سایر منابع:
سایر خبرها
مرا با بیماری ام قضاوت نکن
او دست می داد و حاضر نمی شد با من حرف بزند! مونا 48 ساله است، با قدی متوسط و موهای مش کرده ای که آنها را زیر روسری کرم براق رنگش گذاشته و ناخن هایش هم مثل بیشتر دخترهای نوجوان، رنگ صورتی زده است. اگر خودش نگوید اچ آی وی دارد کسی باور نمی کند که او مبتلا به این ویروس است. از بیماری اش می گوید که زندگی آنها را به مسیر دیگری برده: من 16سالگی ازدواج کردم یعنی 32 سال پیش. همسرم دانشجو بود و چند ...
قورمه بهتره یا مک دونالد؟!
حسین کشتکار لیلا درحالی که بینی اش را گرفته بود رو به من گفت: پیف پیف! چقدر بو میدی! مگه پیاز خوردی فرزانه؟ از این حرف لیلا دلم گرفت، گفتم: نه نخوردم. برای درست کردن غذا دو سه تا پیاز پوست کندم و خرد کردم و توی ماهیتابه تفت دادم. البته روپوش مدرسه رو که پوشیدم فکر نمی کردم هنوز بوی پیاز میدم. واقعاً خیلی بوی پیاز میدم؟ لیلا گفت: اوه چه جورم! تازه دیروزم بو میدادی اما قابل ...
تلقین پسرم را خودم خواندم
را آموزش دیده بود. چند مرتبه به عنوان مدافع حرم به سوریه رفته بود؟ اولین مرتبه اسفند سال 93 رفت که به من نگفته بود و گفته بود که ماموریت می روم که خودم متوجه شدم. وقتی برگشت یک جعبه کاکائو آورده بود که وقتی پشت آن را نگاه کردم، دیدم عربی نوشته، پرسیدم سوریه بودی؟ گفت کی میگه؟ گفتم جعبه میگه ، گفت دیگر هیچی نمی آورم، خیلی باهوشی متوجه می شوی، حالا که فهمیدی به کسی چیزی نگو. بعد تعریف ...
زندگی سخت قربانیان پرونده خون های آلوده
...، به ما گفتند نباید سزارین کنیم، نباید شیر بدهیم و همسرم هم از همان موقع مصرف دارو را شروع کرد. سال بعدش دخترم به دنیا آمد و تا 18ماهگی تحت کنترل بود که خدا را شکر مبتلا نشد. البته در بیمارستان خیلی ما را اذیت کردند، بالای سر همسرم با فونت بزرگ نوشتند مبتلا به اچ آی وی. هر کس می آمد، به آن دیگری با فریاد خبر می داد که این زن مبتلا به اچ آی وی است، همین هم شد تا خواهر همسرم متوجه شود. الان از ...
پروازهای ترابری هوایی، در جنگ و بعد از جنگ
. به تبریز که آمدم، گفتم: من قبول شدم و باید به تهران بروم. بحث ها دوباره شروع شد که من با یک بچه کوچک چه کنم؟! وقتی یک همافر برای خلبانی قبول می شد، حق و حقوق فنی و بخشی از دریافتی هایش کسر و حقوق محدودی پرداخت می شد که با آن مبلغ نمی توانست در تهران خانه اجاره کند. با پدر همسرم که ایشان هم نظامی بود، صحبت کردم. ایشان گفت: شما بروید. ما از خانواده ات نگهداری می کنیم. با هزار مشکل، در اوایل سال ...
سه روایت از زندان زنان اصفهان
نجات پیدا کنی. گفتم تو را خدا از این حرف ها نزن. بعد از چند روز که جواب تلفن هایشم را ندادم، به بهانه مامور کنترل آب آمد در خانه و گفت می خواهم کنتور را ببینم. دو تا در داشتیم و یکی آیفون تصویری داشت، یکی هم نداشت. آن روز از آن دری آمد که آیفون تصویری نداشت. در را باز کردم و آمد تو شروع کرد من را کتک زدن که چرا جواب تلفن من را نمی دهی؟ با کی داری لج بازی می کنی؟ من که گفتم دوست دارم و مثل خواهر ...
ستار اورکی: قرار بود موسیقی تازه ترین فیلم - کاترین بیگلو - را من بسازم
سروی س هنر جوان ایرانی ؛ بخش موسیقی: موسیقی ما - فرزان صوفی - ستار اورکی موسیقی را نزد اساتیدی چون بابک بیات و جواد معروفی یاد گرفته و بیش از هر چیز خودش را آهنگساز فیلم می داند؛ حتی دوست ندارد به عنوان آهنگساز سریال یا تئاتر شناخته شود. دوران عاشقی ، ویلایی ها ، مستند روایت زندگی مسعود کیمیایی ، استرداد ، کوچه ملی ، سال های مشروطه ، ستایش و... از جمله فیلم هایی است که برای آنها موسیقی ...
گفت وگو با وکیل شهلا و بازخوانی پرونده اش در سالروز اعدام
...: وکیل مدافع شهلا جاهد می گوید: دوگانگی و ابهامات زیادی درباره این وجود داشت و هنوز هم دارد که آیا شهلا قاتل است؟ فهیمه حسن میری: عکس هایی که همین چند روز گذشته از ناصر محمدخانی در کنار همسر جدیدش منتشر شد، افکار عمومی را به سال ها پیش برد، به سال هایی که ماجرای قتل لاله سحرخیزان، همسر این فوتبالیست، توسط شهلا جاهد به یک معمای بزرگ تبدیل شده بود. این ازدواج مجدد و یادآوری آن ...
از رجزخوانی در بند امنیتی ها تا گرفتن رضایت برای عامل شهادت سه سرباز (بخش دوم)
، خدا می بخشه صحبت کردم. * بغضی که با شنیدن داستان قاسم جیگرکی ترکید دیگه مجلس مثل مجلس دیشب سرد و بی روح نبود؛ همین که از طیب، قاسم جیگرگی و رسول ترک گفتم دیگه بغض ها ترکید. اگر خودم نمی دیدم باور نمی کردم نزدیک 200 نفر قاتل و قاچاقچی و ... سبیل تا سبیل نشسته بودند هق هق گریه می کردن. از اون لحظه هایی بود که تو هر صد سال یکبار اتفاق می افتاد. تازه می تونستم لمس کنم که وقتی ...
شهلا جاهد و ماجرای یک قتل پرابهام
آخرین اظهارات شهلا جاهد نیز در همین رابطه بود. شهلا می گفت که اگر 10 بار دیگر نیز من را به آگاهی بفرستند، آنجا به قتل 200 نفر اعتراف می کردم. شرایط باید مناسب باشد؛ وگرنه من ناگزیر قتل های دیگر را در آگاهی به گردن می گیرم و این اظهارات وی بود و تا آخرین لحظات هم عنوان می کرد. به گزارش اعتدال، روزنامه ابتکار نوشت: همان سال ها به عقیده بسیاری از صاحبنظران جزو پیچیده ترین پرونده های قتل ...
این ذهن فریبکار(خشونت در فصل آفرینش)
سفر کند. راوی در واقع می خواهد ترس انبوهی که در این سال ها در جانش انباشت شده است، با نوشتن از بین ببرد. ترسی که گویا میراثی است از گذشتگانش. خواننده در آخرین فصل رمان در می یابد که این پیرمرد، چهل سال در تیمارستان بستری بوده است و آن چنان که در فصل اول گفته بود، زنی به نام سیمین و فرزندی به نام بهمن ندارد و مرتکب دو قتل شده است. البته این اطلاعات نیز راوی را آن چنان که باید درست معرفی ...
استاد چایچیان: هر چه دارم از پدر و مادر است / تخلص حسان را از قرآن گرفتم
اینکه راه رفتن برایش دشوار بود و حال خوبی نداشت، بازویش را گرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند و راهی مشهد شدیم. حرم مثل همیشه خیلی شلوغ بود. وارد شدن به حرم، مشکل و برای مادرم غیرممکن بود. گفتم: مادرجان از همین جا هم سلام بدهی، زیارت است. گفت: ما قدیمی ها تا ضریح را نبوسیم، به دلمان نمی چسبد گفتم: دل چسبی اش به این است که حضرت(ع) جواب بدهند. در همان حال که بازوی مادر را گرفته بودم و به سمت ضریح ...
هنوز هم معتقدم همسر ناصر محمدخانی قاتل اصلی نبود
شعار سال: وکیل شهلا جاهد هفت سال پس از اعدام او: هنوز هم معتقدم همسر ناصر محمدخانی قاتل اصلی نبود. شهلا همواره این مسئله را انکار می کرد و من جزئیات اتفاق را در پرونده مطالعه کردم و شهلا به جرات می گفت من مرتکب این قتل نشده ام . روزنامه آرمان، هفت سال پس از قتل شهلا جاهد، با عبدالصمدخرمشاهی وکیل او مصاحبه کرده است . بخش هایی از این مصاحبه را می خوانید : ...
بهار: گناه مدرس نصیحت کردن شاه بود
سرنوشت ساز در کنار مرد قانون بوده و هم از این روی، از کردار او در آن روزهای پرفشار، روایاتی خواندنی نقل کرده است. او روزهایی که مدرس در عین مماشات سعی داشت رضاخان را از در افتادن به ورطه دیکتاتوری بیشتر باز دارد ، بدین شرح گزارش می کند: روزی از روزهای تابستان روز پنج شنبه بود و مدرس با شاه، صبح زود ملاقات کرده بود. مدرس به من گفت: امروز به شاه گفتم مردم راجع به تهیه ملک و جمع پول، پشت سر ...
100 ساعت شکنجه زن جوان در برابر دوربین - پلیس تهران کشف کرد
قتل بگو؟ شهریور 89 بود و از این وضعیت خسته شده بودم. از همسرم خواستم تا حقیقت را بگوید، اما باز هم سکوت کرد. به همین دلیل چند سیلی به صورتش زدم که بیهوش شد. دقایقی بعد پسرم وارد اتاق شد و به سمت مادرش رفت. او به من گفت که مادرش دیگر نفس نمی کشد. همان موقع بود که پسر و دخترم را همراه برادرم به سفر فرستادم. چرا پسرت در دادگاه گفته بود که چنگکی را به شکم همسرت فرو کردی؟ ...
جمشید می خواست مریم را از چنگ 3 جوان شیطان صفت آزاد کند ولی خودش...!
به گزارش جام نیوز ، عصر یک روز تابستانی بود که خبر قتل مرد جوانی در یکی از ییلاق های اطراف مشهد به ما اعلام شد. بلافاصله همراه اکیپی از ماموران تشخیص هویت و پزشکی قانونی راهی محل جنایت شدیم. به محض ورود ما به محل، افسر پرونده خودش را به ما رساند و ماجرا را تعریف کرد. او گفت: جناب بازپرس، مردی را به خاطر دفاع از دختر جوانی به قتل رسانده اند. و در حالی که با دست به پسر جوانی که گوشه باغ ...
ناپدری اهورا: نه قاتلم نه متجاوز/پدر اهورا: قصاص و اعدام می خواهم
دلیل اختلافاتی که با همسرم داشتم از هم جدا شدیم و پس از آن مجتبی وارد زندگی ام شد و در این مدت رفتارهای مجتبی با اهورا آن قدر صمیمی و خوب بود که پسرم او را بابا مجتبی صدا می زد. باور این که ناپدری اهورا دست به این جنایت زده باشد، برای من غیرممکن بود. صبح روز حادثه برای رفتن به سرِ کار از خانه خارج شدم و ظهر بود که به خانه بازگشتم تا غذای پسرم را بدهم. او میلی به غذاخوردن نداشت و خوابید که از مجتبی ...
ادعاهای عجیب قاتل اهورا
: چطور طی دو هفته این بچه را تا این حد کتک زده ام. او درباره روز حادثه گفت: آن روز مادر اهورا از خانه بیرون رفت. بارها به اهورا گفته بودم که وقتی مادرش نیست، در پوشکش کثیف کاری نکند. آن روز بعد از رفتن مادرش آمد و به من گفت که پوشکش کثیف شده است. من هم از قبل عصبانی بودم، با شنیدن این حرف بیشتر عصبانی شدم و خواستم او را تنبیه کنم. برای همین یک بار آرام سرش را به دیوار زدم؛ پایش لیز خورد ...
حسام الدین سراج: شجریان به اشعار جان می دهد
... گلپا در این دسته قرار نمی گیرد؟ چرا، صدای ایشان هم زیباست. من برای مثال گفتم. محمودی خوانساری هم همین طور است. مجموعه مواردی که گفتم جمع شده و طرف خواننده می شود. کسی که این پارامترها را رعایت کند، خواننده لقب می گیرد. اسم نمی برم ولی شعری را از خواننده ای خیلی خوش صدا شنیده ام که کاملا متوجه شده ام این بیت را متوجه نبوده و خوانده است. خوانده چون فقط گفته اند بخوان ولی ...
آیت الله موسوی تبریزی در گفت وگو با شفقنا: روحانیت از مردمی بودن درآمد و نفوذش کمتر شد/ نه تنها روحانیت ...
عنوان نهادی که نقش مدیریت یا نظارتی روی روحانیون یا حوزویان دارد می تواند نقش موثری در اصلاح این وضعیت داشته باشد یا نه؟ موسوی تبریزی: آن مدیریت و نظارت ها هم در اختیار شعارها و دیگران قرار گرفته است. من زمانی دفتر تبلیغات قم را از طرف حضرت امام در خرداد 58 تاسیس کردم. خدمت امام رسیدم و گفتم بیش از هزار نفر را آماده کردیم که به شهرستان ها بروند اما از این روحانیون خواستیم که از مردم ...
آخرین حرف های عامل جنایت خانوادگی گلابدره
که در خانه بود برداشتم تا موضوع قتل، سرقت جلوه داده شود. در خانه را باز کردم تا فرار کنم اما همزمان در واحد روبه رویی که خانه مادر مهدی بود باز شد و مادرش حلیمه از در بیرون آمد. او که از سال ها پیش مرا می شناخت مرا به داخل آپارتمانش دعوت کرد.ولی به دروغ گفتم همسرم نزد میناست و دنبال او آمده ام. ولی یکباره به موضوع مشکوک شد. او می خواست به خانه عروسش برود که با گلدان به سرش کوبیدم و با چاقو او را ...
آیت الله منتظری به روایت عمادالدین باقی
، بعضی ها را کنار گذاشتم و گفتم به عنوان یک محقق به این ها نیاز دارم. گفتند منع قانونی دارد و باید برایشان مجوز گرفته شود. آن موقع هم از طریق دفتر آقای منتظری و هم از طریق آقای عبایی که رئیس دفتر تبلیغات بود پیگیری کردند. روال اداری آن را هم دفتر تبلیغات دنبال می کرد و نامه نگاری ها را آنجا کردند. آن طوری که به من گفتند فقط به دو نفر اجازه دادند از این کتاب ها در اختیار داشته باشند. یکی حاج احمد آقا ...
تابوتم روی شانه های شما
افراد به تنهایی می خورند، ولی اگر بخواهید سفره دل تان را پیش بقیه باز کنید، به نفر بعدی بدگویی تو را تحویل می دهند یا به یک دفعه سر یک ماجرایی تو را رسوا می کنند. در قضیه متارکه ام جدال ذهنی عجیبی داشتم، ولی با کسی حرف نمی زدم. دوست های آدم، دوست های لحظات خوب تو هستند و دوست های آدم دوست های دیگری دارند. در این سن بزرگترین ترس تان چیست؟ چگونه مردن. از خود مرگ ترسی ندارم، ولی دوست ندارم در ...
ثانیه شماری برای اعدام قاتل بی رحم
.... او از گذشته مرا می شناخت و به خانه اش دعوتم کرد اما گفتم همسرم پیش مینا است و دنبال او آمده ام. این زن که به من مشکوک شده بود به همین دلیل خواست وارد اتاق عروسش شود که من با گلدان به سرش کوبیدم و با چاقو او را کشتم. همان لحظه علیرضا ، پسر 8ساله از مدرسه به خانه بازگشت و در زد. در را که باز کردم از پشت سر او را گرفتم و به اتاق خواب مادربزرگش بردم. ...
یادداشت حجاریان در سالگرد درگذشت موسوی اردبیلی
اردبیلی سابقه رفاقت دراز مدتی داشتم؛ پدر همسرم عضو هیأت امنای مسجد امیرالمومنین(ع) بود و از قدیم با آقای موسوی اردبیلی ارتباط داشت و چند ماه از انقلاب نگذشته بود که شخصاً به خانه ایشان رفتم و حاج آقا را پیاده برای جاری کردن خطبه عقد خود و همسرم به منزل پدر همسرم که دو کوچه پایین تر از منزل ایشان بود، بردم. همچنین به خاطر دارم که دو یا سه سال بعد از ترور به اتفاق جمعی از دوستان برای ملاقات با برخی مراجع ...
سمانه دور از چشم شوهرش 8 سال با عباس بود تا اینکه ..! + عکس
شما به مدت هفت سال با آقایی به نام عباس دوست بودید و این دوستی منجر به قتل شد، شما از کی با عباس آشنا شدید؟ من هفت سال پیش همان طور که گفتم در یک خانه ای سکونت داشتم که این آقا شماره آن را از قبل داشت. بعدا که فهمید من در آن خانه زندگی می کنم زنگ می زد و صحبت می کرد و من هم نادانی کردم، بچگی کردم، اصلا نمی شناختمش. در ادامه بقیه ماجرا از زبان عباس را می خوانید. دوستی ...
کارگر باغ شازده محمد علی میرزا/ پدرشهید واقف و کشاورز نمونه است
فرق نمی کند نگران نباش خوب می شوی و به جبهه می روی. بعد از مرخص شدن از بیمارستان به تهران آمد و چند روزی ماند و به جبهه اعزام شد. مادر شهید در مورد مجروح شدن میرزاحسین در جبهه می گوید: دو بار درجبهه مجروح شد یک بار ترکش به سینه و پشتش خورده بود و یک بار درجبهه پایش شکسته بود و گچ گرفته بودند که به تهران آمد وبه پدرش گفت گچ پایم را باز کن و خودت پایم را ببند. پدرش شکسته بندی بلد بود و ...
انگیزه نامشخص برای همسرکشی
جلسه محاکمه با درخواست قصاص مادر مقتول آغاز شد سپس سعید گفت: آن روز از سر کار به خانه برگشته بودم. راحله داشت ناهار می خورد که تلفن زنگ زد. آن را برداشت و مشغول حرف زدن با یکی از اعضای خانواده اش شد اما ناگهان عصبانی شد و به من گفت تو به پدرم حرفی زده ای؟ من گفتم نه اما او تلفن را قطع کرد و وسایلی را که روی میز بود به سمتم پرتاب کرد. داد و بیداد می کرد. از پشت، دستم را جلوی دهانش گرفتم و چند قدم به ...