سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای دو دیدار به یاد ماندنی با رهبر انقلاب
که به وادی نوشتن افتادید؟ این موضوع برمی گردد به دوران کودکی و رویاهای قشنگ بچه گی. اصولا من آدم خیال بازی بودم یعنی هنوز هم هستم. خیال در کودکی مرا کشاند به طرف داستان گویی. داستان گویی برای خودم. با صدای آهسته موقع دوچرخه سواری دور باغچه ی چهارگوش حیاط بزرگ خانه مان داستان می گفتم. بعدها نوع دیگرش را تجربه کردم؛ داستان گویی در ذهن. موقع خواب توی همان حیاط بزرگ، توی پشه بندی که آسمانش ...
کتاب شهید کچویی رونمایی شد - نگاه متفاوت به ترورهای منافقین
چرخیدم و بازی می کردم که ناگهان از محل تعاونی خوراکی های زندان سردرآوردم. وارد که شدم چشمم افتاد به کلی جعبه کره که تا سقف چیده بودند. مسئول تعاونی که مرا شناخت، به احترام پدرم پرسید، چه می خواهم. من هم گفتم: کره. او یک جعبه کره به من داد. اولی را که باز کردم همانجا بخورم، ناگهان پدرم رسید و پرسید این چیست؟ ماجرا را که فهمید، کره ها را از من گرفت و با مسئول تعاونی برخورد کرد و گفت: این کره ها برای ...
روایتی از یک نظامی دوران شاه/ قرائت آیات قرآن در سلول ها
به علت تکثیر و پخش اعلامیه ها لو رفت و ما را بازداشت کردند و شبانه به این مکان کمیته مشترک ضد ساواک آوردند و در بند 2 مدت 6 ماه زندانی بودم و مورد شکنجه های مختلف روحی و جسمی قرار گرقتم. سنجری بیان کرد: نیمی از پازل انقلاب در این زندان گذشت زمانی که ما را به این مکان آوردند می گفتند هرچه بخواهید به شما می دهیم شما فقط از این راه دست بکشید ولی ما شکنجه های سخت را که گفتنش هم ساده نیست ...
دوماه شده بود که عروسی کرده بودم که عرفان به من زنگ زد! / او از من درخواست ازدواج کرد!
جوانی با ایمان و با اخلاق بود مرا خواستگاری کرد و ما با یکدیگر ازدواج کردیم هنوز 2 ماه از برگزاری مراسم ازدواجمان نگذشته بود که روزی عرفان با من تماس گرفت و عنوان کرد در ازدواج خود شکست خورده است و قصد دارد با من ازدواج کند. از آن روز به بعد تماس های ما با یکدیگر ادامه یافت تا این که همسرم در جریان ماجرا قرار گرفت و مرا طلاق داد. وقتی به خانه پدرم بازگشتم سرزنش های آن ها ...
"رهبر انقلاب" خیلی در امور مالی زندگی شان سختگیر هستند
بدان که امام تو را مسخره می کند امام به این حرفها عقیده ندارد، او خودش را آماده کرده بود و رفته بود نزد امام، گفت آقا دوستان ما می گویند شما را جادو کردند و رفع جادو هم به این است که چه کنید دو سه بار دیگر هم پیش آمده بود که من خودم واسطه اش بودم امام یک خنده ای کرده بود و گفته بود برو به این آقایان بگو من ضدجادو هستم هیچ جادویی در من اثر نمی کند [می خندد] بعد که امام آمدند جماران چند سال گذشت ...
شورای انقلاب اینجا جان گرفت/بهشتی از هامبورگ تا خیابان تورج چمدان های امام را یادشان رفته بود| استقبال ...
خانه آن ها به صدا در می آید و آیت الله خامنه ای را جلوی در می بیند؛ یک خاطره ای هم درباره آیت الله خامنه ای دارم که خیلی سال پیش هم این خاطره را برای خود ایشان تعریف کردم. یک شب زمستانی خیلی سرد بود و آقای بهشتی طبق عادتی که داشت تلفن خانه را ساعت 9 شب از پریز کشیده بود تا با خانواده باشد. همان حوالی ساعت 9 شب بود که زنگ خانه به صدا در آمد. من رفتم و در را باز کردم و دیدم یک آقایی که بسیار شبیه آقای ...
امام(ره) خیلی منتظری را تحمل کرد؛ اگر زود خبردار می شدند، جلوی قائم مقامی او را می گرفتند/ رهبری خیلی در ...
آنها بحثهای سیاسی هم می کنید؟ بله گاهی به مناسبت. خودشان گاهی می آیند از من سوالاتی می کنند و مشورت می کنند و اگر مشورت نکنند من کاری به کار آنها ندارم. مجری: سال 76 که آقای ناطق می خواست نامزد ریاست جمهوری شود با شما مشورت کردند؟ یادم نیست، البته من آن زمان خیلی هم موافق نبودم ایشان نامزد شوند، چون الان هم همینطور است، الان اینها که صاحب پستی هستند مردم دسترسی به ...
چند سوال از کارگردان - تابستان داغ - - 13 نامزدی که به 2 سیمرغ رسید
شد تا هم این حرف های منتقدان را نمی شنیدیم و هم اینکه شاید نسبت منطقی تری بین سیمرغ هایمان با نامزدی هایمان برقرار بود. باور بفرمایید عوامل فیلم تابستان داغ از حرفه ای های سینما هستند که خودشان یا تجربه نامزدی یا دریافت سیمرغ را در کارنامه دارند. همه ما به احترام جشنواره، هیات داوران و دوستان سینماگرمان درباره برخی هجمه هایی که زمان اعلام نامزدی ها به ما شد چیزی نگفتیم الان هم من فقط یک سوال مطرح کردم که از شما به عنوان رسانه انتظار دارم جوابی برای آن پیدا کنید. عکس خبر از فواد اشتری است. ...
پاسخ کوبنده مردم در سراسر کشور به دشمن/ از شمال و جنوب تا شرق و غرب؛ همه آمدند+ تصاویر
ولایتمدار شهرستان اردل از پیر وجوان، کودک و نوجوان، زن و مرد، خانواده معظم شهدا و مسئولان با در دست داشتن نوشته ها و پرچم مقدس جمهوری اسلامی عشق و ارادت خود را به نظام اسلامی نشان دادند و بار دیگر با حضور حماسی خود برگ زرینی بر افتخارات خود افزودند. مردم اردل با حضور حداکثری خود در آیین راهپیمایی 22 بهمن و با سر دادن شعارهای انقلابی باردیگر بر حمایت از انقلاب اسلامی، آرمان های امام ...
گفتگوهایی خواندنی با مبارزان انقلابی استان کرمانشاه/ از انقلابیونی که تانک به شهر آوردند تا سند جنایت ...
...> فرجی در خصوص نحوه دستگیری اش توسط ساواک، گفت: به دلیل شرکت در تظاهرات ضد رژیم شاهنشاهی مدتها تحت تعقیب بودم و کماکان از هر فرصتی برای اجرای برنامه های انقلابی اما بصورت محرمانه و ناشناس بهره می گرفتم تا اینکه یک صبح مأمورین ساواک به خانه ای که نقل مکان کرده بودم ، وارد شده و مرا دستگیر و مورد شکنجه قرار دادند و پس از رنجهای بسیاری که در زندان ساواک متحمل بودم، آزادشدم. این مبارزانقلابی ...
علیرضا رضایی: مادربزرگم کشفم کرد
موافقت مادرم بالاخره کشتی گیر شدم و به مدال نقره المپیک رسیدم. کاشف تان بعد از مادر بزرگ؟ ارسلان پیروز. اولین بار که عکس تان چاپ شد؟ سال 1370 بعد از قهرمانی در آموزشگاه های ایران در مجله کیهان ورزشی. و واکنش مادر؟ خب خوشحال بود . استعدادش را داشتم و هر کسی مرا می دید متوجه علاقه و ویژگی های جسمانی من برای ادامه دادن کشتی می شد و مادرم ...
صدای بلند همسرم عامل جدایی ماست
زن جوان در این باره به قاضی دادگاه خانواده گفت: 15 ماه است که با پرهام ازدواج کرده ام و زندگی مشترکمان آغاز شده است. با هم از طریق خانواده هایمان آشنا شدیم و بعد از چند جلسه صحبت به صورت سنتی با هم ازدواج کردیم. اوایل پرهام را دوست داشتم و احساس می کردم در کنارش خوشبخت خواهم شد. ولی وقتی مدتی گذشت متوجه رفتارهای عجیب و غیرقابل تحملش شدم. پرهام مرد خشنی بود و مرتب سرم فریاد می زد. به هر بهانه ای ...
ناگفته های برادران امیدوار؛ مسافران دور دنیا
همراهی کردند. پدرم بسیار روشنفکر بود و البته می دانست مسیری که ما طی می کنیم، سالم است. به هر حال آن زمان این طوری نبود که در هر مغازه ای سیگار وجود داشته باشد و همه چیز بیش از اندازه در دسترس بچه ها باشد. به همین دلیل هم، خانواده به ما اعتماد کردند و جلوی مان را نمی گرفتند. یادم هست یک بار بر اثر اتفاقی در کوه، پایم زخمی شد و مدتی گرفتار شدم. بعد هم که به خانه برگشتم، پایم زخمی و آسیب ...
بیلی گراهام در کنفرانس TED،ازضعف تکنولوژی در پاسخ به مجهولات کلیدی زندگی بشر پرده بر داشت
امیدوارم در لحظاتی که با شما هستم احساس نکنید که این یک ضد حال است، بعد از این صحبتهای طولانی شنیدید بگوید، که تمایل داشتم که همه آنها را بشنوم چند سال پیش یکبار که درشرق سوار هواپیما بودم مردی در آنطرف من کنار راهرو نشسته بود که شهردار شهر چارلوت از ایالت کارولینا بود. نامش جان بلک بود. بعضی از شما احتمالا بشناسیدش و یک مست هم اونجا بود، و اون دو سه بار از جاش بلند شد و نشست. و با کاری که میکرد همه را ...
منصوره مصدق؛ گمشده در تاریخ
13 سال پس از درگذشت دکتر مصدق، از محمود جدا شد و راه زندگی خود را در پیش گرفته است. سمیعی درباره شخصیت دختر دوم مصدق نوشته است: منصوره خانم برخلاف خواهر بزرگش در تهران در دامن مادر پرورش یافته بود، شوهرش را عزیز می داشت، با مهر از او پرستاری می کرد و همواره مراقب بود که کمبودی احساس نکند. بسیار به نوه هایش دلبسته بود و به عروس هایش وابسته. کانون خانوادگی او گرم و پر مهر بود و خانه اش ...
آیت الله سیدهاشم رسولی محلاتی: هیچ کدام از علما جامعیت امام(ره) را نداشتند/رهبر انقلاب در امور مالی و ...
شروع کنیم و بخصوص از آشنایی شما با حضرت امام(ره)، بهتر باشد چون حرف های شنیدنی از شما زیاد داریم، پدر بزرگوار شما رفاقت دیرینی با حضرت امام(ره) داشتند، شما از طریق پدر با حضرت امام(ره) آشنا شدید؟ دریچه آشنایی شما از کجا بود؟ از همان اوایلی که من آمدم قم، یادم است که پدر من با مرحوم امام و مادر من با همسر امام(ره) رفت و آمد خانوادگی داشتند و پدر من از همان سال های اول که یادم است علاقه ...
هیچکدام از علما جامعیت امام(ره) را نداشتند/ صبر امام مقابل منتظری
دارید؟ با همه خوب هستیم، ما 5 تا داماد داریم. مجری: با آنها بحثهای سیاسی هم می کنید؟ بله گاهی به مناسبت. خودشان گاهی می آیند از من سوالاتی می کنند و مشورت می کنند و اگر مشورت نکنند من کاری به کار آنها ندارم. مجری: سال 76 که آقای ناطق می خواست نامزد ریاست جمهوری شود با شما مشورت کردند؟ یادم نیست، البته من آن زمان خیلی هم موافق نبودم ایشان نامزد ...
دردسر پاتوق دوستان مطلقه برای زن جوان / صیغه اسماعیل شدم و ...
Freedom عمل بیشتری برخوردار بودم و به درس و مدرسه توجهی نداشتم. و هر سال با چند تجدیدی به زحمت نمره قبولی می گرفتم تا این که در کلاس سوم راهنمایی مردود شدم و دیگر نتوانستم ادامه تحصیل بدهم. در همین سال با یکی از بستگان دور مادرم ازدواج کردم. او هم تا کلاس سوم راهنمایی تحصیل کرده بود و در یکی از شرکت های قطعه سازی خودرو کار می کرد. بعد از ازدواج متوجه شدم که همسرم به مواد مخدر Drugs اعتیاد دارد ولی ...
"برای تو که خنده می نشانی" و مطالب دیگر
قدیمی؟ یعنی این قدر دوست جدید پیدا کرده که من قدیمی شدم؟! وااااای! تموم شد. هفت تا پروانه بیش تر رو سقف نبود. هزار تا نامه ی فرستاده نشده رو میز بود. ولی اون همیشه کنارم بوده! همیشه به حرف هام گوش کرده! تو نوجوونی درکم کرده. پیکسلی رو که اولین یادگاری اش بود، به لباسم وصل کردم. حالا فقط یه مشکل بود؛ کادو! چشمم به میز افتاد. یعنی دوچرخه با یه کپه ...
کار کثیف این زن چه بود که به شلاق و تبعید محکوم شد؟
...، همسر مقتول گفت: من و همسرم زندگی بدی نداشتیم، اما او بیشتر وقت ها سر کار بود و وقت حرف زدن با من را نداشت. خسته شده بودم به همین دلیل وقتی حامد، برادر همسایه مان چند بار با من تماس گرفت و ابراز علاقه کرد، قبول کردم بعضی وقت ها با او باشم، اما ارتباط ما دو ماه طول کشید و فقط به شکل تلفنی بود و من اصلا به دیدن حامد هم نرفتم. متهم در آخرین دفاع خود نیز گفت: من پیشمانم و توبه کرده ام ...
راز قتل در حمام مخروبه
وی گفت: برادرم مواد مصرف می کرد، اما با کسی اختلافی نداشت. فرد آرامی بود. خیلی سعی کردیم اعتیادش را ترک کند، اما موفق نشد. این اواخر انگار حرف هایمان در او اثر کرده و حتی خودش هم تصمیم گرفته بود برای ترک اعتیادش قدمی بردارد. یک روز او از خانه بیرون رفت و دیگر نیامد. دو روز گذشت خبری از او نشد. گمان کردم شاید به یک مرکز ترک اعتیاد رفته باشد. ...
خاطرات یک پاسدار و عملیات در مدرسه دخترانه
من تمام شد نمی توانستم بایستم و مرا به دفتر بردند، مدیر، ناظم ها و معاونین آمدند و مرا بازجویی می کردند، آن ها من را که تا آن روز تمام عکس های شاه را از کلاس ها برداشته بودم و پشت مدرسه به آتش کشیده بودیم سرزنش می کردند، در تمام مدت که سرزنش می شدم نگاهم به تنها عکس شاه که در مدرسه بود دوخته شده بود، دفتر مدیر تنها اتاقی بود که نمی توانستیم به راحتی وارد آن شویم و عکس شاه را از آنجا برداریم ...
گرفتاری دختر دانشجوی مطلقه در دام پسر جوان شیطان صفت!
دادند دختران جوان دانشجوی دانشگاهی باشند که ازدستگاه عابر بانکش پول برداشت شده است بلافاصله با دستورقضایی راهی آنجا شدند. مسئولان دانشگاه با مشاهده تصاویرمربوطه دو دخترجوان دانشجو را شناسایی کردند. بعد هم مهسا و شیلا برای تحقیقات به دادسرا انتقال داده شدند. شیلا زمانی که در مقابل بازپرس پرونده ایستاد، گفت: چند ماه قبل به خاطر اختلاف های شدید، از همسرم جدا شدم. برای اینکه اتفاق تلخی که در ...
کسانی که از قطار انقلاب پیاده شدند/ پهلوی، راهپیمایی مردم را با هلی کوپتر رصد کرد و به دربار گفت: این که ...
در بخش دیگری از صحبت های خود، با بیان اینکه در 2 سال اخیر منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، از دست ساواک فراری بودم ، یادآور شد: آنها به منزل و محل کار من رفته بودند و پیگیر دستگیری و بازداشت من بودند که من به محض اطلاع از این موضوع، از دست آنها فرار کردم. انبارلویی همچنین با بیان اینکه 2 بار موفق به ملاقات با امام خمینی (ره) بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی شدم، گفت: نخستین بار بدین شکل بود ...
نگاهی به شعر و شاعری ابوحامد محمد غزّالی توسی (1)
عارفانه کشانید. همیشه شعر برای بیان احساساتِ پاکدلانه بهترین و ناب ترین ابزارِ ابراز بوده است. غزّالی سرانجام درس و بحث و مدرسه و قیل و قال را واگذاشت و به خلوت سرای دل و رمز و رازهای شور و شوق عارفانه و دهلیز شناخت حقیقت از رهگذر کشف و شهود پا گذاشت. در این میان جستارها و گفتارهایِ خردآگینِ نگاشته های غزّالی او را خرسند نگاه نمی داشت. او رهی زد به سُرایش و برای نمایش اندیشه های عرفانی ...
2 بلیط سینما در جیب بارانی مرد او را به دادگاه کشاند / حمیده می خواست بداند او با چه کسی به سینما رفته ...
بلیت پاره شده سینما به تاریخ دیشب در دستش بود و در حالی که می لرزید می گفت: با کدام زن به سینما رفته ای؟ پس معلوم می شود خرابی تلفن دفتر کار بی جهت نبوده است! میرعبداله سپس اظهار کرد من که نه زنی را دیده بودم و نه به سینما رفته بودم عصبانی شدم و دو نفری به جان هم افتادیم و آخر سر هم خانم از دست من شکایت کرد که او را کتک زده ام، در حالی که دعوا را خود او شروع کرده بود. حمیده ...
این رمان یک فیل است!
می کند و به خاطر گریه کردن از خودش متنفر می شود. اما از آن روز به بعد، خانه را بدون خودکار ترک نمی کند. او می گوید: اگر خودکار در جیب تان باشد، شانس این را دارید که روزی وسوسه شوید تا از آن استفاده کنید. مایز 52 سال بعد از آن روز، یک توپ امضاشده را به پل آستر هدیه داد. آستر در دهه چهارم زندگی اش با سه گانه نیویورک به اوج رسید. پیش از آن، ناشرها 17 بار شهر شیشه ای را رد کرده ...
درخت صفر
آقای معلم رفت پشت میزش ایستاد و برگه ها را بالا گرفت و گفت: این ها دعوت نامه است برای روز کارنامه. بذارید توی کیفتون و بدین به خانواده تون. اگه پدر یا مادری نیاد، کارنامه رو به خود شما تحویل نمی دیم. احمد این بار محکم تر کوبید به پهلوی کفشم و پایم را فشار داد. زیر لب گفتم: آخ... احمد ریز خندید و گفت: خب بهتر، این طوری کسی نمی فهمه توی مدرسه چی کار کردیم. آقای معلم ...
نگاهی به شعر و شاعری ابوحامد محمد غزّالی توسی (2)
...، در حالی که من خواب بودم. به خانه ی خدا سوگند که دروغ گفتم، اگر عاشق می بودم، کبوتران در گریستن بر من پیشی نمی گرفتند. می پندارم که شیدای پروردگار خویشم، ولی نمی گریم؛ در حالی که ستوران و چهارپایان همه اشک می ریزند .(12) این شعر از ابن مبارک است.(13) واپسین شعری که در ایّها الواد می خوانیم: کُلُّ العَداوَةِ قَد تُرجی إزالَتُها (14) *** إلاّ عَداوَة مَن عاداکَ ...
سم زدایی های تفننی
امکانات مرکز می گوید: من از سال 80 برای ترک به چند مرکز رفته ام، یادم است یک بار در کمپ ض به یک نفر که دیابتی بود سرم قندی زدند و طرف مرد، این کمپ ها بیشتر شبیه قتلگاه است. مدیر به سمتمان می آید، سینا آرام حرف می زند و می گوید: اگر بشنود، شب مرا در داخل حوض می اندازد، راستی فلسفه این آب یخ که سعید گفت اشتباه است. خوردن آب یخ به درمان اعتیاد کمک می کند که آن هم از خوردن یک قاشق آب یخ شروع می ...