زن بی وفا سر شوهر نابینا را شیره مالید و با مرد دیگری بود
سایر منابع:
سایر خبرها
چرایی و چگونگی هجرت امام خمینی به پاریس + اسناد
باید انجام وظیفه کنید. من از طرف دولت عراق مجبور و مخیر شدم بین اینکه در نجف بمانم و به بحث و درس مشغول باشم و کار سیاسی نکنم و یا اگر می خواهم کار سیاسی انجام بدهم از عراق بروم. من شقّ دوم را انتخاب کردم. من برای انجام وظیفه از نجف خارج می شوم و می روم، می روم تا فریاد مظلومیت ملتی که همه چیزش را حتی فرزندانش را در راه اسلام داده است به دنیا برسانم و شما هم وظیفه خودتان را در هر کجا که ...
مَرد روزهای سخت ورزش و تلویزیون + فیلم
مسابقات تنیس روی میز آمد. کنار مجید وارث نشسته بودم. فقط اطلاعاتم در این حد بود که یکی از اینها کره ای و دیگری چینی است و اسم شان را نمی دانستیم. مجید به من گفت حالا یه چیزی بگو... بر وزن پینگ پنگ، به کره ای لقب مینگ دادم و به چینی چانگ. بعد از سه، چهار دقیقه خودم اسم هایی را که گفته بودم یادم رفت. مجبور شدم روی کاغذ نوشتم. اصلا نمی دانستیم چی به چی هست". او به رسانه ها علاقه زیادی داشت و ...
سید فتح الله مجتبایی: امثال شاملو و اخوان با شعرشان به عوام الناس رشوه می دادند
...> مادرم یک بار در خرم آباد وضع حمل کرد، بعد از 10یا 15روز، بچه از دنیا رفت. بار دوم در اراک صاحب بچه ای شد که بر اثر بیماری سرخک از دنیا رفت. من در فراهان اراک در شکم مادرم بودم و از ترس این که مبادا دوباره گرفتار آن قضیه بشوند، به تهران آمدند و من در تهران متولد شدم. بعد شش یا هفت ماهه بودم که به فراهان اراک برگشتیم. ما شش خواهر و برادر از چهار مادر هستیم، پدرم بیش از صدسال عمر کرد و چهار بار ازدواج ...
سرقت سنگ های قیمتی رنگ خون گرفت
دوستان وی به نام های جمال و فرهاد به خانه او آمدند. پس از صرف شام، برای خوابیدن به اتاق خواب رفتم، اما مقتول به همراه جمال و فرهاد همچنان بیدار ماند. پس از گذشت چند ساعت، صدایی شنیدم و متوجه شدم که جمال و فرهاد درحال خفه کردن مقتول هستند. بلافاصله با آنها درگیر شدم، اما آنها دست و پا و دهان مرا هم بستند که بیهوش شدم. هنگامی که به هوش آمدم، خودم را به در آپارتمان رساندم و از همسایه ها درخواست کمک کردم ...
استاد به قلم استاد (داستان زندگی دکتر حسن تاجبخش)
قمری در محله ی امامزاده یحیی در تهران زاده شدم. نام یکی از عموهایم مهدی است، از این رو مرا مهدی نخوانده و حسن نامیده اند! نام پدرم تقی است، او پسر جواد خان، او پسر حاجی ابراهیم خان، او پسر حاجی محمود خان، او پسر نورمحمد خان سردار و او پسر میرزا محمدخان بیگلر بیگی قاجار است. پدرم از کارشناسان قدیمی وزارت کشاورزی ایران بود.نام شادروان مادرم حاجیه فرخنده خانم ابری نارانی است. تقدیر چنین بود که من و ...
شهید جانعلی قمری: اسلام در میان ملت ها غریب مانده است
عازم جبهه شدم، شاید خداوند مرحمتی بفرماید و مرا به درجه رفیع شهادت نائل آورد. با شوق فراوان به یاری همسنگرانم رفتم من به جبهه می روم نه برای خوشنودی و به مقام رسیدن خودم، بلکه به جبهه می روم برای رضای خداوند بزرگ و سرافرازی اسلام و کوری چشم دشمنان اسلام و نابودی شیطان بزرگ و به تفسیر امام بزرگوارم آمریکای جنایتکار و خون آشام، امیدوارم که با ریختن خون پاکم درخت اسلام پرثمرتر گردد. ...
همه چیز درباره زندگی فریبا نادری
: من برای تست نیامدم؛ دوستم آمده است. مسعود هم گفت حالا که تا اینجا آمده ای بیا تست بده. آن روز خیلی خوشحال شدم اما می دانستم خانواده ام مخالفت می کنند. در تست که قبول شدم برای مدتی به کلاس های آموزشی بهروز بقایی رفتم تا توانایی های بازیگری ام را تقویت کنم. در قراردادی که برای بازی در آن فیلم بستم قید شده بود که خانواده ام بتوانند سر صحنه حاضر شوند. مروارید سرخ فیلمی بود که باعث شد با مسعود رسام ...
عرفانیان: با "مربع های قرمز" زندگی کردم/ خاطرات شهید مدق پای مرا به جنگ باز کرد
مدق از زبان همسرش چند صفحه ای که خواندم رسیدم به نقطه اوج عاطفی این کتاب باورم نمی شد. دوباره برمی گشتم از اول می خواندم این که نوشته واقعی است خدایا؟ مگر می شود این همه سختی، این همه دوست داشتن، این همه در کنار هم بودن در زندگی واقعی شدنی است نگاه کردم دیدم روی جلد جز کلمه واقعی چیزی ننوشته مطمئن شدم. این واقعی است و این شد که آن کتاب پای من را به جنگ باز کرد به اینکه ما زیر این آسمان با چه کسانی ...
راز جسد پزشک میانسال در ویلای شمال
ماموران گفت: پسرم خانه 700 میلیونی که من هم در آن زندگی می کردم، فروخت و همراه همسرش در خانه اجاره ای زندگی می کرد. چند روزی میهمانشان بودم، اما روز آخر پسرم با من دعوا کرد و گفت باید هر چه پول و طلا دارم به او بدهم، در غیر این صورت بیرونم می کند. با من دعوا کرد و بعد با بطری آب ضربه هایی به سرم زد که زخمی شدم. او من را به این روز انداخت. پسر میانسال اما با حضور در کلانتری منکر درگیری با پدرش شد و به ...
مقایسه برانکو و راجرز؛ بال های بلند آرزو
قالب یک کاریکلماتور گفت: آنقدر در این بازی گل خوردم که مست شدم! از دیگر مشابهت های برانکو و راجرز، خلق و خوی ضدرسانه ای شان بود. به همان اندازه که راجرز از فضولی خبرنگاران ایرانی در ترکیب شناسی تیمش شاکی می شد، برانکو نیز اذعان دارد که تنها سلب آزادی اش این است که در ایران نمی تواند فحش به خبرنگاران بدهد ! و صدالبته سلیقه این دو مربی در روانشناسی تیمی و محافظت شان از آسیب پذیری تیم ...
شریعتی گفت هرکجای آثارم خلاف اسلام بود قطعش کن
هم خوانده بود]. گفت در این قصه منظورتان این [آدم] نیست؟ آن [آدم] نیست؟ گفتم از من نپرس و هر قصه ای را که می خوانی به دنبال نویسنده اش نگرد. دنبال خود قصه باش. معنی را از خود قصه دربیاور. نویسنده قصه اش را چاپ کرده و قصه برای توست؛ دیگر برای او نیست. تو باید جواب بدهی. بعد از انقلاب که شد، من رئیس سروش شدم و به ظاهر من مقامی بالاتر از او داشتم و او [هم] به فرانسه رفته بود و برگشته بود؛ ایراد می ...
کوتاهی در کمک به زوّار اربعین، مصداق صدّ عن سبیل الله است/اربعین موسمی برای تطهیر قلوب
...، باید چکار کنیم؟ گل محمدی:به اهل بیت (ع) دروغ نگوییم، اگر عهد می بندیم که دیگر به سوی گناه نرویم، خب نرویم، اگر عهد می بندیم که دیگر رفتار زیبایی در محیط خانه، میان دوستان و همکاران و ... داشته باشیم، به عهدمان وفا کنیم و از آن اهل بیت (ع) حرف شنوی داشته باشیم، این چیزی است که یاران امام حسین (ع) واجد آن بودند. اصحاب امام حسین (ع) طوری در قبال امامشان رفتار کردند که در روز عاشورا ...
از میکده تا خدا!!!(4)
...> فرهاد را خدا نقاشی کرده بود. جوانی شجاع و مهربان بود، من،فرهاد لاهوتی،فرهاد پارسافر ،نیک سرشت،خوش صورت،نیک سیرت همیشه با هم بودیم. همه رفتند و من ماندم. یک شب آنها را در خواب دیدم اما نزدیکشان شدم از من رو برگرداندند. نمی دانم چه کردم! بهترین دوستان من بودند. سپاه قدس گیلان یادگارروزهایی است که خدا را در خون می دیدم! خدا را در میان گریه های بچه ها در شب عملیات، رفتن و پروازها، شکستن حصارها ...
خاطره جانباز اهوازی از شهید چمران و ماجرای اسارت به دست کومله +تصاویر
ام را گوش می دادم که دیدم دارد پیام امام خمینی ره را پخش می کند و امام تاکید دارند جوانان خوزستان اجازه ندهند عراقی ها وارد ایران شوند و از ناموس ایران دفاع کنند. همین جمله را که شنیدم دیگر یک لحظه منقلب شدم و دوستم را صدا کردم و بهش گفتم: نامردی است که خانه بنشینیم و عراقی ها وارد کشور شوند و سریع سمت جبهه ها روانه شدیم. یک حاج آقا شوشتری بود مسئول اعزام مردمی به جبهه ها، پیش ایشان ...
خیانت مدیران سابق یک روز مشخص می شود/ لیدرهای پرسپولیس خون به دل بازیکنان می کنند/ برای محبوبیت خودشان ...
کسی را مقصر این اتفاق می دانی؟ در هر مجموعه ای راس آن مجموعه در جریان همه امور قرار دارد و باید بهترین تصمیم را بگیرد. در فوتبال هم این موضوع صادق است . شاید من به عنوان بازیکن یک اشتباهی را مرتکب شدم و از پرسپولیس جدا شدم اما دلم می خواهد به هر قیمتی به این برگردم اما مدیر باید شرایط قراردادی را لحاظ کند و باعث این نشود که تیم مضرر شود. مدیریت سابق پرسپولیس که طارمی را بازگرداند بیشتر ...
بیوگرافی الهه حصاری
و بدنسازی رفتم. زمانی که ورزش یوگا در کشورمان مطرح شد خیلی به آن علاقمند شدم بعد که بیشتر با این رشته آشنا شدم علاقه ام نسبت به آن بیشتر شد . اتفاقا بعدش متوجه شدم یوگا اصلا ورزش آسانی نیست، اما من استاد خوبی داشتم، دوره های این رشته را گذراندم و مدرکم را در این زمینه گرفتم. برای اینکه بتوانی در یوگا مربیگری کنی ابتدا باید دوره های آمادگی جسمانی را بگذرانی . البته ...
مصوبه مجلس درباره FATF یعنی ما دست از حمایت از لبنان، سوریه و عراق برداریم؛ غیر از این است؟
. هنگامی که خواستند آن را خالی کنند، مشاهده کردند که یک جوان 13 و 14 ساله بیرون از داخل بار کامیون بیرون آمد. گفتند تو کجا بودی؟ گفت: امام فرمودند هرکس می تواند باید برود جبهه. من در توان خودم دیدم اینجا بیایم. من رفتم ستاد اعزام اما آنها من را قبول نکردند. هنگام حمل بار که شما حواستان نبود، سوار کامیون شدم و آمدم جبهه تا به فرمان امامم عمل کنم. نماینده ولی فقیه در نیروی قدس سپاه اظهار ...
ماجرای تیراندازی به آمبولانس از زبان تکنسین مجروح
...، به صورت رگبار شروع به تیراندازی کرد. وی تأکید کرد: در همان لحظه اول، همکار بنده دچار جراحت شدیدی شد و من هم که راننده آمبولانس بودم، از ناحیه سر و صورت دچار جراحات شدیدی شدم. دقیقا فرد تیرانداز در وسط جاده قرار گرفته بود و از روبه رو به آمبولانس تیراندازی می کرد. جار تصریح کرد: فرد ضارب هم زمان با تیراندازی مداوم به آمبولانس نیز نزدیک می شد، همکار من خونریزی شدیدی داشت و ...
سردار شوخ طبع تفحص را می شناسید؟
اگر مینی را پیدا نکردی زیر پای خودت را بگرد که باید مطمئن باشی الان می روی روی هوا. به مجید گفتم: میجد مین قمقمه ای سوم پیداش نیست... به ذهنم رسید که زیر پایم را سیخ بزنم. یک لحظه پایم را فشار دادم. متوجه شدم شئی سفتی زیرش است. اول فکر کردم سنگ است. همان طور نشسته بودم و تکان نمی خوردم. با سر نیزه سیخک زدم زیرپایم، دیدم نه! مثل اینکه مین است. به مجید گفتم: مجید مواظب باش مثل اینکه من رفتم روی مین ...
سردار همدانی؛ از برخورد با نمایندگان بنی صدر تا حضور مؤثر در برابر فتنه 88
مدتی کوتاه به همراه حاج احمد متوسلیان و شهید همت و شهید شهبازی در تشکیل و سازماندهی لشکر 27 محمدرسول الله (ص) نقش بسزایی ایفا می کند. شهید همدانی عملیات فتح المبین و الی بیت المقدس را در همین لشکر سپری می کند. سردار محمدرضا یزدی فرمانده سپاه محمدرسول الله(ص) تهران بزرگ در خصوص حضور شهید همدانی در لشکر 27 می گوید: با شهید همدانی در عملیات الی بیت المقدس آشنا شدم. آن زمان به عنوان رزمنده در ...
وقتی باران کوثری وسوسه شد فوتبالیست شود؛ 22 کیلو وزن کم کردم
محیط فوتبال خیلی به من کمک کرد، ولی این که فیلم فوتبالی بازی کنم یا نکنم، ارتباطی به فوتبالی بودن بابا نداشت. تا الان پیش نیامده بود... بابا در همین عرق سرد هم به من و به فیلم کمک زیادی کرد. و این فیلم نگاه تان به فوتبال را تغییر داد؟ نگاهم را که نه، فوتبال را دوست داشتم و هنوز هم دوست دارم، ولی به واسطه این فیلم، دوستان خوبی پیدا کردم، با بچه های تیم ملی آشنا شدم، با خانم شهرزاد ...
رمانی با بوی باروت و خون
حمید حیاتی منتشر شده است. رمان پاطلایی های مفرغی نوشته حمید حیاتی در 291 صفحه و شمارگان 500 نسخه به قیمت 40000 تومان در سال 1397 منتشر شده است. مجموعه داستان واحد 106 نوشته امین موسی وند مشتمل بر داستان های فرار انسان ، کریم لوطی ، آقای ر ، از بودن در این جا خسته شدم ، بن بست ، محکوم ، واحد 106 ، من و مورچه ی کله گنده و به خاطر یه مشت پول است. در بخشی از داستان واحد ...
گفتگو با سردار نقدی: مخالف تاسیس وزارت اطلاعات بودم/ماجرای شکنجه شهرداران و محکومیت به زندان چه بود؟! ...
، تا سال 60 در آن جا حضور داشتم. آن جا درگیری ها با ضد انقلابی ها بسیار جدی بود، هم منافقین و هم کمونیست ها. کمونیست ها در بسیاری از سپاه ها و شهرستان ها نفوذ کرده بودند. به طور مثال سپاه شهر لاهیجان دست منافقین بود و یا لنگرود به دست آرمان مستضعفین، چیزی شبیه به تفکر فرقان... * در بدنه نفوذ کرده بودند و یا فرمانده آن سپاه هم از منافقین بود؟ نقدی: بله در آن ها هم بود. چون این ...
نادیا مراد: زمانی برده جنسی 13 مرد بودم!
...> 3 ماه از زندگی نادیا به همین شکل گذشت و بعد، وقتی داشتند او را به یکی از رانندگان داعش می فروختند، توانست فرار کند: راننده داشت من را به خانه اش می برد که در یک لحظه فرصت فرار پیدا کردم و از ماشین پیاده شدم. شروع کردم به دویدن در کوچه پس کوچه ها. به هر خانه ای که می رسیدم در می زدم شاید کسی در را به رویم باز کند و پناهم دهد. بالاخره یکی از خانه ها در را باز کرد و من خودم را به داخل ...
می خواهیم نوار باخت های خونه به خونه را قطع کنیم
به گزارش سایت خبری مرودشت نا، علی نظرمحمدی در گفت وگو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس، در مورد حضورش در تیم خونه به خونه به عنوان سرمربی گفت: بعد از اینکه در 19 آذر سال گذشته از سپیدرود جدا شدم از چند تیم لیگ یکی پیشنهاد داشتم. برخی از آنها مدعی صعود بودند و برخی هم برای بقا در لیگ می جنگیدند. تیم هایی که مدعی صعود بودند به هر دلیلی شرایط من را برای قرارداد نپذیرفتند و تیم هایی هم که در ...
اهوازِ تو یکبارِ دگر سرخ درخشید/ایرانِ من ای رزمِ سوارانِ تو زیبا
که گریزد زِ تو: روباه جان و جگرِ مرگ سپارانِ تو زیبا قربانیِ تو غیرنفس هیچ نداریم با تو نفسِ هیچ ندارانِ تو زیبا *** تخت است خیالِ تو که با خاطرِ جمعی نظمِ رژه شیرشکارانِ تو زیبا نه! دشمنِ تو شیر؟ نه! بوفِ شبِ کور است نظم رژه بوف شکارانِ تو زیبا تکرار شدم قافیه و عیب ندارد ای ذاتِ هنر، عیب و عوارانِ تو زیبا ...
گریه های مرد همسرکش در بازسازی صحنه قتل
به گزارش تیترامروز ساعت 2 بامداد روز سه شنبه دهم مهرماه بود که گزارش مرگ یک زن بر اثر اصابت ضربات شیء سخت به ناحیه سر، قاضی ویژه قتل عمد مشهد را به خیابان توس 65 کشاند، جایی که زن 31 ساله با ضربات بی رحمانه چماق، غرق در خون، نقش بر زمین شده بود! بنابراین گزارش، با حضور شبانه قاضی کاظم میرزایی در منزل ویلایی نقلی، تحقیقات گسترده قضایی در حالی آغاز شد که قاتل گیج و مبهوت به پیکر بی جان همسرش خیره ...
زن جوانی که شوهرش را در دادگاه کتک زد
هربار با خواسته اش مخالفت می کردم من را اذیت می کرد و کتک می زد من ناراحت می شدم اما بعد برای اینکه گریه نکند قبول می کردم چیزی را که می خواهد بخرم. روز حادثه هم همین رفتار را با من کرد.او را سوار ماشین کردم و با هم به راه افتادیم در راه وقتی بحثمان شد او فحاشی هایش را شروع کرد و من را کتک زد. خون جلوی چشمم را گرفته بود. او را زدم، من هرگز قصد ربودن اورا نداشتم او خودش سوار خودروام شد. قضات دقایقی پس از شور با یکدیگر بار دیگر متهم پرونده را از اتهام آدم ربایی تبرئه کرده وبه اتهام ضربه هایی که به زن جوان زده است اورا مجرم دانستند و بزودی درباره مجازاتش حکم صادر خواهند کرد. ...
خاطرات شیطانی در خوابگاه دختران !
وقت هایی قبل از این که برق را خاموش کند توی تختم دراز می کشیدم. حتی یکبار قبل از آمدنش ناهارم را خوردم. البته بعدش جوری وانمود کردم که نخورده ام و باز هم نشستم سر سفره. سعی داشتم همه ظلمی که به جامعه تحت سلطه در طول تاریخ شده بود را با مبازرات مدنی علیه حمیده جبران کنم. بین بچه ها به عنوان پرجرات ترین ترم اولی دوره خودم شناخته می شدم. آخر هم یک روز زدم به سیم آخر؛ روزی که همه کمدم را ...
روایتی از روزهای بیقراری خانواده شهید آرش زارعی از شهدای "حادثه تروریستی مریوان"/مادر شهید: کسی از ...
می گوید وبه رسم مهمان نوازی مرا به منزل دعوت کرد، وارد حیاط که شدم اولین چیزی که توجه مرا به خود جلب کرد زندگی دور از تجملات و کاملا ساده وبی آلایش خانواده شهید بود . مادر و خواهر شهید هم در خانه منتظر آمدنم بودند ،قامت سیاه پوش و چهره غمگین وآرام مادر حکایت از درونی داشت که زیربار غم اولاد خم شده بود.چهارگوشه اتاق عکس شهید و همرزمانش بود گویی این عکس ها تسلای خاطری بود بر غم خانواده ...