سایر منابع:
سایر خبرها
جهانگیری: منفی بافی هم حدی دارد
...> جهانگیری ادامه داد: کشور ما، کشوری است که کانون ثبات، امنیت و آرامش منطقه است و مردم به آینده شان امیدوار هستند. وی با بیان این که تولیدکنندگان کشور را می شناسم، اضافه کرد: پنج سال وزیر صنعت بودم که در آن پنج سال رشد صنعتی کشور دو رقمی بوده است. معاون اول رئیس جمهوری یادآور شد: در همان زمان اگر از من سوال می کردید چه تعداد واحد صنعتی مشکل دار را تعطیل داریم حتما می گفتم ...
روایتی از شب پیرمردها و شوخی های رهبر معظم انقلاب
. شاعران هندی و پاکستانی هم در همان ردیف نشسته اند. شاعران آثاری را که می خواهند به آقا تقدیم کنند، امضا می کنند به نام و کنارشان می گذارند تا وقت گپ و گفت تقدیم کنند. جوان ترها کتاب های تازه چاپ شده را باذوق بیشتری در دست گرفته اند. سن و سال گذشته ها هم از همین شوق و شور، تأثیر می گیرند. در میان صف ها، امید مهدی نژاد کارت ملی اش را برای امانت نگه داشتن مکان نشستن روی زمین گذاشته است ...
ماجرای پهن شدن سفره عقد در زندان رجایی شهر
یک اتفاق جالب و شاید نادر است؛ ازدواج یک جوان محکوم به قصاص. او در بدترین شرایط است ولی امیدش را هرگز از دست نداده و به خدا توکل کرده است. وارد اتاق مدیر زندان رجایی شهر می شویم و اندکی را به گفت و گو با وی می پردازیم. عروسک های زیبا و کارهای دستی زندانیان توجه هر کسی را که برای اولین بار وارد زندان می شود به خود جلب می کند." زندان اگر چه بد است و هتل نیست؛ اما بسیاری از ...
کنعانی زادگان: از سوی مسئولان پرسپولیس تهدید شدم!
حاضر شده بود گفت: من دو فصل و نیم با پرسپولیس قرارداد داشتم و فکر می کردم نیم فصل از آن باقی مانده است. اول به باشگاه و سپس به سازمان لیگ رفتم که متوجه شدم قراردادی با پرسپولیس ندارم. سپس نزد مسئولان پرسپولیس رفتم و به آنها گفتم با شما قرارداد ندارم و فکرهایم را می کنم و به شما خبر می دهم. وی در پاسخ به سوال دیگر خبرنگار فارس مبنی بر اینکه آیا صحت دارد شما شرط کاپیتانی پرسپولیس را مطرح ...
از بچگی استقلالی بودم!/ حق انتخاب نداشتم که به پرسپولیس رفتم!
پسندید و خواست که به پرسپولیس بروم. با توجه به اینکه حق انتخاب نداشتم، مربیان گفتند به این تیم بروم چون شرایط خوبی برای پیشرفت دارد. همانطور که گفتم حق انتخاب نداشتم و متوجه نشدم که چه اتفاقی افتاد. برای پرسپولیس یک بازی هم نکردم و پس از آن به پرتغال رفتم. الان خدا را شکر می کنم که به استقلال پیوسته ام و دیگر دوست ندارم حرف و حدیثی برایم بوجود بیاید. دوست دارم به آینده ام و پیشرفتم فکر کنم. امسال سال ...
خدا کند حاج احمد برگردد
پاکستانی هم در همان ردیف نشسته اند. شاعران آثاری را که می خواهند به آقا تقدیم کنند، امضا می کنند به نام و کنارشان می گذارند تا وقت گپ و گفت تقدیم کنند. جوانتر ها کتاب های تازه چاپ شده را با ذوق بیشتری در دست گرفته اند. سن و سال گذشته ها هم از همین شوق و شور، تاثیر می گیرند. در میان صف ها، امید مهدی نژاد کارت ملی اش را برای امانت نگه داشتن مکان نشستن روی زمین گذاشته است. بگو بخند شاعر ...
خرداد 60 به روایت مسئولان سابق اطلاعاتی
رجوی اصلاً زیر بار این بند 4 نمی رفت که منظور خودش بود. این جمع بندی سال 54 است، همین شد که آقای محمد محمدی را کنار گذاشتند. یعنی درون زندان این بایکوت صورت گرفت. این روش ها بعدها در بیرون نیز ادامه یافت. سرعت انقلاب بالا بود، کسی نمی توانست و اصلاً وقت این نبود که بخواهند تحول ایدئولوژیک ایجاد کنند. مسعود رجوی همان گونه که در زندان یکه تاز بلامنازع بود، وقتی بیرون آمد نیز ابتکار را به دست گرفت و ...
هومن سزاوار: نه آنقدر کوچک بودم که بخشیده شوم و نه آنقدر بزرگ که کسی برایم کاری کند!
ضداخلاقی نداشتند. بله. حق با شماست. مشکل این بود که من نه آنقدر کوچک بودم که مورد بخشش قرار بگیرم و نه آنقدر بزرگ که افراد قدرتمند و بانفوذ برایم وساطت کنند و ریش گرو بگذارند تا اسمم از لیست سیاه بیرون بیاید. * پس بالاخره مشکل چطوری حل شد؟ دی سال 93 به صورت کاملاً اتفاقی آقای محسن رجب پور را در مرکز تجاری ولنجک دیدم. جویای حالم شد و گفت: "چرا نیستی"؟ تمام اتفاقات را به او گفتم. من را به دفترش ...
راننده ای در جاده مهمانی خدا
که با دهان روزه این روزها در محور علی ابن موسی الرضا فرمان به دست دارد. همسفر او در محور ساری به مشهد شدم. علیرضا صفری بیست سال است که پشت فرمان اتوبوس کار می کند و به قول خودش این روزها توفیق همراهی زائران علی بن موسی الرضا را دارد.از چهره زرد و زار و لب های خشک او می توانی بفهمی که خستگی کار و روزه داری رمقی برایش نگذاشته اما چشمان پر امید و گرمای لحنش در وصف روزه داری، گرسنگی و تشنگی ...
ناگفته های چهره های اطلاعاتی بازنشسته منافقین
هم خوانده اند. به واقع چه اتفاقی افتاد که خشونت در جامعه و فضای سیاسی کشور گسترش پیدا کرد و مردم شاهد ترورها و انفجارهای مختلف بودند و چرا جوانان این کشور هزینه دادند. برای شروع باید به این سوال پاسخ داد که چرا سازمان دست به اسلحه برد؟ صباغ پور با این مقدمه از اکبر طاهری، کارشناس ارشد پرونده سازمان خواست تا حرف هایش را آغاز کند. روایت اول؛ اکبر طاهری سال 42 و وقایع قبل از آن ...
از غزل طنز فیض تا قصیده حدادعادل / چه شعرهایی در محضر رهبر معظم انقلاب خوانده شد
که مفهوم قعود تو قیام است پرسید طبیبم که پس از رفتن یارت وضع تو اعم از بد و از خوب کدام است از این که چه آمد به سرم هیچ نگفتم گفتم دل من سوخت، نفهمید کجام است. محمدکاظم کاظمی از شاعران افغان شعرش را به نوجوانان کارگر هموطنش تقدیم کرد: دیدمت صبحدم در آخر صف ، کوله سرنوشت در دستت کوله باری که بود از آن پدر، و پدر رفت و هِشت ، در دستت گرچه با ...
استعدادهای فوتبال محمودآباد به خوبی کشف نمی شوند/ عاشق فوتبالم/ از صدای خمپاره 120 می ترسیدم
آدم معروفی بازی کردی؟ بهروز: سال 59 در نفت که به واسطه پدرم بودم میهمانانی که در آنجا بودند برای دیدن بازی ما آمدند . جعفر نامدار رییس وقت شرکت نفت ، از داوران معروفی بود که میخواست مرا با خودش ببرد. همیشه می گفت زمانی بهروز وارد تیم می شود . موقعیت هایی که برایتان در مسیر پیشرفت به وجود آمد چگونه بود؟ کوروش : شاید عدم استفاده صحیح از همان موقعیت ها بود که نتوانستم ...
سجاده دعا در همنشینی های شبانه
فعالیت است در این باره می گوید: از ابتدای ماه مبارک رمضان در این فکر بودم که چگونه از این ایام پر فضیلت استفاده کنم و روح و روان خود را پاکسازی و در عین حال به مردم محروم کمک کنم که خوشبختانه با برنامه ای که شهرداری گذاشت در یکی از این مجتمع ها مشغول به فعالیت شدم. وی اضافه می کند: خداوند تبارک و تعالی در این ماه عزیز دوست دارد که بندگانش یار و مددکار فقیران و مستمندان باشند و صله رحم انجام دهند ...
جهانگیری: منفی بافی هم حدی دارد؛ اجازه ندهیم فضای امید از بین برود
...، کشوری است که کانون ثبات، امنیت و آرامش منطقه است و مردم به آینده شان امیدوار هستند. وی با بیان این که تولیدکنندگان کشور را می شناسم، اضافه کرد: پنج سال وزیر صنعت بودم که در آن پنج سال رشد صنعتی کشور دو رقمی بوده است. معاون اول رئیس جمهوری یادآور شد: در همان زمان اگر از من سوال می کردید چه تعداد واحد صنعتی مشکل دار را تعطیل داریم حتما می گفتم تعدادی واحدهای صنعتی کشور مشکل دارند و ...
می گفت شهادت در جوانی خوش و لذتبخش است
زندگی از این صفات حسنه بهره ببرم. شهید کامران پنج بار به دفاع از حرم اهل بیت اعزام شده بود، وداع آخرتان تفاوتی با چهار بار قبل داشت؟ بار آخر طور خاصی بود. لحظه آخر که از در می رفت بیرون گفت سادات برای همیشه خداحافظ! من ناراحت شدم و گفتم تو ول کن این حرف ها نیستی. اما ته دلم هم احساس کرده بودم که این خداحافظی اش با همیشه فرق دارد. به هر حال محمد رفت و قرار بود 45 روز در منطقه باشد. گذشت ...
قاتل بازیکن سایپا اعتراف کرد+عکس
معاون مبازه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ از دستگیری افغان هایی که اقدام به قتل بازیکن باشگاه سایپا کرده و جسدش را از چاهی حلق آویز کرده بودند، خبر داد و گفت: عاملان این جنایت، تا کنون دست کم دو جنایت دیگر نیز مرتکب شده اند. به گزارش کاپ،در تاریخ 15 مرداد سال 92 فردی با مراجعه به کلانتری 133 شهرزیبا به مأموران اعلام کرد که پسرش به نام امید 22 ساله از خانه خارج شده و پس از چند ...
توصیه های رمضانی آیت الله مجتهدی
از کسی پول قرض بگیرم، ولی با خودم گفتم اگر پدرم به من کمک نمی کند، خدا را که دارم، از نماز برگشتم در حالی که پولی نداشتم و نمی دانستم با چه رویی منزل بروم. به منزل که رسیدم پستچی پشت در ایستاده و حامل نامه ای بود، اسم مرا صدا زد و نامه را به من داد، نامه را باز کردم و دیدم دایی ام مبلغ 15 تومان برایم حواله کرده بود، توکل به خدا این گونه انسان را از شر شیطان نجات خواهد داد. وی با اشاره ...
مسعود فراستی: من حکومتی هستم!
... این قدر پررنگ نبود ولی منفور بودم. تاریخ را نگاه کن و مجله ها را ورق بزن. در هفت جیرانی راجع به فیلم جرم کیمیایی لغتی را گفتم که همه اینها مرا خلع لباس کردند. هنوز هم فکر می کنم آن لغت درست بود. اولین بارم نیست. در هفت جیرانی از فیلم هایی دفاع نکردم و به فیلم هایی حمله کردم که همه دنیا از آن دفاع کرده بودند، جدایی نادر از سیمین یکی از آنها بود. همان جا هم برای این آقایان منفور بودم. از این ...
حرف های بی پرده رامبد جوان
درگیر بیماری سرطان است؟ بله ، این مهم است که نشان بدهیم زندگی کردن، جنگیدن و مبارزه کردن باحال بد است. نمی توانیم بنشینیم و در انتظار این باشیم که چه زمانی همه چیز خوب خواهد شد، مدام گلایه داشته باشیم که پول ندارم. ماشینم خراب شده است. حالم هم بد است. آنجا هم که فلان مشکل را دارم بنابراین من یک آدم بدشانس هستم. خیر این طور نیست تو بدشانس نیستی، بلند شو، مدیریت کن و این حال بد را درست کن ...
هوملز: در تیم ملی، بازیکنانِ دریبل زنِ کمی را در اختیار داریم؛ بازیکنان هجومی باید بیشتر ریسک کنند
خبرنگار : آقای هوملز، همه درباره بازی با ایرلند شما صحبت می کنند، اما قرعه کشی جام حذفی آلمان انجام شد. قرعه ها را مشاهده کردید؟ چیزی نظر شما را به خود جلب کرد؟ هوملز : بله، قرعه ها را مشاهده کردم. اولین واکنشم به قرعه ها این بود: "اوه، پس در اولین دور جام باید با اینتراخت ترایر بازی کنیم". ترایر با دورتموند بازی خواهد کرد. در اولین لحظات هنوز فکر دورتموند در سرم بود. حتی به خودم گفتم ...
دردسر رابطه غیر شرعی برای دختری که 8 سال بزرگتر از پسر بود
یکدیگر قرار بگیریم تا بتوانیم لحظاتی با هم صحبت کنیم. این آشنایی در حالی به ارتباطات پنهانی کشیده شد که ارژنگ مدام به من ابراز علاقه می کرد تا این که چند روز بعد او موضوع خواستگاری و ازدواج را به میان کشید اما من که متوجه شده بودم ارژنگ از من 8 سال کوچک تر است به او گفتم این ازدواج ممکن نیست وما نمی توانیم با یکدیگر ارتباط داشته باشیم. از سوی دیگر شرایط ما کاملا متفاوت بود و از نظر خانوادگی ...
حمید گودرزی: وقتی که من عاشق شدم...
همان کارها، دوستان و همکلاسی ها و استادانم معتقد بودند که من می توانم در کار بازیگری موفق باشم. نمره های درسی ام هم نمره های خوبی بود. خودم هم کم کم علاقمند شده بودم. بنابراین سعی کردم که به این کار خیلی بیشتر بپردازم و بیشتر مطالعه و کار کنم و بالاخره با مسافری از هند بین مردم شناخته شدم. البته قبل از آن هم در کارهای دیگری کار کرده بودم اما مسافری از هند بیشتر از همه دیده شد. البته خیلی ها هم ...
تو مرا با خویشتن آشنا کردی
کویر تو را شکافتم و در اعماق قلبت و روحت شنا کردم و احساسات خفته و ناگفته خود را در آن یافتم. قبل از آن خود را تنها می دیدم و حتی از احساسات و افکار خود خجل بودم و گاهگاهی از غیرطبیعی بودن خود شرم می کردم اما هنگامی که با تو آشنا شدم، در دوری دور از تنهایی به در آمدم و با تو هم راز و همنشین شدم. ای علی! تو مرا به خویشتن آشنا کردی. من از خود بیگانه بودم. همه ابعاد روحی و معنوی خود را نمی ...
سبک زندگی اسلامی در منظر امام حسن(علیه السلام)
امام حسن(ع) است اَنس می گوید: روزی در محضر امام بودم که یکی از کنیزان ایشان با شاخه گلی در دست وارد شد و آن گل را به امام تقدیم کرد. حضرت گل را از او گرفت و با مهربانی به او فرمود: برو، تو آزادی! من که از این رفتار حضرت شگفت زده بودم، گفتم: ای فرزند رسول خدا! این کنیز تنها یک شاخه گل به شما هدیه کرد. آن گاه شما او را آزاد می کنید؟! امام در پاسخم فرمود: خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است هرکس ...
پسری به زیبائی های پدر
به او فرمود: برو، تو آزادی! من که از این رفتار حضرت شگفت زده بودم، گفتم: ای فرزند رسول خدا! این کنیز تنها یک شاخه گل به شما هدیه کرد. آن گاه شما او را آزاد می کنید؟! امام در پاسخم فرمود: خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است هرکس به شما مهربانی کرد، دو برابر او را پاسخ گویید . (نساء/ 86) سپس فرمود: پاداش در برابر مهربانی او نیز آزادی اش بود .1 امام، همواره، مهربانی را با مهربانی پاسخ ...
تنبیه شهید "مدافع حرم" به خاطر شنا+عکس
بچه های تنکابن بود که او نیز در مراحل پایانی عملیات کربلای 10 خلعت شهادت بر تن کرد. *ماجرای لگدی که شهید کابلی خورد خاطره معروفی که از شهید شیر سوار فرمانده گردان حمزه(ع) در بین رزمندگان لشگر معروف است. حاج رحیم کابلی در اردوی میدانی روایت گری، همان خاطره را تعریف کرد. برای خودم که این خاطره را قبلا شنیده بودم هم جالب بود. این خاطره را شهید کابلی اینگونه نقل کرد ...
به دنبال مراد قصاب
این خودش چند روزی طول می کشید. آن دو روحانی ای که من را رساندند رشت، گفته بودند توی ده بالا و قریه های جنگلی، میرزاخوانی خیلی مهم است؛ یعنی اینکه روی منبر، از تاریخ مبارزه میرزا بگویی و روضه اش را بخوانی. سال های طلبگی، از مبلغ ها زیاد شنیده بودم که وقتی توی روستا به روحانی می گویند بین دو نماز سخنرانی کن، یعنی سخنرانی باید کوتاه و اثرگذار باشد. از روی سجاده بلند شدم و نشستم روی صندلی ...
گفت وگو با قدیمی ترین تک تیرانداز پلیس
ماموریت های ما در جغرافیای شهری تعریف می شود، فواصل میان تک تیرانداز تا هدفش، نهایتاً تا 700 متر هستند. البته من یک بار در ماموریتی، روی بام هتل استقلال قرار گرفتم و مجبور بودم به سمت هدفی که در فاصله ای حدود یک کیلومتر بودم نشانه بروم؛ البته هدف گیری از این فاصله به اندازه ای سخت است که شاید یک تیرانداز معمولی با اسلحه عادی به سختی بتواند به یک فیل شلیک کند ... (با خنده) - اولین ...
مادری که خواستگار دخترش را به قتل رساند
آخرین تصویری که از پدرم به یاد دارم، صورت خونین و پیشانی شکاف برداشته اوست! آن روز در طبقه اول خونمون نشسته و تلویزیون نگاه می کردم، که صدای پدر را از طبقه بالا – که به دلیل بیماری اعصاب، زندان همیشگی اش بود - شنیدم که یک ریز مادرم را این گونه صدا می کرد:"اکرم! کجایی اکرم! چرا این داروی لعنتی منو نمی آری!؟ در همان حال که چشم به تلویزیون دوخته بودم، گفتم:"مامان رفته بیرون بابا جون" و در ...
آقا بعد از شعرخوانی سبزواری گفتند در نود سالگی هم می توان شعر جوانانه گفت
. رحماندوست پای مصنوعی اش را تکان داد تا جای من بهتر شود و گفت: مجلس، ما را از شعر و قصه انداخته و این را به آقا گفتم می دونی چی گفت؟ گفت: تا یک ورق از کلیله در گوشم شد / سیصد ورق از شفا فراموشم شد. سفره افطاری ساده اما کامل بود. نان، پنیر، سبزی، خرما، چای، حلوا، برنج، مرغ و البته آب. بین غذا خوردن آقا طبق معمول بعضی آمدند به سلام و علیک. آقا با یک دست آرام غذایشان را می خوردند و بینش جواب ...