سایر منابع:
سایر خبرها
توضیحات ابتکار درباره بنزین های آلوده و محصولات تراریخته
مقولات سخیف شوند و اتهام زنی شوند. از این اتهام زنی ها به کسانی که با افتخار پای ارزش های انقلاب ایستاده اند چه کسی خوشحال می شود؟ من زمانی که نه عضو شورای شهر بودم و نه معاون رئیس جمهور دعوت شدم به اجلاس زمین در بریزبین و با افتخار حداقل 10 مصاحبه در دفاع از مقاومت انجام دادم. فقط به خاطر اعتقاد قلبی خودم به جریان مقاومت، به جریان حزب الله و به جریان حماس به جریان دفاع برحق مردم فلسطین از حقوقشان ...
سرداری که یک تنه 6 ساعت جلوی داعش ایستاد
من و دیگران را گفت و بعد گفت هر کجا کم آوردی من هستم. این حرفش یک دیوار فولادی پشتم ساخت. خلاصه هر روز در گردان بودم و آقای عراقی در بیشتر کارها من را شرکت می داد. بعد از یکی دو سال آقای عراقی از منِ خلافکار و شرور یک انسان بسیجی مخلص ولایت و اهل نماز و روزه و مؤدب و خوش پوشش ساخت. جوری شدم که مادر و پدرم آستین بالا زدند و برایم دختری را خواستگاری کردند.تازه ازدواج کرده بودم که آقای عراقی مأموریت ...
با زبان خوش باید معلمی کرد، نه با چوب
پسرها در کنار هم درس می خواندند. من به مدرسه بهشت آیین می رفتم. پسر و دختر در کنار هم درس می خواندند و من و برادرم در یک مدرسه بودیم. صبح با هم می رفتیم مدرسه و عصر برمی گشتیم. بهشت آیین کجا و شاپور کجا؟ پدرم منتظر، جلوی در خانه می ایستاد تا ما از راه برسیم. در کلاس چهارم پسر و دختر جدا شدند و پسرها به مدرسه ادب رفتند و دخترها بهشت آیین بودند. آن هنگام منزل ما عوض شد و ما نقل مکان کردیم به محله ...
هنرمندان درگذشته موسیقی در سال 96
، آوای کوهستان ، غریبانه ، چوپان دروغ نمی گه ، پرنده خورشید و آدما دیگر کارهای سارو هستند که در ایران منتشر شدند. این هنرمند چند کنسرت هم در دانشگاه ها و مجامع فرهنگی آلمان اجرا کرد. او برای تعدادی از خوانندگان مقیم اروپا نیز آهنگسازی کرده بود. مراسم ترحیم و بزرگداشت مرحوم محمد جعفری (سارو) یکشنبه 21 خرداد در سالن سلمان هراتی مجتمع فرهنگی و هنری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی ساری برگزار شد ...
گفت وگو با نقاش چهره شهدا/ هیچ وقت چهره زن بی حجاب نکشیدم
: خیلی لطف کردید؛ ما نقاشی از شهید در خانه مان نداشتیم . دکور مراسم شهید کاوه را هم خودم طراحی کردم؛ سبک پوسترهای آن ایرانی و شلوغ بود؛ عسکهای موجود در پوسترها را روتوش کرده بودم؛ پس از پایان مراسم، اقوام شهید با اشتیاق به تصاویر روی پوستر نگاه می کردند انگار که عکسهای یک آلبوم را تماشا می کنند. من فقط یک روز برای اجرای این دکور فرصت داشتم و در کل این دکور در شأن شهید کاوه نبود و دوست ...
مادر داغدار پسرش را بخشید +عکس
با حالتی پریشان به خانه آمد. بعد از حرف زدن با همسرم متوجه شدم دوباره برادرم با او دعوا کرده است. عصبانی شدم و با برداشتن چاقو به طبقه اول، خانه مادرم رفتم. او با دیدن من ناسزا گفت و دعوایمان بالا گرفت. در اوج عصبانیت چاقو را سمتش گرفتم و در جریان کشمکش چاقو به بدنش اصابت کرد. قصد نداشتم وی بمیرد و خانواده ام داغدار شوند و به دردسر بیفتم. از کارم پشیمانم. فقط نگران همسر و دو دخترم هستم. ...
با پیش بینی و حدس وارد زندگی خصوصی مردم نشوید
هم از اول تا آخر تابستان رفتند قاف شماری. به این موضوعات نمی توان گفت کار علمی پژوهشی. یک نفر آمد پیش من گفت: به من جایزه بدهید. گفتم: چه کردید؟ گفت: قرآن را برعکس می خوانم. امتحانش کردیم درست می گفت. گفت:جایزه من چیست؟ گفتم: شلاق و دیوانه خانه. در یک برنامه دانشگاهی به من گفتند با موضوعات علمی صحبت کن؛ چون مخاطبان همه از اساتید دانشگاه هستند. من گفتم: خیال نکنید هر کس که استاد دانشگاه است همه ...
گزارشی از یادبود هنرمندان درگذشته سال 96
ها و یادآوری مرگ عزیزان کمک کند درس بگیریم و از ظرفیت ها به درستی استفاده کنیم. در ادامه مراسم سید مجتبی حسینی معاون امور هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با حضور بر روی سن در سخنانی گفت: مرگ مهمترین موضوع مشترک همه موجودات است. هنرمندان در مواجه با این موضوع به خاطر هنرشان راه جاودانگی را پیش می گیرند و اگر چه بهار را بدون آنها سپری خواهیم کرد، اما می دانیم که آنها زنده اند و در کنار ما ...
از بیان سختی های خوردن و بلعیدن تا خوشحالی برای عملی که شاید خدا آن را بپذیرد
باروت در اعضای آن وجود داشت بودم تا اینکه در سال 1367 برای معالجه به آلمان رفتم. اعزام به آلمان پس از دوسال زخم و جراحتی که عصب هایم را خشک کرده بود وی افزود: پزشک آلمانی از اینکه دو سال با این وضعیت سر کرده و الان برای عمل راهی شده ام بسیار تعجب کرد و گفت تمام عصب های صورتت خشک شده و از بین رفته است. این جانباز 70درصد ادامه داد: چون در آن دوسال کشور درگیر جنگ بود نمی توانم ...
6 خاطره از بازماندگان مشهورترین سوانح هوایی که دست رد به سینه مرگ زدند!
کج شد. مردم جیغ می کشیدند و دعا می کردند. راستش خودم یادم نمی آید چه حرف هایی زدم. برادر و پدرم پشت سرم نشسته بودند. لحظه ای یاد مادرم افتادم که قرار است چه غم بزرگی را تحمل کند و چقدر دلم برایش سوخت. ناگهان، خلبان توانست کنترل هواپیما را به دست بگیرد و آن را صاف کند. اما بعد از 15 تا 30 ثانیه، دوباره هواپیما به حالت سقوط در آمد. این بار همه چیز وحشتناک تر بود، چون به زمین نزدیک تر شده ...
تجربه عجیب المپیک و بچه شیرخوار
الهه احمدی، قهرمان تیراندازی ایران و جهان در گفت و گویی مفصل از تجارب یک مادر ورزشکار در روزهای دوری از فرزند و حضور در رقابت های بزرگی مثل المپیک می گوید.به گزارش ورزش سه، شبکه های اجتماعی و سایر رسانه ها طی این روزها تبدیل به تریبونی شده بودند تا ورزشکاران و دیگر اقشار مردم از مادران خود برای یک عمر تلاش و مهربانی تشکر کنند. مادرانی که زحماتی بسیاری برای فرزندان خود کشیده اند و هر کسی به سهم ...
ارتباط هنرمند و مخاطب باید بی واسطه باشد
می رفتم تا این ایده را عملی کنم. آن روزها چندان روزهای خوشی نبودند، اما من به همین فکر می کردم که می توانم در خیابان اجرا داشته باشم و با این فکر آرام می شدم و به خواب می رفتم. با همه ی اینها مدت ها، طول کشید تا بالاخره برای اولین بار این کار را انجام دهم. یعنی از 17 سالگی چند شغل انتخاب کرده بودم؛ ولی به این نتیجه رسیدم که نمی توانم کاری جز موسیقی انجام دهم. تحصیلاتتان هم موسیقی بود؟ بله ...
قرار بود موسیقی کودک خاموش را آهنگسازی که نامزد بفتا بود، بنویسد
گفته بود که رزومه و یک قطعه به ما بدهید. من هم برای رفع تکلیف، یک کار قدیمی و رزومه ام را به آنها دادم و بعد از یک ماه دیدم همه در دانشگاه به من تبریک می گویند. ابتدا تعجب کردم تا اینکه متوجه شدم، موزه ی برتیانیا چند نفر را انتخاب کرده است که برای هفتادمین سالگرد دفاع ِ این کشور بر اساسِ تصاویر بسیار کمیاب در آن دوران، موسیقی بسازند. تمامِ تصاویر جنگی بود و من نمی خواستم و نمی توانستم مثل جان ...
شکفتن گل امید در قلب دختران سرزمین آفتاب
برادرهایم در جریان روزهای سختی بودم که بر پدر و مادرم گذشت. به همین خاطر با اینکه 10 سال داشتم، وقتی قرار شد برای بهبود وضعیت زندگی به همراه پدرم به جزیره قشم نقل مکان کنیم تا شرایط شغلی بهتری داشته باشد، من هم مانند مادرم اعتراضی نکردم و به این ترتیب، من، پدر، مادر و سه خواهر کوچکترم راهی جزیره قشم شدیم. تا مقطع پیش دانشگاهی رشته علوم تجربی در همان قشم درس خواندم با این امید که در یکی از شاخه های ...
نقشه ای برای پس از آزادی
. بعد از پایان درس می خواهم یک کافی شاپ با پدرم راه بیندازم و اسمش را بگذارم اتمسفر... در توصیف آرزوهای دوستانش واژه های زیبایی به کار برده ... همین طور که گزارش ها را با هم می خوانیم، بچه ها هم با هم شوخی می کنند: قاتل و این همه آرزو! اوه تو که 25 سال اینجایی، معلوم نیست پایت به بیرون هم برسد با این همه آرزو. یا اینکه: تو چطور با این سابقه ات می خواهی فوتبالیست شوی؟ با خودم فکر ...
با راه اندازی کارگاه روغن گیری روی پای خودم ایستادم
. *از مادر و خواهرم کمک گرفتم/ جوانان با اقتصاد مقاومتی آشنا شوند محیط کارم یک مغازه 30 متری است که برای 3 نفر اشتغالزایی کردم. از خواهرم و مادرم نیز کمک گرفته ام و آن ها پا به پای من زحمت می کشند. خانواده ام، چون وقت خالی داشتند و با علاقه ای که خودشان داشتند در این کار به من کمک می کنند. خودشان می کویند خیلی راضی هستند، زیرا دارند از وقتشان به نفع اقتصاد خودشان و خانواده بهره ...
قصاص؛ تاوان دعوا بر سر دختر جوان
. سپس سعید به دفاع پرداخت و گفت: چون پدرم سال ها قبل فوت کرده بود به خاطر شرایط بد مالی نتوانستم درسم را ادامه دهم. تا دوم راهنمایی بیشتر درس نخواندم و ناچار شدم کار کنم و مخارج زندگی مادر و سه خواهرم را تامین کنم. من به عنوان پیک موتوری کار می کردم ولی چون درآمد کافی نداشتم نمی توانستم ازدواج کنم. وی ادامه داد: به همین خاطر از احسان که دوست صمیمی ام بود خواستم دختری را به من ...
ماجرای تلخ فریب خوردن دختر جوان و ازدواج با یک شیاد
کنده بود. دو روز بعد هم یکی ازبستگان نزدیک اجساد پدر و مادرمان را در خانه پیدا کرد. با اطلاع از مرگ پدر و مادرمان، همگی به ایران برگشتیم. همه فامیل و آشنا ها برای تسلیت و سرسلامتی آمدند و رفتند. اما پسر جوان یکی از فامیل های دور به هر بهانه ای کمک مان می کرد و خیلی زود به ما نزدیک شد. اسمش شهریار است. می گفت: 15 سال مقیم امریکا بوده و دکترا دارد. خیلی خوش برخورد و شیک پوش بود و زبان چرب و نرمی هم ...
دستمان را بستند و تی تاپ هایمان را خوردند!
سوم راهنمایی بودم که تصمیم گرفتم به جبهه بروم. البته دوبار هم اقدام کردم اما پدرم متوجه شدند زیرا شرایط سنی کم از سویی و اینکه پسر بزرگ خانواده بودم و کمک حال پدر در کشاورزی و دامداری از سویی، بنابراین مادر و پدر به شدت مخالف رفتن من به جبهه بودند. پدرم انسان کم حرف بودند اما جذبه بسیاری داشتند. بار اول که به سپاه برای ثبت نام رفتم یکی از بچه ها گفت پدرت آمده، دانستم که اگر بخواهم کمترین مقاومتی ...
مراسم تشییع و ترحیم آنلاین
جریان مراسم قرار می دادند، هر چند که او این برخورد با مرگ عزیزان را طنز تلخ روزگار می داند: من مرگ پدرم را در جوانی دیده بودم. حضور فامیل و آشنا در مراسم تشییع و تشریفات روزهای اول، باعث می شود که توجه از غم اصلی تا اندازه ای منحرف شود، انگار که غم تقسیم شود اما در رفتن مادرم همه چیز برعکس بود. در عمق غم، از وضع خودم و این ارتباطات ویدیویی خنده ام می گرفت و احساس می کردم این کارها شوخی با غم است ...
استادم همسن پدرم بود او من را به اتاقش برد و پیشنهاد عجیبی داد
برای پسر بزرگش می خواهد و اینکه او مدت هاست در خارج از کشور مشغول به تحصیل است و موفقیت های بسیاری کسب نموده است حالم دگرگون تر شد چه قضاوت Judgment عجولانه ای کرده بودم ... هم خوش حال بودم و هم خجالت می کشیدم. شماره تماس منزلمان را به او دادم و از اتاق خارج شدم. مدتی بعد برای خواستگاری به منزل مان آمدند اما همه بودند جز پسر بزرگ استادمان از عصبانیت نمی توانستم خوب فکر کنم کار او را بی ادبی می ...
مادر دهه هفتادی می خواهد مثل مادر امریکایی صاحب 19 فرزند شود
دعاهای خانواده ام همیشه به دادم می رسد این مادر جوان درباره کمک هایی که برای نگهداری بچه ها به او می شود، می گوید: یک سال و نیم است که خانواده ام به کرمان رفتند اما قبل از آن ما بیشتر به خانه شان می رفتیم تا اینکه آنها بخواهند بیایند. شاید مادرم و مادرشوهرم نباشند که در کارهای خانه کمکم کنند اما کمک های مادی زیادی به ما می کنند که خدا خیرشان بدهد. البته من بعد از زایمان هایم تا ده روز در خانه ...
معارضه امام صادق (ع) با حاکمان عباسی
: آنکه دین خود را به دنیای دیگری بفروشد، روز رستاخیز از همه سبک میزان تر است و او این فاسق است. پرسیدم این مرد که بود گفتند: جعفر بن محمد. (4) کلینی به اسناد خود از جعفر بن محمد بن اشعث روایت کند: موجب شیعه شدن ما چنین بود که منصور پدرم را خواست و گفت: مردی خردمند را برای انجام کاری می خواهم. پدرم گفت: دایی من شایسته است. گفت: او را نزد من بیاور. چون او را نزد وی بردم، منصور بدو گفت: این ...
مردی زن برادرش را از خانه بیرون انداخت و کشته شد + عکس
که من و خانواده ام در طبقه بالا زندگی می کنیم و مادر 80 ساله و برادر 54 ساله ام که مجرد است در طبقه پایین زندگی می کنند. مرد جوان ادامه داد: روز حادثه Incident داخل خانه نشسته بودم و همسر یکی از برادرهایم به خانه مادرم آمده بود که زنم برای دیدن او به طبقه پایین ساختمان رفت. وی گفت: همه چیز خوب پیش می رفت که ناگهان از طبقه پایین سر و صدا شنیدم، به طبقه پایین رفتم که دیدم ...
مادرم روی پاهایم جان داد/ پدرمان بعد شهادت مادرم گفت خانه خراب شدیم
گذاشت و یادم است که من یک بار در زمان خردسالی یک بچه یتیم را در خیابان کتک زدم که وقتی به خانه رفتم به خاطر این رفتارم کتک خوردم. شفاهی با اشاره به اینکه پدرم در قصاب خانه کار می کرد و هر روز مقداری گوشت خانه می آورد، ادامه داد: مادرم هر روز در پاکت های کاغذی مقداری گوشت می گذاشت و من آنها را می بردم به همسایه ها می دادم، همان کسانی که برخی از آنها امروز انسان های بسیار بزرگی شده و به ...
شهیدی که خواسته فرزندش را اجابت کرد
او به خوبی رشد یافته و به موفقیت هایی دست پیدا کردند، البته این مادر هم اکنون از بیماری رنج می برد و امیدوارم خداوند سایه اش را بر سر فرزندانش مستدام کند. سال 58 از طرف سازمان اوقاف برای حضور در مسابقات بین المللی مالزی به من مأموریتی دادند و من هم با اطاعت امر و با سختی های فراوان به این مسابقات اعزام شدم و به لطف خدا توانستم مقام اول این رقابت ها را کسب کنم. آن زمان با خود عهد کردم ...
اختتامیه تصویر سال با طعم خواستگاری
اشاره به صحبت های پدرش گفت: من این ترس را داشتم اما باعث افتخارم است زیر سایه پدر و مادرم بزرگ شدم؛ آن ها همیشه همراه من بودند. با وجود اینکه پدرم را به اتاقی می فرستم و نمی گذارم بیرون بیاید، می گذارد فیلمم بسازم. برگزیدگان تصویر سال معرفی شدند/عکاس ایسنا برنده شد برگزیدگان این رویداد در این مراسم در حالی معرفی شدند که مهدی قاسمی عکاس ایسنا در بخش عکاسی از مناطق محروم جزو ...
روایت هایی عجیب از رویارویی با مرگ
خواستیم فرود بیاییم که هواپیما به طرف پایین کج شد. مردم جیغ می کشیدند و دعا می کردند. راستش خودم یادم نمی آید چه حرف هایی زدم. برادر و پدرم پشت سرم نشسته بودند. لحظه ای یاد مادرم افتادم که قرار است چه غم بزرگی را تحمل کند و چقدر دلم برایش سوخت. ناگهان، خلبان توانست کنترل هواپیما را به دست بگیرد و آن را صاف کند. اما بعد از 15 تا 30 ثانیه، دوباره هواپیما به حالت سقوط در آمد. این بار همه چیز وحشتناک ...
سردار سلیمانی بر سر مزار مادرش در روز مادر!/عکس
مادرش سلیمانی به روزهای ورود حاج قاسم به سپاه اشاره می کند و می گوید پدرم کار کشاورزی می کرد وما به نوعی عشایر محسوب می شویم البته من و حاج قاسم از استان کرمان کوچ کردیم. من از سال 76 زنجان بودم و سپس به کرمان رفتم و دوباره به تهران آمدم، حاج قاسمهم بعد از این که از لشکر ثارالله تودیع شدند به دستور حضرت آقا مسئولیت نیروی قدس را پذیرفتند،.من تقریباً از کلاس پنجم پیش حاج قاسم بزرگ شدم و ...
ام البنین (س) بزرگ بانویی در تاریخ در اسلام
وفاداری حضرت ام البنین سلام الله علیها خانم مرضیه حیدری درباره وفادار بودن این بانوی بزرگ نسبت به امیر مومنان، علی علیه السلام گفت: حضرت ام البنین (س) یکی از چهار زن آزاده ای است که کمال وفاداری را در حق شوهر و سرورش امام علی (ع) انجام داد و پس از شهادت آن بزرگوار با هیچ کس ازدواج نکرد، همان گونه که امامه، لیلی نهشلیه و اسماء بنت عمیس ازدواج نکردند. در میان همسران امام علی (ع) پس از حضرت زهرا (س) مقام هیچ کدام از آ ...