سایر منابع:
سایر خبرها
همسر شهید: وصیت کرده بود برای تشییعش لباس سفید بپوشم و لبخند بزنم تا قوت قلب دیگران باشم/ یاد گرفته بودم ...
و برایم سخت بود، اما می دیدم که در این دنیا عذاب می کشد، بعدها متوجه شدم که من خودخواه شده ام و صادق را فقط برای خودم می خواهم، اما از سال گذشته به این فکر افتادم که بهتر است کمی هم صادق را برای خودش بخواهم. فردی نبود که در قبال انجام کاری توقع قدردانی و سپاس داشته باشد. من هم یاد گرفته بودم به جای تشکر به صادق می گفتم الهی شهید بشی و همنشین سیدالشهدا(ع). ایشان هم می گفت: دعات قبول. ولی آخه من ...
در گفت وگو با همسر اولین شهید مدافع حرم خمینی شهر مطرح شد/ بخش پایانی همسرم خودش، نامش را در لیست ...
به گزارش زنان کویر ، طنین یاس ، پاسدار بسیجی شهید مدافع حرم "محسن حیدری" که مفتخر به لقب نخستین شهید مدافع حرم خمینی شهر اصفهان است در نخستین روزهای سال 1363 به دنیا آمد. او نیز مانند همه جوانان عاشق زندگی، همسر و تک دختر دو ساله اش بود اما ارادت به اهل بیت علیه السلام او را بر آن داشت تا کوله بار بربندد و برای دفاع از حریم بی بی زینب کبری سلام الله عازم سوریه شود و در 28 مرداد 1392 به فیض شهادت ...
رزمنده ای که 60 نفر را از محاصره داعش نجات داد
که من می خواهم به سوریه بروم. گفتم نرو. گفت: چرا نروم؟ گفتم: شما بچه داری، سوریه هم کشور دیگری است؛ چرا می خواهی بروی؟ اگر جنگ ایران بود من چیزی نمی گفتم؛ ما باید از وطن، ناموس و دینمان دفاع کنیم. گفت اگر همه این طور فکر کنند هیچ کسی نمی رود. پس چه کسی باید از حرم حضرت زینب(س) دفاع کند؟ من دیگر مخالفت نکردم، بعد از مدتی آمد گفت: بابا من می خواهم به تبریز بروم. در تبریز باید یک دوره ای را بگذرانیم ...
12 روز درخانه مرد کثیف زندانی بودم/همه بدنم را با سیگار سوزاند
دستشان فرار Escape کنم. دوست داشتم از هر کسی که از گذشته خبر دارد دور بمانم. من که زنده بودم. مگر همین مهم نبود. مگر برای یک خانواده کافی نیست که فرزندشان از یک اتفاق بد جان سالم به در ببرد؟ نمی دانم چرا تا من را می دیدند هنوز هم یاد محمد، مواد و تباهی می افتند. همه چیز از دو سال پیش شروع شد. زمانی که محمد را در راه کلاس کنکور تا خانه دیدم. او یکی از پسران معروف محلمان بود که هر دختری دوست ...
فریبا ابراهیم خواه
ترم دو تخت کنار هم داشتیم و در اتاق دیگر مادرم یک تخت دو نفره. پدرم چند سال پیش مرده بود. ماه پیش برادرم به این نتیجه رسید که بزرگ شده است و باید راحت توی اتاقش با دوستش تلفنی حرف بزند و پوسترهایی را که دلش می خواهد به دیوار بچسباند و یک تخت از اتاق بیرون برود تا جایش یک کاناپه بگذارد. حتما برادرم با خودش می گفت که من به سن ازدواج رسیده ام و باید از این خانه بروم! بدون اینکه نظر من را بخواهند تختم ...
شهید شد تا جان همرزم افغانش را نجات دهد
.... در پس آن همه مأموریتی که رفته بود فقط همین یک بار به دلم برات شد که نکند شهید شود، اما برخلاف آنچه در دلم می گذشت، برای اولین بار در زبان با او مخالفتی نکردم. شاید نمی خواستم با دلخوری و ناراحتی از هم جدا شویم. مرتب با خودم می گفتم جلویش را بگیر. نگذار برود، اما هر کاری کردم نتوانستم حرف هایی که با خودم می زدم را به او بگویم. شش مرداد ماه رفت و 16 مردادماه در حلب به شهادت رسید. پسرهایتان ...
هیچ اختیاری به حسینیون برای امضا از طرف خودم نداده بودم
دو کسی که 8 سال سابقه قضاوت در دوومیدانی را دارد است. او در گفتگو با خبرنگار برنا در این باره گفت: من از طریق یکی از دوستانم در جریان حضور اسمم در این بیاینه قرار گرفتم و به هیچ وجه مطالب داخل این نوشته را نخوانده بودم. اصلا قراری برای امضای چنین بیانیه ای نبود و من هیچ اختیاری به حسینیون برای امضا از طرف خودم نداده بودم. وی ادامه داد: من به خانم بهزادی نایب رییس فدراسیون هم گفتم که اصلا به کسی اعلام نکرده بودم که می خواهم در این لیست باشم و یا نباشم و به ایشان گفتم که برای داوری مسابقات داخل سالن دهه فجر حتما حضور خواهم داشت. ...
واکاوی جنایتی که در استان اتفاق افتاد / پشت پرده جنایتی دیگر
از خانه بیرونم انداخت، پدر و مادرم هم به خاطر اعتیادم طردم کردند که تنها مأمن و خانه امیدم کوچه و خیابان شد. از طریق ارتباط نامشروع شبم را به صبح می رساندم و شکمم را سیر می کردم، تا اینکه پرویز مرا به عقد موقت خود درآورد، وقتی هم که خانواده اش متوجه ماجرا شدند دیگر او را به خانه راه ندادند و همین توفیق اجباری باعث شد همسر دائم و ابدی او باشم، من 25 سال داشتم و پرویز 65 سال... آنقدر ...
کاوه صباغ زاده کارگردان ایتالیاایتالیا در گفت و گو با سینماسینما/ کاش فیلم پدرم هم در جشنواره بود/ فیلم ...
.... کارگردان فیلم ایتالیاایتالیا درباره حاضر فیلم خانه کاغذی به ساخته مهدی صباغ زاده گفت: مایل بودم فیلم پدرم نیز در بخش مسابقه می بود. به چند دلیل این موضوع را مطرح می کنم: اولین آن حضور من به عنوان یکی از عوامل در فیلم خانه کاغذی بود. زیرا بعد از کارگردانی فیلم خودم به کمک پدرم رفتم. مطلوب بود که این دو فیلم در کنار هم رقابت کنند. این موضوع خاطره خوبی می شد. در ضمن می توانست به یکی ...
همراه با هماروستا درباره زندگی و آثارش
هما روستا کی و کجا چشم به جهان گشود و در چه خانواده ای پرورش یافت؟ من 4 مهر سال 1325 در تهران به دنیا آمدم. تاشش سالگی در تهران بودم. اما بعد مجبور به مهاجرت شدم؛ چون در آن زمان پدرم مقیم مسکو بود. مرا در سفری طولانی به مسکو بردند تا به پدرم برسم. گویا روزهای خیلی سختی را هم گذراندید... بله، همین طور است. یک سال با آدم های غریبه در سفر بودم. آنجا به مدرسه رفتم و ...
دخترم، نقش بابا را برایت بازی خواهم کرد
انجام امور خیر از امورات همیشگی ایشان بودکه با علاقه انها را انجام می داد. شاغل بودم و همراهی های همسرم در خانه به من در فعالیت های اجتماعی ام کمک می کرد. ایشان در همه امور خانه کمک حال من بود از انجام کارهای خانه تا نگهداری بچه. من و مهرداد پنج سال با هم زندگی کردیم. حاصل زندگی مان یک دختر سه ساله به نام آنیساست. خانم قاجاری وقتی همسرتان جهاد در جبهه مقاومت اسلامی را انتخاب کرد شما باایشان ...
با من تمرین کردند چطور افغانستانی حرف بزنم/بچه داری ام بیست بود
بچه داری ام بیست بود و به مسائل بهداشتی بچه ها بسیار حساس بودم. خب من وقتی دختر خانه بودم همسر برادرم بچه کوچکی داشت که اغلب کارهایش با من بود و خودم هم برای یادگیری امورات خانه دقت زیادی می کردم . * شباهت و وابستگی این دو برادر ما را متعجب کرده بود اختلاف سنی بچه ها با هم کم بود. مصطفی سال 61 به دنیا آمد. بعد خواهرش مریم و بعد از او هم مهدی و آخری که مجتبی بود سال 67 به دنیا ...
زینبی که باشیم همه ما مدافع حرم می شویم
گلوله تک تیرانداز دشمن هنگام اذان ظهر به شهادت رسید. دوستانش می گفتند به حالت سجده روی زمین افتاده بود. خبر شهادتش را برادرهایش به ما گفتند. به منزلمان آمدند و بعد که گریه و بی قراری کردند متوجه شهادت محمدعلی شدم. با شنیدن خبر شهادتش انگار در آن واحد تمام نیرویم را از دست داده بودم. خیلی برایم سخت بود. بعد از مدتی که به خودم آمدم گفتم آدم یک جان دارد که ممکن است روزی ...
بورسیه آلمان را رها کرد و به جبهه مقاومت پیوست
.... عموی محمد امین، علی کریمیان که کارمند شرکت نفت بود هم مهر سال 64 در جزیره لاوان بر اثر بمباران امریکا به شهادت رسید. برادر شوهرم و همسر سابقم هر دو شهید هستند و همین روحیه شهادت طلبی در خانواده ما موروثی شد تا اینکه محمد امین هم راه شهادت و سعادت را انتخاب کرد. تربیت پسرم طوری بود که عاشق شهادت بود. هنوز پیش دبستانی نرفته بود که در زمینه مداحی و حفظ قرآن فعالیت می کرد. بعد از اینکه به مدرسه رفت ...
روایتی خواندنی از دیدار بانوان گیلانی با همسر شهید برونسی
. زمزمه کردم: خانم خودتون کمک کنین. منو راهنمایی کنین تا بتونم این بچه ها رو حرکت بدم. وضع ما رو خودتون بهتر می دونین. چند لحظه ای راز و نیاز کردم و آمدم پیش نیرو ها. یقین داشتم حضرت تنهام نمی گذارند. اصلا منتظر عنایت بودم توی آن تاریکی شب و توی آن بیچارگی محض، یکدفعه فکری به ذهنم الهام شد. رو کردم به بچه ها. محکم و قاطع گفتم: دیگه به شما احتیاجی ندارم! هیچ کدومتون رو نمی خوام. فقط یک ...
دلنوشته ای برای آیت الله هاشمی:بعد از رفتن شما،مردم قیامت کردن/حاج خانم گله داره/محسن روسفیدتون کرد
.... "آقا" به حاج خانم و بچه ها باز بعد شما، خیلی کردن لطف و مهربونی. حاج آقا، خیالتون راحت باشه. مثل قدیم. مثل روزگار هم خونه بودن تو دوران مبارزه. سایه "آقا" میمونه رو سر بچه هاتون. با اجازه از خونواده بگم من براتون. "حاج خانم" گله داره. امّا محکم ایستاده، مثل قدیم. گله-ش م بابت قولی بوده که شما بهش داده بودین. که نذارین هیچوقت، بمونه تنها تو خونه. بدون همسر و همدم دیرینش. با اجازه تون می ...
فال فروش
مال خودشه؟ مگه موتورسیکلت داشتن جرمه؟ اصلاً شاید همه دارایی زندگیش اون موتور سیکلته. بابا گفت: درست می فرمایید خانم من که بخیل نیستم که چرا موتور داره تازه خیلی هم خوبه چون همین الان اگه تو خیابون نگاه کنید خیلی ها با همین موتور دارند نون در میارن البته حالا بماند که کار با موتور درسته یا غلط. خطر داره یا نداره؟ قانونی هست یا نه؟ من با اونش کار ندارم ولی می گم به دو دلیل دلم نمی خواست ...
رکبی که پسر جوان از تازه عروس بعد از ازوداج خورد! / با دیدن این رفتار شقایق خجالت زده شدم!
جوان 32 ساله ای که با حالتی کلافه و خشمگین برای شکایت از همسر و خانواده همسرش به کلانتری مراجعه کرده بود، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری احمدآباد مشهد گفت: 7 سال پیش در یکی از دانشگاه های معتبر مشهد پذیرفته و برای ادامه تحصیل از شهرستان محل سکونتم راهی مشهد شدم. هنوز دوره تحصیل در دانشگاه را به پایان نرسانده بودم که در یک شرکت دولتی کاری پیدا کردم تا هزینه های تحصیلم را تامین کنم ...
زمانی که من شهردار بودم
مرتضی رویتوند طنزنویس مرا که می شناسید. همان ژان والژان معروف. تعریف از خود نباشد، همان که کوزت را از دست تناردیه ها نجات داد. درست است که یک بار، سکه ای برای خریدن یک قرص نان دزدیدم اما بعد از آن متحول شدم و با کار و تلاش، پیشرفت کردم و سرانجام شهردار شهری در فرانسه شدم. خودم اشتباهم را قبول دارم اما باور کنید از زمان شهردارشدنم واقعا شهردار خوبی بودم. زمان ما که کلاه ایمنی نبود ...
شهید عربی و همسری که آمین گوی شهادت او بود
آنان نمی دانستند که این، آخرین حرف ها و توصیه های همسر و بابا برای آنان است. فردای آن روز یعنی در سیزدهمین روز از بهمن ماه سال 1394 بود که وی پس از مجروحیت از ناحیه دست و پا، با اصابت گلوله تک تیراندازها به سر، عروج کرد تا هفتم بهمن ماه، نخستین سالگرد شهادت این فرمانده دلیر لشکر اسلام و مدافع حرم اهل قم، در پردیسان، گرامی داشته شود. از علی اکبر، فاطمه هشت ساله، محمدمصباح 6 ...
علت خیانت مردان، چقدر شوهرتو می شناسی!
...، هر کدام از ما به شهر خودش برگشت اما پیش از آن با هم نامزد کردیم. من تقریبا همه آخر هفته ها به شهر او مسافرت می کردم. اما فقط آخر هفته ها در کنار هم بودیم و در طول هفته با دوستان خود خوشگذرانی داشتیم. پس از چند ماه از این روند خسته شدم و با خودم تصور کردم در شهر خودم هم دختران زیبا و خوب زیادی هستند و من چرا همه روزهای تعطیل خود را در جاده و رفت و آمد می گذرانم؟ این مساله را با او در میان ...
وظایف والدین نسبت به فرزندان، دیدگاه اسلام
سوال با سلام و خسته نباشید. سوالی داشتم در خصوص حق فرزندان در اسلام و کارهایی که پدر و مادر باید در حق فرزندانشان انجام دهند. من هرچه در این مورد جستجو کردم در اینترنت همش راجع به حقوق والدین است. همچنین در رادیو و تلویزیون و در منبرها همیشه همه راجع به حقوق والدین و اطاعت از آنها برای فرزندان سخن میگویند و گویا همه نادیده می گیرند که فرزندان هم حقوقی دارند. من خودم شخصا از پدرم راضی نیستم ...
کارآفرینی زنان در خانه؛ اشتغالزایی با طعم ترشی های خانگی
...> آیا در شروع کار با ناامیدی و پشیمانی در این کار مواجه نشدید؟ من کارم را با درست کردن ترشی های محلی از خانه خودم شروع کردم و بعد از مدتی با توجه به این که پدرم صاحب باغ است و میوه های هر فصل را دارند، تصمیم گرفتم این مغازه را با اندکی وسایل دایر کنم و وقتی کم کم مشتری هایم زیاد شد پنج خانم را استخدام کردم و آنها همزمان با من در این مغازه مشغول به کار هستند. در مورد انواع ترشیجات و ...
نیکبخت:شیث خودش را بدبخت کرد
دفتر علی آقا رفتم. آن زمان یک گوشی موبایل داشتم که اندازه یک آجر بود. سه میلیون و خورده ای از ابومسلم گرفته بودم که کلاً خرج خط موبایل و گوشی کردم. پروین گفت اگر می خواهی بیایی پرسپولیس، باید گوشی ات را بفروشی چون پرسپولیس به کسی پول نمی دهد. ناراحت شدم و فکر کردم که علی آقا از اول من را نمی خواسته است. همان موقع دایی و پدرم به تهران آمدند و من را بردند خیابان لارستان در دفتر فتح الله زاده، همه چیز ...
شهیدی که نحوه شهادتش را پیش بینی کرده بود
چهارم تیرماه سال 1366 در ماووت عراق در حالیکه مشغول راز و نیاز با خداوند بود در حال قنوتِ نماز به درجه رفیع شهادت نائل آید. * سختی دوری از همسرم همچنان برایم تازگی دارد نرگس کیایی، همسر سردار شهید تقی کیانی در گفت وگو با خبرنگار خبرگزاری فارس از گرگان، در خصوص شیوه آشنایی و ازدواج با همسرش می گوید، در آن زمان در ازدواج ها تصمیم گیری با خانواده ها بود و معمولاً بزرگترها فرد مورد نظر را ...
سام و ملک ابراهیم
نشسته بود که نه حرف می زد و نه به کسی نگاه می کرد. حاکم گفت: برو همین آدم را بیار. نوکره رفت و پیرمرد را با زنبیلش آورد پیش حاکم. پیرمرد تا حاکم را دید، خنده ای کرد و گفت: بالاخره پیدات کردم. دویست سال است که منتظر چنین روزی هستم. حاکم از حرف او حیران و مات ماند. اما پیرمرد معطل نکرد و شروع کرد به تعریف قصه ی خودش و گفت: وقتی جوان بودم و پدر و مادرم زن برایم گرفتند. شب عروسی تا ...
زمانی که حضرت معصومه(س) پیغام شهید را به حضرت زینب(س) رساند
همسر شهید بعد از بازگشت ماموریت اول از سوریه بعد از ماموریت اولش که از سوریه برگشت... صبح خداحافظی کرد و به محل کارش رفت. قرار بود شب به منزل پدرشان برویم، به همین دلیل قرار شد که عصر زود به خانه بازگردد. اما عصر که شد نیامد. وقتی که دیدم دیر کرد گفتم نمازم را می خوانم و بعد از نماز باهاش تماس می گیرم. بعد از نمازم خودش تماس گرفت. گفتم: ...
انتقام بی شرمانه خواستگار سابق از دختر 19 ساله
رفتارها همواره در خانواده سرزنش می شدم و پدر و مادرم ارزشی برایم قائل نبودند. خلاءهای عاطفی بین من و خانواده هر روز شدت می گرفت به طوری که تلاش می کردم کمبود محبت هایم را در بیرون از منزل جست و جو کنم. تا این که سال گذشته هنگامی که از مدرسه به خانه باز می گشتم، با پسر جوانی در ایستگاه اتوبوس آشنا شدم. اقبال از هر نظر پسر خوبی بود به طوری که مرا شیفته خودش کرد اما اهل کار نبود و همواره بیکار و ...
سحر زکریا و طعم خوش نوچوفسکو!
این که اسمش از کجا آمد، واقعا یادم نیست، چون همان طور که گفتم؛ چند سال از سریال گذشته. دلت برای یاسمنگولا تنگ نمی شود؟ این سریال اولین کار جدی من در فضای طنز بود و همه چیزی برایم تازگی داشت. چندماه درگیر بازی در این سریال بودم و شاید به یاسمنگولا هم عادت کرده بودم. از طرف دیگر، فضای کار آن قدر برایم دوست داشتنی و شیرین بود که تا چندوقت خاطرات این سریال و حتی سامنگولا در ذهنم ...
بازیگر زن: همکاری با گروههای موسیقی جور نشد، به خواهرم گفتم خودمان گروه بزنیم!
مرجانه گلچین با بیان اینکه این روزها تب خوانندگی در بین بازیگران خانم و آقا راه افتاده است، گفت: معتقدم عالم هنر خط کشی ندارد اما باید تخصص و توانایی لازم را در آن عرصه هنری نیز داشته باشند. مرجانه گلچین، بازیگر و خواننده گروه نوای گلچین با بیان اینکه موسیقی همیشه دغدغه اصلی اش بوده؛ گفت: در تمام این سال ها که از موسیقی دور بودم همیشه سعی کردم ارتباط خودم را با این حوزه حفظ کنم و حتی ...