سایر منابع:
سایر خبرها
فرشاد مؤمنی: هاشمی در معرض ناجوانمردانه ترین انتقادها بود/ حجتی کرمانی: جامعه دارد سقوط می کند /38 سال ...
کردم مرحوم هاشمی یکی از کسانی بود که سعی می کنند نه تنها در درون خودشان مجال ندهند بلکه در جمع ها هم تلاش می کرد که به نقطه مثبت اشاره کند که البته واقع بینانه بود. بهشتی یادآور شد: هفتمین و آخرین بار چند ماه قبل از انقلاب آزاد شده بود دانشجوی سال دوم پزشکی بودم و راجع به اوضاع و احوال دانشگاه صحبت می کردم احساس می کرد انگار آن همه مشکلات، شکنجه ها، اهانت ها، حریم شکنی ها دارد ثمر می دهد و ...
خاطرات ناگفته ام آبروی برخی را می برد!
حوالی سرچشمه کت و شلواردوزی داشت. او یک روز به من تلفن زد و گفت، تقی شهرام به همراه یک خانم حوالی میدان 25 شهریور (هفت تیر فعلی) در حال تردد است. من به او گفتم، تو و یکی از دوستانت همین الان به همان میدان بروید و من هم نیرو پی تان می فرستم. او را به مغازه ببرید تا واحد دستگیری سر برسد. آنها موفق به دستگیری او شدند و من هم برای این که او را به کمیته نفرستند و برای گرفتن اطلاعات از او از بازجویان ماهرتری استفاده شود، به واحدهای کمیته گفتم، وی را به اوین ببرند. آنجا البته کمی ضعیف برخورد کردند و بازجویی مناسبی از او به عمل نیامد و او را زود اعدام کردند. ...
رحمتی از ترس من خودش را محروم کرد! / برنامه 90 تاثیری روی من و عنایتی نداشت
. * چرا روی تو تاثیر نگذاشت و راحت برنامه 90 را دور زدی! - من چهار بار برنامه 90 رفتم و هر بار هم که برگشتم بهتر از گذشته کار کردم. حتی یادم هست که زمانی که فجر سپاسی بودم برنامه 90 دعوت شدم و فردوسی پور پرسید چرا دیگر کاشته گل نمی زنی که درست روز بعد رفتم بازی کردم و ضربه ایستگاهی گل زدم به جز من رضا عنایتی هم وقتی برنامه 90 دعوت شد همه گفتند او دیگر گل نمی زند ولی بارها توانست گلزنی کند. روزنامه نود 109 ...
واکنش ها به شنیدن خبر درگذشت آیت الله هاشمی
صحبت کردن از آیت الله هاشمی رفسنجانی سخت است و رحلت ایشان را هنوز باور نکرده ایم. آخرین بار یک روز قبل از فوت آیت آلله هاشمی در جلسه کمیسیون نظارت مجمع خدمت ایشان بودم. خیلی سرحال بودند، موشکافانه مسائل را مطرح کردند و در بحث ها شرکت داشتند. هیچ حالت کسالتی در چهره ایشان احساس نکردیم و گویا وقارش برای ما آرامش قبل از طوفان بود. آن روز بعد از جلسه مثل همیشه تا دم درب اطاقشان همراهشان رفتم و مشخصاً ...
شکنجه های خونین سریالی در دخمه وحشت / طعمه قراردادن زن جوان با پیشنهاد ازدواج موقت
دیدم اما این بار حدود ساعت 11 شب از خانه خارج شدم و به منزل او در منطقه گلشهر رفتم که ناگهان چند نفر روی سرم ریختند و با شمشیر و چوب و قمه کتکم زدند سپس دست و پاهایم را بستند و مرا مورد شکنجه های وحشیانه ای قرار دادند. آنان مرا لخت کرده بودند و من فقط فریاد می کشیدم تا این که پس از گرفتن اموال همراهم، رمز کارت عابر بانک را هم گرفتند ولی فقط 300 هزار تومان در آن حساب بانکی وجود داشت. پس از آن هم ...
شوهرم هر روز دستپخت مادرش را می خورد
مادرش می رود، شامش را می خورد، ناهار فردایش را هم می گیرد و به خانه می آید. هر بار هم که اعتراض می کنم، خیلی راحت می گوید از دستپخت تو خوشم نمی آید و به دستپخت مادرم عادت کرده ام. نمی توانم این رفتارش را تحمل کنم. برایم سخت است که شوهرم غذایی که با هزار عشق و علاقه برای او پخته ام را نخورد و سراغ مادرش برود. این باعث می شود من جلوی مادر شوهرم هم خجالت بکشم و آبرویم برود. الان چند ماه است که دارم ...
واکنش اولیه محسن و فاطمه هاشمی، عارف، باهنر، دعایی و بادامچیان به شنیدن خبر درگذشت آیت الله هاشمی
به ایشان علاقه مند است نباید وارد بحث هایی شود که در نهایت به تخریب هاشمی منجر شود. رضا سلیمانی (مشاور و مدیرکل روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام): برای من صحبت کردن از آیت الله هاشمی رفسنجانی سخت است و رحلت ایشان را هنوز باور نکرده ایم. آخرین بار یک روز قبل از فوت آیت آلله هاشمی در جلسه کمیسیون نظارت مجمع خدمت ایشان بودم. خیلی سرحال بودند، موشکافانه مسائل را مطرح کردند و در بحث ها شرکت ...
شمایل درخشان یک رفاقت سیاسی
به چهره را در زندان عشرت آباد شناخته بود؟ گفتم نه. او همان استوار زمانی بود و به احتمال قوی او تو را شناخته بود. آنجا بود که فهمید استوار بامعرفت زندان قزل قلعه در سال 42، این جا هم او را از لطف خود بی نصیب نگذاشته است. (458) این ها روزهای نخست مبارزه بود. روزهای تنهایی و شاید مبارزات سیاسی انفرادی افراد برای دستیابی به هدفی متعالی در جهت تحول سیاسی جامعه اختناق زده آن زمان. اما همین ...
وقتی مهر مادری رنگ خون گرفت/ دخترم را شکنجه می دادم و سرانجام با دستان خودم جان او را گرفتم!
.... روزهایی که مواد نداشتم و نشئه می شدم به جان خودم می افتادم. رعشه بربدنم می افتاد. همه جا را به هم می ریختم. وسایل خانه را می فروختم تا خرج موادم کنم. گاهی آنقدر خماری به من فشار می آورد که حال و هوای خود را نمی فهمیدم. هر بار که دخترکم به گریه می افتاد و بی قرار بود، به جانش می افتادم. کتکش می زدم. با سیخ و سیگار داغ به جانش می افتادم و بدنش را داغ می کردم. گریه می کرد و با همان صدای کودکانه اش ...
گزارشی از زندگی یک عروس سیاه بخت
در نوجوانی به اجبار پدرم، زن چهارم موادفروش ثروتمندی شدم اما فقط 5 سال دوام آوردم و با هرسختی که بود بالاخره طلاق گرفتم. اما چون خلاف میل پدرم عمل کرده بودم مرا به خانه راه ندادند و سرگردان به مردی پناه بردم که مدتی بعد فهمیدم یک خلافکار تحت تعقیب است... به گزارش اقتصادآنلاین ، ایران نوشت : سپیده باردار بود و بسختی نفس می کشید. وضعیت جسمانی اش از یک طرف توان پاهایش را کم کرده بود و از ...
از بچگی به پرسپولیس علاقه داشتم ولی الان استقلالی ام
...، ناگهان با چرخشی 180 درجه ای سر از استقلال درآورد؟ هاشم این موضوع را به "تقدیر و قسمت" ربط می دهد: هر کس از بچگی علاقه ای داشته است و من هم پرسپولیس را دوست داشتم، اما بزرگ تر که شدم استقلالی شدم. از فجرسپاسی اول به باشگاه پرسپولیس رفتم و قرارداد بستم ولی تقدیر و سرنوشت دست خداست و برای من هم سبب خیر شد. آن سال امیر قلعه نویی مربی استقلال بود و با استقلال قهرمان شدیم و در این تیم ماندگار شدم ...
هر هفته حدود 20 هزار شبکه مجازی بسته می شود
ها برای همه فاش نبود. وی افزود : در جلسه رسمی که عضو آن بودم نخستین کسی بودم که تاکید کردم این مساله باید روشن شود اما همانجا برخی ها می خواستند موضوع را مسکوت بگذارند که مخالفت کردم و حتی برخی ها می خواستند که موضوع حقوق های نجومی را در مورد برخی ها پیگیری کنیم و در مورد برخی ها پیگیری نکنیم که همانجا من گفتم یا همه یا هیچ. وی گفت: به لحاظ قانون ما نمی توانیم کل این پرونده ...
ماجرای جانبازی که از 5 میلیارد تومان پول گذشت
خواهم به پاس این همه جوانمردی نصف اموالم را که حدود 5 میلیارد تومان است به تو بدهم. حاج احمد در قرچک ورامین زندگی می کرد اما به همرزم قدیمی اش گفت من یک ریال از اموال تو را نمی خواهم و آنچه در راه خدا داده ام را پس نمی گیرم. در هر محفلی به او می گفتند خدا شفایت بدهد می گفت خدا مرا شفا داده که جانباز شدم. حاج احمد غریبانه جنگید و غریبانه زندگی کرد و غریبانه رفت. گفت می روم و سر از بدنم جدا ...
نقل قول های روز: مردم چشمم زدند
از لحاظ بازیکن بیمه کنند. تحلیل علیرضا نیکبخت از شرایط استقلال بعد از دربی مردم چشمم زدند هیجان داشتم که در جام جهانی دیده شوم. به من گفته بودند چون فیزیک بدنی ام بیشتر به اروپایی ها شبیه است، اگر بتوانم یک بازی انجام دهم، می توانم به یک تیم خوب بروم. متأسفانه قسمت نشد، فکر کنم چشم مردم کار دستم داد. مصدوم که شدم، داغان شدم، چون جام جهانی نزدیک بودم و فهمیدم چه اتفاقی ...
قاتلی که با وجود اعلام رضایت اولیای دم اعدام می شود
به گزارش گیل خبر، هفتم مرداد سال 87 پرونده این جنایت تشکیل شد. آن روز زن 34 ساله ای به اداره آگاهی نهاوند همدان رفت و به مأموران خبر ناپدیدشدن شوهرش را داد. او درباره جزییات این ناپدیدی گفت: شب قبل بود که دو مرد ناشناس به خانه مان آمدند. آنها با یک خودرو جلوی در خانه مان توقف و شوهرم به نام حمید را صدا کردند. حمید سوار خودروی آنها شد و رفت؛ اما تا الان هنوز به خانه برنگشته است. حتی پاسخگوی تماس ...
قلقلی از سال ها حرف نگفته اش می گوید!
به گزارش ملیت به نقل از روزنامه مردم سالاری،وقتی یادداشت میثاق چوگان(همکار کرمانشاهی) ام را که به عشق قلقلی نوشته و در مجله ای چاپ شده بود نشانش دادم برق خوشحالی را می شد در چشم هایش دید. می گفت: می بینی؟! هنوز بچه های دیروز هوای من را دارند. از قول من حتما از ایشان تشکر کن و من چقدر حس خوبی داشتم وقتی اینها را می شنیدم و قهرمان بی زبان کودکی ام را از نزدیک می دیدم و صدایش را برای اولین بار می شنیدم. نشد که به او بگویم د ...
ماجرای زنی که زیر تیغ جراحی بیدار شد!
چشمانش جاری شد و گفت: متاسفم. جملاتی که حین عمل شنیده بودم را به او گفتم؛ حرف هایی که در مورد آپاندیس و اندام های داخلی ام زده بود را هم به او گفتم. او پاسخ داد: بله، درست است. آن حرف ها را زدم. الان 9 سال از آن ماجرا می گذرد. از بیمارستانی که عمل جراحی ام را در آن انجام دادم، قانونا شکایت کردم. پس از عمل، آسیب روحی شدیدی دیده بودم. نزد یک تراپیست رفتم. اما صحبت کردن در مورد آن بیماری ...
ماجرای پیامک تهدید آمیز برای ساخته نشدن یک مستند چه بود؟
. علیدادی در پاسخ به این سوال که چرا مناطق شمالی را در فیلم بررسی نکرده است، گفت:اتفاقاً بنده می خواستم به این موضوع بپردازم ولی دوستان گفتند که فقط درباره ی همان منطقه باشد. هنگامی که بنده در مسیر تحقیقات پیش می رفتم، متوجه شدم که آذربایجان، زنجان، همدان و شهرهای دیگری که به کشت سیب زمینی مشغول هستند، همین مشکل را داشته و هزاران تن سیب زمینی را دور می ریزند. این مستند، درد مردم ...
چرا همیشه متاهل ها از ازدواج ناراضی اند و مجردها را منع می کنند؟
خوردی و تو زندگیت درست انتخاب نکردی دلیل نمیشه که همه جوونها مثل تو اشتباه انتخاب کنن. من هم این دوران مجردی و همه سوالهایی که جوونها تو سرشونه رو گذروندم و از مجردیم هم واقعا لذت بردم و بسیار تردید داشتم برای ازدواج ولی با کمک خدای بزرگ و پشتکار بسیار زیاد خودم همسر ایده آلم رو پیدا کردم و بعد از شیش سال هر روز که میگذره خدا رو برای این انتخاب شکر میکنم.این هم بهتون بگم که فرق خوشبختی مجردی در ...
یک آخ بزرگ به تلفن های همراه!
سه بدون دخالت من و به صورت بالقوه خوشنویس هستند. چقدر اهل طبیعت و سفر هستید؟ البته به دلیل مشکلات فیزیکی دیگر نمی توانم. قبلا اهل طبیعت بودم. بیابان های سلمانیه در شرق تهران را هر روز عصر می رفتم گشت می زدم. همان موقع برنامه های استاد شاهین فرهت در رادیو بود و خودم را موظف می دیدم برنامه هایش را گوش دهم. طبیعت چقدر بر تصویرگری ها و نقاشی های شما اثر گذاشت؟ ...
دردسر وحشتناک رقابت بر سر زیبایی برای 2 دختر دبیرستانی / مسعود فقط دنبال یک ملاقات بود و ...
خواستم تا از این ملاقات نامعقول بگذرد ولی او زیر بار نرفت و به تهدیدهایش ادامه داد. ناچار به بهانه رفتن به مدرسه به دیدن مسعود رفتم. وقتی زنگ در منزل آن ها را به صدا درآوردم زن جوانی با وضعیت بسیار زننده در را گشود و مرا به اتاق مسعود هدایت کرد. چند لحظه بعد مسعود با خنده های شیطانی وارد اتاق شد و از این که من با پوشش مناسب بودم مسخره ام کرد و از من خواست راحت باشم. وقتی مقاومت مرا دید به زور متوسل ...
رجایی: آیت الله هاشمی رفسنجانی شخصیتی تاریخ نگر و تاریخ ساز بود
تصدی داشت تا به حال کسی به این صراحت از وی سوال نکرده است. برای مثال پرسیدم عمر شما دراز باد وقتی خدا را ملاقات کنید چه کاری شما را خوشحال می کند و چه سخنانی با خدا خواهید گفت؟ این پرسش مهمی بود و وی در پاسخ گفت: تالیفات و پژوهش های قرآنی ام را که پنجاه و چند جلد است، خوشحالم می کند و ختم جنگ تحمیلی. پرسیدم چرا از ختم جنگ خوشحال شدید؟ گفت زیرا با ختم جنگ مانع شدم که افراد بیشتری در ...
مالک اشتر ایرانی را بیشتر بشناسیم
داد روزه می گرفت ،سرداری که بعد از شهادت همسرم از اخلاق این بزرگوار برامون تعریف کرد ،گفت:شهید عراقی شب بیداری می کشید و نماز شبش رو می خوند یه جوری صحبت می کردن که الگویی باشه برای بقیه به خصوص جوان های سوری ایشون آن چنان رفتار زیبا وقشنگی در اون منطقه داشت که جوانی از سوریه که شیعه اسماعیلی بود شیفته همسرم میشه و جلوی همه جمع به همسرم گفت :تو دین و مذهبت هر چه باشد من همون و برای خودم می پذیرم ...
علیرضا دیگر تحمل روشنک را ندارد / او بی آبرویی راه می اندازد
او می گوید: یک سال و چند ماه است که ازدواج کرده ایم، اما در این مدت به قدری با همسرم مشکل پیدا کرد ه ام که تصمیم گرفتم از او جدا شوم. روز اول که به خواستگاری اش رفتم، با صداقت رفتم جلو و همه چیز را به خودش و خانواده اش گفتم. گفتم که وضعیت مالی ام خوب نیست و در حد توانم می توانم خرید کنم. مادرزنم گفت نظر همسرت مهم نیست؟ گفتم نظر بدهد، اما فکر نمی کنم تلویزیون پنج میلیون تومانی بخواهد. گفتم زنم را ...
دردسر عشوه های پری برای برادر همکلاسی اش / او قرار بود برای درس خواند به خانه بیاید اما...
با او ازدواج کند. شهربانو اضافه کرد: دیشب به برادرم گفتم پس تکلیف تحصیل من چه می شود؟ جواب داد: به عقیده من تنها راهش این است که سال آینده پس از پایان تحصیلات متوسطه معلم یا پرستار شوی و ضمن کار تحصیل کنی. من از شنیدن حرف های برادرم ناراحت شدم و وعده های او را به رخش کشیدم، اما او گفت که فعلا باید جواب قلب خود را بدهد! چون از این راه مایوس شدم، امروز نزد پری رفتم تا شاید او را از ازدواج با برادرم ...
دام شیطانی زن صیغه ای برای مرد پولدار / این مرد 3 روز در عمق زمین محبوس بود!
بود درصدد طراحی نقشه ای برای تصاحب اموالم بود. ازبدرفتاری هایش خسته شده بودم، یک روز به او گفتم که می خواهم جدا شویم، قهر کرد و به خانه مادرش رفت. انگار منتظر شنیدن همین حرف از زبان من بود که برود و نقشه اش را اجرایی کند. در سومین روزی که او قهر کرده و نزد خانواده اش رفته بود چند بار به او تلفنی زنگ زدم، اما حاضر به حرف زدن با من نبود. با خودم گفتم که چند روزی می گذرد و سراغش می روم و دوباره سر خانه ...
خاطرات محمد هاشمی از بازیگوشی های کودکی تا آخرین دیدار با برادر
این شکنجه ها را تحمل کند. در کنار این چهره و روحیه قوی و مقاوم، رفتار و روحیه ایشان در زندگی شخصی و خانوادگی چگونه بود؟ ایشان خیلی رئوف و مهربان بودند و این فقط در جمع خانواده نبود. همین الان که من مسئول دفتر ایشان بودم روزانه شاید بیش از صد نامه برای ایشان می آمد و همه این نامه ها از افراد نیازمند بود و به طریقی از ایشان برای حل مشکل شان کمک می خواستند و یک مورد نمی شد که ...
پاپوش احمدی نژاد و مرتضوی برای یک دیپلمات
که آقای حداد من را خواست و گفت: آقای موسویان در 28 سال کار قضائی، درباره هیچ پرونده ای مثل پرونده شما اذیت نشدم. در طول این مدت از دوطرف تحت فشار بودم. یکی از طرف مخالفان شما بودند که می گفتند به خاطر مصالح نظام و انقلاب تو را محکوم کنم و یکی هم از طرف دوستان شما بود که می گفتند حالا که معلوم شده ایشان بی گناه هستند، چرا قرار منع تعقیب صادر نمی کنم. من واقعا درمانده شدم... رفتم به پابوس امام رضا ...
من، زن و زندگی ام را دوست دارم و نمی خواهم او از جریان من و دختر جوان با خبر شود!
میزش بنشینم. آن لحظه برقی در نگاهش دیدم که میخکوبم کرد. او هم خوشحال شد و کنارش نشستم و سر صحبت را باز کردم. بدون معطلی گفتم: چرا در همه سرویس ها مسافر ما هستید؟ دل تو دلم نبود که جوابش را بشنوم که با حالتی خاص چشم گرداند و مستقیم به چشمانم نگاه کرد و گفت: حس عجیبی به تو دارم؛ حسی که قبلاً هرگز تجربه اش نکرده بودم. آنقدر ذهن و روحم را درگیر خودت کرده ای که نمی توانم لحظه ای از فکرت بیرون بیایم. هر جا ...
گذشت اولیای دم، دو مرد را به زندگی بازگرداند
تلاش خانواده احمد حاضر شدند از قصاص او گذشت کنند، این متهم که در این 10 سال در زندان بوده است، روز گذشته در دادگاه کیفری استان تهران دوباره پای میز محاکمه رفت تا این بار به لحاظ جنبه عمومی جرم محاکمه شود. او روز گذشته ضمن ابراز پشیمانی از آنچه اتفاق افتاده بود، از قضات درخواست بخشش کرد. او گفت: در این مدت که زندان بودم ادامه تحصیل دادم و اکنون دانشجوی ترم اول رشته حقوق هستم و درخواست دارم با توجه به پیشرفتی که کرده ام و تغییراتی که در خودم به وجود آورده ام، من را ببخشید. ...