سایر منابع:
سایر خبرها
مسجد میعادگاه منتظران جوان و انقلابی
داشته باشید و مسلمان باشید. از تمام این شهر من این پیرمرد را برای مصاحبت انتخاب کرده ام چون دین دار است و خدا را می شناسد. این هم از امتحانی که داد. او با اطلاع از نیاز زن به پول، قفل را به قیمت واقعی اش از او خرید. این گونه است که من هر هفته به سراغش می آیم و احوالش را می پرسم. بنابراین حکایت، بهای ملاقات با امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، التزام عملی به دستوارت دینی و مسلمان بودن ...
باید خشن حرف می زدم تا اثر بگذارد
پیام های خوب منتقل کند اما این فیلم ها بیشتر از اینکه چیزی به مخاطب بدهند آنها را خالی می کنند و در چنین شرایطی باید صریح تر و خشن تر حرف زد تا اثر کند. *در فیلم پریدن از ارتفاع کم نگاهی نسبت به روانپزشکان مطرح می شود که چندان مثبت نیست. می خوهم بدانم شما برای این فیلم با چند روانپزشک صحبت کردید؟ - فیلمنامه را دو روانپزشک خواندند که طبیعتا اصلا آن را دوست نداشتند. ...
یک زن از اقوامش کلاهبرداری میلیاردی کرد
...: من به جز ثبت نام برای سفر به مکه مقدار قابل توجهی از سرمایه ام را به ایشان دادم چون او وعده داده بود که آژانس مسافرتی ای که برایش کار می کند دلار با قیمت دولتی می فروشد و من می خواستم از این طریق معامله مطمئنی انجام داده باشم. وی همچنین تأکید می کند: این خانم ابتدا در چند مرحله برای من دلار با قیمت دولتی آورد و بعد که خوب اعتماد من جلب شد و رقم قابل توجهی از من گرفت، دیگر به تلفن هایم جواب نداد! منبع: تابناک ...
نقش مردم در تغییر دوران غیبت به ظهور
حضرت جواب می داد به آخرین نایب نوشت فَإِنَّکَ مَیِّتٌ مَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ سِتَّةِ أَیَّامٍ تا 6 روز دیگه شما از دنیا می روی، مرحله غیبت صغری به غیبت کبری منتقل شد، پس ناشکری بود که سرنوشت مردم را عوض کرد. ابتدا محروم شدن از زیارت امام و بعد محروم شدن از شنیدن صدای امام. و بعد محروم از سفارت و نیابت خاصه. مهدویت یعنی همین که چون با ناشکری غیبت واقع شده است جز با شاکر شدن مردم عوض نمی شود ...
آیا آزادی در خدمت انسان است یا انسان در خدمت آزادی؟
امریکایی تهدید به انقلاب کردند، امّا نه برای باز بودن و زیادی وقت کار کارگاه ها بلکه برای بسته بودن میخانه ها . آزادیخواهی بزرگ در امریکا محدود به این شده است که شراب را اوّلین واجبات یک مرد و وسعت نظر را اوّلین واجبات یک زن بدانند . چه اهمّیتی دارد که نزدیک بود یک مهاجر لهستانی را دادگاه ماساچوست محکوم به اعدام کند برای آن که در ایمان کهنه ای شک آورده بود یا آن که در ...
ستایش نامادری
به نام پروردگار عالم که چوپان من است ستایش نامادری نویسنده:سیروس قزلباش تقدیم به بانو (میم) ستایش برای جشن تولد 7سالگی اش لحظه شماری می کرد مادرستایش پیشنهاد داده بود تا جشن را در ویلای شخصی خودشان در ده بالای یزد برقرارکنند ومقداری وسایل جشن تولد وبادکنک وتزئینات آماده کرده بودند وچون ستایش گیتار زدن را دوست داشت مادر کیک به شکل گیتار برایش سفارش داده بود . ستایش دختری باموهای فر وجثه ای کوچک که دماغی گرد وچشمانی درشت داشت و دماغش با صورت گردش تناسب داشت وبشتر شباهت به مادر میداد. پدرستایش یک بازاری سرشناس بود که دارای چند کارگاه تولید ترمه بود که حتی به کشورهای حوزه خلیج فارس صادر میکرد ترمه بافی از چند نسل به او رسیده بود وی علم ترمه بافی را به روز کرده بود ودستگاهای جدید ونقش های کامپیوتری باعث شده بود که نه تنها در یزد بلکه درکشور هم به عنوان یک کارآفرین خوب وتولید کننده عالی شناخته شود. شهرتش اول ترمه باف بود که فامیلی خود را به دانافر تبدیل کرده بود.اقای دانافر مردنسبتا خوبی بود قدی تقریبا بلند با موهای صاف ولاغراندام وکمی سبزه با دماغی کشیده والبته انقدر ابروی پرپشتی داشت که ستایش گاهی به شوخی می گفت: – بابایی می خواهی ابروهاتو ببافم هاها – توکه بلد نیستی بگومامانت بیا ببافه هاهاها – شما پدرودختر چی میگن پشت سرمن. – هیچی بابا دخترت هوس کرده ابروهای بابایی را ببافه – راستی خوب گفت یادت باشه این ابروهای پرپیچ وخمو واسه جشن کوتاه کنی – باشه بابا باشه خانوم جون – البته بابایی یک روز قبل از جشن کوتاه کن چون زود دوباره در میان هاهاها – هاهاهاهاها دخترکم یکی ی دونه بابا ان خانواده خوشبخت بودند اما کسی که از فردای خودش خبر ندارد. آخرهفته بود آنها وسایل جشن تولد را در صندوق عقب ماشین شاسی بلند وسفیدخود جا دادند وبه همراه همسایه خود تصمیم گرفتند به ویلا بروند همسایه آنها اصالتا اهل شهرستان بافق بودکه سالیان سال به یزد مهاجرت کرده بودند دختر بزرگ همسایه سمیه نام داشت وهنوز ازدواج نکرده بود اما خواهرهای دیگرش ازدواج کرده وخانواده تشکیل داده بودند . قرار بود صبح زود ستایش وپدر ومادرش زودتربروند وهمسایه انها چند ساعت بعد حرکت کنند وبه ویلا بروند تا در چیدمان جشن تولد ستایش به انها کمک کنند. صبح اقای دانافر باهمسروستایش حرکت کردند وشهرستان تفت را پشت سر گذاشتند ودرحال بالا رفتن ازگردنه ده بالا بودند.ستایش عقب نشسته بود وکمربند را بسته بود پدر هم ازترس جریمه کمربندرا بسته بود اما مادر ستایش که زنی گوشت الود وچاق بود بابستن کمربند احساس خفگی میکرد بنابرین عادت نداشت کمربند را ببند. انها درحال رفتن به سمت ده بالا بودند باد نسبتا سردی در حال وزیدن بود پاییز نزدیک بود اخرهفته همیشه جاده تفت بخصوص ده بالا شلوغ واتومبیل های زیادی به ان سو در حرکت هستند وبه ندرت اتومبیلی از ده بالا می اید پلیس راهنماورانندگی هم قبل ازصبحگاه تا ساعت 9 صبح در جاده مستقر نمی شود جاده باریک وهر خودرویی سعی می کند از دیگری گوی سبقت را برهاند وپدر ستایش هم مرتب سبقت بیجا میگرفت وخوشحال می شد که با هر گاز دادنش ده ها ماشین را جا میگزارد مجری رادیو یزدگرچه لعن جدی به خود نمیگرفت اما گاهی رانندگان را به صبوری واحتیاط دعوت میکرد. اقای دانا فرباز درحال سبقت بود که کامیون خاورنارنجی رنگی که شاید متعلق به 40 سال پیش بوداز سمت ده بالا دود کنان باسرعت به سوی اتومبیل هایی که روبرویش بودند می تازاند.صدای اهنگ قدیمی راننده خاور را تا ده اتومبیل میشنید راننده درحالی که زیرشلورراهرایی برپا وزیرپوش رکابی برتن داشت یک پا روی گاز وپای دیگر جمع شده روی صندلی ودستها را در فرمان براق وبزرگ فروبرده بود وبا بازوهایش فرمان را مهار می کردهمانطور میگازاند وبالا خره بی احتیاطی وغرور راننده کامیون که دوست نداشت کسی در لاین او حرکت کند قرعه بدشانسی را برای خانواده ستایش ورق زد.در حرکتی ثانیه ای در حالی که پدر ستایش باز درحال سبقت بود وفکرمیکرد یک ماشین دیگر را هم می تواند رد کندهدف خاور تندروشد صدای برخورد دواتومبیل خرد شدن شیشه ها جاری شدن خون فریاد وجیغ وبا حسین ویا ابوالفضل در جاده میپیچید وچون کلید اربگ اتومبیل اقای دانافر در حال آف بود اربگ ها هم عمل نکرده بودندوکمربند خانم دانافرهم که بسته نبود جان ان زن مهربان گرفته شد هنوز صدای ترانه دلخراش خاور که معلوم نبود چی میخواند درحالی که اب از جلوبندیش می ریخت وبخار بالا گرفته بود در حال پخش بودوراننده خاور هم براثر دیررسیدن آمبولانس ووقانونهای دست وپاگیر که تا ساعتی طول کشید همسفر مادر ستایش شد... ستایش شوکه شد واز ترس بیهوش شده بود وپدرش حتی حس بازکردن کمربند را نداشت . بیمارستان ،سردخانه ؛بازداشت اقای دانافر،ازهمه بدتر مشکلات روحی روانی ستایش را رها میکنیم وبه یک سال بعد میرویم تا خواننده هم مثل من زیاد غم ها را مرور نکند... یکسال بعد ستایش با وجود عمه ها وفامیل وبخصوص سمیه دختر همسایه قبول کرده بود مادرش فرشته شده وبه اسمان رفته .سمیه خود را به انها خیلی نزدیک کرده بود ستایش را به پارک وسینما وبازارمیبرد وعمه ستایش هم به خانه انها امده بود واز ستایش نگهداری میکرد پدر ستایش افسرده شده بود ساعت ها در اتاق به عکس زن مرحومش خیره می شد خواهر ش تا می توانست با کمک سمیه همسایه انها از ستایش وپدرش مراقبت میکردند .خانه اقای دانا فر دریکی از جاهای خوب صفائیه بود . سمیه خود را در دل ستایش جا کرده بود وعمه ستایش هم مناسب میدید که برادش با سمیه ازدواج کند پدر ستایش میلی به ازدواج دوباره نداشت اما صحبت های دوست وفامیل وخواهروبرادر واشتیاق ستایش،بالاخره پذیرفت. وازدواج ارام وبی سروصدایی انجام شد ورسما سمیه همسر اقای دانافر شد ... چند روز گذشت که پدر ستایش در خواب کابوس میدید درخواب سمیه را میدید که با چشمان خونی باچاقو ستایش رادنبال میکند وقتی از خواب میپرید زود به اتاق دخترش میرفت دختر را که سالم میدید اهسته کنار تختش مینشست و انگشت هایش را در موهای خودش فرو میبرد واهسته اشک میریخت زنش هم وقتی قصد همدردی داشت اورا دور میکرد امازن چیزی در اب میریخت وبه پدر ستایش میداد خیلی در کارش وارد بود معلوم نبود چه دارویی به اومیدهد که تا صبح اورا خواب میکند .گاهی هم ستایش نیمه شب بیدار میشد ونامادری را میدید که به حیاط خانه میرود ووقتی برمیگردد چشمانش سرخ است... درهرتقدیربا وجود خوابهای وحشتناک که پدرمیدید بیشترموقع که سرکاربود به بهانه مختلف سراغ ستایش را میگرفت گاهی که بیرون میرفتند انها را تعقیب میکرد وبیشتروقتها ازخواهرش میخواست انجا بیاید اما خواهرش که عمه ستایش باشد به پدرستایش میگفت چون تصادف ومرگ همسر وفوت راننده کامیون برایش سخت بوده باعث کابوس وتوهم می شود ومیگفت که فشارروحی روانی باعث خواب بد دیدن ومشکوک شدن است ... به هرحال سال مادر تمام شده بود وستایش به نامادری عادت کرده بود .جشن تولد ستایش همان روزها بود اما به دلیل سال مادر ومراسم دیگرتولد اورا کمی عقب انداختند یک هفته نشده بود که ناگهان ستایش براثردل درد شدید راهی بیمارستان شد وبستری گردید ستایش را به اتاق عمل بردند تا دکتر معالج ستایش که یکی از نزدیکان انها بود اورا عمل کند .نامادری فرصت رامناسب دید با اتومبیل مشکی رنگ هاچ بک درحالی که عینک دودی زده بود وارد حیاط بیمارستان شد قبل از پیاده شدن در ایینه ماشین نگاهی به خودش انداخت تصمیم عجببی گرفته بود باید کار ستایش را تمام میکرد اهسته از ماشین خارج شد از دری که پرستاران ودکتران وارد میشوند وارد بیمارستان شد خیلی زود به اتاق دکتری رفت روپوش پزشکی برتن کرد دستکشی پوشید تا اثری ازخون روی دستش نماند ماسکی بر صورت زد به طوری که اصلا معلوم نبود او همان نامادری است کمی استرس داشت اما درنگ نکرد وقتی متوجه شد ستایش بیهوش است کنارتختش رفت استرس عجیبی داشت پیشانیش عرق کرده بود بوی اتر والکل ومواد ضد عفونی مرتب به مشامش می رسید صدای بوق بوق دستگاه پزشکی به گوشش می رسید نفس عمیقی کشید چاقویی برداشت واصالت بافقی بودنش را نشان داد باچاقو شکم دخترک بی مادر را پاره کرد دستکش هایش به خون اغشته شد روده دختر را بیرون کشید وتکه کرد وسوی انداخت نفس درسینه حبس شده بود چهره همسرش را پشت پنجره حس می کرد گاهی به چهره دخترک نگاه میکرد اما وقتی کارش تمام شد سراسیمه از اتاق بیرون رفت دراتاق کناری دستکش را درسطل زباله انداخت روپوش را اویزان کرد سراسیمه انجا را ترک کرد وبا ماشینش به بیابان رفت کنار بیابان ایستاد بیرون امد داشت گریه میکرد ازته دل فریاد می زد وعقده های دلش را خالی میکرد گاهی چهره مادرستایش را میان ابرهای سپید حس میکرد که به اولبخند میزند معلوم نبود چرا اینقدر اسم پروردگارعالم را می اورد معلوم نبود چه چیز ازخدای مهربانش می خواهد معلوم نبود چرا چهره مادر ستایش را با خنده حس میکرد ... از سوی دیگر تیم پزشکی بیمارستان که متوجه وضعیت بیمارشده بودند اقدام لازم را بعد از ان کار انجام دادند تکنسین بیهوشی با دستگاه کار میکرد پرستاران خون شکم را پاک کردند وکارهای لازم انجام شد وشکم دختر بخیه زده شد وتیم هرکاری ازدستشان برمی امد انجام دادند وستایش با مراقبت های ویژه بهبود یافت .نامادری وقتی فهمید خطر رفع شده دیوانه وار خنده میکرد مثل ادم های روانی رقص وشادی عجیبی میکرد وخود را به بیمارستان رساند ستایش هنوز بیهوش بود اما دیگر خطری تهدیدش نمی کرد ... چند روز بعد ستایش را به خانه اوردند عمه وبچه های عمه تا چند روز کنار ستایش بودند تا اینکه ستایش کاملا خوب شد ونامادری تصمیم گرفت با اینکه یک ماه از تولدش گذشته جشن مفصلی برایش بگیرد نامادری به پدر ستایش میگفت با جشن تولد روح مادرش شاد می شود بنابراین با کمک اقوام وسایلی تهیه وچون ستایش به گیتار علاقه داشت وکلاس گیتار میرفت نامادری هم مثل مادرستایش کیک به شکل گیتار برایش سفارش داده بود... جشن تولد در ویلای شخصی در ده بالا گرفته شد زیرا مادر ستایش خیلی انجا را دوست داشت . نامادری لباس زیبایی مثل پرنسس ها با کلایی مخروطی گرفته بود که ستایش خیلی در ان برازنده شده بود .مهمان زیادی حتی فامیل های نامادری هم از بافق برای تولد ستایش امده بودند. هشت تا شمع روی کیک گیتار را ستایش چند بارفوت کرد تا خاموش شدند این بار همه تولدت مبارک را خواندند نامادری گل های زرد فصلی را در گلدانی قرار داده بود که درعکس بسیار زیبا معلوم می شدند . هدیه ها یکی پس از دیگری باز میشد وستایش با هرهدیه لبخندی میزد بعد ازاینکه اخرین هدیه بازشد ستایش وپدر کمی درگوشی صحبت کردند وبعد ستایش جلو امد وبه نامادری گفت : – مادریک هدیه میخوام بهت بدم – عزیزم الان موقع گرفتن هدیه است نه دادن. – این فرق میکنه ی نامه هم نوشتم اگر بد خط نوشتم ببخشید – عزیزم دخترگلم مگه نمیدونی من هم خطم بده. همه خنده ای کردند وستایش پاکت را به نامادری داد وازش خواست بازش کند نامادری نگاهی به پدرستایش انداخت که با سرعلامت دادیعنی بخوان وچشمکی هم زد که ابروی شلوغش پایین بالا شدن .نامادری که ناخن بلندی داشت ولاک زرد خوش رنگی هم روی ناخن هایش برق میزد پاکت را باز کرد وگردنبندی زیبا از طلا در پاکت بود گردنبتد را در دست گرفت وشروع به خواندن نامه کرد بعد خواندن اشک سردی رد سپیدی که از ارایش صورتش تشکیل شده بود برگونه ها افتاد ارایش چشم با اشکها پاک شد نامه را کنارگذاشت دست را دراز کرد سوی ستایش واوهم خود را به بغل نامادری انداخت . مهمانان واقوام کنجکاوشدند وازپدر ستایش خواستند اگر اشکال نداره متن نامه ستایش را بخواند پدرهم جلورفت درحالی که با یک دست شانه همسرش را ماساژ میداد شروع به خواندن با صدای بلندکرد. به نام خدا مامان عزیزم .فرشته خوبم توجای خالی مادرم را که در اسمان فرشته شده را پرکردی این گردنبند مادرم است که باید به گردن تو اویزان شود راستشو بخواهی اول ازت خوشم نمی امد اما وقتی منوبا خودت همه جا میبردی وقتی در درس کمکم میکردی وقتی به مدرسه میبردیم وتا تعطیل میشدم تو حاضربودی موهاموهرروزصبح به ارامی مادرم شانه میکردی ومیبافتی .وقتی شب تو اتاقم می امدی فکرمیکردی خوابم وبوسم میکردی وهرموقع شب حیاط میرفتی ازپنجره نگاه میکردم که دستاتو بالا میگرفتی ودعا میکردی واشک می ریختی ...جای مامانمو پرکردی وازهمه مهمتر تو با مهارتی که داشتی اپاندیس مرا عمل کردی وروده عفونی مرا بریدی ومرا نجات دادی .تا ابد ازت ممنونم. توقابل ستایش هستی توهم بهترین مامان هم بهترین دکتر دنیایی .مامان دکتر.مامان خوبم... وقتی نامه تمام شد احساس مهمانان جریحه دارشد واشک ریختند .نامادری بهتربگویم خانم دکتر که چشم هایش ازاشک قرمز شده بود ستایش را به اغوش گرفت وپدرستایش هم هردو را بغل کرد واول بزرگترها بعد بچه ها شروع به دست زدن کردند .قاب عکس مادر اصلی ستایش درحال لبخند رضایت کننده روی دیوار بود . پایان ...
خاله ای که نمی شناختمش!
خواند و با این که هم فامیلی مادرم است، اما احساس می کنم این عنوان، خاله ام را خیلی از من دور می کند: خانم لیلا جعفری وقتی پژوهش گران کنگره شهدای مازندران را که متشکل از دو مرد و یک زن است، لحظه ای برانداز می کنم، به ذهنم می آید که در خاله لیلای من چه رازی نهفته است که اینان را از ساری به اینجا کشانده تا از آن باخبر شوند؟ از اینکه تا به امروز خودم غافل از ناگفته های خاله ام بودم، کمی ...
زندگی با جسد مرده ها زیر یک سقف! (18+)
خود زندگی کرده بود و اگر پلیس متوجه این ماجرا نمی شد او همچنان به این زندگی ادامه می داد. نگهداری جسد به خاطر عذاب وجدان در یکی از شب های یکشنبه سال 2011 مردی هندی به نام پارتازاراتی با همسرش درگیر شد. سروصدای آنها تا چند خانه آن طرف تر هم شنیده می شد. در نهایت او بعد از کتک زدن همسرش خانه را ترک کرد اما چند ساعت بعد وقتی به خانه برگشت متوجه شد که همسرش ساراسواتی خودکشی کرده ...
گشت ارشاد، بهنوش بختیاری، اینستاگرام؟
رفته است. در این پست یکی از طرفداران این بازیگر محبوب،وی را به ملاحظه بیشتری در مورد حجاب و البته با لحنی محترمانه دعوت کرده است که واکنش جالبی را به دنبال داشت. در مقابل خانم بختیاری نیز از این امر به معروف با رویی گشاده استقبال کرده است. این روزها در فضای مجازی به ویژه شبکه های اجتماعی در جهت امر به معروف و نهی از منکر همان اشتباهی رخ می دهد که در فضای حقیقی پیرامون ...
خوب و بد و زشت سریال شمعدونی
خانواده یعنی یک جمع چند نفره که کاری ندارند غیر از جر و بحث، دعوا و مرافعه و اره دادن و تیشه گرفتن؟ اصولا چه چیزی اعضای یک خانواده را دور هم جمع می کند و نگه می دارد؟ در این میان محبت، مهر و صفا چه جایگاهی دارد و چه نقشی را ایفا می کند؟ زن و شوهر فقط قرار است حال هم را بگیرند و یکدیگر را ضایع کنند؟ قرار است در یک جمع دوستانه یا خانوادگی فقط به دنبال بهانه ای باشند تا همسر خود را به باد انتقاد و ...
برزگر: جریان موج نو در سینما یک بازی تاریخی است/ مشروح کافه خبر پریدن از ارتفاع کم
سمیه علیپور: پریدن از ارتفاع کم نخستین فیلم سینمایی حامد رجبی است. این کارگردان پیش از این به عنوان نویسنده فیلمنامه آثاری چون پرویز و فصل باران های موسمی همکاری کرده بود و نتیجه این کار گروهی به پریدن از ارتفاع کم رسید. این فیلم با بازی نگار جواهریان و رامبد جوان ماجرای زن و شوهری است که زن با وجود دریافت این نکته که فرزندش در شکم مرده می خواهد او را نگه دارد. برزگر و رجبی با حضور در ...
اضطراب با امتحان بچه ها چه می کند؟
از رفتارهای خوب خودش را بعد از دانشگاه فراموش کرده باشد؟ متخصصی که پول و شهرتش او را از کانون صمیمی خانواده اش دور کرده باشد؟ رتبه اول دانشگاهی که غرور، همه دوستانش را از او گرفته باشد و حتی دیگر حاضر نباشد عبادت کند؟ بهتر است خوب فکر کنید تا به ارزش و عواقب احتمالی آنچه برای خودتان یا فرزندتان می خواهید و از خدا طلب می کنید پی ببرید. با خودتان خلوت کنید که این همه اصرار و اضطراب شما درباره نمره ...
چرا عنوان ها دیگر تکان دهنده نیستند؟
. لحافِ روی خودش را سنگین حس می کند و به هیچ روی زحمتِ جدا شدن از آن را به خود نمی دهد. غذایش را نیز همان جا می خورد، دستش را دراز می کند و از روی سر بخاری، سفره را برمی دارد و روی شکمش می گذارد و بنا می کند به خوردن. این آقا چند سال بعد با زنی مثل خودش – که همیشه در رویای یک زندگی خوب و ایده ال سیر می کرد - ازدواج می کند و از آن ها دو فرزند به دنیا می آید. زن و مرد هنوز در دنیای خیال و آرزوهای به ...
اگر از سرطان نمی ترسید، بخوانید!
...، نسبت به کمپین اطلاع رسانی درباره سرطان ریه کنجکاوی نشان دادند. اعضای خیریه دهش پور که تشکلی مردمی و قدیمی برای کم کردن آلام مبتلایان به سرطان است، اعتقاد دارند بسیاری فکر می کردند کمپین اطلاع رسانی درباره این بیماری برای جمع آوری پول است درصورتی که این برنامه به گفته شهرناز بهزادی مدیر روابط عمومی دهش پور تنها با هدف اطلاع رسانی عمومی درباره انواع سرطان هاست: دهش پور با کمک مردم ...
آیت الله هاشمی: کجا سراغ دارید تشویق امام را از این تندروها؟
.... استقبال خیلی گرم و صمیمی است. آقای هاشمی در این روزها هر جا که می رود. حُرم محبت چشم ها و قلبها کار خود را می کند. گرمی قلب هاشمی هم از صداقت همین دعاهاست.چرا که خدا آگاهترین است. بر دعاهای ناگفته مردم. از خواست قلبی یک ملّت. دبیر همایش خوش آمد کوتاهی می گوید. میهمانان داخلی و خارجی بی صبرانه منتظرند تا از سیره امام بشنوند. از زبان شاگرد امین امام. آغاز سخن هاشمی با قرائت آیاتی از سوره نصر ...
کاوه خداشناس: مردم برای درمان عجول شده اند/ استالونه ای که پای ثابت قمارخانه های لاس وگاس است نباید ...
. *آخرین باری که نزد پزشک رفتید برای درمان چه بیماری بود؟ پهلوی پزشک نرفتم. دکتر برای درمان منزل آمد و کمردرد داشتم و امکان جابه جایی و خارج شدن از منزل را نداشتم. دوست دکتری که طبابت در منزل انجام می دهند قبول زحمت کرد و آمد خانه و اتفاقاً با درمان کارای ایشان کمرم بهبود پیدا کرد و توانستم روند بازیگریم را ادامه بدهم و درمانم ضروری بود زیرا باید چند روز بعد خودم را به گروه تئاتر ...
جایگاه فکری و اندیشه زنان در عصر ظهور
عقیق :بخش دیگری از خصوصیات و زوایای حکومت مهدوی با بهره گیری از سخنان مقام معظم رهبری در خصوص جامعه منتظر را منتشر می کند. عزیز شدن اولیاء الهی به طور طبیعی، بعد از مقام تخلیه، مقام تحلیه و بعد از لَاإله ، إِلَّا الله است؛ وقتی ظالمان و ستمگران نابود شوند، مؤمنان و بندگان خوب خدا، عزیز و قدرتمند می شوند. امام علی علیه السلام می فرماید: وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (60)
کسی سرهنگ و از اون روز تا حالا ندیده. میگن تو کوچه ها بادکنک میفروشه. 6. من موندم کروکدیل خجالت نمیکشه با اون هیکلش تخم میذاره؟ 7. دو قانون اصلی برای ازدواج: 1- قبل ازدواج خیلی خوب فکر کنید . . . . . . 2- بعد ازدواج دیگر اصلا فکر نکنید ! چون اگه تو قانون اول خوب فکر میکردی کارت به اینجا نمی کشید . مثل بچه خوب سرتو بنداز ...
آیا حجاب اجباری از اول اشتباه بود؟
، اسلام، قرآن و مراجع دینی می خواهند زنان ما شخصیتشان حفظ بشود.. 4 – فیلم سلطان و شبان درست شده بود، سریال قشنگی بود اما زن های بدحجاب در آن بودند. خشکه مقدس ها خیلی سروصدا راه انداخته بودند. من رفتم به امام گفتم که چنین چیزی است و خیلی خوب است یعنی مردم را مشغول می کند و یک مقدار جالب است و جنبه های هنری اش هم خوب است ما خودمان ازلحاظ اینکه مردم به صداوسیما علاقه مند بشوند موافقیم ولی ...
مردی، که دردها مغزش را چنگ می زنند
بدتر است . در خانه را به آهستگی بست و تا امتداد کوچه با من آمد. به عنوان آخرین حرف گفت: بیماری زنم بعد از زایمان اول اوج گرفت، تو رو خدا تو روزنامه تون بنویسید، مردها مواظب همسر حامله شون باشند، من دیر فهمیدم، خیلی دیر... . با اشاره سر باهام خداحافظی کرد. در برگشت مدام به حرفایش فکر میکردم و زندگی آدمی که در این نزدیکی ماست چقدر با ما تفاوت دارد. پدر باید میرفت بیمارستان، زن و بچهاش آنجا ...
قتل همسر به خاطر یک سوء ظن
دری بود که باز شد. ماموری کنار چارچوب ایستاده بود، گفت : این خانم دقیقه 90 زندگی را طی می کند ، بعید می دانم با شما صحبت کند ولی امتحانش ضرری ندارد با چهره ای روبه رو شدم که غم از سر و رویش می چکید . زنی که چند دقیقه دیگر سرود مرگ را می خواند . گفتم این گزارش را بنویسم شاید ضرب تازیانه این سرود ، بر تن زنی دیگر، بر اثر یک هوا و هوس کوچک یا نه یک اشتباه کوچک نواخته نشود. زن 32 ...
زنان تبلیغاتی علیه زنان واقعی
...، یکی از تاثیرهای رسانه بر مخاطب را استحکام بخشیدن و در نتیجه رواج هرچه بیشتر نگاه یا باوری خاص در جامعه مطرح می کند. دهقانشاد با اشاره به این موضوع در پایان سخنانش گفت: بدون شک ادامه ی روند این نوع برنامه سازی در تلویزیون باعث خواهد شد تا نگاه مردسالار هرچه بیشتر در جامعه رواج پیدا کند و در مقابل، نگاه به زنان با وجود حرکت رو به جلو و تغییر نقش و جایگاه فردی آنان، در سطح جامعه هنوز هم در ...
بی مهری مسئولان به موسیقی بومی و محلی/موسیقی اردبیل از مدیریت غیرتخصصی رنج می برد
آورده است به نظر شما چرا جوانان ما به دنبال موسیقی غربی می روند؟ در این زمینه باید در قدم اول به خودمان برگردیم و علت آن را در خودمان جست و جو کنیم که قطعاً بی مهری ها و بی تفاوتی های ما باعث شده تا جوانان ما به موسیقی غرب از طریق ماهواره ها و شبکه های بیگانه روی بیاورند. جای تأسف اینجا است که حتی جوانانی که ساز غربی می زنند با دستگاه های موسیقی ما آشنایی ندارند و ...
تهیه کالای خارجی خیانت به اقتصادی کشور است
تا خریدار با طیب خاطر آنها را تهیه کند. در برنامه تلویزیونی پایش هم گفتم جنس ژاپنی از همان روز اول هم خوب و مرغوب نبود ولی خوب شد چون تولید کنندگان تلاش کردند تا جنس مرغوب شود و با مصرف کنندگان همکاری داشتند نظرات آنها را استفاده می کردند تا کیفیت را بالا ببرند؛ ازطرفی ما نباید نگاه مان کوتاه مدت مقطعی باشد که حالا یگ جنس خارجی خوب بخریم بلکه اگر نگاه دراز مدت باشد حتی به قیمت متضرر شدن ...
جهانگیر الماسی: در زندگی خانم آنجلینا جولی اتفاقاتی افتاده!
زن و بچه را بدهند، که اگر اینطور است، شرافتمندانه تر این است که به دنبال یک شغل دیگر بروند. چون این فقط شغل نیست، شما چه بخواهی چه نخواهی روی افکار و نگاه و بینش مردم تاثیر می گذاری و این قابل محاسبه است. در دانشگاه های خوب دنیا الان صحبت سر همین است و بحث زیبایی شناسی مطرح است و به دنبال تاثیرات فیلم در روان شناسی اجتماعی و روان شناسی فردی هستند، هم در دنیای کاپیتالیزم و سرمایه داری ...
یک هفته، هفت چهره: از زن اروپایی تا یارِ احمدی نژاد
می شوند و دنبال می کنند خبر در ذات خود اتفاقی نیست که برای ما مهم باشد، اما در دورانی که "زمان" در مذاکرات هسته ای و چگونگی توافق مهم است، مهم تر از خیلی اخبار دیگر می شود. دلواپسان جوری تعبیرش می کنند دنبال کنندگان توافق جور دیگر ، جان کری در مرز فرانسه و سوئیس در حین دوچرخه سواری مصدوم می شودو بعد آن به بیمارستان منتقل می شود ،کاش روزی برسد که اخباری که دنبال می کنیم انقدر حداقلی و گاها مضحک ...
سفیران ایرانی در آرزو و حسرت ترقی اروپا
ارزشمندتر و مهم تر از سفرنامه ای است که مظفر الدین شاه در همین سفر به نگارش درآورده است. ظهیرالدوله، بر خلاف بسیاری از ایرانیانی که پیش از ورود به غرب مبادرت به تغییر دادن وضع و تقلید و کسب رسومات از خارجه می کردند، در قبال این تظاهر ایرانیان به آداب و لباس فرنگی ها موضع گیری می کند. ظهیرالدوله با مشاهده ی روسی مآبی سید ایرانی در حوالی قزوین که اسم خود را باقر اوف گذارده بود[1] یا مأمور ...
حسین زادگان: با دست پر و مدال های خوش رنگ از ایتالیا بر می گردیم
(CSIT) در شهر لینیانو سابیادورو در شمال شرق ایتالیا، از روز دوشنبه آغاز و تا روز 24 همین ماه ادامه خواهد داشت. ایران با کاروانی متشکل از 47 ورزشکار مرد و 16 ورزشکار زن در هشت رشته ورزشی حضور یافته است. در این دوره از بازی های کارگری تیم هایی از 30 کشور در رشته های دو و میدانی، فوتبال، فوتبال 5 نفره، والیبال، بسکتبال، تنیس، پینگ پنگ، شنا، کشتی، جودو، بوچه، والیبال ساحلی، تنیس ساحلی، کشتی ...
شک که می آید زندگی سیاه می شود
تلفن و رفتارهای مرموزش، موقعی که آن خانم را می بیند فراموش کنم. از کجا بفهمم که چیزی بین او و شوهرم وجود دارد یا نه؟ من زندگی و شوهرم را دوست دارم اما آن دختر شده دشمن زندگی ما. مدام دنبال موقعیت هستم تا گوشی و ایمیل هایش را چک کنم. ساعت کاری همسرم تا چهار بعد از ظهر است، اما او ساعت هفت به خانه برمی گردد. رفتارش به کل تغییر کرده است. اجازه نمی دهد به تلفنش نزدیک شوم. با این که خیلی به من محبت می ...
تولید و فروش "ترشی" و "مربا" خجالت دارد؟! / بسیج گفت همین می شود اقتصاد مقاومتی
. اما بدانید با وجود این همه مشغله از کارِ خانه و خانواده غافل نشده ام. همین امروز اگر از شوهر و فرزندانم بپرسید حتما خواهند گفت که از من راضی هستند. درست است که کار می کنم اما قرار نیست زن بودن و مادر بودنم را فراموش کنم." انتهای پیام/ غ