سایر منابع:
سایر خبرها
مرد معتاد،پیرمردی را که با همسرسابقش ازدواج کرده بود،کشت
مشغول کار شدم و پدرم نیز در یک نمایشگاه اتومبیل به خرید و فروش خودرو پرداخت. مدت زیادی از کار در مغازه نگذشته بود که با زنی 35 ساله که هر از گاهی به آن جا رفت و آمد می کرد و از مشتریان دایم ما بود آشنا شدم و به منزل او رفت و آمد می کردم. ربابه زنی معتاد و تنها بود، در این میان من نیز در دام اعتیاد گرفتار شدم و بیشتر اوقاتم را در خانه ربابه می گذراندم که پدرم متوجه تغییر رفتار و کردار ...
روایتی تکان دهنده از یک شب تا صبح در لقمان
خدمتش تموم شد برگشت خونه. حالش خوب بود. یعنی ... من فکر می کردم که حالش خوبه. امشب برادرش گفت که پریشب هم 11 تا ترامادول خورده بوده. امشب دیگه چرا؟ ساعت 1 و 15 دقیقه بامداد/ زن 23 ساله/ علت مراجعه: خودکشی با 20 قرص ترامادول حبیب امروز تا ظهر کار کرد و دیوار سالن آن ساختمان نیمه کاره را دوغاب و گچ زد و ساعت 12 رفت برای ناهار، قهوه خانه خیابان پشت ساختمان، آبگوشت خورد و رفت ...
مدافعان حرم نمی گذارند این تاریخ دوباره تکرار شود
خانه مانده بود پدرم گفت: می رویم اهواز و چند روزی در منزل دخترم (خواهر بزرگم) می مانیم بعد که اوضاع مناسب شد، باز می گردیم. آنها تا رسیدند اهواز، محل نگهداری مهمات در آن شهر منفجر شد و سر و صدای انفجار، در همه شهر شنیده می شد من در سوسنگرد مانده بودم و از آنها خبری نداشتم خانواده ام از اهواز به سمت جاده بهبهان و از آنجا به سمت اصفهان رفتند. من در سوسنگرد مانده بودم برادرم گفت ...
تجاوز در حالت مستی به خواهر ناتنی
است و فرزند هووی مادرم از شوهر اولش است و هیچ نسبتی خونی با ما ندارد و پدرو مادرش در تصادفی جانباخته و مادرم درواقع پسر هوویش را سرپرستی کرده و پدرم نیز در ازدواج با مادرم شرط او را پذیرفته تا برای فریبرز پدری کند. راستش را بخواهید از آنروز به بعد حسم نسبت به برادرم تغییر کرد و ناتنی بودن او را به دوستم گفتم و متاسفانه او به برادرش که دوست فریبرز بود گفت و این به گوش برادرم رسید. ...
روایت زندگی مشترک دو پزشک ایرانی و فلیپینی /دانشجویی که با یک جزوه دختر مسیحی را مسلمان کرد
در لشگر انصارالحسین(ع) بود و آن به این دلیل بود که ایشان در دوره اجرای قطعنامه در جبهه حضور داشت که منافقان به ایران حمله کردند و تا نابودی آنها در منطقه ماند. وی با اشاره به مشکلاتی که در شهرستان نهاوند وجود داشت، گفت: در دورانی که غلامرضا راهی جبهه شد و من را با پسر کوچکم حامد تنها گذاشت تازه فهمیدم جنگ یعنی چه و من هم شدم شبیه زن های دیگر که مردشان جبهه بود. خانم دکتر از ...
مرگ مشکوک پسر جوان پس از دوستی با رئیس شرکت
به گزارش خبرنگار ما ، چندی قبل دختر جوانی به اداره پلیس رفت و گفت برادر 25 ساله اش ناپدید شده است. شاکی در توضیح ماجرا گفت: برادرم مجید در یک شرکت دکوراسیون کار می کرد. رئیس شرکت زن جوانی بود که برادرم به او علاقه پیدا کرد. مدتی آنها با هم ارتباط داشتند و برادرم تصمیم داشت با او ازدواج کند تا اینکه متوجه شدم برادرم از شرکت بیرون آمده و بیکار است. در این مدتی که بیکار بود با رئیس شرکت ...
بازخوانی گفت وگو با هیچکاک سینمای ایران
بازگشت در راه قفقاز در سوز و سرمای برف در آغوش او مردند. سیراک برادرم و سیروارت خواهرم بعدا متولد شده اند. من سومین بچه هستم و بعد از من سوریک به دنیا آمده است. پدرت بعد از مهاجرت به ایران در تبریز به چه حرفه ای مشغول شد؟ او مدتی در کمیته کمک رسانی به مهاجرین ارمنی یعنی همان هایی که با کمونیست ها می جنگیدند کار می کرد، بعد به تجارت فرش پرداخت و تا زمان مرگش به این حرفه مشغول ...
کمیل قاسمی: آقای روحانی حتی سراغی از ما نگرفت!
120 کیلوگرم آمدم که در همان زمان در مسابقات استانی اول شدم و به مسابقات کشوری آمدم که در سال اول در همان مسابقه اول به امیر قاسمی منجزی که اکنون عضو تیم ملی فرنگی است، باختم. تا روی تشک رفتم قاسمی یک تُندَر به من زد و در همان لحظات اولیه ضربه شدم. هنوز هم آن خاطره را با هم مرور می کنیم. در جوانان با قاسمی هم تیمی بودم البته او در یک وزن بالاتر کشتی می گرفت. در آن مسابقات باختم، اما انگیزه ام را ...
رسم عجیب در قرقیزستان؛عروس را بردار و فرار کن!+تصاویر
بک و زن مسنی از اقوامش در خانه مرد با او صحبت می کنند تا او را به ازدواج متقاعد کنند. تیختیک بک می گوید: به تو قول می دهم که خوشبختت کنم. التماس می کنم با من عروسی کن. در مقابل این درخواست او فریده جواب می دهد: آخر چرا منو ربودی؟ میدونی که من یه نامزد دارم. حتی اگر با تو ازدواج هم بکنم هیچ عشقی در زندگی زناشویی نخواهیم داشت. فریده محکم به برادرش که برای نجات او سر رسیده چسبیده است ...
شاید صلوات های پدر و شرط مادرم مانع شهادتم شد/ نشانه های جالب زن شمالی برای شناسایی جنازه شوهرش
کمرنگ ایشان در خانه متحمل می شدم، که این را هم از عنایات خداوند می دانم. چرا که من هم به این واسطه توانستم سهمی در خدمت به کشورم داشته باشم. این همسر فداکار یادآور شد: سه روز پس از عروسی ما، همسرم به جبهه رفت و پس از یکسال با هماهنگی های مختلف من هم نزد ایشان به اهواز رفتم؛ اما در همان اهواز هم شاید هر 15 روز یک بار و گاهی اوقات بیشتر طول می کشید تا ایشان به خانه بیایند. وی ...
اگر شهید نشوم از غصه می میرم
افراد دارد که شهادت را برای آنها در نظر می گیرد. اگر خداوند در این دنیای مادی مقامی و اجری بالاتر از شهادت داشت قطعا همان را برایشان در نظر می گرفت. آقا مصطفی خصیصه های خاصی داشت که در زندگی مشترک متوجه آنها شدم البته بسیاری جنبه های شخصیتی نهفته هم داشت که بعد از شهادتش نمود پیدا کرد. اصلا فردی مادی نبود ؛ گاهی وقت ها که از او می خواستم برای تنوع در زندگی و به خاطر روحیه من و بچه ها چیزی ...
کمین مرگ درکمپ های غیرمجاز
داد تا اینکه ساعت 2بامداد ناگهان او به سویم حمله ور شد و چند ضربه مشت به سمت من پرتاب کرد. در همین زمان سر او را طوری گرفتم که بین سینه و دستانم قرار گرفت و با همان وضعیت روی زمین نشستم که پس از چند لحظه متوجه شدم متوفی هیچ حرکتی ندارد. زمانی که متوفی را رها کردم، او روی زمین افتاد. با کمک تعدادی از همکارانم او را داخل اتاق سم زدایی بردیم و سعی کردم با ریختن آب روی سرش، وی را به هوش ...
حسن یزدانی: باروس فیلم بازی می کند
. من مدال نقره جهان را در کارنامه داشتم و همان جا متوجه این تفاوت شدم. همیشه طوری کار می کنم که بعد از پایان مسابقات جای حسرت خوردن و پشیمانی باقی نماند. ساده ترین تفاوت آن هم این است که اگر به خانه کشتی بروید مشاهده می کنید که تنها تصاویر طلایی های المپیک داخل حلقه های المپیک درج شده است. من هم تا ثانیه های آخر برای به چنگ آوردن این طلا جنگیدم. * شاید اگر مربی دیگری کنار تشک ...
زورگیران طعمه هایشان را از سایت اینترنتی انتخاب می کردند
نام داوود است. پس از این، مأموران پلیس مرد خیاط را برای تحقیقات بازداشت کردند. داوود پس از دستگیری جرم خود را انکار کرد و مدعی شد طالب را نمی شناسد، اما متهم وقتی با مدارک و دلایل روبه رو شد، به زورگیری با همدستی برادرش اعتراف کرد. بعد از آن بود که مأموران برادر متهم را بازداشت کردند. سه زورگیر چند روز قبل برای بازجویی به دادسرای ویژه سرقت منتقل شدند. داوود در بازجویی ها در ادعایی گفت: آن ...
روایاتی از رحلت فرزند امام
ایشان است. وقتی داخل منزل شدم، سه نفر را دیدم، آقای دعایی، یک برادر افغانی که در آنجا درس می خواند و یک آقای دیگر. به قسمت بالای منزل رفتم. دیدم زیربغل و پاهای برادرم را گرفته اند که از پله ها پایین بیاورند. من دستم را روی پیشانی ایشان گذاشتم. هنوز گرم بود. او را در تاکسی گذاشتیم. حجت الاسلام دعایی: موفق شدیم با یک تاکسی، که به زحمت می توانست به کوچه بیاید، ایشان را به بیمارستانی منتقل ...
روایت زندگی دختر آخرین کدخدای کرج از زبان خودش/ جولان بلشویک ها در کرج تا اعتراضهای خیابانی لاتهای ...
اما حضور روسها و گاهی هم شلوغ بازی های خیابانی لاتهای جاهل در کودتاهای سیاسی که شیشه و پنجره های مغازه ها و خانه ها را می شکستند و شهر را به آشوب می کشاندند، باعث شد تا مجبور به خانه ماندن شوم، آن زمان 11سال بیشتر نداشتم و به همراه خواهر و سه برادرم که کوچکترین آنها 1 ساله بود بیشتر روزها را در خانه می ماندیم و اتفاقات بیرون را از زبان نوکرآقاها می شنیدیم و امنیت خانه برایمان ارزش زیادتری پیدا می ...
از ارومیه تا حلب 2 شهید در یک قاب+عکس
قاسم پدرم نیز متوجه شده بود که من نمی خواهم باور کنم گفت نه حجت زخمی شده. رفتیم منزل پدر شوهرم آنجا همین سؤال را از خواهرشوهرم پرسیدم. گفتم حجت رفت پیش قاسم؟ خواهر شوهرم گفت بله رفت. دیگر راهی نداشتم جز اینکه باور کنم همسرم بال و پر گرفته و از این دنیای خاکی رفته است. همسرم رفت و خودش را به برادر شهیدم قاسم رساند. هم همسرم و هم برادرم هر دو روز سیزدهم شهید شدند. لحظه وداع معمولاً در ذهن ...
سرنوشت شوم قاتلان امام حسین(ع) - 3
من پادشاه با منزلت و با فر و شکوهی را کشتم که بهترین پدر، مادر و نسب را داشت. عمربن سعد با عصبانیت به او گفت: گواهی می دهم که تو دیوانه ای و هرگز عاقل نبوده ای. بعد دستور داد او را به درون خیمه آوردند چون سنان وارد خیمه شد با چوبدستی خود چند ضربه به او زد و گفت: ای احمق، اینگونه حرف می زنی؟ به خدا سوگند اگر ابن زیاد این سخن را از تو بشنود، گردنت را خواهد زد! بعد از این جنابت بزرگ، اطرافیان ...
افتخار نماینده صلیب سرخ به کودک انقلابی ایران
. در روزی که نخستین بار مصاحبه احمدرضا پخش می شود همسایگان با کمال تعجب کادر تصویر را دنبال می کنند تا مطمئن شوند او خود نوجوان 14 ساله خانه بغلی است، آن ها در شوک این خبر مانده بودند و هزاران سئوال را زیر و رو می کردند که آیا این پسر طهماسبی بوده یا نه! اینکه برادرش جبهه است و خبری هم از پدرش نیست، چطور به مادرش بگوییم اسیر شده.. اما در نهایت دل به دریا می زنند، صبح زود صدای زنگ در خانه ...
فاطمیون در سال 1390 هجری شمسی و در قالب یک گروهان تشکیل شد و بعد از آن تبدیل به تیپ مستقل شد و اکنون به ...
) است. اسدالله در خواب دست رسول الله(ص) را گرفته بود و رسول خدا(ص) به او فرموده بودند که تنها تو با ما خواهی آمد. دوستش می گفت: دقیقا پس از آزادسازی سه شهرک، اسدالله شهید شد... پرده سوم: تنها پسر مدتی بود که دنبالش می گشتیم، می دانستیم که چند ماهی است که برگشته و می خواهد در ایران بماند، اما هیچ نشانی از او نداشتیم، بچه های بنیاد او را نمی شناختند. نهایتا از برادر ...
امدادگر ایرانی؛ قهرمان کتاب درسی کودکان عراقی
شیمیایی را التیام می دادم که رهبر معظم انقلاب هم نظاره گر این اتفاق بودند. برای آن بچه ها چه اتفاقی افتاد؟ از سرنوشتشان خبر دارید؟ ما آنها را آوردیم کرمانشاه. یادم هست در استخری به اسم 22 بهمن، بچه ها را شست و شو دادند و درمان کردند... بعد از آن به خاطر این که خودم هم شیمیایی بودم و درگیر بیماری شدم، دیگر ازسرنوشت بچه ها خبر نداشتم. فقط می دانستم که تعدادی از آنها را خانواده های ایرانی به ...
آقای گل شدن یک بازیکن برای مسئولین هیئت فوتبال اهمیتی ندارد
/18 در خانواده پنج نفره بزرگ شدم که یک برادر و یک خواهر دارم متاهلم یک پسر به اسم پوریا که الان 12 روز دارد. فوتبال خودتون رو از کجا شروع کردید و داخل چه تیم هایی توپ زدید؟ از سن 10 سالگی وارد تیم ملوان بوشهر شدم تا سن جوانان اونجا بودم و بعد از وارد تیم ایرانجوان اهرم شدم تا سن 18 سالگی در این تیم بودم بعدش وارد ارتش شدم 2سال در تیم نیروی دریایی منطقه دوم و یکسال هم در تیم ...
ایدرو را چگونه ساختم؟
و حساب ها توسط حسابرسان خبره گواهی می شد و هنگام دعوت از مجمع عمومی برای وزرا فرستاده می شد. برای کارهای روزمره ما یک شورای عالی داشتیم که من تحت نظر این شورای عالی کار می کردم و با هیچ وزیری کار نداشتم و به هیچ نخست وزیری گزارش نمی دادم. اعضای این شورای عالی به پیشنهاد من و با فرمان شاه منصوب می شدند. هر کسی نمی توانست به عضویت شورای عالی درآید. من باید انتخاب کنم و کتبا پیشنهاد کنم و ...
مظفری:وزارت ورزش و جوانان گلریزان کرج را به نام خود زد + فیلم
از عمل در شرایط مناسبی به سر می برد، در گفت وگو با ایسنا، افزود: مدتی پیش در قسمت سینه احساس سوختگی می کردم که پس از مدتی به بیمارستان شهر بستک مراجعه و اعلام کردن که مشکل قلبی دارم. مظفری بابیان اینکه سریع به شهر بندرعباس و بیمارستان شهید محمدی انتقال داده شدم، تصریح کرد: در اعزام به بندرعباس تحت نظر دکتر بلند قرار گرفتم و مشخص شد که دو رگ قلبم دچار گرفتگی شده است که با تلاش دکتر و ...
دلتنگی خانواده ی شهدای مدافع حرم در زبان قلم
بی پایان در پیش گرفتند، پرندگان مهاجری که جز حریم امن الهی به چیزی دل نبسته اند. حجت اسدی شهید مدافع حرم قزوینی نیز دلباخته بود و در روضه های سیدالشهدا(ع) همواره با چشمانی اشک بار نوای "یا لیتنا کنا معک" سر داده بود، به قول مادرش او از اول هم نور بالا می زد و همواره از مادر می خواست که برای رسیدن به معشوقش دعا کند. مادر که پیش از این برادرش را در عملیات مرصاد به درگاه خداوند ...
گرفتن فیلم از دختر برهنه در باغ / پسر جوان اعتراف شیطانی کرد
شماره خانه را از روی ان برداشته است و وقتی مادرم گوشی را به من داد آن مرد با صدای خوفناکی ادعا کرد از صحنه تجاوز به من فیلمبرداری کرده است و باید به او پول بدهم تا دست از سرم بردارد. تا گوشی را قطع کردم تصمیم گرفتم شکایت کنم تا این مرد کثیف بازداشت شود و به سزای اعمالش برسد. با این ادعا ها و به دستور بازپرس پرونده شکوفه تحت آموزش قرار گرفت تا با تماس گیرنده باجگیر قرار بگذارد و ...
زنانه هایی از جنگ
آبان 59 خرم آباد مورد اصابت بمب های ویرانگر دشمن قرار گرفت. خانه ما در خیابان علوی، قرار داشت. این بخش از شهر به خاطر وضعیت کوههای اطراف شهر بیشتر مورد هدف موشک ها و بمباران ها قرار می گرفت. بعد از اولین بمباران تازه متوجه شدم که کشورمان درگیر جنگ واقعی شده است و من در واقع دوران نوجوانی خود را با غرش و شکستن دیوار صوتی توسط عراقی ها آغاز کردم. سال 65 به دنبال عملیات پیروز ...
زنگ خطر تاراج کودکی در ایلام به صدا درآمده است
من چند برابرش سن دارم. می گوید اسمش پیمان است و هر دو در گوشه پیاده رو می نشینم و او تا 120 ثانیه مانده به قرمز شدن چراغ راهنما از روزگارش می گوید: پدرم بیمار است و مادرم هم مجبور است از دو خواهر کوچک تر از خودم مراقبت کند. صبح ها ساعت 7 به مدرسه می روم و بعد از تعطیلی مدرسه به خیابان می آیم و هوا که تاریک می شود، فقط خودم به تنهایی با اتوبوس به خانه می روم. می گوید هنوز برای ...
به خانه مجردی برادرم رفتم / از دیدن وضعیت علیرضا در اتاق خوابش شوکه شدم + عکس
رسیدگی به این پرونده از عصر بیست و هشتم آبان 92 به دنبال کشته شدن پسر 24 ساله ای به نام علیرضا در خانه مجردی اش در شرق تهران در دستور کار پلیس قرار گرفت. شواهد نشان می داد این پسر با عرق گیرش خفه شده است. پلیس به تحقیقات پرداخت و خواهر علیرضا به پلیس گفت: بعد از ظهر برادرم در حالی که هراسان بود با من تماس گرفت و گفت میهمان دارد. من که نگران او شده بودم به خانه برادرم رفتم و با در باز ...
شهید لبخند دوشا دوش شوشتری آسمانی شد
ازدواج کرد و ثمره این ازدواج دو پسر و یک دختر شد. محمد چون به فیلمبرداری علاقه مند شده بود، از طریق سپاه وارد صدا و سیما شد. ابتدا با آقای مهران مهان کار کرد و بعد از آن با آقای خورشیدی فر همکار شد. لبخندی ابدی خانم گونه فراهانی از خصوصیات اخلاقی برادرش هم می گوید: شهید خیلی خوش اخلاق بود. وقتی به خانه مان می آمد، با بچه هایم بازی می کرد. با آن سن و سالش اسب می شد و بچه ها سوار ...