سایر منابع:
سایر خبرها
طلاق عاطفی را جدی بگیریم
...> تو آن قدر بی مسئولیتی که نمی دانم چرا با تو ازدواج کردم؟ ، در آینه به خودت نگاه کرده ای؟ ، چرا مثل زن های امروزی نیستی؟ ، همان بهتر که صبح زود از خانه بروی و دیر وقت برگردی، حضور تو فقط کار مرا زیادتر می کند. نه اشتباه نکنید این ها جملات یک نمایشنامه کمدی نیست بلکه مکالماتی است که در خیلی از خانواده ها، عادی شده است. برخی همسران وقتی مدتی از ازدواج شان می گذرد و با هم خودمانی می شوند، فکر می ...
شعر کوتاه با چاشنی ایده نو در پای چپ در برف
کشد / دریا و علف / آسمان آبی دیده نمی شود / پنجره من باش تا تو را نفس بکشم تصریح کرد : وحدتی در این شعر ،به زیبایی از اقتصاد کلمات بهره برده است و تمامی شعرهای او با اینکه کوتاه است اما سمت و سوی شعر لحظه را ندارد ، زیرا بعضی از دوستان شعر کوتاه را همان شعر لحظه می دانند. شاعر در این کتاب به فکر شکار لحظه نبوده بلکه در حال ایده پردازی نو است . این ترانه سرا و منتقد گیلانی افزود : همان ...
کم کم صدای قافله دارد می آید(2)
بزرگی ات پایش بایستی: پیامبر دستش را لا به لای موهای تو فرو برد، تو را سخت تر به سینه فشرد، با لبهایش موهایت را نوازش کرد و بوسید و گفت: حرف بزن زینبم! عزیز دلم! حرف بزن! پدر گفت: بگو یک! و تو تازه زبان باز کرده بودی و پدر به تو اعداد را می آموخت. کودکانه و شیرین گفتی: یک ! و پدر گفت: بگو دو نگفتی! پدر تکرار کرد: بگو دو ...
طلاق عاطفی را جدی بگیریم
؟ ، همان بهتر که صبح زود از خانه بروی و دیر وقت برگردی، حضور تو فقط کار مرا زیادتر می کند. نه اشتباه نکنید این ها جملات یک نمایشنامه کمدی نیست بلکه مکالماتی است که در خیلی از خانواده ها، عادی شده است. برخی همسران وقتی مدتی از ازدواج شان می گذرد و با هم خودمانی می شوند، فکر می کنند هرچیزی که به ذهنشان رسید را به هر نحوی که بخواهند باید ابراز کنند اما از این موضوع غافلند که حرف های خیلی ساده که گاهی در ...
دستورالعمل های اخلاقی آیت الله محمدتقی بهجت
همان کودکی از بازی های کودکانه پرهیز می کرد و آثار نبوغ و انوار ایمان در چهره اش نمایان بود، و عشق فوق العاده به کسب علم و دانش در رفتارش جلوه گر. تحصیلات تحصیلات ابتدایی را در مکتب خانه فومن به پایان برد و پس از آن در همان شهر به تحصیل علوم دینی پرداخت. روح کمال جو و جان تشنه او تاب نیاورد و پس از طی دوران مقدماتی تحصیلات دینی در شهر فومن، به سال 1348 ه.ق. هنگامی که تقریباً 14 سال از ...
تاثیر مشکلات جسمی و فیزیکی بر اخلاق کودک
انجام می دهم که آنها می خواهند؛ چون آنها پدر و مادر من هستند و صلاح مرا می خواهند .در چنین مواقعی والدین باز هم از دیدگاه خودشان به موقعیت نگاه می کنند و باز هم خود را به جای فرزندشان نمی گذارند. وقتی که یاد بگیرید روی احساسات خود متمرکز نشوید، تازه وارد جاده همدلی با کودک تان شده اید؛ زیرا فقط در این صورت است که می توانید علت رفتار و حالت او را درک کنید. این همدلی قلب شما را نرم می کند و عشق بیشتری ...
وقتی به ارتباط پنهانی امیر با دختری پی بردم نقشه شومش را اجرا کرد
... با او تماس گرفتم و گفتم که همه چیز را دیده ام، گفت دیوونه تو تنها عشق منی، توضیح می دهم. ساعتی بعد ترمز کرد و سوار شدم، فقط می خندید و می گفت خوشحالم که برات مهمم. مرا به خارج از شهر برد و نقشه شوم خود را اجرا کرد، گفت این هم برای اینکه به تو ثابت شود که فقط مال منی، می دانستم که زندگی خود را به آتش کشیده ام، اما امیر خوب بلد بود دلبری کند، این ارتباط چند ماه ادامه داشت ...
زن جوان برای خودش هوو آورد
اصرار می کردم که لجبازی نکن و از خواستگاری دست بردار به خرجت نمی رفت و پافشاری می کردی تا اینکه دو دستی زندگی من و بچه هایمان را خراب کردی و حتی در حق همکلاسی ات مهتاب و بچه تو راهی اش هم ظلم کردی، حالا مرا کشیدی دادگاه که چه شود؟ چند بار به دست و پایت افتادم تا از زن گرفتن برای من بی خیال شوی اما تو چه کردی حالا وقت عقب نشینی است؟ ریحانه که آرام و قرار ندارد اشک می ریزد و می خواهد هر چه ...
نقدی بر کتاب باغبان هوس سیب دارد
دستانت جا گذاشتم... قلبم کو؟! دستهایت کجایند؟! خاطرات من کو؟! من با آن خاطره ها عاشق شدم... چشم هایم به در مانده اند، چشم هایت کو؟! من با آن نگاه دل به تو دادم. صدایت کو...؟!نامم را نمی شنوم! من با آن صدا دلتنگ ات می شدم، و با آن نام که تو مرا با آن می شناختی به خواب می رفتم؛ ...
امام علی(علیه السلام) از منظر مولانا
. آن چه دیدی بهتر از پیکار من؟ *** تا شدی تو سست در آشکار من آن چه دیدی که چنین خشمت نشست؟ *** تا چنان برقی نمود و باز جست آن چه دیدی؟ که مرا زآن عکس دید *** در دل و جان شعله ای آمد پدید در شجاعت شیر ربّانیستی *** در مروّت خود که داند کیستی در مروّت ابر موسی ای به تیه *** کآمد از وی خوان و نان بی شبیه ابرها گندم دهد کآن را به جهد *** پخته و شیرین کند مردم چو ...
نیمه پنهان جنگ/ناگفته هایی از ایثار همسران و مادران شهدا
و جستجو کردم اما بعد از آن توضیح داد که برای رفتن به جبهه همچنان مصر است و آموزش های نظامی را فرا می گیرد. علی از شدت محبت من به خودش خبر داشت و با ترفندهای مختلف مرا راضی کرد تا با رفتنش به جبهه موافقت کنم و از من خواست تا پدرش را هم راضی کنم. بالاخره با اصرارهای علی موافقت کرده و بعد از رفتنش به مدرسه با پدرش صحبت کرده و او را قانع کردم اما پدرش گفت: اگر هر بلایی سرعلی آمد مقصر تو ...
نجواهای زیبا و امام زمانی شهدا/ مولای من! ... چشم انتظارم
گرم بیارایم - نه - هرگز چنین کاری نخواهم کرد. شهید جلال وکیلی (1365-1345 خراسان رضوی) مادر عزیزم! به خود ببال که فرزندی تربیت کرده ای که امروز افتخار خدمتگزاری در بین سربازان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را کسب کرده است. شهید اسدالله هاشمی (1365-1334 تهران) مولای من! ... چشم انتظارم و به لطف تو، کرم تو، به وجود تو، به احسان تو و بزرگواری تو ...
❖ به بهانه 8 مهر روز بزرگداشت مولوی؛ از جلوه گری دیدگاه های شمس در مولوی تا تلفیق عشق و عقل
چنته داشت. همان ابیاتی که " بشنو از نی چون حکایت می کند..." و بعد از این به مدت 10 سال در حال وجد و سماع سروده شد و حسام الدین مُرید و مراد آن را نوشت که شامل 6 دفتر، 26 هزار بیت ماجرایی از مراحل هفت گانه سلوک یعنی طلب، عشق، معرفت، استمنا، توحید، حیرت و فقر و غنا که درقالب تمثیل های شگفت انگیز و بِکر، آذین یافته با آیات قرآن کریم و احادیث مسلم اسلامی و معارف پدیدآمده عرفانی پاک بود. ...
تأثیر آیات قرآن بر مثنوی مولوی
نظم کشید. با این تفاوت که سهم شمس به حسب ذکر از آن دو افزون تر و بهره چلبی از همه کمتر است چه او به اثر و یادگاری نفیس تر و گران بها تر اختصاص یافته و آن مثنوی است. مثنوی مثنوی دارای شش دفتر است و آخرین دفتر که از حیث بیان حکایات ناتمام است انجام سخن مولاناست و او از همان آغاز نظم دفتر ششم در نظر داشته که سخن را در همین جزو تمام کند و به پایان آرد بدان امید که اگر فی ما بعد ...
دفاع مقدس، پرافتخارترین دوران پزشکی ایران را رقم زد
به گزارش شفا آنلاین ،به نقل از سپید پزشکانی که عمدتاً از امکانات و رفاه زندگی های لوکس امریکا و اروپا گذشتند و به کشوری مورد تهاجم واقع شده برگشتند و چنان مردانه ایستادند و مقاومت کردند که قطعاً اگر نبودند جنگ به سرانجامی هولناک می رسید. مردان وزنان بی ادعایی که بی هیچ چشمداشتی زیر بمباران و آتش دشمن ایستادند . حالا هرچند امروز وجهه و شان جامعه پزشکی به چالشی بزرگ کشیده ش ...
با حضور نویسندگان؛معرفی نویسندگان کتب و ناشران کتاب استان چهار محال و بختیاری برگزار شد
برای این چوپان تبدیل به یک شخصیت انسانی می شود . گفتنی است، مجموعه داستان قاش شامل 20 داستان کوتاه با نام های دیروز، امروز ، شخصیت ایده آل داستان من ، عالم ارواح ، شوقی ، حالا یه کاریش می کنم ، وودی قاسمی حالا چیکار کنم؟(1) ، وودی قاسمی حالا چیکار کنم؟(2) ، خانم آذین ، یه وقت بد برداشت نکنید! ، می تونی دوباره عاشق بشی! ، هیچ کس عقیده ما را نپرسید می شود . دیگر داستان های این ...
جهاد کبیر؛ دوری گزینی از آمریکا
(یعنی شکافنده علم) تو او را درک می کنی و موقعی که او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان و پس از او فرزندش صادق جعفر بن محمد است، و بعد از او فرزندش موسی بن جعفر است، سپس علی بن موسی فرزندش می باشد و پس از او فرزندش محمد بن علی و بعد از او فرزندش علی بن محمد، باز فرزندش حسن بن علی است و پس از او هم نام من محمد است که نام او نام من است و کنیه او کنیه من است او حجت خدا در روی زمین و بقیه الله و خلیفه ...
شهید کاویانی، شهید ثروتمندی که همه اموال خود در راه انقلاب تقدیم کرد/ شهید کاویانی: اکنون مانند زهیر نه ...
به گزارش “ ارگ نیوز ”؛ طی گفتگوی تفصیلی خبرنگار ما با حاج عباس خلیلی از یادگاران هشت سال دفاع مقدس، بخشی از گفتگو که بیانگر خاطرات و زندگینامه شهید کریم کاویانی از زبان دوست و همسنگر دوران دفاع مقدس ایشان بود، در این گزارش بصورت مشروح آورده شده است. سرهنگ بازنشسته عباس خلیلی در گفتگو با خبرنگار ما ضمن اشاره به اینکه بسیاری از رزمندگان دفاع مقدس عشق و علاقه شدیدی به اهل بیت (ع) داشتند ...
زندگی نامه و خاطرات شهید علیرضا هادیان
از مدتی که در منطقه بود، به شهر رفته بود و نامه ای به خانواده اش پست می کند. در نامه نوشته بود: عموجان! مادر و خواهرم را به منزل آقا حیدر بفرستید برای خواستگاری از خواهر آقا حیدر . و دوباره به منطقه برگشت. چندی بعد چشمش به یکی از دوستان صمیمی اش که مرتضی نام داشت، افتاد و او را در آغوش گرفت و بوسید مرتضی هم به او گفت: عموجانت مرا بوسید و گفت این از طرف من، علیرضا را ببوس و این نامه را به او بده ...
ماجرای درخواست نوجوان بسیجی از امام خامنه ای (مد ظله العالی)
به گزارش کوگانا به گزارش باشگاه وبلاگ نویسان ایرانی حرف تو وبلاگ افسران جوان جنگ نرم نوشت: برای دانلود با کیفیت عالی اینجا کلیک کنید ( دانلود کنید) در یکی از روزهای سال 1362، زمانی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای، رییس جمهور وقت، برای شرکت در مراسمی از ساختمان ریاست جمهوری، واقع در خیابان پاستور خارج می شد، در مسیر حرکتش تا خودرو، متوجه سر و صدایی شد که از همان نزدیکی شنیده می شد. صدا از طرف محافظ ها بود که چند تای شان دور کسی حلقه زده بودند و چیزهایی می گفتند، صدای جیغ مانندی هم دائم فریاد می زد ...
بلندتر از شعله ها قد کشیده ای...
اضطراب پشت سر نگذاشته ای. شب هایت را پاس می داری تا خواب شهر، به آرامش بگذرد. پشت پلک های تو آرامش جریان دارد. تو فرشته نجاتی هستی بر روی این زمین خاکی که مرگ را پس میزنی و از خود می گذری تا جان همنوعان خود را نجات دهی. راز فداکاری ات، دهان به دهان می چرخد و شهر به تو می بالد. وقتی شعله در شعله می پیچد، به هیچ چیز نمی اندیشی؛ مگر آن سوی آتش. بزرگمردا! امروز بهانه ای شد تا به پاس تمام از خود گذشتگی هایت روزت را تبریک گفته و بگویم باید همیشه باشی تا آتش، خاکسترنشین شود. ...
آنچه درباره سید مجتبی خامنه ای باید بدانیم
پول هم اکنون به نام ملت ایران بلوکه شده است. گفتنی ست تلاش ها برای توقیف کل این پول ها که توسط فروش نفت و دریافت حق کمیسیون به دست آمده است ادامه دارد و در حال پیگیری است. سیاوش کاوه یکی از روزنامه نگاران و فعالان فضای مجازی ضد انقلاب در صفحه یکی از شبکه های اجتماعی فارسی زبان می نویسد: یک منبع حوزوی در قم درباره میل به رهبر شدن در سید مجتبی خامنه ای می گوید هر چند این ها امروز شایعه است ...
“جوذری هایی” که از ایثار جانشان پروا ندارند... / به بهانه ی روز آتش نشان
باز خبر ,زمان به سرعت می گذشت و دلهره شدیدی آتش نشانان را فراگرفته بود. شعله های آتش از هر طرف هتل زبانه می کشید. تقریباً همه بیرون آمده بودند اما هنوز تعدادی از مسافرین در هتل مانده بودند. رفتن به داخل هتل به دلیل احتمال ریزش گدازه های آتش سخت به نظر می رسید. تقریباً همه از نجات مهمانان ناامید شده بودند؛ کمی آن طرف تر مهمانان و عابرین بر سروصورت خود می زدند. بی محابا دل به آتش زد، چند دقیقه بعد ...
عروس فراری !
وخشنود نیستم، معمولاً ده روز من به منزلشان در تهران می روم و ده روزهم شوهرم به منزل ما به اصفهان می آید. یکی از دلایل مهم دلسردی من ایراد گرفتن به رفتارها و حرکات من است . ای کاش به حرف های پدرم گوش کرده بودم اما عشق و علاقه به رامین چشم و گوشم را کور و کر کرده بود اما حالا نتیجه اش را می بینم و دیگر حاضر به ادامه زندگی مشترک با او نیستم. اما خانواده ام می گویند طلاق برای خانواده ما مایه ...
به آن امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
عشق به جهاد بود. روح بزرگی داشت. کریم و دست و دل باز بود. مهربان بود. با اخلاق و با محبت بود. او همه این ویژگی ها را یکجا داشت. دل پاک وشفافش هرگاه که نام و یاد اهل بیت به میان می آمد اشک را از چشمانش جاری می کرد. نماز اول وقت را بر هرچیزی مقدم می شمرد و هرجا و در هرشرایطی که بود آن را به جا می آورد. آخرین روزها تمام فکر و ذکرش جهاد و مقابله با تکفیری ها بود و جز این حرف، تقریبا سخن دیگری بین من ...
"جوذری هایی" که از ایثار جانشان پروا ندارند...
مهمانان نجات یافته بودند، اما برکت جوذری آتش نشان فداکار بندرعباسی، ماسک خود را به یکی از مصدومان داد و خودش به دلیل استنشاق بیش ازحد گازکربنیک و ایست قلبی از دنیا رفت... به گزارش ایسنا، شاید این جملات تنها گوشه ای از سختی کار انسان های ایثارگری باشد که برای نجات من، تو و ما از جان خود گذشته اند و هرروز قبل از رفتن به سرکار، فرزندش را طوری می بوسد که انگار برای آخرین بار می بیندش! 24 ساعت کار می کنند و 48 ساعت استراحت. کلی اتفاق های ریزودرشت در نوبت های 24 ساعته وزندگی 72 ساخته اش دید ...
میرداماد: خودم را به پاکت نفروخته ام
.... محرم آن سال هر روز کارم همین شده بود که صبح ها بیایم تهران و عصر برگردم قم که به مجلس شب برسم. بعد از آن بود که دنیای من تغییر کرد و آن اتفاقی که باید می افتاد ، افتاد. آشنایی ام با آن مستمع نام محرم تهران خیلی رویم تاثیر گذاشت . من اصلا کسر شان خودم نمی دانم که بگویم در تمام این پیاده رو ها و فلکه ها تهران خاطره دارم. چقدر رو به روی همین مهدیه امام حسن مجتبی(ع) روی چمن ها خوابیدم که در هیئت ...
روایت 13 سال گمنامی شهیدی که تا لحظه آخر شهادت ذکر می گفت/ داوود بعد از شهادت برادرانم طاقت ماندن نداشت
تعریف می کند. شهید کاشانی ترفندی به حسین یاد می دهد که تا امروز کارساز بوده است! او به برادرم یاد داد که به همسرت بگو خانم های طلبه نه تنها چادر که مقنعه سر کرده و دو تا جوراب به پا می کنند، اگر شما رعایت نکنید من می روم با یکی از آنها ازدواج می کنم. حسین همین حرف ها را به زهره خانم همسرش می زند و از آن به بعد تا به امروز زن برادرم، چادر و مقنعه سر و دو تا جوراب به پا می کند! این محبت و عشق دو طرفه را ...
عزاداری بر سیدالشهدا و ریشه قرآنی آن
می گردد. (29) اشکی که در مجالس عزای ابی عبداللّه ریخته می شود نماد خالص ترین ابراز عشق به سالار شهیدان، همانکه پیامبر فرمود: حسین از من است و من از حسینم. می باشد. پیام این اشک اینست که حسین جان آنقدر ترا دوست دارم که هیچ چیز جز این قطره زلال اشک نمی تواند آنرا به تصویر بکشد، قلم نمی تواند، بیان نمی تواند! هنر نمی تواند! فقط اشک می تواند. این اشک، پیوند هدفی هم دارد. اصولاً ...
برادران شهیدی که خواب شهادتشان را دیده بودند
شهادت رسید. در شهرستان بیرجند به دنیا آمد و دروان کودکی و تحصیلات ابتدایی را در همین شهر گذراند اما دوران نوجوانی و جوانی اش همزمان با انقلاب اسلامی بود و به همراه پدر و دیگر برادرانش در فعالیتهای سیاسی علیه رژیم ستمشاهی شرکت می کرد. کنیز بنازاده افزود: غلامعلی در جلسات مذهبی، سخنرانیها، حضور داشت اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هنگامی که پشت میزو نیمکت های مدرسه در حال گذراندن سال سوم ...