سایر خبرها
دخترم با پدرش در خانه بود / زمانی که از سرکار به منزل آمدم رنگ از چهره دخترم پریده بود + جزئیات
: برادر کوچکم را بغل کرده بودم تا برای او شیرخشک درست کنم اما قوطی شیرخشک روی زمین ریخت که بعد از آن پدرم ناراحت شد و مرا کتک زد. این زن ادامه داد: درحالی که رنگ از چهره دخترم پریده بود ولی من که دفترچه خدمات درمانی نداشتم از ترس هزینه های زیاد بیمارستان او را به مرکز درمانی نبردم تا این که به پیشنهاد دیگران فکر کردم چون قسمتی از پای او کبود شده است بهتر است دخترم را نزد پیرزن رگ گیر ببرم ...
مهدوی: خیلی دوست دارم مربی شوم
شب سورپرایز کردند. واقعا دستشان درد نکند. من میانمار که بودم با احمدی نیا صحبت کردم و گفتم من بیانیه خداحافظی نوشتم. آن را می دهم که منتشرش کنی. قبول کرد، اما وقتی برگشتیم گفت بیا در استودیو بیانیه ات را بخوان. قبول کردم و گفتم کی پخش می شود؟ گفت عید غدیر. عید غدیر آمد و رفت و خبری نشد. پرسیدم چرا پخش نمی کنی؟ وقتی در جشن کلیپ را دیدم با صدای خودم و حرف های بچه ها درباره من منقلب شدم. اصلا انتظار ...
مادری که بخاطر زندگی، سنگ می شکند! +عکس
دشت می کردم و بعد از انجام کارهای خانه، شیر آنها را می دوشیدم. وقتی دخترم به دنیا آمد، حس مادری را درک کردم. حسی که خودم سال ها از آن محروم بودم. در زندگی صاحب پنج پسر و دو دختر شدم و همه آرزوی من این بود که آنها درس بخوانند. همسرم در کنار دامداری کشاورزی هم می کرد و من با کیسه های برنج برای بچه ها کیف می دوختم تا بتوانند کتاب و دفترهایشان را در آن بگذارند. در بهار و تابستان به ییلاق و پاییز و ...
راز جسد کشف شده در جاده ورامین فاش شد/ مرد افغان به دام افتاد+ تصاویر
با موتورسیکلت از خانه خارج کرد " . همسر احمد در خصوص انگیزه تماس های خود با مقتول به کارآگاهان گفت : " همسرم ( احمد ) قصد داشت تا بار دیگر ازدواج نماید و به همین علت قصد داشت تا برای ازدواج دومش به افغانستان برود . از قبل می دانستم که پدر بهنام در کار دعانویسی است ؛ به همین علت به خانه آنها رفتم تا پدر احمد برای شوهرم دعانویسی کند و پس از آن بود که بهنام اعتماد مرا جلب و به من نزدیک شد ...
زمانی که همسر نازیلا در خانه نبود به آنجا می رفتم / زن جوان با وسوسه هایش بدبختم کرد
کمی آب، گفت: اعتیادم اول از قلیان در خانه نازیلا که در غیاب شوهرش با هم ارتباط داشتیم شروع شد و بعد هم سیگار و کم کم موادمخدر، درنهایت به مصرف شیشه روی آوردم و الان هم که می بینید به چه حال وروزی افتاده ام. او ادامه داد: من لکه ننگ خانواده و فامیلمان هستم و وقتی به گذشته برمی گردم، می بینم که فقط یک حرف برایم باقی می ماند و آن هم اینکه خودم کردم که لعنت بر خودم باد. دلم برای پدرومادرم ...
قتل پدر پس از ازدواج دوم
....متهم به قتل صبح دیروز در مقابل بازپرس مدیر روستا ایستاد و به تشریح جزئیات قتل پدرش پرداخت: چند سال قبل با دخالت های مادربزرگم؛ پدرم دوباره ازدواج کرد. این درحالی بود که مادرم با تمام کم و کاستی های زندگی پدرم ساخته بود. بعد از آمدن همسر جدید؛ پدرم با رفتاری بسیار بد، مادرم را از خانه بیرون کرد. من که از این وضعیت بشدت ناراحت وعصبانی بودم روز حادثه به سراغ پدرم رفتم تا از او بخواهم که ...
از پدرم متنفرم / پدرم کار زشتی در آشپزخانه انجام داد+ عکس
.... اختلاف های خواهرم وشوهرش زیاد بود اما زهرا به خاطر دخترش حاضر به طلاق نمی شد. نعمت خواهرم را کشته و حالا قصد دارد با دروغ گویی از قصاص فرار کند. سپس دختر8 ساله قربانی روبه روی هیات قضایی ایستاد و در حالی که اشک می ریخت گفت: من از پدرم می ترسم و از او متنفرم چون او در آشپزخانه کار وحشیانه انجام داد. مادرم را مقابل چشمان من کشت. آخرین بار وقتی آنها با هم درگیر شدند پدرم مادرم را ...
حرفهای عجیب و غریب سارق شیشه ای بانک: - جاناتان - گفت برو بانک بزن،من هم دستورش را اجرا کردم
نزدیکی خانه انتخاب کردم و سرقت را انجام دادم. چطور دستگیر شدی؟ بعد از سرقت خواستم سوار موتورم شوم که متوجه شدم سوئیچ همراهم نیست. به جاناتان گفتم سوئیچ را بده تا موتور را روشن کنم، در حال صحبت با او بودم که توسط کارمندان بانک دستگیر شدم. در سرقت هایت از ماسک هم استفاده کردی؟ ماسک خریده بودم و داخل جیبم بود، وقتی بازداشت شدم مأموران پلیس داخل جیبم ماسک را پیدا کردند. فراموش کرده بودم ماسک را بزنم! ...
لاریجانی رئیس نبود، محور پایداری می شد/به فائزه هاشمی تذکر دادیم
. نباید آقای خرازی دوست عزیز ما آن تعابیر را به رخ می کشاند و برخی را علیه خودش می شوراند، اصلا ضرورتی نداشت چنین کاری بکند. می توانستند کار دیگری انجام دهند کما اینکه بعدا انجام شد و یک حزبی بعد از مشارکت به نام حزب اتحاد ملت راه افتاد که ورژن دیگری از مشارکت بود کما اینکه انکار هم نمی کنند. این جریان باید گذشته خودش را اصلاح و توجه بیشتری به جوانان می کرد. خب برخوردهای بدی با حزب ندا با این ...
هیچ مسوولی حق ندارد بگوید من اندیشه ام
بود که یکی شان هم پیمان معادی بود. اصلا کسی او را نمی شناخت چون شغلش چیز دیگری بود. چرا قرار نبود شما فیلم را بسازید؟ اتفاقاتی افتاد که یکدفعه مجبور شدم فیلم را بسازم. حقیقتا قرار نبود فیلم زندگی خصوصی را هم من بسازم. سناریو را خودم سفارش دادم اما با ارشاد که حرف زدم گفتند یا باید خودت بسازی یا چند نفر دیگر که مورد تاییدشان بود. چه کسانی؟ آدم هایی که ...
گفتگو با مرد افغانی درباره نحوه قتل رمالی که با همسر اولش ارتباط داشت
احمد با یک آجر چند ضربه به سر بهنام زد و او را کشت. پس از آن نیز جسد وی را در داخل یک گونی قرار داد وآن راشبانه با موتورسیکلت از خانه خارج کرد. همسر احمد به کارآگاهان گفت: ازچند ماه قبل متوجه شده بودم همسرم قصد دارد با سفر به افغانستان بار دیگر ازدواج کند. ازآنجا که می دانستم پدربهنام رمالی و...می کند به خانه آنها رفتم تا کمک بخواهم.اما بهنام که درجریان مشکلاتم قرارگرفته بود اعتمادم را ...
نذورات محیط زیستی یک وکیل دادگستری: از ساخت آبشخور حیات وحش تا وکالت رایگان پرونده های محیط زیستی
من که تحصیل در رشته حقوق را انتخاب کرده بودم وقتی چند سال پیش به عنوان مشاور حقوقی در فرمانداری بهبهان مشغول به کار شدم بیشتر کارهای خودم را روی 7 محور محیط زیستی متمرکز کردم و در آن سال ها با تلاش اتاق مشاوره حقوقی فرمانداری موفق شدیم بالغ بر 500 هکتار از اراضی تصرف شده در حاشیه رودخانه مارون را با پیگیری های قضایی به منابع طبیعی بازگردانیم. نخستین جرقه را یک محیط بان قمی در من ایجاد ...
مریم شوهر دارد، اما قلبش برای مرد دیگری می تپد!/ او برای جدایی، سناریوی خطرناکی را اجرا کرد
مادربزرگم گفت که باید برای انجام کارهای پرونده مرگ پدرم به آگاهی برویم. او گفت که قاتل پدرم دستگیر شده و باید به آن جا برویم. وقتی به آگاهی رفتیم و مادرم را دستبند به دست دیدم از شدت ناراحتی بیهوش شدم. بعد از آن چند روز در بیمارستان بستری شدم. اصلا باور نمی کردم مادرم چنین کاری کرده باشد. روزهای اول وقتی این خبر را شنیدم خیلی از او کینه به دل گرفتم ولی حالا اوضاع و احوالم کمی بهتر شده است. راحت تر ...
مرحوم دولابی: درد را اظهار نکنید زودتر از بین می رود
تا نزدیک مان می نشینند نطق مان باز می شود. مثل ماما می مانند. دوستی داشتم در بازار پیرمردی بود. مرا نصیحت می کرد. می گفت انسان اگر درد دارد به کسی نگوید بهتر است، زودتر برطرف می شود. می گفت ما یک عروس داریم یک مرتبه گفتند دردش گرفته. تا من رفتم ماما بیاورم. هنوز توی حیاط بودم که عروسم زایید. نوزاد را تر و تمیز کردند بعد همه خبر شدند. مادرش آمد خاله اش آمد عمّه اش آمد، همه گلایه کردند گفتند ...
جامعه عربستان از نمای نزدیک
، چندین نسل متوالی از وهابی ها که ریشه آن ها به قبایل سنی برمی گشت، از قرن 18 به بعد تلاش کردند تا اتحادی را در آنجا ایجاد کنند. توبی ماتیسن در کتاب سعودی های دیگر می نویسد که چند سال پس از گرفتن سواحل شرقیِ شبه جزیره از دست عثمانی ها در سال 1913 میلادی، روحانیون وهابی فتوایی را صادر کردند که بر اساس آن از شیعیان خواسته شده بود تا به "اسلام واقعی" بگرایند. روحانیون وهابی در سرزمین حجاز و شهرهای غربی از ...
یادداشت نویل: لیورپول، حسی پیچیده تر از تنفر
بیان کنید. فوتبال به زیر پوست شما رسوخ می کند. فوتبال روح شماست. پدر من کسی بود که نوشیدنی و سرود خواندن را دوست داشت. زمانی که بزرگتر شدم او را با دوستانش تنها گذاشتم و به مسیر خودم رفتم. قدم زدن در زمین های بتنی به سمت صندلی ها در جایگاه Old K. سپس بالا رفتن از پله ها. زمین بزرگ الترافورد در پیش روی من است. جایگاه عظیم قرمز و سفید. زمین روشن سبز. برای یک ساعت می خواستم فقط بنشینم و ...
وقایع عاشورا و تاسوعای سال 57
آزادی بود. من روی مینی بوس بودم و مرتب شعار می دادم. بعضی جاها که شعارها خیلی شل می شد، می رفتم و بلندگو را می گرفتم و شعارها را خیلی تند می کردم. در خیابان آزادی مقابل مسجد صاحب الزمان، شخصی بود که شعارهای بی روحی می داد. بلندگو را از او گرفتم و شعار داغ دادم و سپس گفتم، این طور شعار بده. به میدان آزادی که رسیدیم، جمعیت میلیونی موج می زد. باز هم شعارها بی روح بود. روی جمعیت شنا کردم تا خود را به ...
قصه قهرمان معلولی که در اوج کنار رفت
دایی ام، خسرو حیات رمضانی که خود از پیشکسوتان ورزش و دبیر ورزش است، وارد گود شدم و سپس کارم را زیر نظر مرحوم فهیمی در رشته پرتاب نیزه شروع کردم." او ادامه می دهد: "دایی ام ورزشکار و مادرم نیز یک والیبالیست بود و در یک خانواده ورزشی بزرگ شدم و زمینه فکری و نگاه کلی به ورزش داشتم ولی هیچ زمینه فکری به ورزش قهرمانی نداشتم. در ابتدا نیز به خاطر آشنایی با ورزش، وارد این عرصه شدم و اصلا به بُعد ...
قاتل مرد دعانویس جنوب تهران دستگیر شد
با موتورسیکلت از خانه خارج کرد. همسر احمد در خصوص انگیزه تماس های خود با مقتول به کارآگاهان گفت: احمد قصد داشت تا بار دیگر ازدواج کند و به همین علت قصد داشت تا برای ازدواج دومش به افغانستان برود. از قبل می دانستم که پدر بهنام در کار دعانویسی است. به همین علت به خانه آنها رفتم تا پدر احمد برای شوهرم دعانویسی کند و پس از آن بود که بهنام اعتماد مرا جلب و به من نزدیک شد . ...
روایت خواندنی از مجاهدت عاشقانه پدر و مادری برای تحصیل دختر بیمارشان
ایمانی پور در دوره راهنمایی *** باورم نمی شد که مدرسه ای برای تحصیل دانش آموزان بیمار وجود داشته باشد مادر فرنوش اظهار می دارد: برای تحصیل فرنوش در پایه اول راهنمایی، به یک مدرسه مراجعه کردم و شرایط دخترم را به آنها گفتم و اینکه شرایطش به گونه ای است که نمی تواند در مدرسه حضور کامل داشته باشد. وی ادامه می دهد: معاون مدرسه وقتی حرف های مرا شنید، گفت اینجا خانه خودت ...
پالت به قرنطینه می رود
است که حداقل ما وقتی کاور می کنیم، می گوییم داریم کاور می کنیم؛ چون نمی خواهیم مثل آدم هایی باشیم که از نردبان یک سری های دیگر بالا می روند؛ من اعتراف می کنم که خود من اولین بار اسم عباس مهرپویا را در کتاب خوانده بودم و از روی آن رد شده بودم. تا اینکه امید قطعه خانه بر دوش از مهرپویا را برایمان آورد. ما اصل آهنگ را هم هنوز نشنیده بودیم و اصلا وقتی کار مسترینگ شد، امید اصل آهنگ را برایمان گذاشت ...
خوشحالی اژدها و ققنوس
...، می گوید: سال 1995 با همکاری خانم دکتر نسرین دستان، به ایران آمدم و آثارم را برای اولین بار در نمایشگاهی موفق، به نمایش گذاشتم. در آن هنگام بود که با فرهنگ ایرانی بیشتر آشنا شدم و با علاقه زیاد تلاش کردم ارتباطم را با ایران بیشتر کنم و به دانسته هایم، بیفزایم. سال 1997 به آمریکا رفتم و در نمایشگاهی از آثار مسلمانان شرکت کردم. برخی از آثار نیز به هنرمندان ایرانی تعلق داشت و موجب شد تا ...
یادداشت خواندنی گری نویل برای دیدار لیورپول-منچستریونایتد؛ پیچیده تر از تنفر
ذهن خطور می کند این خاطره را در ذهن دارم که 5 یا 6 سال داشتم و با پدرم در حال رانندگی در بزرگراه M60 بودیم. یادم هست که با انتظار از پنجره به بیرون خیره شده بودم و با خودم فکر می کردم: "آیا نزدیک هستیم؟ آیا اصلاً به استادیوم می رسیم؟" سپس از پل "بارتون" می گذشتیم و آن وقت بود که می دانستم نزدیک شده ایم. 10 دقیقه از اولدترافورد فاصله داشتیم. این برنامه همیشگی شنبه های من با پدرم ...
مزد دل کندن از تمامی تعلقات چیزی جز شهادت نیست
نکرده ام و نمی دانم چند فرزند دارد. هرچند کمی بعد بچه ها یک به یک از راه می رسند و متوجه می شوم که حاج محسن سه فرزند قد و نیم قد به نام های محمدرضا، فاطمه و محمدطاها دارد. سه شرط برای ازدواج خانم بهادری همسر شهید از روحیه خوبی برخوردار است. حداقل که صراحت بیان و کلام رسایش این طور نشان می دهد. از ایشان می خواهم فصل آشنایی اش با شهید فرامرزی را بیان کند و می گوید: خواهر شهید ...
چرا فقرا فقیر می مانند؟
بدبیاری اساسی بود. فصل بارندگی بود و مجبور می شدم تا سر کارم پیاده برم. روزی 6 مایل به قدم شمار خیالیم اضافه شده بود. اینکه ماشینم بکسل شد، واقعا گردنِ خودم بود و به خاطر همین، هر روز بیشتر از یه ربع به خودم لعنت می فرستادم. آخرش تونستم تا روز پرداخت حقوق دووم بیارم. وقتی رفتم ماشین رو پس بگیرم، بهم گفتن این دفعه بیشتر از چندهزار دلار بدهکارم، چیزی نزدیک به سه برابر حقوقم؛ کرایه پارکینگ روزی چندصد دلار ...
چه شد که چوپان نشدم
سال در پیه جیک ماندید؟ با کمال تاسف فقط یک سال تحصیلی چون دفترچه اعزام به خدمت داشتم و آبان سال بعد باید به سربازی می رفتم. یعنی از شاگردانتان دور افتادید؟ دور به ظاهر ولی ارتباطمان را با هم حفظ کردیم و هنوز تلفنی با هم حرف می زنیم. آدم های مهمی شده اند؟ چند نفرشان معلم شده اند. یکی از شاگردانم هم دارد بازنشسته می شود. اما سربازی ...
قبل از بازی با پرسپولیس، در رختکن را برای خیلی ها می بندم
بازی سختی مقابل ماشین سازی تبریز داشتید اما در نهایت یک پیروزی خارج خانه ارزشمند به دست آوردید... بازی با ماشین سازی خیلی سخت بود چون حریف تیم خیلی خوبی است اما بازیکنان ما با وجود مشکلات، روند صعودی طی کردند و بعد از حذف از جام حذفی یکدل شدند تا مثل گذشته بهترین باشند. از همان زمان نقطه امیدواری در تیم دیده شد که در نهایت با این 3 امتیاز توانستیم از بحران خارج شویم. به نظر می رسد صحبت هایی که شما بعد از بازی جام حذفی با بازیکنان داشتید و از آنها خواستید 20 روز به هیچ چیز جز بازی ها فکر نکنند، باعث شد تیم تا این حد متحول شود. واقعیت این است که ...
آزار زنان پایتخت با تهدید مرگ + عکس
رفتم ؛ پس از ورود به داخل خانه ؛ شاکیه را تنها در خانه دیدم ؛ به سمت او حمله ور شده ، گلویش را گرفته و به او گفتم : “اگر صدایت در بیاید ، تو را خواهم کشت ” و سپس به وی ...... و از آنجا متواری شدم . چند روز بعد مجددا به آن خانه رفتم ؛ اینبار درب حیاط قفل بود ؛ از بالای در وارد حیاط شدم ؛ نردبانی را از داخل اتاقکی که داخل حیاط بود برداشتم و آنرا زیر پنجره کوچک طبقه دوم ساختمان گذاشتم . از نردبان بالا ...
آیت الله العظمی میرزا حسن کرمانشاهی/ ستاره بلند آوازه تاریخ فلسفه که با طلبه ای ژنده پوش دیدار کرد
بزرگ الهی می گوید: روزی در مدرسه سید نصیر الدین نشسته بودم، طلبه ای ژنده پوش و ژولیده موی مستقیم به نزد من آمد و گفت: آقای میرزا ! کلید حجره شانزده را به من بده و از امروز منطق بوعلی برایم بگو، من خواهی نخواهی در برابر او تسلیم شدم، کلید آن حجره را به او واگذار کردم و منطق بوعلی برایش شروع نمودم در حالی که منطق گفتن کار یک طلبه فاضل بود و من سال ها بود از گفتن آن فارغ بودم .مدتی برای او درس گفتم، یک ...
شهید مدافع حرم که تشنه لب به یاران سیدالشهداء (ع) پیوست+تصاویر و فیلم+نوای کویتی پور
کنم که من مانع شهادتش شدم. از طرفی می دانستم مرگ هر کسی دست خداوند است و زمانی مشخص و معین دارد، پیش خودم می گفتم چه خوب است که مرگ انسان ختم به شهادت شود تا مرگ طبیعی. در تنهایی هایم گاهی گریه می کردم، و نگران بچه هایم بعد از شهادت بودم. اما حالا حضور همیشگی و دائمی حسن را در زندگی به خوبی حس می کنم. چون یقین دارم حسن من زنده است و نزد خداوند عند ربهم یرزقون است. با خانواده اش هم خیلی زیاد حرف از ...