید تالش
شهید حلقه اشک در چشم داشت، البته این غم ها کوچک بود برای به راه افتادن بساط گریه بانوی رشید این قصه. اما داستان وقتی به روایت شهادت حاج قاسم رسید گریه اش به راه افتاد و گفتارش منقطع شد. دو روز قبل با دختر شهید تماس گرفتم تا شهادت رئیس جمهور را تسلیت بگویم. حدس می زدم بهشان سخت گذشته باشد. مادر در نماز بود. چند دقیقه بعد، آن ها مجدد تماس گرفتند. مادر بود. تسلیت گفتم. او هم تسلیت گفت و داشت ...
سریال جنگل آسفالت قسمت 10 ؛ تراژدی مادر و پسر
بتوانم بدهی خود را پرداخت کنم. در انتها پلیس سیمین را به خاطر امضای جعلی بازداشت کرد. فرشته، خواهر پاشا به خانه هنگامه رفت تا برای برادرش خواستگاری کند اما هنگامه قبول نکرد و با برخورد تند او را بیرون کرد. نکات ریز قسمت 10 جنگل آسفالت از جزئیات سریال می توان به این صحنه ها اشاره کرد اشاره کرد وقتی هنگامه پسر را در حال خواب دید سرش روی پای مادرش گذاشت و گفت می ...
پیام شهدا| زینب گونه زندگی کنید
نگران فردا بودند من با امام خمینی میثاق بستم و به او وفادارم، زیرا که او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مرا بکشند و زنده ام کنند دست از او نخواهم کشید راه سعادت بخش حسین (ع) را ادامه دهیم و زندگی کنید. خدایا بارالهی معبودا، معشوقا، مولایم من ضعیف و ناتوان دوست دارم چشمهایم را دشمنان در آورند. مادر عزیزم من خیلی شما را اذیت و آزار دادم. مادر جان مرا ببخش مبادا بعد از رفتن من گریه و زاری ...
مرگ تلخ پسر 2 ساله در تشت آب حمام در غیبت مادر
را که خواب بوده اند در خانه تنها گذاشته بود. اما پس از رفتن مادر پسر بچه از خواب بیدار شده و از آنجا که به دلیل مشکلات حرکتی هنوز چهاردست و پا می رفته به سمت حمام رفته و ناگهان با سر به داخل یک تشت پرآب که وسط حمام بوده افتاده است اما نتوانسته خود را بیرون بکشد. خواهر ده ساله اش ناگهان متوجه شده برادرش در اتاق نیست و او را در حمام پیدا کرد. دخترک بلافاصله برادرش را بیرون کشید و با سروصدا از همسایه ها کمک خواست اما بعد از رساندن وی به بیمارستان مرگ کودک تأیید شد. بدین ترتیب در بازرسی از محل حادثه اظهارات خانواده تأیید و پیکر کودک برای مشخص شدن علت دقیق مرگ به پزشکی قانونی منتقل شد. ...
دختر جوان و نامزدش در برابر اتهام قتل پدر و دختر خردسال
. ما چهار خواهر و برادر از همسر اول پدرمان بودیم. بعد از فوت مادرمان، پدرمان با زنی دیگر ازدواج کرد و رعنا به دنیا آمد. روز حادثه شهرام نامزدم به خانه من آمده بود چون من مریض بودم. وقتی که داشتیم از خانه بیرون می آمدیم شهرام گفت می خواهد پیش پدرم برود و به او عرض ادب کند؛ اما نامادری ام گفت خانه نامرتب است. شهرام هم جلوی در پدرم را دید و بعد ما به سمت در خروجی رفتیم. جلوی در دو نفر از دوستان پدرم ...
چرا گیلان مغضوب رضاشاه بود؟/ ماجراهایی از روزهای اشغال ایران
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب کتاب پیر پرنیان اندیش، جمع آوری خاطرات هوشنگ ابتهاج توسط میلاد عظیمی و عاطفه طیه است که در سال 1391 توسط انتشارات سخن منتشر شد. هوشنگ ابتهاج در این کتاب به خاطرات خود در مواجهه با سؤالات گردآورندگان می پردازد. این کتاب در دو جلد و بیش از هزار صفحه منتشر شده است. انتخاب روزانه بخش هایی کوتاه از این کتاب را در سی قسمت برای علاقه مندان به تاریخ منتشر خواهد کرد. - استاد آشنایان شما خانواده شما رضاشاه رو دوست داشتن؟ نه، خوب نبودن باهاش، می ترسیدن ازش اگه می خواستن حرفی بزنن پچ پچ می کردن با اینکه اون زمان میکروفون نبود ا ...
نی ریز شهر خوبی است با مردمانی خوبتر
چیز ها و نعمت هایی که داشتم، باز در زندگی خلأ چیزی را احساس می کردم که نمی دانستم چیست. خیلی فکر کردم و خیلی کنکاش کردم. یک وقت به خدا گفتم، خدایا! به من کمک کن در اوج استرس های شغلی یک چیزی حالم را دگرگون و خوب کند. من این را عمیقاً از خدا خواستم... رفته بودم هرات خانه ی پدرم که یکی از اقوام مان با بچه اش آمد آنجا. بچه شروع کرد به گریه کردن که برای من نقاشی بکش و من بعد از چندین سال ...
مادر شهیدان زین الدین: شهادت رئیسی مانند فرزندانم غریبانه بود
شنیدم گویی دوباره خبر شهادت بچه هایم را به من دادند. وی با بیان اینکه وقتی با آیت الله رئیسی دیدار کردم ایشان میخواستن بروند بنابراین به رسم ادب با بنده سلام و احوالپرسی کرده گفتند برایم دعا کنید ، تصریح کرد: شهادت آیت الله رئیسی ضربه ای به پیکره اسلام، ایران و به ویژه خانواده شهدا است. این مادر شهید با تاکید بر اینکه خانواده شهدا همیشه دعاگوی شهید رئیسی هستند، تصریح کرد: وقتی ...
محاکمه دخترجوان و نامزدش به خاطر قتل عام خانواده بهاره + عکس
نامزدم به خانه مان آمده بود تا مرا به دکتر ببرد. اما یکباره منصرف شدم. شهرام می خواست به خانه اش برگردد .او از من خواست تا پدرم را ملاقات کند .اما زن دوم پدرم گفت خانه مرتب نیست و بهتر است نامزدم به آنجا نرود .همان موقع آیفون در را زدند و یک نفر گفت که با پدرم کار دارد .به همین خاطر شهرام خداحافظی کرد و از خانه ما بیرون رفت. پدرم وقتی مقابل در می رفت به من گفت چون خانه خودشان مرتب نیست در واحد همکف ...
شهیدی که آرزویش دفن شبانه بود
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی سفیرافلاک، شهید ناصر موسیوند، از شهدای پایگاه مقاومت مسجد امام سجاد(ع) شهرستان بروجرد است که در هنگام شهادت 21 سال سن داشت. آرزوی او این بود که مانند حضرت زهرا(س) شهیده راه ولایت، مراسم دفن او هم شبانه باشد. قضیه جالبی که راجع به ایشان پیش آمد و شبیه معجزه بود این است که ناصر در چهارم دی سال 65 در عملیات کربلای 4 به شهادت رسید، ولی جنازه اش به دست آنها ...
گرامیداشت سالروز آزادی خرمشهر با عنوان تجدید خاطره
مانند آن مادرانی که جوان هایشان در راه خدا داده اند و خم به ابرو نیاوردند، چه جوان هائی که من ناخن چیده آن ها نیستم. پدرم، پدر مهربانم که خدا می داند چقدر تو را دوست می دارم. اما خدا و مکتب اسلام را بیشتر دوست دارم چون هرکس این دو را نداشته باشد هیچ ندارد. خواهرانم شماها صبر انقلابی داشته باشید و زینب وار مانند حضرت زینب(ع) که با همه رنج و مشقت و عزیزانی را چون حسین (ع) و ابوالفضل(ع) و ...
نامه هایی برای خوانده شدن
کم مادرم کار پیدا کرد، به خانه مردم می رفت و کار می کرد و بعدها هم پرستار یک پیرزن شد. من دیگر بزرگ شده بودم و به دبیرستان می رفتم. همه می گفتند درسم خوب است و خودم هم درس خواندن را دوست داشتم. یک وقت هایی به سرم می زد درس را ول کنم و فقط کار کنم تا کمک خرج خانه باشم، ولی این کار را نکردم. نمی دانم شاید خودخواهی بود یا هر چیز دیگر، ولی می دانستم اگر درس نخوانم عاقبتم شبیه به مادرم خواهد شد. همان ...
ناگفته های زندگی شهید موسوی؛ سرتیم حفاظت رئیس جمهور
م تماس گرفتم. ما دوبار یتیم شدیم گفت وگوی ما با دختران شهید موسوی در بخش آخر به مرور پلان اول می رسد؛ آن ساعت ها و دقایق بسیار بسیار پر اضطراب بود. همه فامیل محبت کردند و آمده بودند کنار ما و تا صبح پای تلویزیون و اخبار بودیم. هی خبر می رسید ما امیدوار می شدیم. اما کمی بعد امیدمان ناامید می شد. همه مان تا لحظه های آخر امیدوار بودیم که پدرم و باقی همراهان زنده باشند. اما لحظ ...
دلِ دریایی شهید دریانوش
... حال همه مان مانند پدرم است از او درباره پربازدید شدن تصویری غم انگیز از پدر شهید خلبان دریانوش هنگام دیدن بنر نصب شده پسرش روی دیوار منزل می پرسم که می گوید: حال همه ما همان طور است. مادرم هم آتش است. من هم الان نشستم بیرون، چون داخل خانه مان هنوز فقط گریه شنیده می شود. محسن، 2 پسر داشت که دوقلو هستند. آنها 14 ساله اند. همسرش هم فرزند شهید رضایی بود. آنها یک خانواده مانوس با شهادت ...
دوست ندارم مردم فراموشم کنند
زنی است که پسرش به جبهه رفته و شهید می شود. همرزم این شهید که اسیر شده، سال ها بعد نامه ای از او برای مادر می آورد که حالا به آلزایمر مبتلا است. نقش این مادر شهید را خودم بازی می کنم. این همان فیلمی است که قرار بود در لبنان بسازید؟ بله. لبنانی ها اول گفتند همه هزینه ها با ماست و شما فقط فیلمت را بساز اما بعد هزینه هایی مثل خرید بلیت را باید خودم متقبل می شدم. در نتیجه، تصمیم گرفتم ...
شهیدی که عراقی ها هم برایش ختم گرفتند
: یکی دو روز قبل از شهادت عباس، هوای پادگان دو کوهه را کردیم با هم از اندیمشک پیاده رفتیم آنجا؛ بین راه نوحه می خواندیم و گریه می کردیم. روی پل دوکوهه که رسیدیم، عباس گفت خواب اکبر محمدی بخش (یکی از دوستان صمیمی عباس که سال 1372 بر اثر تصادف از دنیا رفته بود.) در خواب خیلی با هم صحبت کردیم. من از شهدا می گفتم و او از اخبار آن طرف، از او پرسیدم اکبر! شما دوکوهه هم می آیید. گفت خداوند بالای سر دوکوهه ...