خواندن عمار حلب از نان شب هم واجب تر است
سایر منابع:
سایر خبرها
عشق و ارادت به میهن راز تحمل سختی دوران اسارت
عاشقانه به ارتش جمهوری اسلامی ایران پیوست و به جبهه دهلران در غرب کشور اعزام شد تا در خط مقدم با بعثی های عراقی بجنگد. سید عطا بیش از یکسال از دوران خدمت مقدس سربازی را تمام کرده بود که هنگام نبرد با دشمن در یکی از عملیات های جنگی به اسارت درآمد و مدت 2 سال و 11 ماه اسیر بود. وی در آن زمان به عنوان نماینده شایسته اسرای ایرانی و همچون سنگ صبوری برای همرزمانش در بند رژیم صدام، هرگز لحظه ای ...
می توان با الگوگیری از دفاع مقدس، جنگ اقتصادی را مدیریت کرد/ دوران اسارت سراسر خاطره بود
حوزه کسب نکرد روی به جنگ اقتصادی آورده است. علیمرادی با تاکید بر اینکه در این دوران نقش مسئولین خیلی مهم و تاثیر گذار است ادامه داد: مسئولین به عنوان خط مقدم این جنگ قرار دارند و باید به گونه ای تصمیم گیری کنند تا نقشه دشمن خنثی شود نه اینکه با سوء مدیریتشان کمک دشمن کنند. وی با انتقاد از برخی از اقدامات مدیران کشوری گفت: متاسفانه شاهد هستیم برخی از مدیران به جای توجه به ...
ماجرای کوچه وحشت بعثی ها برای اسرا+عکس
پاسدار است همان جا و در برابر چشم دیگران با گلوله به مغزش شلیک کردند و او را به شهادت رساندند. در جبهه و خط مقدم هم اگر متوجه می شدند رزمنده ای پاسدار یا روحانی است بلافاصله شهیدش می کردند اما پس از گذشت چندین سال دیگر آنها را شهید نمی کردند بلکه به اردوگاه ویژه ای منتقل می کردند و آنها را به بدترین شکل شکنجه می کردند. قطره ای از دریای مصیبت حضرت زینب(س) را احساس کردیم ...
یادی از دوران اسارت/ وقتی آسمان هم جیره بندی بود
...> درباره عملیاتی که منجر به اسارت او و 150 نفر از هم رزمانش شد، به تفصیل سخن گفت و اینگونه حرف هایش را پی گرفت: بعد از اینکه به اسارت دشمن درآمدیم، ابتدا ما را به العماره و سپس به بغداد بردند؛ در میدان بغداد ما را با خودرو دور دادند و می گفتند که اجنبی و مجوسان و دشمنان اسلام را اسیر کردیم و مردم عراقی نیز به سمت ما چوب و میوه لهیده پرت می کردند و پس از آن تا 48 ساعت در ساختمانی با کف سیمانی و سقف و ...
جهنم اردوگاه اطفال
ایرانی ها به بچه های کم سن و سال خودشان هم رحم نکردند و رهبرشان، خمینی آنها را به زور و اجبار برای جنگ به عراق فرستاده اند. جالب اینجاست که آنچنان مقاومت جانانه ای از بچه ها دیدند که در این پروژه شکست خوردند و نتوانستند به اهداف خود برسند. بچه ها به محض ورود هر خبرنگاری با بی توجهی کامل، به داخل ارودگاه می رفتند و مراقب بودند حرفی نزنند یا رفتاری انجام ندهند که موجب بهره برداری و سوءاستفاده آنها بشود ...
خاطرات یک آزاده لرستانی از اسارت
انقلاب و نظام دفاع کنیم. چه پیغامی برای مردم عراق در مقابل گروهک داعش دارید؟ مردم عراق چه شیعه و چه سنی بدانند که استکبار جهانی و صهیونیسم در پی بیداری اسلامی دچار واهمه شده و امروز این گروهک های جعلی را به راه انداخته برای تخریب اسلام و شیعه و این گروهک های داعش، حتی به خداوند هم اعتقاد ندارند چه برسد به فرستاده ی او محمد (ص) و جانشین او علی (ع) و باید تمام تلاش و حدت خود را ...
انقلاب؛ ارزشی به وسعت تاریخ پرحماسه ملت ایران/ اسارت برای حفظ ارزشها عین "آزادی" است
جنگ در خط مقدم و پشت جبهه اعلام آمادگی کرده است، به شمار می آمدیم یک سری وسایل و ملزوماتی را به ما تحویل دادند و ما را راهی جبهه کردند. البته قبل از حضور در جبهه باید ما یک سری آموزشهای لازم را از طریق بسیج یاد می گرفتیم که به همین منظور هم بعد از تکمیل روند ثبت نام ابتدا به سپاه عاشورا در گیلان غرب و در محلی به نام کاسه گران اعزام شدیم و به دلیل اینکه اعزام نخست ما بود و به لحاظ سنی ...
قهرمانان غیرت و غربت/ امروز نام همه مردان کشورم حاج رسول رستگاری است
ما را به بصره می رساند 2 نفر از بچه ها شهید شدند. به ما می گفتند کافر! فاصله جزیره مجنون تا بصره زیاد نیست. بچه ها را در چند قایق ریختند و با توهین و آزار جسمی و روحی به طرف بصره راه افتادیم. صابری با بیان این مطلب می گوید: اواسط مسیر، سربازان عراقی 2 قایق با هم شوخی می کردند و قایق هاشان را به هم می کوبیدند و می خندیدند. غافل از اینکه باتلاقی سر راه وجود دارد. 2 قایق ...
سریال آتلانتا؛ تحملِ واقعیت های تاریک
، اما با عذاب وجدان تبدیل می کند. بالاخره داریم درباره ی فصلی حرف می زنیم که با یک سرقت آغاز می شود؛ سرقتی که هیچ ربطی به کاراکتر ها و خط اصلی داستان ندارد و فقط حکم وسیله ای برای زمینه چینی لحنِ فصل دوم را دارد. دو نفر با اسلحه به یک فست فود دستبرد می زنند. از رفتارشان مشخص است که آن ها نه سارقان حرفه ای، بلکه یک سری آدم عادی هستند که از گرسنگی و اجبار تصمیم به این کار گرفته اند. دوربین ...
هر آزاده به محض پیاده شدن، بوسه بر خاک پاک وطن می زد
را برای هجوم کابل و چوب و چماق بین دو ستون عراقی ها آماده کرده بودیم! لطف خدا یار شد و بچه ها به ستون یک، با آرامش به یک سوله بتنی تمیز، که زندان اسرای قبل از ما بود، حرکت داده شدند. سَبْک و اندازه ی این سوله مشابه اردوگاه 12 به نظر می آمد. زندان های روبه رویی، روشنایی کامل داشت اما کسی دیده نمی شد. بین زندان جدید تا بندهای روبه رو، حدود 80 متر فاصله عرضی وجود داشت، در وسط محوطه هواخوری ...
پایی که در اسارت جا ماند
. بین بچه های گردان برگه هایی توزیع شد و از همه خواسته شد چنانچه وصیتی دارند بنویسند و به تعاون بدهند. از صبح 18 بهمن 1361 ولوله ای در گردان افتاد. فرماندهان، نیروها را توجیه می کردند و نیروها نیز تجهیزات خود را تحویل گرفته و مجهز شدند. یکی سربند می بست، یکی کوله پشتی اش را مرتب می کرد، دیگری نوار تیربار را دور کمرش می بست و دیگری با ماژیک روی لباس یا کلاهش مرامنامه اش را می نوشت... عصر شد، نفربرهای ...
مصاحبه با آزاده، جانباز و فرزند شهید؛ مصطفی سقازاده
. عراقی ها رفتند و من هم که دو روز بود نخوابیده بودم همانجا خوابم برد. صبح دوباره آمدند و این بار ساعت و انگشتر و پول شهدا را برمی داشتند. از صدای قهقهه آنان از خواب بیدار شدم. نفر به نفر پیش می آمدند و به من نزدیک و نزدیکتر می شدند. وقتی به نفر قبل از من رسیدند یکباره بلند شدم تا با اسلحه و نارنجک آنها را بزنم اما به محض بلند شدن سرباز عراقی که حدود ده متر با من فاصله داشت مرا به رگبار بست که سه گلوله ...
وقتی برگشتم، دوستانم مرا نمی شناختند
... خاطره ای از همبستگی بچه های اردوگاه دارم که خیلی جالب است. از روز اول، داشتن رادیو برای یک اسیر اهمیت زیادی داشت و بعد از مدتی رادیوی ما خراب شد و چند سال رادیو نداشتیم، چون داشتن رادیو یکی از جرم های بسیار سنگین بود و اگرطرف را می گرفتند شاید دیگر بر نمی گشت. اردوگاه ما دو طبقه بود و طبقه دوم که حدود شش هفت متر از زمین فاصله داشت و دست به آن نمی رسید همیشه نگهبان داشت. یکی از این ...
مدیران هاشمی، "تقوایی" را از کوچک جنگلی اخراج کردند/ "طیب" بین لوطی ها خیلی آقا بود+فیلم
گذاشتند پشت خانه هایشان. *امنیت محله چطور بود؟ مزاحمت برای زن و بچۀ مردم اصلاً در مرامِ این لات ها نبود. در محلۀ ما فقط طیب نبود، تقریباً صابون پز خانه بود. لات و لوت زیاد داشتیم،؛ اکبر ابرام خان، هوشنگ ابرام خان، احمد میرزا و... را داشتیم. اغلب این افراد کشته شدند. احمد میرزا را وقتی کشته شد دقیقاً یادم هست. کلاس هفتم بود کتابم زیر بغلم بود داشتم با بچه ها می ...
مشهد| "طولانی ترین مرگ دنیا" روایتی مدرن با اقتباس از نمایشنامه هملت است
طولانی ترین مرگ دنیا افزود: داستان های فرعی نمایشنامه هملت در این اثر حذف شده است و با تغییر برخی از شخصیت ها برآن شدیم تا چالش بزرگی را ایجاد کنیم. دلاوری مقدم با اشاره به سبک نمایش بیان کرد: فضا نمایش اگزجره نیست و متعادل است. در اجرای نمایش صحنه ها پیوسته و بدون فاصله است و تا حدودی طبق شیوه اجرایی پیشنهادی متن پیش رفته ایم و فرم اجرا را از مفاهیم اثر جدا کرده ایم که باید دیده شود ...
روایت خواندنی از مُهر امام رضا در قلب عراق
به گزارش جهان نیوز ، شنیده بودیم جبهه، دانشگاه بود ولی وقتی پای صحبت های برادر آزاده، مجتبی مسکار نشستیم، دیدیم بر و بچه های رزمنده ای که به اسارت دشمن درآمده اند، فضای دانشگاهی جبهه را به اردوگاه های دشمن نیز انتقال داده اند تا کمپ های اسارت را همانند جبهه، دانشگاه کنند، آنچه در پی می آید قسمتی از صحبت ها و خاطرات آزاده سرفراز مجتبی مسکار است که خواندن آن ما را به گوشه ای از رگه های فکری فرزندان ...
نگاهی به خاطرات مسافر واشنگتن
حاج آقا را ببینم از منزل خارج نشدم تا اینکه یک روز اتفاقی مرا دید و بعد از اینکه مقداری خوراکی برایم خرید دوباره من را دعوت کرد مسجد بروم و طوری شد که برخی کارهایش را انجام می دادم و به نوعی بعدها همه من را معاون حاج آقا طاهری می شناختند. جنگ شروع شده بود؟ نه هنوز انقلاب نشده بود و من پسر بچه شش - هفت ساله بودم. آن زمان پس از تعطیلی مدرسه با بچه ها به مردم ملحق می شدیم و تا ...
عوامل سریال "پدر" در خبرگزاری تسنیم| توفیقی: سفارش های صداوسیما اجازه نمی دهد درام جلو برود/ امیرجهانی: ...
غیرتظاهری نگاه نمی کند. و فرق او با برخی از بچه حزب اللهی ها در این است که افراط و تفریط ندارد. شاید بپرسید که از پنجره پرید بیرون به افراط برنمی گردد... توفیقی: جالب است بدانید که در یک سایت معتبر بعد از سکانس پریدن حامد از پنجره نوشتند که "جوانی از طبقه سوم پرید"... انگار "پدر" را ندیده اند که فاصله پنجره تا پایین، دو متر و ده سانت است. حتی به شوخی گفتم من با این وزن بارها وسوسه شدم ...