سایر منابع:
سایر خبرها
ملی پوش کشتی زنان: از پدرم 6 ماه فرصت خواستم
خوشبین تر شده ام. ** ایرنا: مسابقات لیگ چطور بود؟ مخصوصا برای تو که تازه چند روز است از مسابقات لبنان با تیم ملی برگشته ای. - محمدی: با خودم فکر کردم حالا که به فصل دوم لیگ کشتی رسیده ام، خودم را محک بزنم و ببینم بعد از مسابقات سخت لبنان در کشورم چگونه هستم. اصلا فکرش را هم نمی کردم بچه ها اینقدر پیشرفت کرده باشند. سطح کشتی زنان هر روز رو به پیشرفت است و همه با دل و جان برای بهتر ...
اصلاح طلبان در سال های 76 و 88 فریز شده اند/یک رگ تمام تصمیمات کشور به انتخابات 1400 وصل است
هم این است که معتقدم اصلاح طلبان نسبت به فعل و انفعالات و مشکلات کشور و نیازهای مردم یک عقب ماندگی پیدا کرده اند؛ یعنی اصلاح طلبان همچنان در فضای سال 76 و سال 88 ماندگار شدند. شاید علت این موضوع، فشارهای وحشتناکی باشد که حکومت بر بدنه اصلاح طلبی، سران اصلاح طلب و اندیشمندان اصلاح طلب وارد کرده است و باعث شد که آنها پراکنده شدند و تشکل ها و احزاب بهم خورد، هسته های فکری و اتاق های فکر بهم خورد ...
این مسجد را شهدا ساخته اند
قلاب بافی شده، گل های توپی کاموایی گوشه خانه، روپوش توری و زیبای رخت آویز خانه را نشان می دهد و می گوید: اینها کار دست من است. آن گلیم ها را هم خودم بافته ام. چه لباس های رنگارنگ و متنوعی که نمی دوختم اما حالا رمق گذشته را ندارم. گاهی برای دل خودم برای اینکه به خودم ثابت کنم از نا و رمق نیفتاده ام این چرخ خیاطی را می گذارم کنار دستم و شروع می کنم به دوخت و دوزهای ساده. می خندد و می گوید: هرچه باشد ...
حریم حرم
در سال 1357 در خانواده ای مذهبی در محله فروشان خمینی شهر به دنیا آمدم. پدرم کارگر و مادرم خانه دار بود. شش فرزندیم و من فرزند چهارمم. در کودکی به علت شیطنت های زیاد، مرا به صاحب مغازه قلمزنی در محله مان سپردند. مادرم پنهانی مبلغی را به استاد قلمزن می داد تا او هر عصر آن را به عنوان دستمزد به من بدهد تا من دلگرم کار شوم. کم کم به این کار علاقه مند شدم. نوجوان بودم که از پدر و مادرم درخواست کردم به ...
بانوان حوزوی باید محافظ نماز در جامعه تربیت کنند/ بارگاه امامان، سوپرمارکت نیست
به من می گویید: ناهار می خواهم خانه شما بیایم، من هم در جواب می گویم بچه ام مریض است، آمادگی ندارم. شما نباید ناراحت شوید. چون قرآن می گوید: وَإِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا ، وقتی این مسأله را در فامیل مطرح کردم، به شدت برای همه جنجال برانگیز شد که شما نمی خواهید مهمان داشته باشید، شما مهمان پذیر نیستید! گفتیم پس ما این آیه را چه زمانی باید عمل کنیم؟ این را در فامیل گفتیم. ابتدا جنجال ...
غفلت مسوولان از تامین سفره مردم
از وضعیت برادرانش و بعد شایعات اقتصادی علیه خاندان هاشمی رفسنجانی در خانه موزه آیت الله واقع در جماران آغاز کردیم و او میزبان پرسش های صریح مان شد. آخرین بار چه زمانی با برادرتان مهدی ملاقات کردید و آیا ایشان تقاضای عفو کرده است؟ چند هفته پیش برادرم را دیدم؛ تاکنون سه سال از حکم حبسش گذشته و هفت سال دیگر باقی مانده است و اینکه آیا تقاضای عفو کرده یا خیر اطلاعی ندارم چون این موضوع به نظر ...
دود ماهی کبابی، آتش نشانان را به طبقه چهارم کشاند
حاضر در کلاس غواصی، به یاد آن جوان افتاد و چون اسم و فامیلش را می دانست از آن فرد پرسید که وی را می شناسد و آن مرد میان سال بیان داشت دایی آن جوان است. خیلی خوشحال شدم که فهمیدم آن جوانی که قصد خودکشی داشت زنده است، ازدواج کرده و در یک بنگاه املاک مشغول به کار است، به همین خاطر آدرس بنگاه را گرفتم و همان بعدازظهر به آدرس موردنظر رفتم. آن جوان من را نشناخت و گفتم دنبال خانه ای ...
تداعی آیات قرآن به هنگام نجات جان و مال مردم + فیلم
و طرح و برنامه باشد. باید در کنار فردی باشد که خودش این مسیر را رفته و بتواند به درستی راهنمایی کند. ایکنا: چه سالی ازدواج کردید و چند فرزند دارید؟ در سال 86 ازدواج کردم و دو فرزند دارم، پسرم علیرضا چهارساله و دخترم فاطمه دوساله است. ایکنا: همسرتان چه میزان در استواری در این راه مؤثر بوده است؟ قبل از اینکه ازدواج کنم، حافظ قرآن بودم و با تشویق های من نیز همسرم تعدادی از ...
شهید قاسم لو از دوران نوجوانی با مبارزان نهضت امام خمینی (ره) همراه و بالاخره شهادت نصیبش شد
...، زمانی که تمام راه تا مسیر معراج الشهدا را در آمبولانس با همسرم بودم، نگاهی به صورت نیم سوخته وی کردم و اشک ریختم و همه حرف هایی که در نظر داشتم با آمدنش از جبهه بزنم با وی نجوا کردم، هر چند که از دل سوخته و تنهایی ام خبر داشت که دیگر کسی را ندارم. من فقط همسرم را از دست نداده بودم، یار و دوستم، معلم و به یک باره همه هستی ام را از دست داده بودم. یادم هست از آخرین نامه ای که برای وی ...
نامجو خودش را بدهکار اسلام می دانست
می آید با پدر شهید فلاحی به محل حادثه رفتیم. بوی گوشت سوخته و سوختگی می آمد و هواپیما مثل یک هیولای سوخته به نظر می رسید. پدر شهید فلاحی خودش را در خاک ها انداخته بود. خیلی دردناک بود. شما به عنوان یک پسر پنج ساله چه تصوری از شهادت و نبود پدر داشتید؟ خیلی برایم سخت، ترسناک، دردناک و غیرقابل باور بود. من پنج ساله بودم که پدرم را از دست دادم و باید به مدرسه هم می رفتم. سه، چهار ماه ...
خلق مسلمانی ها پدرم را زندانی و شکنجه کردند
را با چه ویژگی هایی به یاد می آورید؟ هنگامی که پدر شهید شدند، من شش، هفت سال بیشتر نداشتم. در نتیجه آنچه خودم از پدرم به یاد می آورم، رفتاری است که ایشان با اعضای خانواده داشتند و سایر ویژگی ها را، از مادرم و اقوام و دوستان شنیده ام. پدرم در خانه و در میان اعضای خانواده، بسیار مهربان و باعطوفت بودند و نشانی از رفتار خشک نظامی در ایشان نبود. هرچند ایشان این هنر را داشتند که قاطعیت و مهربانی را ...
اعترافات زن شوهردار: همسرم وارد اتاق شد و با صحنه زشتی مواجه شد
به گزارش تهران 24 ، رویا، زن 28 ساله پس از اینکه بخاطر دوستی با مرد غریبه دستگیر شده بود در دادسرا به بازپرس گفت: به اصرار خانواده ام با پسری به نام رامین ازدواج کردم، استدلال خانواده ام این بود که چون وضع مالی رامین خوب است خوشبخت خواهم شد. این زن ادامه داد: پس از سه سال زندگی مشترک صاحب دو دختر شدیم و من احساس کردم زندگیمان رنگ تازه ای خواهد گرفت اما در اشتباه بودم چرا که رامین بیش ...
اقدام تروریستی اهواز بیانگر ضعف دشمنان انقلاب بود/وضعیت اقتصادی کشور ناشی از بی تدبیری دولت است/عده ای ...
خطبه های امروز با اشاره به نابسامانی های اخیر در بازار، مردم را نسبت به رعایت حقوق همدیگر و انصاف توصیه کرد. وی گفت: گران فروشی، کم فروشی و احتکار بیش از آنکه نشانه بی تدبیری مسئولان و وزارت خانه ها باشند، نشان از بداخلاقی عده ای در جامعه است. حجت الاسلام افروغی افزود: خداوند در قرآن کریم نسبت به افرادی که در بازار اختلال ایجاد می کنند نسبت به پاسخگویی در روز قیامت هشدار می ...
حسن ریوندی: من بیشتر از تلویزیون مخاطب دارم
هفته نامه همشهری جوان - یوسف هاشمی: ریوندی قبل از شروع سال 96 یک صفحه خیلی عادی و کم فالوئر داشت اما در مدت نسبتا کوتاهی توانست بیش از 3 میلیون فالوئر جذب کند. علاوه بر اینها صفحه اینستاگرام ریوندی به یکباره توانست عنوان بعضی از ترین ها را بین صفحات فارسی اینستاگرام به دست بیاورد. با توجه به همه این نکات سراغ حسن ریوندی رفتیم تا از رازهای موفقیت او در شبکه های اجتماعی به خصوص ...
نقص هایی که مانع رسیدن به هدف نشد
و اینکه من پذیرفتم که بیمارم و باید پایم قطع شود. پای قطع شده ام را در روستای پدری دفن کردند. برایم سخت بود اما جنگیدم. سختی زیاد بود منم خیلی سختی داشتم و ناملایمات زیادی دیدم اما هیچ گاه تسلیم نشدم. او ادامه داد: مادرم خیلی بی تاب بود و من امروز که خودم مادر شده ام این بی تابی را درک می کنم. هنوز هم مادرم ناراحت است و از اینکه من بیمار شدم و پایم را از دست دادم، رنج می برد. از سال 78 ...
صدای خاطره انگیز خط مقدم جبهه ها
مجله فارس؛پلاس؛ معصومه اصغری: بهانه برای گفتن از شهید غلامعلی رجبی زیاد است. دلش دریایی بودو هر موج این دریا، دست آویزی به دستت می دهد تا در احوالاتش باریک شوی و ببینی این همه بصیرت از کجا در جان ودلش جا خوش کرده بود. در هر خاطره ای که از او تعریف می کنند یاد اهل بیت جاری است. عشق به این خاندان وقتی سن و سالی نداشت مثل نهالی در دل کوچکش پا گرفت و همراه خودش رشد کرد و بالید و دیگران را هم از سایه ...
پیکر "یدالله صمدی" صبح امروز تشییع شد/ جعفری جوزانی: نگذاریم فیملسازان موثر ما آنقدر تنها بمانند+ عکس
شماره 13 و مرور زندگی شهید بابایی در دل سعادت مردم جا خواهد داشت و باز هم در کنار هم به توصیه یدالله صمدی عمل کنیم و اتحادمان را از دست ندهیم. امیریوسفی: در فعالیت صنفی فیلمسازان را خانه دار کرد در ادامه مراسم، محسن امیریوسفی رئیس کانون کارگردانان خانه سینما نیز با اشاره به دو ویژگی سینمایی یدالله صمدی اذعان کرد: یدالله صمدی در دنیای تصویر و فیلمسازی دو ویژگی مهم داشت؛ او با ...
پسرم گفت گرانی و بیکاری را تمام می کنم
...: سکینه پیوندی مادر پیر حسن روحانی رییس جمهور منتخب مدت یک سال است در شهر سمنان و در خانه شخصی خودشان زندگی می کند . او پیش از این و برای بیش از 70 سال به همراه همسرش حاج اسدالله فریدون در شهر سرخه و محل اصلی زندگی شان بود. اما پس از فوت حاج اسدالله در نهم مهرماه سال 90 تنها شد و برای آنکه بیش از پیش به محل زندگی دخترانش نزدیک باشد خانه ویلایی و زیبای خود و شوهرش در بن بست نظامی ...
کوک زندگی بر ضرب آهنگ معلولیت
...> دستان پینه بسته و چشمان کم سوی مام کریم و شانه های تکیده اش، سنش را بیشتر از 60 و چند سال نشان می دهد. کمر خمیده مام کریم حکایت پر از واقعیت روزهای تلخی است، روزهایی که باید با جسم بیمارش طبیبی بر بالین 3 فرزند معلولش باشد که امروز سن و سالی از هر کدام از آنها گذشته، ولی برای برآورده کردن ضروری ترین کارهای شخصی به حمایت نیاز دارند. فرزندانی که در این سن و سال باید عصای دست پدر و ...
همه تیرهای بلا به شهید همت خورد/تجربه مواجهه مستقیم با مرگ
پس از جنگ بود. در شهرک شهید دقایقی زندگی می کردیم. من خون ریزی داخلی داشتم. * از عوارض جنگ بود؟ نمی دانم از عوارض بود یا نه؛ چون دارو زیاد می خوردم این اتفاق افتاد. مدتی را آی. سی. یوی بیمارستان بقیه الله بستری و در کما بودم. وقتی به اتاق عمل منتقل شدم، قشنگ آن تونل را دیدم. وقتی از تونل بیرون آمدم دیدم معرکه جنگ است و بچه دارند می جنگند و کشته می شوند. جالب است که پس از این ...
گردانی که با اسلحه های بی سوزن عملیات کرد/تجربه دلهره محشر در جنگ
...؛ گاهی فکر می کنم یک جانباز در شرایط امروز از آدمی که 20 سال در زندان حبس کشیده است هم بدنامتر است و به شکل بدتری در جامعه انگشت نما شده است. گفت وگو با جانباز سعید پاسبانی دشوار بود، اگر چه او با روی باز و گرمترین برخوردها ما را پذیرفت، ولی حرفهایی زد که بسیاری از آنها امکان انتقال از طریق رسانه را نداشت، و برای ما جز خجالت چیزی باقی نگذاشت. او نماینده نسلی است که کم کم در حال فراموش ...
مسجدی که شهدا آن را ساخته اند
کاموایی گوشه خانه، روپوش توری و زیبای رخت آویز خانه را نشان می دهد و می گوید: اینها کار دست من است. آن گلیم ها را هم خودم بافته ام. چه لباس های رنگارنگ و متنوعی که نمی دوختم اما حالا رمق گذشته را ندارم. گاهی برای دل خودم برای اینکه به خودم ثابت کنم از نا و رمق نیفتاده ام این چرخ خیاطی را می گذارم کنار دستم و شروع می کنم به دوخت و دوزهای ساده. می خندد و می گوید: هرچه باشد دود از کنده ...
کبری لکزایی: درآمدی از سنگ نوردی ندارم
با ایسنا، با بیان اینکه از هشت سالگی به دلیل فعالیت دو خواهرم در رشته سنگ نوردی در سالن حاضرشده و این رشته روزشی را دنبال می کردم، افزود: بسیار زیاد به این رشته علاقه داشتم اما آن ها به دلیل سن پایینم نمی گذاشتند به سنگ نوردی بپردازم تا اینکه خواهر بزرگم با قول کسب معدل خوب در سال تحصیلی از تابستان وارد این رشته ورزشی شوم. با وعده کسب معدل خوب سنگنورد شدم وی با اشاره به اینکه ...
جهانگیر کوثری: ناجوانمردانه کنارم گذاشتند
خوب زبان می دانست، همچنین آدم زیرک و باهوشی بود. صدای خوبی داشت، بر تمام فوتبال هم تسلط داشت. به نظرم فوتبال را از همه بهتر گزارش می کرد. خیلی خوب بود. آقای بهمنش خیلی گزارشگر خوبی بود ولی ایشان گزارشگر تخصصی فوتبال نبود. حالا یک موضوع جالب تعریف کنم؛ در سال 56 که انقلاب نشده بود، من بازیکن تاج بودم. حین این که بازیکن فوتبال بودم در روزنامه آیندگان هم کار می کردم. هم فوتبالیست بودم، هم ...
پدرم آزاد شد ولی ما هنوز اسیریم!
می کردیم. پدربزرگم دامدار بود. من و خواهرام رو می فرستادند تا کره و بره ها را به چرا ببریم. چون پدری نبود که از ما حمایت کنه. مادرم هم ناشنوا بود. کل کارهای خانه پدربزرگم رو دوش اون بود. هر کسی کاری داشت ما رو صدا می زدند که انجام بدیم. بچه های هم سن و سال خودمان چون پدر و مادر داشتند راحت زندگی می کردند و بازی های بچگی شان را انجام می دادند. شما مسئولین اصلا نمی توانید درک ...
روزی که آبادان یک تنه از ایران دفاع کرد/ در حماسه ذوالفقاری چه گذشت؟
حکایت آبادان، حکایت مردمی شجاع و شهادت طلب است که به رغم محاصره آن از سوی دشمن بعثی، ایستادند و اجازه ندادند تا وجبی از آن خاک به دست دشمن بیفتد. پس از گذشت 40 روز از شروع جنگ تحمیلی یعنی نهم آبان سال 1359 و در حالی که دشمن شهر مقاوم آبادان را به محاصره خود در آورده بود و با زدن پل و عبور از رودخانه بهمنشیر و رسیدن به روستای سادات و سپس نخلستانهای ذوالفقاری قصد تصرف شهر را داشت، حماسه ...
از ترس رفقای شهیدم روایت گری را آغاز کردم/ پیشبینی شهید باکری از عاقبت برخی بازماندگان جنگ تحمیلی
اصانلو بیان می کند که در یکی از تمرین ها متوجه شدم که یکی از غواصان که سن کمی هم داشت (حدودا 16 سال) وقتی من کنار آتش رفتم او فورا دست هایش را به پشت سر برد و از من دور شد، از مسئول دسته اش علت را جویا شدم، گفت از فرط سرما دست هایش کبود و سیاه شده و از ترس اینکه شما با دیدن دستانش او را از حضور در گردان منع کنید فرار را بر قرار ترجیح داد. این تنها گوشه ای از اوج ایمان و اشتیاق جوانان ...
چهره محمدحسین نشان می داد که شهید می شود/ خدا بهتر از همه حالش را فهمید
فرزند دختر به او داد که عمرشان به دنیا نبود. اولین فرزند پسرش در تاریخ 12 فروردین ماه سال 1337 به دنیا آمد. شناسنامه اش را با نام محمدحسین گرفتند؛ ولی در خانه و محله او را امیر صدا می زدند. قبل از آن که امیر به سن مدرسه برسد، هر روز صبح مادرش نان و پنیر را داخل دستمال پارچ ها می گذاشت و او را روانه مکتب یا به اصطلاح ملا می کرد تا قرآن یاد بگیرد. بیشتر بچه های هم سن او هم همین برنامه را ...
چهلمین روز از رفتن استاد گذشت/ اهدای عصای عزت الله انتظامی به موزه
...> این تهیه کننده سینما تعریف کرد: در سریال "هزاردستان" یک روز کار طولانی شد و آقای انتظامی 12 ساعت زیر گریم بود و آخر که عصبانی شد فریاد زد، اگر بلد نیستید کار نکنید. این جمله را علی حاتمی شنید و ناراحت شد و قهر کرد و کار تعطیل شد. وقتی آقای انتظامی متوجه شد، رفت سراغ آقای حاتمی و با همان لحن خودش گفت٬ علی جون تو مثل بچه من هستی. یعنی من حق ندارم سر بچه ام داد بزنم و همین جمله باعث شد حاتمی بلند ...
از هم قد بودن با اسلحه کلاش تا تیر خلاصی که شلیک نشد
یکی از برادرانم چندین بار مرا به خانه بازگرداند. بار دوم در حالی که بخاطر سن کم و جثه ریز، من و دوستانم را از صف رزمندگان اعزامی بیرون آوردند و ما مخفیانه به آنها اضافه شده و به جبهه رفتم، شب اعزام نیرو لباس هایم را به دوستم دادم تا نگه دارد و صبح روز بعد به بهانه مدرسه رفتن برای عملیات بدر رفتم. ایکنا: ماجرای اسیر شدنتان را تعریف کنید. چشمه قصابانی: اسلحه کلاش هم اندازه من ...