سایر خبرها
دعوای خونین بر سر یک دختر در پارتی شبانه!
از جلویش درآمده بود، کوتاه آمد و روزی که داشت به پادگان بازمی گشت به من گفت:"چون بابا اصرار داشت بیخیال شدم وگرنه قلم پات رو می شکستم. خوب حواست رو جمع کن ببین چی می گم. فکر نکن رفتم راه دور و از همه جا بی خبرم. خودت می دونی چقدر دوست و رفیق و آشنا دارم. اگه دست از پا خطا کنی، میام سرت رو می ذارم لب همین باغچه و گوش تا گوش می برم!" دیگر با نبود فرهام در خانه نفس راحتی می کشیدم، زیرا او با ...
بهتاش فریبا: در جام جهانی آدیداس پوشیدیم نه زیرپوش
که الان در لیگ برتر روی دست جپارف بازیکن نداریم. خود من در پست او بازی کردم و می دانستم که او طلاست. یا همین طور درباره سهرابیان که می گفتند چرا او را جذب کردی اما الان بازیکن فیکس تیم است. در کل مصدومیت، بدشانسی و یک مقدار هم اشتباهات کادر فنی در عدم نتیجه گیری استقلال در ابتدای فصل تاثیرگذار بود. من نمی گویم که اشتباه نداشتیم چون من خودم رییس کادر فنی بودم. یک زمان هم هست که هر کاری کنید نمی شود ...
عذاب وجدان، قاتل را به اداره پلیس کشاند
.... روز حادثه وقتی فهمیدم که پول وام ها و اقساط را پرداخت نکرده به سراغش رفتم و گفتم چرا پول را ندادی. پول ها را چکار می کنی. او گفت هر چه پول گیرم آمده به حسابت ریخته ام. پدرم همیشه جلوی دوست و همکارش مرا مدام تحقیر می کرد. سر این موضوع هم از او دلخور بودم، رفتم سراغ مادرم و به او گفتم. مادرم گفت او امروز شیشه مصرف کرده باهم صحبت نکنید ممکن است دعوایتان شود. قبول کردم و به حیاط رفتم ...
17 ساله بودم که از شوق ازدواج بلافاصله به خواستگارم پاسخ مثبت دادم
گونه بود که تنها طی چند روز مراسم عقدکنان ما برگزار شد و دو ماه بعد نیز پا به خانه بخت گذاشتم. در آغاز زندگی خودم را خوشبخت تر از همه دوستانم می دانستم و به همسرم عشق می ورزیدم. یک سال بعد و در حالی که پسر زیبایی به دنیا آورده بودم به رفتارهای همسرم مشکوک شدم. او وقتی به خانه می آمد مدام در حال چت کردن با افراد دیگر بود. شاهپور مدعی بود با مشتریان تاکسی تلفنی در ارتباط است و قرارهای ...
زندان بجای قصاص،برای پسری که دوستش را کشته بود/سهیل بعد از آزاردادنم،در محله آبرویم را برده بود
مهردادکه از کانون اصلاح و تربیت به دادگاه منتقل شده بود به دفاع پرداخت و گفت: قتل را قبول دارم اما من قصد کشتن سهیل را نداشتم. او در تشریح جزییات ماجرا گفت: سال 90 وقتی که 14 ساله بودم به جشن تولد دوستم پوریا دعوت شدم. در آن جشن که سهیل هم حضور داشت مشروب خوردم و مست شدم. از هوش رفته بودم که سهیل مرا آزار داد. از آن روز به بعد روزگارم سیاه شد. سهیل به همه دوستانم گفته بود مرا آزار داده و ...
پرفروش ترین آثار کودک و نوجوان در نمایشگاه 97
زعفران است. غرفه ای که هرسال با دیزاین و طراحی جدیدش همه را شگفت زده می کند. غرق در تزئینات غرفه، زهره نیلفروشان مدیر انتشارات مرا به داخل غرفه دعوت می کند. انگار وارد خانه شکلاتی هانسل و گرتل شده ام. در بخشی از غرفه درختی را می بینم که عکس نویسندگان، مترجمان و تصویرگران از شاخه هایش آویزان شده است. به نیلفروشان برای طراحی زیبایش تبریک می گویم. او از فروش راضی است و می گوید ما همیشه در نمایشگاه کتاب ...
پرچم اسلام را به دست گیرید و راهمان را ادامه دهید
دشمنان خدا. اما من در این برهه از زمان که جنگ اسلام و کفر است بر خود واجب عینی دانستم که به جبهه بروم تا شاید در راه خدا جان خود را فدا کنم تا آخرین قطره خونی که در بدن دارم در راه خدا می جنگم تا شاید خداوند مرا ببخشد. رفتم به جبهه تا با ریختن خون خودم آمریکا و دیگر جنایت کاران بدانند فرزندان اسلام کشته شدن در راه خدا را زندگی جاوید می دانند تا مشت محکمی بر دهان منافقین از خدا بی خبر و ...
فرهادی: اولویتم ساخت فیلم در ایران است
دیگر کار کرده ام و در آینده نیز ممکن است کار کنم این است که احساس می کنم آنقدری که رسانه ها این تصور را ایجاد کرده اند که آدم ها در گوشه کنار جهان با هم متفاوت هستند واقعیت ندارد، ما به لحاظ احساسی در همه جای دنیا بیشتر شبیه هم هستیم، عشق، نفرت و خشم همه این ها حس هایی هستند که در همه جای دنیا شبیه هم هستند اما شکل بیان این احساسات در فرهنگ های مختلف متفاوت است و ما باید بدانیم که چقدر شبیه هم هستیم ...
چرا باید صاف بنشینیم؟
نشستن و ایستادن می تواند درمانی برای این عادت غلط باشد. درست است که در حالت لم دادن احساس راحتی می کنیم، اما لم دادن یکی از حالت های غلط نشستن است. در کلاس هم باید مراقب باشم روی میز زیاد خم نشوم. او سفارش کرد که صاف و راست بایستم و فرض کنم که خودم را به دیوار چسبانده ام تا قد مرا اندازه بگیرند، یعنی شانه ها عقب، سر به حالت صاف، زانوها صاف و شکم خودم را تو بدهم در این حالت کشیده ...
تمام هدف و آرزویم خوشحال کردن مادرم است/ خیلی به تیم ملی فکر می کنم
، خیلی از بازی مستقیم استفاده می کردید، دلیل این قضیه چه بود؟ من نمی توانم درباره تاکتیک تیم صحبت کنم ولی دراین حد می گویم مربیان ما خیلی در تمرینات تاکتیک های مختلف را با ما کار می کردند، اما گاهی شرایط بازی ها جوری رقم می خورد که چاره ای جز بازی مستقیم نبود. ضمن اینکه به قول آقای پورموسوی تیم ها امسال جلوی فولاد خیلی بسته بازی می کردند و این خیلی کار ما را سخت می کرد اما در کل اصلا ...
شهید خطیب زاده: بین من و بقیه شهدا فرقی قائل نشوید/ همه راه الله را رفته ایم
. مادرجان به خدا راهی که صلاح می دانستم رفتم تا با خدای خود عهد و پیمانی که داشتم وفا کنم. از تو خواهش می کنم برای من زیاد ناراحتی نکنی، چون سرنوشت هر انسانی دست خدایش است و هرچه او صلاح بداند همان خواهد شد. إِنَّاللّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ ما از او هستیم و به سوی او بازگشت می کنیم. مادرم! مرا ببخش به خاطر این که فرزند خوبی برایت نبودم. مرا ببخش تا خدا و ائمه اطهارش از من راضی باشند. ...
زندگی اجباری
گوشه ای کز می کنه. اصلا نمی دانم در جواب بچه ها چه بگویم. باید بسوزم و بسازم. خانواده خوبی هم ندارم که بخواهم از علی جدا شوم و با بچه ها یک زندگی جدا داشته باشیم دلم می خواهد اصلا خانه نباشم اما نمی توانم دو دختر را رها کنم و بروم. دلم خوش است به همین دو دختر که سایه بالای سرشان باشم اگر پدر خوبی ندارند من برایشان هم مادری کنم و هم پدری. همه چیز را سپردم دست خدا و بیخیال زندگی با علی شدم همین قدر ...
مردم صربستان با ادبیات معاصر ایران آشنا نیستند
آن کرده اید؟ من از سال2001 یادگیری زبان فارسی را آغاز کردم و آن موقع هیچ چیزی درباره زبان فارسی نمی دانستم و حتی علاقه خاصی هم به آن نداشتم، هرچند درباره تاریخ ایران مطالبی خوانده و شنیده بودم. یک بار به طور اتفاقی، آگهی آموزش زبان فارسی را دیدم و در آن دوره در مرکز رایزنی فرهنگی ایران ثبت نام کردم و بعد عاشق زبان فارسی شدم. حتی برایم خیلی جالب بود که خلاف خط خودمان که از چپ به راست است ...
"شیشه" عامل دعوای مرگبار بین پدر و پسر شد
متواری شده است. همزمان با انتقال جسد متوفی به پزشکی قانونی، تحقیقات برای بازداشت متهم فراری آغاز شد تا اینکه وی روز گذشته به صورت خود معرف، خودش را به پلیس تحویل داد. متهم این پرونده پیش از ظهر امروز به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد و در اظهاراتش به بازپرس گفت: از زمانیکه کودک بودم پدرم مواد مخدر مصرف می کرد و سالها نیز به شیشه اعتیاد داشت و چهار سال من، مادرم و خواهرم را ترک ...
قاتل آتش افروز تسلیم شد
. مادر و خواهرم با پتو آتش را خاموش کردند و پدرم را به بیمارستان بردند. بعد از فرار کجا رفتی؟ چند روز نزد دوستانم رفتم و بعد به خانه بازگشتم. به دلیل این که عموهایم در بیمارستان بودند نمی توانستم به ملاقات پدرم بروم. بعد از این که همه متوجه شدند آتش سوزی کار من بوده از خانه دوستانم بیرون زدم و در پارک های سطح شهر می ماندم تا این که به اداره پلیس رفتم و تسلیم شدم. ...
4 شبانه روز تجاوز خواستگار کینه جو به دختر جوان در خانه مجردی
دختر را به عقد خودم درآوردم. از سوی دیگر هم مصرف تفریحی مواد مخدر Drugs را شروع کرده بودم و در منزل پدرم راحت نبودم به همین خاطر با 3 تن دیگر از دوستانم مشورت کردم و تصمیم گرفتیم یک خانه مجردی را در منطقه سیدی مشهد اجاره کنیم. از آن روز به بعد هر کدام از ما ماهیانه مبالغی را برای اجاره خانه می پرداختیم به طوری که آن خانه به پاتوق مصرف مواد مخدر تبدیل شده بود. من علاوه بر این که در کار ...
شعر مدرن ضرورت ها و ریشه ها
خانه ها و اتاق ها پر من عطر نفس خودم را می کشم، و این را می دانم و دوست دارم اما من نباید این اجازه را دهم که تقطیر مستم کند اتمسفر عطر نیست- چشیدن آن تقطیر نیست- بی بوست و این برای دهان من است تا همیشه- من عاشقش هستم (والت ویتمن) جدیدش کنید! در قرن بیستم، شاعران و نویسندگان دنیا با تأسی گرفتن از جمله ازرا پاوند که گفته بود جدیدش کنید! به سمت و سوی ادبیات ...
بدون بال هم می توان پرواز کرد
...> تولد دوباره در 11 سالگی اهل روستای عیش آباد از توابع مرند است. روستایی که مردم آن با کشاورزی گذران زندگی می کردند و پسرهای خانواده به رسم قدیم در کشاورزی کمک حال پدر بودند. فرزند پنجم خانواده است و همراه با چهار برادر و دو خواهر در یک خانه ساده روستایی زندگی می کردند. از همان کودکی علاقه زیادی به درس و نقاشی داشت و هر روز با شوق زیاد کیف درسی اش را در دست می گرفت و به مدرسه روستا می ...
روایت بانوی تازه مسلمان روس از زندگی جدیدش
...، خودم به نتیجه ای درباره حقیقت اسلام دست پیدا نمی کردم. برای شناخت شیعه آقای جهانی(همسرم) کتابی را به من معرفی کرد که درباره اسلام واقعی و ناب بود، با کمک ایشان حقیقت شریعت را یافتم و با تشیع آشنا شدم. وقتی حقیقت را یافتم خدا را نزدیک تر به خود می دیدم، با او صحبت می کردم زیرا می دانستم او صدای مرا می شنود و پاسخم را می دهد، این بهترین حس زندگی من بود. یک سال طول کشید تا به یقین رسیدم و تصمیم ...
عبادت در نقاشی
صراحت می توانم بگویم پنج شش سالم بود که روی زمین افتادم و با دست های کوچک خودم از روی نقوش فرش طراحی کردم.گه گاه با پدرم و بزرگ ترها به مساجد یا ابنیه تاریخی می رفتم این نقوش مرا مسحور خودش می کرد. تا آنجایی که حافظه ام یاری می کند از کودکی عاشق نقاشی بودم و نقاشی کردن را یک عبادت می دانستم. اگر معتقد باشیم که عظیم ترین و بزرگ ترین منبع آفرینش ذات پاک پروردگار است و بخواهیم با یک تصویر به ...
مجموعه پیام تبریک ماه رمضان (ادبی، حدیث، شعر، پیام کوتاه)
...> بهر گم گشتگان حیران است 〰*〰*〰*〰*〰*〰*〰*〰*〰*〰*〰 السلام ای میهمانی خدا ماه خوب آسمانی خدا السلام ای روزه داران السلام عاشقان مخلص ماه صیام 〰*〰*〰*〰*〰*〰*〰*〰*〰*〰*〰 رمزها در رمضان است، خدا می داند برتر از فهم و گمان است، خدا می داند موسم بندگی چشم و زبان و گوش است نه همین صوم دهان است خدا می داند بار عام ...
من واقعا جان کندم
سروش هم مرا می شناخت و از قبل با هم دوست بودیم. وقتی من انتخاب شدم قرار شده بود نقش اصلی با من باشد و دیگر از آنجا به بعدش سر صحنه بود و خط کشی هایی که سروش صحت برای بازیگری دارد و باقی قضایا. من هم سعی می کردم رعایت کنم. چون کار اولم هم بود سروش دستم را باز گذاشته بود و سعی می کرد کاری نکند که من دست و پایم بسته باشد و برای همین همه چیز خوب پیش رفت. من واقعا جان کندم تا به اینجا رسیدم. من ...
بنزین را روی بدن پدرم ریختم و فندک را روشن کردم که ناگهان آتشی شعله ور شد و...
، اعصابم به هم ریخت و بنزین روی بدن پدرم ریختم، فندکی روی زمین بود؛ فندک را برداشته و روشن کردم که ناگهان آتشی شعله ور شد و شوکه شدم. وی ادامه داد: به سرعت به سمت پدرم رفتم و خواهرم نیز با انداختن پتو به روی پدرم، آتش را خاموش کرد، در نهایت پدرم را به بیمارستان بردند و من نیز از خانه خارج شدم، در این مدت شبها در پارک می خوابیدم و حتی بارها قصد داشتم به بیمارستان بروم و پدرم را ببینم اما ...
عصبانی بودم!
را به مغازه های رقیب هایم می برد و معامله می کرد و به عنوان دلالی 100 هزار تومان می گرفت و برای تهیه شیشه می داد. در صورتی که اگر مغازه خودم خرید و فروش می شد شاید یک میلیون تومان گیرم می آمد. گاهی اوقات هم مرا پیش دوستانم مسخره می کرد و می گفت من مثل رئیس ها دیر به مغازه می آیم. بهر حال کارهای پدرم همه ما را خسته کرده بود، اما با همه این مشکلات باز هم من قصد کشتن پدرم را نداشتم. روز ...
کدام سینمای 120 ساله را جشن می گیریم؟
به عنوان سال شروع سینمای این کشور، اختلاف ماهوی و چشم گیری دارد که اهالی سینمای ایران به راحتی از کنار آن گذشته اند و برای بریده شدن کیک 120 سالگی اش دست زده اند . بررسی ادعای سال تولد سینمای ایران پنج سال بعد از اختراع دوربین فیلمبرداری در سال 1895 میلادی، مظفرالدین شاه قاجار در اولین سفر خود به اروپا با دستگاه فیلم برداری آشنا شد و به میرزا ابراهیم خان عکاس باشی دستور داد تا ...
روضه ای که عشق غلامرضا سازگار است
بار فکر می کنم منزل بودم و می خواندم و مداحی می کردم، چون صدای خوبی داشتم، از همان موقع از سن 10 سالگی اولین بار پدرم من را به مجلس اباعبدالله الحسین(ع) برد، در آنجا آقا پسری نوحه خواند، او که خواند، عشق تمام وجود مرا در بر گرفت که این کار را انجام دهم. * اولین باری که خواندید چه حسی به شما دست داد؟ واکنش مردم و اطرافیان یادتان هست؟ -اولین بار میان بچه های می خواندم، با بچه ها ...
چفیه رهبری بهترین صله ام بود/ مداحی نباید تبدیل به شغل شود
جذب حوزه شدم. والده گرامی تان را در چه سنی از دست دادید؟ 18 سالم بود که مادرم به رحمت خدا رفتند. بعد از فوت ایشان و پایان دوران دبیرستان دنبال این بودم که خلأ روحی نبود مادر را پر کنم و دوستانی هم بودند که طلبه بودند و مشوق من شدند که به حوزه علمیه ورود پیدا کنم و خب بنده هم در برهه ای از زندگی این توفیق نصیبم شد و وارد حوزه علمیه شدم. تا پایه 6 در حوزه ماندم. چرا ...
مجریان صدا و سیما در سنگلاخ ادبیات فارسی
البته به یاد دارند که من برنامه دیدنی ها را هم اجرا می کردم به همین دلیل مجری گری هم کرده ام و مهمتر از همه در رادیو گوینده هم بوده ام. حالا هم که چندسالی از این عرصه دور افتاده ام و ممکن است مرا کسی نشناسد. داستان حضور ما در صدا وسیما یا در حوزه دوبله، موضوع خیلی پیچیده ای نیست اما من خودم بارها بر این موضوع تاکید کرده ام که اساس من عشق سینما بودم وبه همین دلیل هم وارد این عرصه شدم اما ...
روزهای سرکار گذاشتن ترم یکی ها، کل کل های فوتبالی و شوخی های به قیمت جان آدمیزاد!
آمدند در ورودی خوابگاه ایستاده بودم و به تمامشان خیلی محترمانه تبریک می گفتم و می پرسیدم ژتون دمپایی، حوله و تشت خود را دریافت کرده اید؟ آنها هم که از همه جا بی خبر بودند می پرسیدند از کجا باید این ژتون را بگیرند؟ من هم آدرس نگهبانی را می دادم. البته نگهبان آشنا بود و می دانستم برایم دردسر ساز نمی شود. چند ساعتی که گذشت نگهبان زنگ زد با صدای عصبانی گفت احمد بلند شوبیا نگهبانی. من هم که ...
کتاب مسیر پیشرفت را تضمین می کند
ادامه با هم می خوانیم. یکتا توکلی دانش آموز پایه یازدهم که در یکی از غرفه ها با اشتیاق مشغول ورق زدن کتاب بود به خبرنگار زنان خبر گفت: کتاب و مجله عضو اصلی زندگی ام است، تصور نبود کتاب و کتابخانه در اتاقم غیر ممکن است. وی ادامه داد: مطالعه خیلی خوب است ولی نه مطالعه هر کتابی بلکه بچه ها باید با کمک معلم، مادر و پدر عنوان های کتاب های خوب را پیدا کند و آنها را خریداری و ...