سایر منابع:
سایر خبرها
ریشه تخریب ها چیزی جز خودخواهی و خودشیفتگی نیست
، یکی از زبده ترین طلبه های آن زمان در مشهد و ایده پرداز گروهک فرقان بود و اطرافیان وی نیز بعضا هم لباس او بودند و با این بهانه که شهید مطهری طرفدار پولدارها و مظهر اشرافی گری و تحجر است، آن بزرگوار را به شهادت رساندند. دکتر هاشمی با اشاره به خاطره ای، ادامه داد: یک بار شهید کامیاب من را برای انجام کاری به منزل آشوری فرستاد. دیوارهای خانه گلی بود، یک نمد کهنه زیراندازش و چاله ای به عنوان ...
پایی که در “حلب” جا ماند
که شیعه بشویم یا نه. می گفت “ببینید چه چیزی با ارزش است و از روی عقل و علم و تجربه جلو بروید. سال آخر دبیرستان که بودم، در ماه محرم، شبها در مسجد روستا سینه زنی و روضه بود و اهل تسنن نیز در مراسم عزاداری شرکت می کردند و ما نیز همراه مادرمان می رفتیم اما روحانی آنجا حضور داشت نمی دانست ما سنّی هستیم. از روحانی ای که دهه محرم در روستا بود، درباره غدیر و حضرت زهرا سلام الله علیها سئوال می کردیم و او ...
همه چیز درباره غواصان شهید کربلای 4: بازگشت با دستان بسته
مردمی بازگشت شهدای غواص و خط شکن به کشور چیز دیگری می گفت. جوسازی و فرافکنی این رسانه های معاند نتوانست تصویر دروغین خود از حماسه این شهدا را بر باور مردم بنشاند. تا جایی که چند روز بعد از انتشار اخبار بازگشت غواصان به کشور، وقتی تصاویر پیکر مطهر غواص منصور مهدوی نیاکی که در کربلای 4 به شهادت رسیده است، منتشر شد، بازتاب متفاوتی را شاهد بودیم. افشای جنایات 30 سال گذشته سردارباقرزاده ...
زوج ایرانی که در فولکس زندگی می کنند! +تصاویر
از این پیشنهاد استقبال کردم و دقیقا فردای آن روز رفتم و استعفا نوشتم. خانم حسین زاده شما چرا این پیشنهاد را به همسرتان دادید؟ من علی را می شناختم با روحیاتش آشنا بودم، می دانستم که زندگی کارمندی رویای همسرم نیست. ما همیشه آخر هفته ها سفر بودیم و او مجبور می شد چهارشنبه و شنبه را هم مرخصی بگیرد. دراین مدت خیلی باهم صحبت کرده بودیم ، به این نتیجه رسیده بودیم که ارزش تجربه هایی ...
زن جوان گفت از نگاه کردن به چشمان همسرم شرم دارم / آن روز شوهر ستاره مرا به داخل خانه اش دعوت کرد و ..
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز ، زن جوان در حالی که عنوان می کرد آن قدر دچار عذاب وجدان شده ام که از نگاه کردن به چشمان همسرم شرم دارم، به کارشناس اجتماعی کلانتری گلشهر مشهد گفت: حدود 2 سال قبل زمانی که 17 سال بیشتر نداشتم با عظیم ازدواج کردم. این در حالی بود که راه و رسم زندگی مشترک را نیاموخته بودم و تصورم از ازدواج این بود که همانند 2 کبوتر عاشق باید کنار یکدیگر بنشینیم و با حرف های ...
سرقت طلای کودکان
مهشید و خانومم نبود؛ احساس خوبی نداشتم و دل شوره عجیبی پیدا کرده بودم و فکر مهشید یک لحظه هم از ذهنم پاک نمی شد. فکرم کار نمی کرد و همه جور فکرای عجیب و غریب به مغزم خطور می کرد؛ دور خودم می چرخیدم و نمی دونستم باید چکار کنم؛ آخر هیچ وقت بدون اطلاع و هماهنگی من جایی نمی رفتند با دست پاچگی به گوشی خانومم زنگ زدم؛ چند باری جواب نداد و بالاخره بعد از چند بار زنگ زدن به محض جواب دادن با هق هق گریه هاش ...
همیشه وجودش را در کنار خودم احساس می کنم
.... به هر روی برای شناخت هرچه بیشتر یکی از شهدای مظلوم مدافع حرم، گفت و گویی با چمن گل رضایی مادر این شهید بزرگوار انجام داده ایم که ماحصلش را پیش رو دارید. چطور شد که مدت زیادی پس از شهادت آقا جواد خبر شهادتش را به شما دادند؟ پسرم از روز 31 فروردین سال 94 تا روز 12 دی ماه که خبر شهادتش را به ما اعلام کردند، مفقود بود. چون کسی از سرنوشت او خبر قطعی نداشت، صبر کردند بعد از اینکه شهادتش ...
بولتن سینما و تلویزیون: ریکاردو دارین بازیگر فرهادی شد/ چطور دیویدبکهام سر از پادشاه آرتور درآورد!
شده بود، روز جمعه به این مجری بریتانیایی در پاسخ به این سوال که چطور شد که بکهام سر از فیلم او درآورد گفت: بچه های مان با هم به یک مدرسه می روند و خودمان هم به یک بار می رویم و بعد همراه هم به یک باشگاه می رویم. البته بعد از آن، ریچی به گذشته خودش و بکهام به عنوان بازیگر و کارگردان هم اشاره کرد و گفت: من قبلا در فیلم قبلی که ساختم یعنی مردی از U.N.C.L.E. هم از او استفاده کرده بودم و ...
رقبای رجایی فداکاری کردند
مانید بعد تصمیم بگیریم آنجا (در نهاد ریاست جمهوری) ماندگار شویم. انتظار این را داشتیم که ایشان را شهید کنند. گفتم شبی به آنجا می آییم و بعد به خانه برمی گردیم. رفت وآمد می کنیم تا ببینیم چه می شود؟ پس از مدت کوتاهی هم حادثه بمبگذاری در نخست وزیری اتفاق افتاد. [روز هشتم شهریور 60] در خانه بودم و داشتم لباس احرام برای سفر به مکه می دوختم (اتفاقا شب هفت شهید رجایی به حج رفتم) صدای انفجار ...
اگر بازی نکنم روی سکو هوادار سپیدرودم | دوست داشتم ملوان بندرانزلی به لیگ برتر بیاید
تماس گرفت و پیشنهاد حضور در برنامه را داد، اینبار قبول کردم؛ مثل اینکه قرار بود اتفاقات خوبی برایم بیفتد. با دوستانم که مشورت کردم گفتند هرچه در دلت داری نگهدار و نگو؛ من آمدم و حرف دلم را زدم و گفتم که در حق من بی انصافی کردند ولی اسمی از کسی نبردم. من آنها را به خدا سپردم و خدا حقم را گرفت. بعد از برنامه در مشهد بودم که آقای نظرمحمدی به من زنگ زد؛ با نظرمحمدی زیاد رابطه ای نداشتم و فقط در استیل ...
حدیث دوستی
با ترکه هایش می گرفت بماند که با مقاومت و تلاش مضاعف همان آقای فهیمی که فهم خود را فروشیده بود در انتهای سال برای الگوبرداری در کلاس اکابر خانمها که بزرگ زنان نویزک حضور داشتند و او بایستی یک چیزی به آنها یاد می داد تا جلو بازرس منطقه کم نیاورد در یک بعد از ظهری از روی عصبانیت مرا به آنها نشان می داد و می گفت در تخته سیاه بنویس بشقاب مینوشتم و سپس می گفت بخوان می گفتم بشقاب . سپس به سرکار خانم ص. ...
عصر دیجیتال هر 10 سال یکبار باید تغییر کنید
دوباره تغییر دهند. این بستگی به افراد دارد اما معمولا افراد سه یا چهار بار در زندگی منحنی دوم را در زندگی خود تجربه می کنند. شاید برایتان جالب باشد که من زندگی کاری خود را به عنوان یک مدیر بخش نفتی شروع کردم اما بعد از 10 سال یعنی زمانی که 2 سال بود با همسرم ازدواج کرده بودم، برای من و همسرم مشخص شد که گرچه مدیر بودن در بخش نفتی کاملا خوب بود، اما این واقعا همان چیزی نبود که من در زندگی ...
همراه شو
من خودم را کنار کشیدم. چون آدم وقتی وارد این عرصه های مالی شود، چرک می شود و حتی اگر همه دنیا هم ندانند خودش که می داند که منافعی داشته! من خیلی خوشحالم که هم منتقد بودم و هم اگر مورد غضب نبودم، حداقل مورد لطف هم نبودم. همان گروه هایی که قبلا مورد لطف وزارت ارشاد بودند، همانها این بار هم بودند. حتی یکبار با آقای جنتی [وزیر پیشین ارشاد[ در جلسه شورایعالی سینما به شدت منتقد بودم و مسایلی را گفتم که ...
مسابقات مخفیانه ماشین بازهای تهرانی
پس بگیرم اما او پس از برد ماشین من دیگر شرط بندی نکرد. از آنجا به بعد بود که ترغیب شدم تا در این شرط بندی ها شرکت کنم. تمرین هایم را در خیابان ها و بزرگراه ها بیشتر کردم. شده بودم یک درگ باز خیابانی. همیشه در دلم ترس عجیبی بود، نه به خاطر خودم یا ماشینم یا باخت بلکه همیشه می ترسیدم که نکند به کسی آسیبی بزنم. با همه این ترس ها و نگرانی ها دو سالی می شود که شرط بندی می کنم. تا حالا هشت بار ...
حمله اصلاح طلبان به لیست شورای شهر اصلاحات/ نگرانی زنگنه از شفاف سازی درباره قرارداد کرسنت قبل از ...
یکسره شود و از ائتلاف نیروهای انقلاب جا بماند. چند نمونه درشت دروغ های دولت با مردم خلاف گویی های دولت روحانی در 4 سال اخیر از حد و اندازه گذشته است. روزنامه وطن امروز در گزارشی در همین زمینه با مرور برخی موارد نوشت: حسین دهباشی، کارگردان فیلم تبلیغاتی حسن روحانی در سال 92 اخیراً در گفت وگویی ویدئویی روایت جالبی از بی صداقتی بزرگ روحانی با مخاطبان دارد، تا حدی که مشخص ...
لطفاً آرمان های شهدا را هم کنار تصویرشان قاب بگیرید
روز نو : احسان قاسمیه فرماندهی گردان حضرت امیرالمؤمنین(ع) را برعهده داشت. با آغاز عملیات بیت المقدس وقتی به همراه دوستان و همرزمانش راهی جنوب شد، در مرحله سوم عملیات بیت المقدس در تاریخ بیستم اردیبهشت ماه سال 61 در 24 سالگی به شهادت رسید. پیکر پاک این سرباز اسلام در زادگاهش کاشان به خاک سپرده شد تا پرچمی باشد برای سربلندی این خطه از خاک کشورمان. صدیقه قاسمیه خواهر این شهید جزو همان ...
به شورای شهر و شهرداری نباید به دید مسائل سیاسی نگاه کنیم
...؛ و فارغ از خط و خطوط سیاسی باید نگاه شود و برای این که به آن ظلم نشود –همان گونه که من در این چهار سال جناحی و خطی و سیاسی عمل نکردم و حداقل نزد وجدان خودم گله ای ندارم- جایی سیاسی به لایحه و طرح ها رای ندادم و استقلال داشتم در رای دادن. -کمیسیونی که قصد دارید در دوره بعد در آن فعالیت کنید؟ من اگر اقبال داشته باشم که حضور پیدا کنم فکر می کنم کمیسیون اقتصادی که مرتبط با ...
امضاء حضرت زینب(س) پای نامه رفتن به سوریه
جانبازان مستثنی نیست بعد از اینکه مجروح شدم و به تهران آمدم شهید علیرضا مرادی به ملاقاتم آمد. دیدم چهره اش عوض شده، گفتم: کجا می خواهی بروی؟ چرا ریش گذاشتی؟ گفت: می روم سوریه . گفتم: منتظر باش باهم برویم خیلی اصرار کردم که نرود. ولی رفت. حسرت در دل من مانده است که او شهید شد و من ماندم. چندین سال می شد که من با علیرضا دوست بودم. اینکه کسی کنارت باشد و به راحتی برود سخت است. همیشه با خودم می گویم ...
افزایش برکت زندگی در نگاه استاد قرائتی
...> یکوقت من یک سفری به اروپا داشتم. یک کسی گفت: من دوست دارم با خرجی خودم با تو بیایم. گفتم: چرا می خواهی با من بیایی؟ گفت: من یک وقت بچه بودم در آب افتادم. یک نفر پرید مرا نجات داد. الآن او فلان شهر آلمان است. من با تو می آیم تو برو سخنرانی کن و من هم بروم فامیلم را ببینم. چون او را می شناختم گفتم: خوب با پول خودت می آیی، بیا. همین آقایی که غرق شده و نجات پیدا کرده ...
حضور یک فرمانده اطلاعاتی در سینمای عراقی ها +تصاویر
شدم یک کشیده محکم به صورتم زد . گریه ام گرفته بود. گفت: دنبالم بیا. لنگ لنگان دنبالش رفتم. هلم داد داخل اتاق. برای هر کدام از سوال هایش جواب مساعد دادم. مرد گفت: زیر اظهارات خودت را امضاء کن. همین کار را کردم. گفت: همراه من بیا و مرا به اتاق دیگری برد. ابراهیم در ساعت های پایانی همان روز آزاد شد. اما به او گفته بودند: اگر از این ماجرا به کسی بگویی عاقبت بدی پیدا می کنی. او در دی ماه سال ...
اعترافات زن جوان که هولناک ترین جنایت پایتخت را رقم زد
به گزارش راوی نیوز، جنایتی که فرزانه 32ساله رقم زد، صبح 14آبان سال گذشته رخ داد و در چشم بر هم زدنی تبدیل به بمب خبری شد.او بعد از دستگیری درباره این جنایت چنین گفت: حس می کردم شوهرم به من خیانت می کند. خیلی شب ها به خانه نمی آمد و من در گوشی اش دیده بودم که در تلگرام با زنی چت می کرد. از طرفی فکر می کردم قصد کشتن مرا دارد. برای همین با خودم نقشه کشیدم که همه اعضای خانواده ام را به قتل ...
شهیدی که حجله شهدا را می ساخت/ تنها یک گلدان از او به یادگار ماند
سر کوچه گذاشتند. تنها یادگاری که از حمیدرضا دارم گلدانی است که شب عید برایم خریده و 24 سال از آن نگهداری کردم. در ابتدا هیچ برگی نداشت و حالا تبدیل به گلدان بزرگ با شاخ و برگ های بسیاری شده است. مادری که با دیدن جایگاه پسرش در عالم رویا، آرام شد مادر می گوید: بعد از شهادت حمیدرضا چهار سال مریض بودم و ناراحتی اعصاب گرفتم ولی همسرم خیلی صبور بود و هر وقت که دلش برای حمیدرضا تنگ ...
مرد همسرکش صحنه جنایت را بازسازی کرد
خانه فرار کرد. در همان وضعیت به سمت تلفن رفتم و شماره اورژانس را گرفتم و کمک خواستم. پسر نوجوان نمی دانست پدر و نامادری اش چرا با هم درگیر شده اند. او گفت: من دوماهه بودم که پدرم از مادرم جدا شد و بعد دوباره ازدواج کرد. نامادری ام مرا مثل بچه های خودش دوست داشت و من هم او را دوست داشتم اما نمی دانم چرا پدرم او را به قتل رسانده و از خانه فرار کرد. با این اطلاعات دستور بازداشت مرد همسرکش ...
اعترافات مردی که زنش را در برابر فرزندانش سلاخی کرد
عصبانیت گلوی مادرم را فشار می دهد. به کمک مادرم رفتم و او را از دست پدرم خلاص کردم و به اتاق خواب خودمان بردم اما پدرم بار دیگر به سمت او حمله کرد و با چاقوچند ضربه به شکم، پشت و پهلوی او وارد کرد بعد هم با همان چاقو ضرباتی به سر من کوبید که سرم شکست. در این هنگام پدرم گوشی مادرم را از روی اپن آشپزخانه برداشت و درحالی که شلوارش را به دست گرفته بود از خانه خارج شد. من هم وقتی مادرم را نقش بر زمین و خون ...
حاج آقا در تقدیم فرزندش به اسلام، هیچ تردیدی نداشت
به من فرزند دوقلو داد که راضیه و مرضیه نام داشتند، زمانی که مرتضی شهید شد من 5 ماهه باردار بودم. حاج آقا از همان آغاز جنگ حتی به بچه های خودش هم نمی گفت که به جنگ نروید. می گفت بروید و از اسلام دفاع کنید و من هم می گفتم بروید. فقط یک بار به مرتضی گفتم الآن موقع درس خواندن شماست و نروید به جبهه. اما او گفت چطور می شود که من بنشینم منزل این همه جوان برای دفاع از اسلام و ایران بروند و بجنگند. چرا من ...
اولین کتابم معرفی یکی از 414 شهید زن دزفول بود/ در رویای صادقه شهید عصمت پورانوری را می دیدم/ شهیدان ...
انقلاب شد. دزفول در طول جنگ حدود سه هزار نوبت بمباران شدو این شهرستان در طول جنگ تحمیلی 172 بار توسط انواع موشک های 3 متری و 9 متری اسکاد B ساخت شوروی، دو هزار و 500 نوبت توسط توپ و 3000 بار مورد حملات هواپیماهای دشمن قرار گرفت و در این حملات بیش از 19500 هزار واحد مسکونی تخریب شد. یکی از شهرهایی که در طول 8 سال دفاع مقدس مداوم مقاومت و ایستادگی کرد دزفول بود، با بیش از 3000 حمله هیچ گاه شهر را خالی ...
مصائب محاکمه تروریست ها
هم آموزش نظامی دیدم و 10 روز در کلاس های مذهبی حاضر شدم. چرا تسلیم شدی؟ در یک حمله هوایی مجروح شدم و باید به بیمارستان منتقل می شدم. بعد از آن خودم را از دست داعشی ها پنهان کردم اما آن ها دنبالم می گشتند. خسته شده بودم و نمی خواستم در هیچ جنگی حضور داشته باشم. یامی با صدایی رسا می پرسد: داری راست می گویی؟ دروغ که نمی گویی؟ زندانی در حالی که زمین را نگاه ...
عکس یادگاری با دختر قبل از اعزام به سوریه
به گزارش شهدای ایران ، ابوذر داودی متولد 1369، متاهل و دارای یک دختر به نام محدثه بود؛ او در تاریخ 15 بهمن ماه سال 94 و در عملیات آزادی سازی شهرهای شیعه نشین نبل و الزهرا به شهادت رسید. همسر شهید داودی می گوید: همسرم در ادامه مأموریت های کاری اش به کازرون منتقل شده بود. خانه ای در آنجا اجاره کردیم و 3 ماه بعدش به مأموریت ارومیه رفت. 15 روز در ارومیه بود و 15 روز در خانه. کمی بعد ابوذر ...
همسر شهید سالاری: دخترم خبر شهادت امید زندگی ام را داد/ صورتش را ندیدم
خارج نمیشه برای همین پدرم هم اصرار داشت که نبینیم. دوست نداشتم. می خواستم همون خاطره قبل از سوریه رفتنش تو ذهنم باشه. *چه تصویری از ایشان در ذهنتون مونده؟ آیا در این مدت خواب ایشان رو دیده اید؟ تا الان سه بار خواب شون رو دیدم. یکی که هفته اول بعد از شهادتشون بود.- چون عبدالحمید بعد از 13 سال از نیروی انتظامی بیرون آمد و شغل آزاد داشت- من همیشه رو این موضوع باهاش دعوا داشتم ...