سایر منابع:
سایر خبرها
چهره ها در شبکه های اجتماعی (144)
فرهاد جم بازیگر محجوب و خوش سیمای سینما و تلویزیون که سال هاست از سطح اول هنر کشور به دور است، یا بهتر است بگوییم دور نگهش داشته اند. استاد اسکندری در حال کار روی چهره رضا یزدانی برای فیلم جدید پولاد کیمیایی. استاد آن همه مو چه شد؟!! جایزه خفن ترین اینفوی اینستاگرام در بین چهره ها میرسد به سوشا مکانی دروازه بان پرسپولیس که وبسایت Official.com را بدون هیچ مزایده و خریدی صاحب ...
علامه دهر بدون چشم هایش رفت
راد – مدیر عامل خانه تئاتر – در سخنانی کوتاه ضمن اظهار تسلیت بابت غم از دست دادن این هنرمند پیشکسوت به خانواده اش، خاطرنشان کرد: متاسفانه باز هم یکی از عزیزان و هنرمندان ما از میانمان رفت. کارهای احمد علامه دهر بر هیچکس پوشیده نیست و همه می دانند که او سال های سال در عرصه هنرهای نمایشی و سایر هنرها توانمندی های بسیاری داشت و در نهایت در راه هنر و سرصحنه این اتفاق برایش افتاد. متاسفانه در این گونه ...
یادواره شهدای زن چهارمحال و بختیاری برگزار شد
به گزارش خبرگزاری فارس از شهرکرد، عصر امروز همزمان با 13 مرداد روز بسیج جامعه زنان، با برگزاری مراسمی باشکوه در محل پارک بانوان شهرکرد، یاد و خاطره 15 شهید زن استان چهارمحال و بختیاری و همچنین یاد و خاطره شهیده طیبه واعظی شهیده شاخص سال 94 گرامی داشته شد. در این مراسم که با شرکت گسترده آحاد اقشار مختلف مردم، خانواده شهدا و جمعی از مسئولان این استان همراه بود، حجت الاسلام ناصر رفیعی ...
غواص زنده رود به لقمه حلال حساس بود/ پایان 29سال بی خبری مادر از دومین فرزند مفقود الاثر
... محمد در آخرین ماه های سال 63 و در سن 18 سالگی عازم جبهه شد. مدتی در کردستان در قسمت خط شکنان در نبرد تن به تن جنگید و پس از آن به جنوب بازگشت و در نهایت بعد از حدود 1 سال به درجه رفیع شهادت نائل شد. حیا؛ از ویژگی های بارز محمد برایمان بگویید؟ محمد خیلی زیاد به حلال بودن مال اهمیت می داد و در غذا خوردن بسیار حساس بود که چه لقمه ای را قرار است بخورد. او همه جا برای غذا ...
خواستگارانی که آدم کش می شوند
دیگر نیز رد سوءظن را می توان در این جنایت ها دید. اما 2 فقره خواهرکشی نیز جای تامل دارد. وقوع خواهرکشی بیشتر در مناطقی دیده می شود که فرهنگ طایفه ای در قتل های ناموسی برجسته باشد و این دو فقره خواهرکشی را باید بیشتر آسیب شناسی کرد. همچنین باید نسبت به قتل اعضای خانواده نظیر قتل پدر و خواهر، پدر و مادر، دایی و زن دایی، باجناق ها و نظایر آن در میان این 93 فقره قتل توجه داشت نسبت به آن ...
اعلام برنامه های وزارت بهداشت برای افزایش رشد جمعیت
: نتایج تحقیقات انجام شده در مورد علت تاخیر در ازدواج به مواردی از جمله موضوع ادامه تحصیل، مشکلات اقتصادی، رفاه اجتماعی و وسواس در انتخاب همسر اشاره داشته است که براساس یافته های این تحقیقات رویکرد ما در آموزش جوانان برای ازدواج و تشکیل خانواده مشخص گردید. برگزاری کارگاه های آموزشی ازدواج سالم برای جوانان وی گفت: سال گذشته کارگاه های آموزشی در 20 دانشگاه علوم پزشکی کشور با هدف ...
من که نه؛ اما شما ان شا ءالله امام زمان(عج) را می بینید +عکس
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس ، جامعه قرآنی در پانزدهمین دیدار با خانواده شهدا در سال 94، خدمت خانواده شهید محمد رسولی رسیدند. در ابتدای این دیدار پدر شهید ضمن عرض خیرمقدم به حاضران گفت: محمد متولد 1345 در اصفهان است. ما سال ها پیش به تهران مهاجرت کردیم و دوران کودکی و نوجوانی محمد در محله مهر آباد سپری شد. محمد از کودکی با مسجد مأنوس بود و در جلسات قرآن شرکت می کرد ...
فرمانده گردان"لوتی ها" چه کسی بود؟
پس راننده مرتضی شد. با خود تصور می کردم بعد از شهادت مرتضی او به اوضاع قبلش باز می گردد، ولی این اتفاق نیفتاد. او تا 40 روز بعد از شهادت مرتضی به خانه شان می رفت و به مادر مرتضی می گفت: هر کمکی لازم دارید به من بگویید. سرانجام شش ماه بعد از مرتضی، او هم در شلمچه شهید شد. عطرآگین کردن پیکر مطهر شهید مرتضی زارع توسط شهید سعید اکبری شهادت چند قهرمان دفاع مقدس در والفجر ...
آفتاب یزد، به دیدار جانبازی با چهره ای عجیب رفت /قصه غصه های 26 سال تنهایی دلاور مرد سرزمینم، چه ساده ...
صورتش باعث شده تا هر که او را می بیند هر گمانی جز واقعیت را از ذهنش عبور دهد، عقب ماندگی، جذام، سوختگی و ... . عکس العمل و واکنش ها هم تقریبا یکسان بوده، هر غریبه ای که در کوچه و بازار او را می بیند یا از او روی بر می گرداند یا ناخودآگاه صورتش در هم کشیده می شود. از او فقط عکسی دیده بودیم، نام و نشانی هم نداشتیم، پیگیر شدیم، فهمیدیم 26 سال است که مردی در مشهد مردانه زندگی می کند، بی هیچ هیاهو و سر و صدایی و همسری که او هم مردانه به پای این زندگی ایستاده است. به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)- منطقه خراسان، حاج رجب محمدزاده، یکی از جانبازان 70 درصد کشورمان است که ظاهرا وضعیت جسمی و نوع مجروحیتش او را از یاد خیلی ها برده است. او از سال 64 به عنوان بسیجی چهار مرحله به جبهه اعزام شده و آخرین باری که خاک جبهه تن حاج رجب را لمس کرد، سال 66 و در مکانی به نام ماهوت عراق بود. قرار شد برای دیدن حاج رجب به خانه اش در یکی از مناطق پایین شهر مشهد برویم، درحالیکه تا قبل از رسیدن به خانه او هنوز تردید داشتیم که آیا این شخص همان مردی است که ما به دنبالش بودیم یا نه، وارد خانه که شدیم، مردی به استقبالمان آمد که دیدن صورتش تمام تردید های ما را به یقین تبدیل کرد. وقتی به دنبال نام و نشانی از حاج رجب بودم، می گفتند جانبازی که شما دنبالش هستید یک سوم صورتش را از دست داده، نمی تواند به خوبی حرف بزند، اما همین باعث می شد تا برای دیدنش مشتاق تر شوم، وقتی وارد خانه اش شدم و او را دیدم، تنها سوالی که در ذهنم بی جواب ماند این بود که دو سوم دیگری که می گویند از صورت این مرد باقی مانده، کجاست؟ وارد خانه که شدیم مردی به استقبالمان آمد که تنها پیشانی و ابروهایش کمی طبیعی به نظر می رسید، بینی، دهان، دندان، گونه و یکی از چشمهایش را کاملا از دست داده بود، چشم دیگر او هم به سختی باز می شد و مقدار اندکی بینایی داشت. مقابلش نشستیم، روز جانباز را با اندکی تاخیر به او تبریک گفتیم، حاج رجب هم با زبانی که به سختی با آن سخن می گفت از ما تشکر کرد، دیدن صورتش کمی ما را بهت زده کرده بود و شروع مصاحبه را سخت تر... از او پرسیدم چه شد که صورتتان را از دست دادید، آن لحظه را یادتان هست؟ حاج رجب با صدایی که به سختی و کمی نامفهوم شنیده می شد، لحظه مجروحیت خود را اینگونه برایمان وصف کرد: خیلی کم یادم است، فقط اندازه یک ثانیه، در سنگر داشتم برای کلمن یخ می شکستم و دو نفر از همرزمانم در کنارم بودند، ناگهان خمپاره زده شد و بعد از اینکه احساس کردم خون زیادی از من می رود، بیهوش شدم. طوبی زرندی، همسر حاج رجب به کمکش می آید، همزمان که او برایمان از لحظه مجروح شدنش می گوید، همسرش هم جملات نامفهوم حاج رجب را برایمان بازگو می کند؛ در آن لحظه چهار نفر در سنگر حضور داشتند، یک سرباز رفته بود تا از تانکر آب بیاورد، حاج آقا هم در حال شکستن یخ بوده و بقیه هم خواب بودند که خمپاره جلوی سنگر می خورد. دوست هم سنگرش می گفت یک دفعه دیدم آقا رجب افتاد، تا آمدم از جایم بلند شوم و به او کمک کنم دیدم نمی توانم، یک دست و یک پایم قطع شده بود و دیگر هم سنگری هایش هم شهید شده بودند، آن جانباز نیز چند سال پیش بر اثر جراحاتش شهید شد. خانم حاج رجب که زمان جانباز شدن همسر نانوایش 30 ساله بود و چهار فرزند داشت، می گوید: همسرم همیشه می گفت اگر نماز و روزه واجب است، جبهه رفتن هم حق و واجب است. پرسیدم چگونه خبر مجروحیت حاج آقا را به شما دادند، محمدرضا محمدزاده، فرزند بزرگ حاج رجب که تنها هشت سال پدرش را با صورت عادی اش دیده، می گوید: آن موقع من دوم دبستان بودم، قبل از اینکه خبر جانباز شدن پدر را به ما بدهند، او نامه ای نوشته بود که مرخصی گرفته و به مشهد بر می گردد، ما هنوز از چیزی خبر نداشتیم تا اینکه یکی از هم رزمان پدرم من را در کوچه دید و پرسید پدرت نیامده؟ من جواب دادم نه و او که با خبر از ماجرا بود گفت که انشاء الله خبرش می آید. بعد از آن بود که متوجه شدیم جانباز شده ولی نمی دانستیم از چه ناحیه ای، فکر می کردیم دست یا پایش قطع شده است، اما وقتی وارد بیمارستان فاطمه الزهرا تهران شدیم من و مادرم با صحنه ای مواجه شدیم که برایمان قابل درک نبود. پدرم را فقط از پشت سر توانستم تشخیص دهم، ترکشی که به او خورده بود تمام صورتش را از بین برده بود. از همسر حاج رجب خواستیم تا برایمان روزهای قبل از مجروحیت و لحظه ای که خبر جانباز شدن همسرش را به او می دهند، بازگو کند؛ وقتی با پسر هشت ساله ام و دختر کوچکم که در بغلم بود وارد بیمارستان فاطمه الزهرا شدم، با دیدنش فهمیدم این مجروحیت ساده نیست و اتفاق بزرگی برایش افتاده است. ملحفه سفیدی روی همسرم انداختند تا تمام کند نزدیک تر شدم، صورتش کاملا باندپیچی شده بود، بعد از اینکه باندهای صورتش را برداشتند دیدم فک بالای همسرم از بین رفته، صورتش صاف صاف شده بود و زبان کوچک ته گلویش به راحتی دیده می شد. یک چشمش هم به دلیل افتادگی نابینا شده بود و تنها چشم دیگرش آن هم از فاصله های نزدیک می بیند. بعد از دیدن آن صحنه از حال رفتم و در اتاق دیگری بستری شدم، آن قدر وضعیتش وخیم بوده که در همان ابتدا وقتی متوجه میزان آسیب دیدگی همسرم می شوند، یک ملحفه سفید روی او می کشند، گوشه سالن رهایش می کنند تا تمام کند، ولی گویا یک پزشک جراح خارجی از کنارش رد می شود، وضعیت او را می بیند و می گوید او را مداوا می کنم. فرزند بزرگ حاج رجب یادآور می شود: گویا در همان لحظه ها هم فکر می کردند که حاج آقا شهید شده، چون صدای خرخر مثل قطع شدن سر شنیده می شد، او را به تبریز و شیراز اعزام می کنند، ولی گفته می شود که درمان چنین مصدومی کار آن ها نیست و به تهران می برند. حاج رجب در این مدت 26 بار زیر عمل جراحی قرار گرفته تا به شکل امروز درآمده، هر بار در این عمل ها یک تکه پوست از دست، پا یا سرش جدا می کردند و به صورتش پیوند می زدند، از پوست سرش برایش ریش و سبیل ساختند، ولی استخوان دماغش جوش نخورد، خانواده اش می گویند در چهره ای که شما از حاج رجب می بینید، همه چیز ساخته دست پزشکان است. وضعیت حاج رجب بعد از مجروحتیش باعث شده بود تا زندگی خودش و خانواده اش هم مثل صورتش از حالت عادی و طبیعی خارج شود، بچه هایی که تا مدتی قبل از سر و کول پدر بالا می رفتند حالا با دیدنش جیغ می کشیدند و فرار می کردند . او بعد از هر عمل صورتی جدید پیدا می کرد و همین باعث شده بود تا خانواده اش نتوانند به راحتی با این وضعیت کنار بیایند، از همسرش که می پرسم چگونه با این وضعیت کنار آمدید، پاسخ می دهد: کارم شده بود گریه و تا دو سال هر شب با بغضی می خوابیدم که رهایم نمی کرد، یک شب که قبل از خواب بسیار گریه کرده بودم خوابی دیدم که بعد از دو سال خداوند صبری به من داد که تا همین حالا ادامه دارد. خواب دیدم در پایین جایی شبیه به جبل النور کوهسنگی ایستاده ام، مقام معظم رهبری در بالای این کوه دستشان را دراز کرده اند و مرا به بالای بلندی آوردند، مادر شهیدی که در کنارمان ایستاده بود را نشان دادند و گفتند مقام شما با مقام این مادر شهید یکی است. همسر این جانباز 70 درصد بیان می کند: هیچ وقت پیش خدا و بنده خدا از این وضعیت گلایه نکردم، ولی فشار این اتفاق آن قدر بود که تا مدت ها صبح ها به یک دکتر مراجعه می کردم و بعد از ظهرها به یک دکتر دیگر، این اتفاق برای من بسیار سنگین تمام شد، گاهی می گفتم کاش رجب قطع نخاع می شد ولی این اتفاق نمی افتاد، بچه ها نیز کوچک بودند، نمی توانستند با شرایط کنار بیایند و با دیدن چهره پدرشان می ترسیدند. فرزند بزرگ حاج رجب هم می گوید: برای یک کودک دبستانی سخت بود که پدرش در این وضعیت باشد ولی شاید معجزه خدا بود، اینکه هیچ حس بدی نداشتم، پدر را خودم حمام می بردم، لباس هایش را تنش می کردم و با همان سن کم، همه جا با او می رفتم. حاج رجبی که نه دهان دارد، نه فکی و نه دندانی، حالا آرزویش شده تا بعد از 26 سال لقمه نانی را در دهانش بگذارد و غذاهای خانگی را بخورد، همسرش می گوید تا یک سال فقط با سرنگ به حاج آقا غذا می دادم. او 27 سال است که فقط مایعات می خورد. در طول تمام این سال ها کسی پیدا نشد که درد دل ما را بفهمد، فقط می گفتند خدا اجرتان دهد، حاج رجب تنها 30 درصد سلامتی داشت که آن هم دو سال گذشته سکته قلبی کرد و مجبور به انجام عمل قلب باز شد، همیشه می گویم خوش بحال شهدا که شهید شدند، رفتند و راحت شدند، شوهر من جلوی چشمانمان روزی چند بار شهید می شود. در این لحظه فرزند بزرگ حاج رجب دو سال گذشته را به یاد آورد که پدرش را به خاطر عمل قلب باز در بیمارستان بستری کرده بودند، او می گوید: سکته ای که پدرم دو سال پیش کرد از سنگینی همین حرف های مردم بود، زمانی که حاج آقا عمل قلب باز در بیمارستان داشتند، در بخش آی سی یو مانیتورهایی برای ملاقات کنندگان جهت آگاهی از وضعیت بیمارشان نصب شده بود. وقتی برای ملاقات پدر به بیمارستان آمدیم، متوجه شدیم که مانیتور اتاق حاج آقا را قطع کرده اند، با پرس وجوهایی که کردم فهمیدم مردم شکایت کرده و از تصویر پدرم ترسیده بودند، به همین دلیل مانیتور اتاقش را قطع کردند، این قدر رفت و آمد کردم تا پس از مدتی تصویر وصل شد ولی از دور پدرم را نشان می دادند. او تصریح می کند: پرستار اتاق پدرم برای دادن قرص هایش با حالتی خاص دم در اتاق می ایستاد، در حالیکه صورتش را به سمت دیگری می برد تا پدر را نبیند، قرص ها را دست من می داد تا به او بدهم، درحالی که این ها وظیفه پرستار است، من به آن پرستار گفتم، پدرم ترس ندارد، او فقط یک جانباز است، همین. ما غرق سوال و جواب و نگاه به صورت نداشته حاج رجب بودیم و او نگران دهان خشک مهمانانش، در طول مصاحبه بارها صحبت های فرزند و همسرش را قطع می کرد و با دستانش به سمت میوه و چای هایی که مقابلمان بود اشاره می کرد، به اصرار حاج رجب گلویی تازه می کردیم و دوباره سوال و جواب هایمان را از سر می گرفتیم. دو سال است که کسی به همسرم سر نزده از خانواده اش پرسیدم در این 26 سال که حاج آقا جانباز و از کار افتاده شده بودند با داشتن 6 فرزند آیا مشکل مالی هم داشتید؟ همسرش پاسخ داد: با همان حقوق ماهانه بنیاد زندگی مان می چرخد، چند سال پیش خانه ای برایمان گرفتند که برای داماد کردن آخرین فرزندم مجبور شدم آن را بفروشم و در حال حاضر هم مستاجریم، یک بار به بنیاد جانبازان زنگ زدم و گفتم برای عروسی یکی از فرزندانم یک میلیون تومان وام می خواهم، آن ها هم پاسخ دادند ما پول نداریم قبض آب و برق اینجا را پرداخت کنیم، چگونه به شما وام بدهیم؟ همسر حاج رجب تاکید می کند: من هیچ انتظاری ندارم که کمک مالی بشود، ولی حداقل اگر خبری از همسرم بگیرند بد نیست، حدود دو سال است که از طرف بنیاد هیچکس به ما سر نزده، دلیلشان هم این است که بنیاد پول آژانس برای سرزدن به جانبازان را ندارد، به نظرم بنیاد بین جانبازی که روی ویلچر می نشیند، با سایر جانبازها تبعیض قائل می شود. حاج رجب 26 سال در آرزوی دیدن مقام معظم رهبری است اگر حاج رجب را از نزدیک می دیدی، کنار آمدن با این جمله که دو سال است کسی به او سر نزده، برایت بسیار سخت می شد، خواستم سوال کنم در طول این 26 سال چه کسانی به دیدن حاج آقا آمدند، آیا ایشان دیداری با مقام معظم رهبری، امام جمعه مشهد یا ... که پسرش با خنده ای حرفم را قطع کرد و گفت: دو سال گذشته قرار بود پدرم در حرم امام رضا دیداری با رهبری داشته باشند، ولی وقتی در صحن حرم مسوولان با چهره پدرم روبه رو شدند طور دیگری برخورد کردند. من نمی توانستم پدرم را با این وضعیت تنها در میان آن جمعیت رها کنم، با او از حرم برگشتم در حالی که آرزوی دیدار با مقام معظم رهبری همچنان بر دلش مانده است. فرزند این جانباز 70 درصدی می گوید: حاج آقا خیلی مظلوم است، بدنبال جایگاه نیست، ولی داشتن یک دیدار با رهبری فکر نمی کنم برای چنین جانبازی خواسته بزرگی باشد. سخن گفتن از 26 سال تنهایی حاج رجب و فرزندانی که یک بیرون شهر رفتن با پدر، بزرگ ترین آرزوی شان شده تمامی نداشت، وقتی یکی از عکس های او در اینترنت و برخی شبکه های اجتماعی منتشر می شود، عده ای نظر می نویسند خدا به این مرد اجر دهد، اما دلیل نمی شود که فرزندانش با سهمیه به دانشگاه بروند. این حرف ها بر دل دختر کوچک حاج رجب که از وقتی به دنیا آمده صورت پدر را به همین شکل دیده، سنگینی می کند، او با بغضی که سعی در فرو بردن آن دارد، می گوید: به پدرم افتخار می کنم، او سایه سر ماست، اما طاقت نگاه ها و حرف های مردم را ندارم. باور کنید حسرت یک پارک رفتن یا زیارت رفتن برای یک کودک آن قدر بزرگ است که با یک سهیمه کنکور نمی توان آن را جبران کرد، من درس خواندم و امسال بدون استفاده از سهمیه به دانشگاه رفتم. دلم می خواست بنشینم کنار حاج رجب تا جواب همه سوالاتم را از دهان نداشته خودش بشنوم، زبان او برای حرف زدن خیلی سخت می چرخید، اما دیگر طاقت نیاوردم، کنارش نشستم، پرسیدم حاج آقا حرم امام رضا که می روی از او چه می خواهی؟ آرزویت چیست؟ دور گوش هایش باندپیچی بود و صدایم را به سختی می شنید، سوالم را بلندتر تکرار کردم و گوش هایم را تیزتر، خودکارم را آماده در دستانم گرفتم تا از آرزوهای حاج رجب کلمه ای را جا نیندازم، دیدم دو دستش را به سوی آسمان دراز کرد و گفت می خواهم خدا از من راضی باشد منتظر بودم تا حرفش را ادامه دهد، اما با دستمالی که در دستش بود گوشه همان چشم کوچکی که در صورتش کمی سالم مانده بود را پاک کرد و دیگر چیزی نگفت. حالا حاج رجب با سیرت است و بی صورت، در میان مردمی راه می رود که همه آن ها بی آن که بدانند این صورت را چه کسی و برای چه چیزی از او گرفته، نگاهشان را از حاج رجب می دزدند، شاید حق دارند، نمی دانند که او صورت داده برای نترسیدن ما، برای آرامشی که هنگام غذا خوردن در یک رستوران به آن نیاز داریم، رستورانی که روزی گذر حاج رجب و فرزندش به آن جا افتاد و صاحبش به خاطر آرامش مشتری هایش او را به آنجا راه نداد. خودش زبانی برای گلایه کردن ندارد، اما دل همسرش سخت شکسته، دلگیر است از وقتی که با شوهرش بیرون رفته بود، مادری که فرزندش گریه می کرد آنها را می بیند، انگشت اشاره اش را سمت حاج رجب دراز می کند و می گوید پسرم اگر گریه کنی می گم این آقا تو رو بخوره . برای همسرش سخت است تا به مادر آن کودک بفهماند شوهرش صورتش را فدا کرده تا دیگر هیچ کسی جرات نکند در خاک وطنش به فرزندان این کشور نگاه چپ بیندازد. نمی دانم چگونه، اما آسان نیست جبران زخم زبان ها و نگاه هایی که باعث شده تا آخرین خاطره بیرون رفتن دو نفره این زن و مرد به دو سال قبل باز گردد و آنها دو سال از اینکه نمی توانند با هم به پابوسی امام رضا(ع) بروند حسرت بخورند . همسرش می گوید: طاقت شنیدن حرف های مردم را ندارم، وقتی بیرون می رویم و به حاج رجب توهینی می کنند، نمی توانم ساکت باشم، جوابشان را می دهم و در نهایت دعوایی بلند می شود، حالا ترس از همین دعواها دو سال است ما را خانه نشین کرده است. به حاج رجب می گویم دلت که می گیرد چکار می کنی، در این سال ها خسته نشدی، با همان صدایی که حالا شنیدنش برایمان عادی شده بود، پاسخ داد: خستگی از حد گذشته، در هر حالتی خسته ام، چه وقت هایی که در میان جمعیت و شلوغی هستم، یا وقت هایی که استراحت می کنم، روزی هزار بار عذاب وجدان دارم که چقدر مردم با دیدن من اذیت و ناراحت می شوند. این صورت برای من عادی شده ولی برای مردم نه. حاج رجب نوه هایی هم دارد که بودنشان او را کمی از تنهایی درآورده، در طول مصاحبه شنیدن غصه های پدربزرگ برایشان آسان نبود، دور او می گشتند و هوایش را داشتند، نادیا، نوه بزرگش کلاس پنجم دبستان است، او می گوید: جشن تولدهایمان را اینجا در خانه پدربزرگ می گیریم، عیدها پیش او می مانیم و پدربزرگ به ما عیدی می دهد، دوست داریم با او بیرون برویم اما طاقت حرف های دیگران را نداریم. اما عشق که باشد، خلاصه شدن زندگی برایت در یک چهار دیواری آن قدرها هم تلخ نمی شود، کنار همسرش نشستم، آرام به او گفتم در این 26 سال فکر جدایی به سرتان نزد، خندید و گفت: چند سال پیش همسر یکی از جانبازان که دوست من هم بود، زنگ زد، گفت اگر شوهر من وضعیت حاج رجب را داشت حتما از او جدا می شدم ، بعد از این تماس تلفنی تا چهار سال نتوانستم با این دوستم ارتباط برقرار کنم، حرفش به دلم سنگین آمد و به شدت مرا ناراحت کرد. از حاج خانم می پرسم شما که اکثرا در خانه اید، با آقا رجب دعوایتان هم می شود، صورتش غرق تبسم می شود و می گوید بله، چرا دعوا نکنیم گفتم آخرین بار کی دعوایتان شد، با لبخندی که حال و هوای ما را هم عوض کرد، گفت قبل از آمدن شما ، پرسیدم سر چه چیزی، پاسخ داد: داشتم برای آمدن شما خانه را آماده می کردم که حاج آقا با فلاسک چایی اش آمده بود بالای سرم و اصرار داشت تا همان لحظه برایش چایی درست کنم. *** به صورت نگران حاج رجب نگاه می کنم که گویا این روزها در هیاهو و کش مکش های سیاسی گم شده، او روزگاری برای این نگرانی جانش را کف دستانش گذاشت، بی سر و صدا رفت، بی سر و صدا و بی صورت هم بازگشت تا امروز منافع ملی و صورت نداشته اش در میان دلواپسی های نابه جای عده ای به فراموشی سپرده شود. حاج رجب نقاب نمی زند، برخلاف خیلی از آدم هایی که چهره واقعی شان را پشت شعارها و نگرانی های ساختگی شان پنهان می کنند، او با همین حالش هم از فضای سیاسی کشور بی خبر نیست، از میان برنامه های تلویزیونی فقط اخبار را نگاه می کند و از هیچ راهپیمایی یا انتخاباتی جا نمی ماند . حاج رجب خودش است، بی هیچ نقابی، حتی می توانی لبخند خدا را بر روی لب های نداشته او ببینی، صورت حاج رجب جایی جا مانده که هرگاه خواستی روی ماه خدا را ببینی، می توانی به اینجا بیایی، اینجا می توانی امضا و دست خط خدا را ببینی که بدون هیچ پرده ای بر صورت او به یادگار مانده است. ...
مشکلات اوتیسم در ایران
و زمانی که برای بازیافت سلامت خود به خانه فرستاده شد فریده تصمیمش را گرفته بود. تا زمانی که مرکزی تخصصی برای نگهداری از افراد اوتیست وجود نداشته باشد یلدا در خانه می ماند. فریده می گوید: بعد از 15 سال اوتیسم او را به خود قبولاندم و مراقبت از او را خودم بر عهده گرفتم. افراد اوتیست به آموزش ها و مراقبت های ویژه و تخصصی نیاز دارند که مستلزم بکارگیری تکنسین های توان بخشی، کارشناسان تغذیه، معلمان ...
به جرم کار فرهنگی با چادرش خفه اش کردند!
پالایشگاه نفت آبادان بود و با دسترنج اندک کارگری خود خانواده 9 نفره اش را سرپرستی می کرد. زینب دوران دبستان و دو سال از دوره راهنمایی را در آبادان سپری کرد و از کلاس سوم دبستان تحت تأثیر تربیت آگاهانه مادر و شرکت در جلسات قرآن، حجاب اسلامی را انتخاب کرد. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مدرسه راهنمایی و مسجد محله به فعالیت های فرهنگی و تربیتی مشغول شد. گرایش به دیدگاه های امام (ره) تأثیر عمیقی در نوع ...
شهادت مهدی نوروزی به روایت مادر
مادر پنج فرزند دو دختر و سه پسر هستم. همسرم سر سال خمسی مان که می شد به من می گفت حساب و کتاب کن چه در خانه داریم تا خمسش را بدهیم. رد مظالم می داد و به این امور اعتقاد زیادی داشت. پدر بچه ها از مبارزین انقلابی بود و ما هم همواره در تظاهرات و فعالیت های مذهبی مساعدت می کردیم. پدرش زمان انقلاب دست از کار کشید هر چه هم در می آورد خرج انقلاب و اهداف انقلاب می کرد. با شروع جنگ، برای جهاد با دشمن راهی ...
داستان دختری که از یتیم خانه ای در مشهد به خانه ای در آمستردام رسید
بعد برادر او به دنیا آمد، وقتی فریده فقط 5 سال سن داشت که خانم کنینگ به او حقیقت ماجرا را درباره مادر و پدرش گفت. فریده الان 40 سال سن دارد و تصمیم گرفته پدر و مادر زیستی خود را پیدا کند. او از خانه خود در آمستردام هلند گفت: من می خواهم بدانم چه کسی من را به وجود آورده است، وقتی به آینه نگاه می کنم می خواهم بدانم خصوصیت چه کسانی را دارم، چشمان چه کسی در چشم من است، به هر شکلی می خواهم ...
مهم ترین اصل جمعیتی اصالت کانون خانواده است/ هیچ کس با اشتغال بانوان مخالف نیست
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس به نقل از خبرگزاری فارس، رضا جلالی راد پژوهشگر مسائل جمعیتی با انتشار یادداشتی به اهمیت موضوع جمعیت در کشور اشاره کرده و با انتقاد از گفته های برخی مسئولان تأکید کرده است که آنچه در موضوع سیاست های جمعیتی مهم است و نباید فراموش شود، اصل تحکیم بنیان خانواده است. در این یادداشت آمده است: با وجود اینکه بیشتر از یک سال از ابلاغ سیاست های کلی ...
آیا نام اشخاص معرف شخصیت آنهاست !
ضعف های خود فکر می کنید. تاثیر شخصیت پدر و مادر بر شخصیت فرزند امیر هوشنگ مهدیار روانشناس می گوید: افراد نام خود را انتخاب نمی کنند و زمانی که نام آنها انتخاب می شود شخصیت آنها شکل گرفته و اوایل زندگی آنها می باشد و بیشتر با در نظر گرفتن شخصیت پدر و مادر می توان به شخصیت آنها پی برد. وی افزود: طبعا اگر پدر و مادر در چنین نامی را انتخاب کرده باشند و افرادی با شخصیت ...
درمراسم این شهیدغواص سفیدبپوشید +تصاویر
سپری شد؟ پدر شهید: حسینعلی بالوئی، سال 1349 در بهشهر متولد شد، 13 ساله بود که برای نخستین بار عازم جبهه شد. سه سال بعد و در سال 65 و در سن 16 سالگی برای آخرین بار به جبهه رفت و دیگر برنگشت. بار اول هم که به جبهه رفت دوره آموزشی را گذراند. بعد از آن سه ماه به کردستان رفت و پس از آن به مناطق جنگی جنوب اعزام شد. مادر شهید: در آخرین شب خردادماه سال49 ، حسینعلی به دنیا آمد که فرزند ...
آرمیدن در کنار امام هشتم، ثمره هشت بی نشانی
حضرت امام رضا(ع) ، در مشهد دیده به جهان گشود. پدر و مادر که بسیار پایبند به عقاید دینی و مذهبی بودند، به فرزندان خود با صبر و حوصله فراوان، درس دین و اخلاق می آموختند. در بین فرزندان، سید محمدرضا بیش از همه از این آموخته ها استقبال می کرد از این رو هر روز بیش از پیش در قلب و روح خانواده خصوصاً پدر جای می گرفت. او در نوجوان بسیار سر زنده بود و با اینکه به درس خواندن روی خوشی ...
وجود 11 میلیون نفر در سن ازدواج
زوج های جوان وتوانمندسازی آنان در تامین هزینه های زندگی و تربیت نسل صالح و کارآمد تاکید شده است گفت: ما براساس این سیاست اداره ای را به نام سلامت جوانان تشکیل داده ایم که این اداره بر روی سلامت جوانان و سلامت ازدواج جوانان برنامه ریزی می کند. مدیرکل دفتر سلامت جمعیت، خانواده، و مدارس در این رابطه به معضل افزایش سن ازدواج در جوانان در طی 10 سال گذشته اشاره کرد و گفت: در حال حاضر با ...
برادرم به اتهام کتک زدن یک بچه به 60 سال حبس محکوم شد/ قاضی برای صدور حکم به فیلم ضدایرانی استناد کرد/ ...
است که 24 سال پیش با تشخیص پدر و مادرش برای ادامه تحصیل به این کشور سفر می کند، اما پاپوشی که یک دانش جوی دختر آمریکایی برای او می دوزد، و جوسازی های ضدایرانی در دادگاه دست به دست هم می دهد تا این جوان ایرانی به 60 سال زندان محکوم شود. "هوشیار" متهم می شود که به کودکِ زنی که برای گرفتن اقامت به شکل صوری با او ازدواج کرده بود، صدمه زده است. این در حالی است که به درخواست هومن برای بررسی پزشکی ...
سیاست های جمعیتی وزارت بهداشت کاملاً براساس سیاست های کلی جمعیت، ابلاغی از سوی مقام معظم رهبری است
نشده را انجام می دهیم. برنامه ریزی برای سلامت ازدواج جوانان وی با اشاره به بند دوم سیاست های کلی جمعیت که در آن به رفع موانع ازدواج، تسهیل و ترویج تشکیل خانواده و افزایش فرزند، کاهش سن ازدواج و حمایت از زوج های جوان وتوانمندسازی آنان در تامین هزینه های زندگی و تربیت نسل صالح و کارآمد تاکید شده است گفت: ما براساس این سیاست اداره ای را به نام سلامت جوانان تشکیل داده ایم که این ...
ابهام در سرنوشت کودک ربوده شده پس از 2 سال
، پدر او که علی اصغر نام دارد در مورد پرونده به شرق گفت: با توجه به قوانین جدید، به دست نیامدن سرنخ تازه از سرنوشت فرزندم و گذشت یک سال از بازداشت دو متهمی که در اختیار آگاهی بودند، چند روز قبل از طریق دادستانی مطلع شدم متهمان آزاد شده اند و این مسئله تنها امیدهایی را که برای اطلاع از سرنوشت فرزندم وجود داشت کم رنگ می کند . این آدم ربایی روز ششم مرداد سال 92 اتفاق افتاد و پسر پنج ساله از ...
اظهارات جدید هاشمی در مورد انتخابات 92 /2050 افق تشکیل اروپای اسلامی/ احمدی نژاد به خندوانه می ...
دردسر ایجاد کنند که حق با ایشان بود و لذا دفعات بعدی که خدمت ایشان می رسیدم، با لباس شخصی می رفتم. وزیر دفاع عربستان در راه ایران فعال توئیتری عربستان که طی سال های اخیر با افشای وقایع پشت پرده خاندان سعودی شهرت زیادی کسب کرده، در نوشته ای عجیب در صفحه شخصی خود در توئیتر مدعی شد که وزیر دفاع عربستان و جانشین ولی عهد قصد دارد به زودی (چه بسا پیش از موسم حج) راهی ایران شود، زیرا ...
پرونده کودک سوزی صهیونیست ها در دادگاه لاهه
"علی دوابشه" کودک شیرخوار فلسطینی و همچنین سوختگی شدید مادر، پدر و برادر وی منجر شد. وزیر امور خارجه تشکیلات خودگردان فلسطین در ملاقات با بنسودا در مقر دادگاه لاهه، تسریع در زمینه تحقیق درخصوص حمله تروریستی شهرک نشینان تندرو و آتش زدن منزل خانواده فلسطینی و ادامه ارتکاب جنایات جنگی و جنایت ضد بشری علیه مردم فلسطین، بازخواست و پایان دادن به گریختن مرتکبان جنایت از مجازات را خواستار شد. ...
روایت بهنوش بختیاری از فالورهای اینستاگرامش +عکس
تنابنده که فیلم و سریال های شان طرفداران میلیونی دارد به گرد صفحه خانم بختیاری نمی رسد. پیج او با یک میلیون و 800 هزار فالوئر آماری خیره کننده دارد که خیلی ها آرزوی نیمی از آن را دارند! این دو موضوع محور گفتگو با بهنوش بختیاری شد؛ در پشت صحنه سریال محله گل و بلبل ؛ ساعت سه شب.برنامه آبرنگ که سال پیش برای شبکه نسیم اجرا کردید یک اتفاق نو بود. پیش از این و حتی بعد از آن مجری زن که با لباس شاد ...
اینترپل و جستجو برای یافتن دوقلوهای سوئیسی
به گزارش سی ان ان این در حالی است که جسد پدر آنها در حالی که به قتل رسیده بود، پیدا شده است. بر این اساس پدر آلیسیا و لیویا شیپ روز 30 ژانویه بعد از بگو مگوی خانوادگی دست دو دختر را گرفته و با خود می برد. ماتیاس همراه خانواده خود در سن سولپیس نزدیک لوزان در غرب سوئیس زندگی می کرد که بعد از مشاجره خانوادگی تصمیم به ربودن دختران خود می کند. پلیس منطقه وا.اود سوئیس تایید کرده که ماتئوس مشکلات ...
آخرین حرف های یک اعدامی
مورد کارهایی که باید بعد از مرگ من انجام می شد، صحبت می کردیم: در مورد اینکه کجا و چگونه مرا دفن کنند. مردم معمولا دوست دارند در کنار عزیزانشان دفن شوند؛ اشخاصی مانند پدر، مادر، پدر یا مادربزرگ و یا حتی خواهر و برادر. من به خانواده ام گفتم که دوست دارم کنار عمویم خاک شوم. من قبل از اعدام هم سلولی هایم (محمد فیصل و محمد افضل)، موفق شدم آن ها را در لباس اعدام ببینم. آن ها یک شلوار قمیص ...
کدام رازهایمان را به همسرمان نگوییم؟
اقتصادی تان بی اعتماد کنید، کافی است برایش توضیح دهید که مشکل چرا و چطور ایجاد شده است و اگر برای حل مشکل نیاز به همکاری او دارید، با دقت برایش توضیح دهید که چه کمکی از او می خواهید و قدمی که برای حل شدن این مشکل برمی دارد، چه تاثیری در آینده اقتصادی خانواده تان می گذارد. سال ها پیش عاشق شدم اگر سابقه یک عشق بی سرانجام در کارنامه عاطفی تان است، دلیلی ندارد همسرتان را از آن احساس ...
نماد زن، مقاومت و ایثار در شهرکرد نصب و رونمایی شد
در روز بسیج قشر زنان با حضور گسترده مردم و به ویژه زنان بسیجی و خانواده شهدا به دست یک مادر شهید رونمایی شد. فرمانده سپاه قمر بنی هاشم (ع) چهارمحال و بختیاری همچنین با بیان اینکه این استان 15 شهید زن تقدیم اسلام و انقلاب اسلامی کرده است، گفت: 584 همسر شهید، 101 مادر جانباز بالای 50 درصد، 413 همسر جانباز بالای 50 درصد، 37 زن جانباز، 800 زن ایثارگر و یک هزار و 412 مادر شهید در این استان حضور و فعالیت دارند که همه مردم به این حضور افتخار می کنند. انتهای پیام/3145/ذ30/ ...
فرهاد اصلانی : برخی از مدیران ، سینما را به بیانیه سیاسی تبدیل کردند
... سعید قطبی زاده در ادامه اظهار داشت: شما در این چهار فیلمی که ساختید قالب های مختلفی را تجربه کردید. اما به نظر می رسد که در فیلم عصریخبندان نگاه شما به اجتماع قدری تند و تیزتر بوده است. آیا نگران عدم تصویب فیلمنامه نبودید که مصطفی کیایی پاسخ داد: هر فیلمنامه ای که ما می نویسیم چه تند و تیز باشد چه نباشد این ترس از بحث تصویب در ذهن فیلمساز وجود دارد. چرا که شرایط پروانه ساخت و پروانه نمایش در ...
دردی که در رگ و خون نشسته است
خواستگاری دخترش رفتم و با او ازدواج کردم. حدود 15 سال با همسرم زندگی کردم، اما رفتارهای خلاف خانواده همسرم برایم قابل تحمل نبود، از همانجا اختلاف هایم با خانواده زنم آغاز شد. وی که پس از طلاق به خاطر مهریه به زندان افتاده می افزاید: مادرم بچه ها را به بهزیستی سپرد و وقتی از زندان برگشتم دیگر چیزی از ماشین و خانه برایم باقی نمانده بود و توان اداره چهار فرزندم را نداشتم. شرایط سختی برایم ...