سایر منابع:
سایر خبرها
اولین خواننده زنی بودم که با اسم خودم معرفی شدم
اساتید در یک درس به من نمره نمی داد، آقای صدرهاشمی و من ناچار شدم آن درس را با استاد دیگری بردارم و در سال 1345 فارغ التحصیل شدم. از رادیو که بیرون آمدم، همان سال توسط رئیس دانشگاه وقت اصفهان به استخدام دانشگاه درآمدم؛ در امور دانشجویی مسئول خوابگاه ها و تا سال 1355 هم آنجا بودم که به خاطر پرخاش دانشجویی حالم بد شد و بیمار شدم. همسرم گفت: دوباره برگرد به آموزش وپرورش . سال 1374 بازنشسته شدم. بعد از ...
سنگ صبور مردم در رنج هایشان هستیم
مابقی سال ها در بخش سی سی یو فعالیت کرده ام. وی ادامه داد: بدترین خاطره ام فوت دختر جوان 12 ساله ای است که به دلیل نارسایی قلبی در بخش بستری شده بود؛ از آن روز هر وقت بیمار جوانی را به بخش می آورند من ناراحت می شوم. حاتم خانی اظهار کرد: بهمن ماه سال 1372 بیماری بود که در بخش سی سی یو به مدت 15 روز بستری بود و ترخیص شد ولی پس از چند روز دوباره به بخش برگشت . وی ادامه داد: بار دوم ...
رسم پروانگی ...
آسان به نظر می رسید و ما خوب یاد گرفته بودیم که با قناعت روزگار بگذرانیم بنابراین خوب درس می خواندم و هر سال دانش آموز ممتاز می شدم. زمانه شادی های کوچک خانه پدری هاجر را تاب نیاورد و تقدیر این خانواده با بیماری پدر برگشت و اوضاع از آنچه بود بدتر شد؛ هاجر درباره آن روزها می گوید: سال 78 متوجه شدیم پدر مدام سرفه می کند، حال و روز خوبی نداشت و چهره اش رو به زردی گذاشته بود. پدر به پزشک ...
خانه ای برای دختران بیرجند/ شرط ورود، ادامه تحصیل است
به ما گفتند که در مدرسه ای 2 کودک تحصیل می کنند که والدین شان صلاحیت نگهداری از آن ها را ندارند. پس از مراجعه با یک کودک 5 ساله و کودکی 7 ساله روبه رو شدیم که هر دو مبتلا به اعتیاد بودند. به هر نهادی مراجعه کردیم، امکان ترک اعتیاد این کودکان مهیا نشد. خیرینی حاضر شدند با کمک یکدیگر در خانه خود این دو کودک را ترک دهند. در حال حاضر یکی از آن ها دانشجو و دیگری دانش آموز سال آخر متوسطه دوم است. همین موضوع بهانه ای شد تا مجموعه ای راه اندازی کنیم که توانایی ترک اعتیاد دانش آموزان را نیز داشته باشد. در حال حاضر با کمک خداوند هفت فرزند ترک اعتیاد داشتند و در سلامت کامل به زندگی خود ادامه می دهند. ...
هدیه ماندگار یک مادر
راه برود. از آن روز به بعد پسرم همه زندگی ام شده بود و با ویلچر او را همه جا می بردم. نزد متخصص مغز و اعصاب رفتیم و او با انجام آزمایش هوش به ما گفت آی کیو امیرطاها 93 بوده و او از بچه های باهوش است که باید این هوش پرورش پیدا کند. همیشه مراقب بودم بیمار نشود و یک لحظه هم از او دور نمی شدم. وقتی به 6 سالگی رسید او را در پیش دبستانی ثبت نام کردیم. علاقه زیادی به مدرسه و درس داشت و با شوق زیاد به ...
منوچهر اسماعیلی به روایت منوچهر اسماعیلی
تیپ ها بازتابش فوق تصور بود، مثل تیپ معروف "پیتر فالک" که اولین بار در سال 43 در فیلم "معجزه سیب" به مدیریت دوبلاژ مرحوم زرندی استفاده شد. نسخه اصلی فیلم را که دیدم گفتم کار را تعطیل کنید و یک روز به من وقت بدهید. تمام روز را پیاده توی گاراژها و قهوه خانه های پایین شهر رفتم و هر تکه ای از نقش را از جایی گرفتم و بعد که دیالوگ اول را در استودیو گفتم همه تعریف و تمجید کردند. این تیپ بعدها به جای "بیک ...
فضای مجازی پای زندگی را به خانه ما باز کرد
ایران آنلاین /سال ها با خاطرات دختر گم شده اش زندگی کرد. خودش را از هر شادمانی محروم کرده بود و روز و شب به یگانه اش فکر می کرد که توسط یک باند کودک ربایی دزدیده شده بود تا اینکه فضای مجازی، همان دنیای غیرواقعی که بازار انتقادهای ریز و درشتش حسابی داغ است، بعد از 6 سال به بی تابی های این مادر جنوبی پایان داد. ایران محمدی که از پنجم بهمن ماه سال 1390، حسرت به دل مانده بود تا یکبار دیگر دختر شیرین زبانش را ...
فرار متفاوت یک مغز ایرانی به همراه خانواده اش
صدای بلبل و منظره های چشم نواز خلاصه نمی شود. علی کلاس 11 ریاضی است و باید سال آینده در کنکور سراسری با دانش آموزانی از کلانشهرها رقابت کند و می داند که رقبایش با کلاس کنکور و مدارس خصوصی مشغولند. مهدی کلاس هفتم است و هر روز باید تا روستای کناری برای مدرسه برود. فاطمه و مریم همکلاسی و دوستان سابق خود را ندارند و ساکن مدرسه ای در چند قدمی خانه خود شده اند. برای ریحانه و زینب هم دیگر خبری از شهربازی ...
تجلی آرزوی محمد و چشم انتظاری های من و ریحانه /به شهادت همسرم در راه دفاع از حرم آل الله افتخار می ...
... آشنایی ما 10 روز به طول کشید، در این مدت کمتر از نیم ساعت با هم صحبت کردیم؛ آقا محمد از ملاک ها و سختی های شغلش برایم گفت. در دو جلسه خواستگاری فقط از حجاب، احترام، صبوری و رازداری صحبت کرد، البته همه این موارد را مرتب روی کاغذ نوشته بود. من مبهوت شیرینی و شیوایی حرف هایش شده بودم انگار که از زبان من صحبت می کرد آخر من هم به غیر از این ها از زندگی چیز دیگری نمی خواستم. ...
از انداختن شیلنگ آب بر دور گردن تا زدن چسب پهن بر دهان؛ گزارش شفقنا از روش های جدید تنبیه و آزار دانش ...
رساندم اما هیچ ترتیب اثری داده نشد. مادر آروین نیز از کلاس اول پسرش خاطره بدی دارد. او در توضیح ماجراهای سال اول مدرسه رفتن آروین می گوید: ابتدا پسرم را در یک مدرسه هیات امنایی ثبت نام کردم که بسیاری در منطقه معروف بود و همه از آن تعریف می کردند اما رفتارهای معلم بسیاری خشن بود و چند باری بچه ها را در همان روزهای اول کتک زده بود. بعد از بیست روز تصمیم گرفتیم مدرسه پسرم را عوض کنیم. او ...
مردی با کلکسیون خلافکاری در دادگاه
.... اما از همان روز شوهرم با من روی دنده لج افتاد. رفته بود با چند نفر دیگر یک باند سرقت از ویلاهای اطراف کرج راه انداخته بود. گاهی تا چند ماه به خانه نمی آمد و می گفت ممکن است لو برود. بالاخره یک روز گیر افتاد. وقتی به کلانتری رفتم فهمیدم با اسلحه به باغ های مردم رفته اند و در یک سرقت هم به دختر معلول سرایدار تجاوز کرده اند. آنقدر رفتم و آمدم و گریه کردم تا رضایت گرفتم و دو سال بعد از ...
کاش آمنه قصاص می کرد!
سال داشت و تازه اول راه بود. یک سال از آن روز شوم گذشته است، ضارب همچنان در زندان است و فاطمه بینایی یک چشم، شنوایی یک گوش و زیبایی چهره خود را از دست داده است. روزهای سختی است با برقع از خانه بیرون می رود تا از نگاه های کنجکاو مردم دور بماند. سرش همچنان پایین است؛ گویی از نگاه مستقیم به چشمان ما گریزان است، نمی خواهد دردهایش را چشمانش فریاد کنند و به آرامی فقط می گوید: با این که برای ...
شؤون مختلف زندگانی حضرت زینب سلام الله علیها
وقتی ابن عباس نقل می کند که من قضیه خطبه فدک را از زبان زینب شنیدم. خب، این بیان چه چیزی را نشان می دهد؟ نشان می دهد که بعضی از نقل هایی که برای حضرت زینب مطرح می شود که یک زن منزوی بوده که هیچ کس قد و قامتش را ندیده و ایشان را نمی شناخته، صحت ندارد. ایشان به همراه مادرشان در مجلس خطابه حضور پیدا می کند و با این که در آن موقع حدود پنج سال بودند، قدرت ضبط و تیزی و ذکاوت بالایی داشتند که خطبه به آن بزرگی را در آن سن به حافظه می سپرد و بعداً آن را حدیث می کند و این نشان می دهد حضرت زینب در جوانی یکی از محدثات بوده است. ...
قانون پرستاری برای اسرای عراقی استثنا نبود/ آرامش حین کارم را مدیون قرآن هستم
شان وخیم بود و از آن سو بیماران عادی هم داشتیم. برای مان چندان فرقی نداشت و وظیفه مان چیزی جز پرستاری نبود. تهران در آن سال ها بسیار موشک باران بود. اسفند همان سال به دلیل موشک باران و شرایط وخیم دانشجویان را تعطیل کرده بودند و من در تهران بودم. در یکی از روزها ساعت دو بعد از ظهر شیفت روزم تمام شده بود و پنج ساعت بعد یعنی ساعت هفت بعدازظهر شیفت شبم شروع می شد. از بیمارستان تا منزل مان دوساعت راه ...
پسرم 2 بار شهید گردید! + تصویر
خیرالنساء نظریان مادر و عالیه رحیمی خواهر شهیدان علی، مهدی و عسگری رحیمی به اظهار کرد وگو بنشینم. نکته جالب در مورد شهدای رحیمی این هست که مهدی و عسگری هر دو در یک روز شهید شده و به خاک سپرده شده بودند. مادر شهدا حاج خانم چند فرزند دارید، اندکی از خودتان و خانواده تان بگویید. هفت پسر و دو دختر بودند که سه تا از پسرانم در دفاع مقدس شهید شدند. من اصالتاً اهل کله بست بابلسر هستم، اما ...
فقط در کنار حرم حضرت زینب (س)،قلبم آرامش گرفت/ در کنار داود بودن اعتقادات مرا به ائمه اطهار بیشتر کرد
در را باز می کند و با گشاده رویی پاسخم را می دهد. چهره اش را قبلا ندیده بودم اما خودش که می گوید خیلی شکسته شده است، دو دختر دارد که یکی از آنها در خانه است، مثل مادر مهربان و صمیمی، روبرویش می نشینم از همان لحظه آغاز زندگی صحبت می کند و اینکه به اصرار پدرشان با هم ازدواج کردند، اما آنقدر در زندگی موفق بودند که امروز عشق بینشان حرف اول را می زند و حتی پس از شهادت همسرش هنوز هم با گذشت ...
زندگی بی هویت!
را می گیرد. من عاشق پدرم بودم طوری که وقتی از خانه بیرون می رفت من به شدت بیقرار می شدم و برای بازگشتش لحظه شماری می کردم تا اینکه یک روز پدرم گفت برای فروش زمین هایش باید به افغانستان برود و زود برمی گردد، اما این بازگشت تقریبا 3 سال طول کشید در این مدت مشکلات زندگی ما صد چندان شد و من هر لحظه چشمم به در بود تا پدرم بیایید در رویاهای کودکانه ام همیشه تصور می کردم پدرم با کلی عروسک، اسباب بازی و ...
گمانه هایی درباره دلایل افزایش نرخ ارز/ نیاز به احضار روح جان لاک !/ خوشایندی و انتظار
. چند ماه بعد که صاحبخانه جدید میهمانی مفصلی ترتیب داده و بسیاری از افراد سرشناس را به ضیافت فرا خوانده بود، فروشنده در حالی که لاشه الاغی را به زحمت با خود می کشید دق الباب کرد و گفت قصد دارد این لاشه را به میخی که در آن خانه دارد بیاویزد! خریدار از یکسو با پذیرش خواسته او بساط ضیافت خود را بر باد رفته می دید و از سوی دیگر از آنجا که مالکیت میخ برای فروشنده در سند ذکر شده بود، چاره ای جز راضی کردن ...
فضائل ده گانه برای حضرت زهرا سلام الله علیها
حساب روزی می دهد (. از جابربن عبدالله نقل کرده اند که : رسول خدا(صلی الله علیه وآله) چند روز بود غذایی نخورده بود، و کار بر او مشکل شد، به منزل همسرانش سر زد هیچ کدام غذایی نداشتند، سرانجام به سراغ دخترش فاطمه(علیها السلام)آمد و فرمود: دخترم! غذایی داری من تناول کنم زیرا گرسنه ام؟ عرض کرد: نه بخدا سوگند!هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از نزد او خارج شد، زنی از ...
منوچهر اسماعیلی به روایت منوچهر اسماعیلی
... خانواده 2 آن که ایران هست این اواخر اظهار تمایل کرده بود تا وارد دوبله شود و رفت آزمون داد و قبول هم گردید والان هم کار می کند. حرف انتهایی جامانده از گفت وگو های منوچهر اسماعیلی * * پس از چند سال که در این کار بودم، مرحوم پدرم متوجه گردید که تقریبا ترسش برای ورودم به هنر تندرو بوده هست. **در دوره ای زمان تحصیل در دبیرستان به علت ماموریت ...
سوارکاری و گردشگری با صندلی های خالی
بهترین روزهای زندگی ام در همین افسردگی و شرایط روحی هدر رفت؛ سخت گذشت، خیلی سخت. و دوران بیماری .... در آن برهه خانواده ام روانشناسان مختلفی مرا می بردند، بعضی وقت ها هم در خانه ویزیتم می کردند، اما گارد دفاعی گرفته بودم و حتی نمی خواستم روانشناس ها را ببینم، چون مدام می گفتند خواستن، توانستن است. اگر بخواهی می توانی زندگی عادی ای داشته باشی، اما نمی توانستند متقاعدم کنند. می گفتم می ...
نامه ای برای آزادی پدری از زیر تیغ
. هرچند وقتی تو را به زندان بردند اوهم طلاق غیابی گرفت و رفت پی زندگی اش. و من ازهمه رفتن ها فهمیدم که چقدر تنهایم. دخترکان هم سال من با صدای بلند می خندند و چشمانشان از شادی برق می زند. اما دیوار رؤیاهایم پر از یادگاری هایی با علامت های سؤال است. یادم می آید بعد از رفتن مامان به این خانه آمدم و تمام دار و ندارم شد صدای نحیف پدربزرگم . پدربزرگی که با کمر تاشده از فردای قطعی شدن حکم قصاص ات به این در ...
ناگفتی های مادر دختر سه ساله ای که در توییتر طوفان به پا کرد
خودش چادر را انتخاب نماید ما نیز هیچ وقت سختگیری برای نوع پوشش او نداشتیم. به طور مثال ما یکبار در دو سالگی برای ریحانه چادر آوردیم و خودش با ذوق و اشتیاق زیادی آن را سر کرد، در حالی که ما برای بیرون رفتن هایش هیچ اجباری برای این پوشش نداشتیم. البته صرف این عادت و مشی بچگانه را ضمانت انتخاب آینده اش برای چادر نمی دانم؛ چون که پس از هفت سال کودک علاوه بر محیط خانه از محیط های دیگری نیز ...
نمی خواستم همسرم را بکشم، هدفم تنبیه بود
... متهم گفت: زنم بیمار دیالیزی بود خیلی اذیت شد و گریه کرد دلم برایش سوخت او را به حمام بردم تا پایش را زیر دوش آب گرم مالش دهم. او را در وان گذاشتم و آب را باز کردم یک دفعه جیغ کشید که سوختم تا شیر آب را ببندم چند دقیقه طول کشید وقتی او را از زیر آب بیرون آوردم تنش سوخته بود خواستم همسرم را دکتر ببرم قبول نکرد و گفت آبرویمان جلوی همسایه ها می رود. چندروزی در خانه بودم یک روز گفت حالش خوب شده ...
مصاحبه خواندنی با مادر شهیدی که به دست منافین زنده به گور شد
. بعدها در اعترافات منافقین متوجه شدم که آنها از طریق نفوذی هایشان و صحبت های پسرم در بیسیم او را شناسایی کرده بودند. گفته بودند این در اتاق اطلاعات عملیات است و همه چیز را می داند، بنابراین او را بدزدید که از او اطلاعات دربیاورید. پسرم را مظلومانه از داخل خانه دزدیدند، شکنجه کردند و به شهادت رساندند. چند روز بعد از بردن پسرتان خبر شهادتش را به شما دادند؟ فکر کنم حدود 10 روز گذشت. ما منتظر ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (483)
از شما چه پنهان قیمت دلار تاثیری تو زندگی من نداره. من اصلا تومن ندارم که بخوام باهاش دلار بخرم. 23. وقتی میبینم با فیلتر اسنپ چت هنوز زشتین حس میکنم تکنولوژی داره جلوی تقدیرتون زانو میزنه! 24. بهترین چیز قبل از ازدواج ارتباط خانوادگی و دیدن فامیل طرف مقابله فامیل ما ازدواج کرد یه هفته بعدش رفت زنشو طلاق داد دختر خاله زنشو گرفت! 25. پوند و دلار آوردیم، دخترتونو ...
به "رهبر انقلاب" بگویید قلب یک "مادر ارمنی" برای شان می تپد
توانست سربازی نرود، در یکی از کشورهای خارجی درس بخواند و زندگی کند ولی قبول نکرد و خواست لباس سربازی جمهوری اسلامی ایران را بر تن کند که بعد از سربازی فقط چند روزی تا ترخیص مانده بود که به جنگ اعزام شد. چشمان مادام پر از اشک می شود و ادامه می دهد: در آن زمان امکانات مثل الان نبود که هر لحظه با پسرم در تماس باشم ولی یادم است که در آخرین تماس گفت که مادر تا یکی دو هفته دیگر به خانه خواهم ...
زندگی در بهزیستی پس از دعوای خونین پدر و مادر
به گزارش خبرگزاری کودک و نوجوان ، هفدهم دی ماه سال 95، مأموران پلیس تهران از مرگ مشکوک زن میانسالی در شهرری باخبر و راهی محل شدند. شوهر جمیله که در خانه حضور داشت به مأموران گفت: سر کار بودم که پسرم تماس گرفت و گفت همسرم حالش خوب نیست. بلافاصله به خانه آمدم و با اورژانس تماس گرفتم. امدادگران هم به اینجا آمدند و بعد از معاینه گفتند که همسرم فوت شده است. بعد از انتقال جسد به پزشکی قانونی ...
اهمیت بازی برای کودکان، حتما بخوانید
...، که کنار دوچرخه، موتور و ماشین شارژی قرار گرفته اند، نظرمان را جلب می کند، به ناگاه همگی می پرسیم، خاله جان نوه تان دختر است یا پسر؟ خاله با خنده ای بر لب می گوید: قرار است چند وقت دیگر، یه کاکل زری به جمع خانه مان اضافه شود.من و دیگر مهمانان تا آخرین لحظه مهمانی در حیرت آن مانده بودیم که اگر نوزاد پسر است پس این همه عروسک رنگارنگ دخترانه، به چه منظور برای کودک خریداری شده است؟!در سال های اخیر ...
سینما پارادیزوی
نیم قرن از زندگی ام را با فوتبال گذرانده ام اما به من نگویید که چند تا قهرمانی داری، چند تا گل زده ای، چند تا کاپ گرفته ای، این ها را شاید دقیق خاطرم نباشد اما این یادم هست که در این نیم قرن فوتبالم حتی یک جلسه غیبت در تمرینات نداشته ام. این برایم مهم است. این که تلاش کرده ام. این یکی از شعارهای اساسی زندگی من است: تلاش ! من می خواستم قهرمانِ تلاش هایم باشم تا قهرمان فوتبال. پس، وقتی از تلاقی عشق و مرگ می گویم، یعنی مرگی که زندگی هم تویش هست. زندگی ای که مرگ هم تویش هست. تلاش هم تویش هست. تنها وقتی که عاشق هستی، زندگی تقدس دارد و دوقلوی مرگ و عشق، دو امر متضاد اما همراه اند. ...