سایر منابع:
سایر خبرها
کلام های بی کلامی جانباز نظرآبادی/ خاطره خواندنی دیدار با رهبر انقلاب
شغل انبیاست و بالاخره بعد از دریافت دیپلم به آرزویش رسید کوروش معلم محله خودشان شد و به بچه های مدرسه درس داد .با شروع جنگ تحمیلی کوروش حضور خود را در کنار رزمندگان برای مبارزه با باطل ضروری دانست و با شرکت در آموزش های نظامی راهی جنوب کشور شد . امروز که در گرامیداشت هفته دفاع مقدس هستیم توفیق شد تا با این جانباز و خانواده خوب کوروش محمودی به گفتگو بپردازیم .همه آمده بودند از مادر و ...
آخرین نفری که حاج همت را بوسید، کیست؟ +عکس
جثه ی ریزم قبول نمی کردند؛ اما از آنجایی که مسئول اعزام مرحوم چیذری بود و با من و برادرانم آشنا بود، اسمم را در لیست اعزام نوشت. در سال 61 ابتدا برای گذراندن دوره آموزشی به پادگان امام حسین(ع) رفتیم. دوره آموزشی فشرده و 35 روزه برگزار شد. آنجا اعلام کردند که این گروه به کردستان خواهد رفت. من که به قصد جبهه رفته بودم، از این موضوع ناراحت شدم. فردای آن روز اعلام کردند که 15 نفر امدادگر ...
یکرنگی واخلاص چاشنی رزمندگان/جانبازان گریه کنان درهای بیمارستان را به هم می کوبیدند
ناراحت بودند و جانبازان گریه کنان درهای بیمارستان را به هم می کوبند. وی با بیان اینکه با دیدن این صحنه جا خوردم که شاید شرایط بیمارستان بد است و جانبازان اینگونه می کنند، گفت: وقتی از آنها ماجرا را جویا شدم آنها با چشم گریان گفتند مگر خبر نداری امروز قطعنامه 598 پذیرفته شد، که این تلخترین خاطره من از دفاع مقدس است که امام راحل هم در پیام خود به ملت اشاره کرد که من جام زهر نوشیدم. ...
پیشنهادهای بی شرمانه ترحم برانگیز
پر است از روزهایی که هر لحظه اش پر از خاطرات تلخ و شیرین است . فضای ما دوستانه است و همه مثل یک خانواده هستیم . در خروجی دفتر باز می شود و دخترها و پسرهای جوان وارد می شوند. صدای خنده ها و صحبت هایشان فضای خالی ساختمان را پر می کند. سن وسالشان همان است که مدیر شرکت می گوید . * پیشنهادهای بی شرمانه ترحم برانگیز مهتاب دوست ندارد تجربیات روزهای اول کارش را جلو بچه ها بازگو کند ...
سرتیپ و سرلشکر نداشتیم؛ برادر بالاترین درجه جنگ انقلابی ما بود
کمیسیون اقتصاد کلان مجمع تشخیص مصلحت برگزیده شد. او در 19 فروردین 1394 با حفظ سمت و در جهت تدریس و انتقال تجربیات نظامی اش به دانشجویان دانشگاه امام حسین(ع) به این دانشگاه بازگشت. به گزارش هشدارنیوز به نقل از تابناک، محسن رضایی به مناسبت هفته دفاع مقدس در برنامه 2887 به شرح موضوعاتی همچون خلاقیتی به نام جنگ انقلابی در فضای دفاع مقدس، فرمول جنگ انقلابی ایران، الگوگیری از جنگ انقلابی در کشورهای ...
نسل امروز باید به جنگ با ماهواره برود
وچکار می کردید؟ خدارحم سحری: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین. درود و سلام و صلوات می فرستم به روح مقدس و منور امام عظیم الشان و شهدا و رزمندگان گرانقدر و با آرزوی سلامتی وطول عمر با برکت برای رهبر فرزانه انقلاب اسلامی. بنده حقیر در سال 59 در ایلام بودم و سال سوم دبیرستان را به پایان رسانده بودم که جنگ شروع شد. ایلام پویا::: زمان ورودتان به جنگ و دفاع مقدس را بیان بفرمائید. ...
روایتِ عکس هایی که قصه دارند و عکس هایی که ساختگی اند
دوربینش را فشار داد که ماحصل آن ثبت بیش از 25000 عکس از مناطق عملیاتی در طول جنگ ایران و عراق بود. به مناسبت هفته دفاع مقدس و همچنین چاپ نخستین کتاب از مجموعه عکس های این عکاس کهنه کار با او به گفتگو نشستیم. این عکاس جنگ فروتنانه در مورد سال ها عکاسی در جنگ صحبت کرد و از عکس هایش گفت و چگونگی ثبت آن ها و حس و حالی که فضای جبهه بر او و عکس هایش جاری می کرد. بیشتر بحث های این گفت وگو به روایت داستان ...
حال و هوای دفاع مقدس غواص ها بوی نعنا می دهند و خاک ها ی نرم کوشک
اکنون یکی از جانبازان پرافتخار کشورمان محسوب می شود و مؤلف بیش از 14 عنوان کتاب در حوزه دفاع مقدس نظیر خاطرات شفاهی، داستان کوتاه و داستان است.گفتنی است که کتاب غواص ها بوی نعنا می دهند برای اولین بار در سال 1378از سوی نشر صریر منتشر شد. خاک ها ی نرم کوشک کتاب خاک های نرم کوشک روایتی است از جنگ تحمیلی و زندگی شهید برومند ایران و اسلام حاج عبدالحسین برونسی ، این کتاب گوشه ای از ...
خانه ای با چراغ های روشن
، جایی که در طول سال ها از دید همه پنهان مانده بود، و انگار دقیقا برای اصغر آقا اختصاص داده شده بود. 31 سال پیش که خبر شهادت ایشان را گرفتیم عکس اصغر آقا را به داخل امام زاده بردیم و دقیقا در همان مکان به دیوار زدیم، آن زمان مادربزرگ شهید، گفته بودند که اگر اصغرم برگشت اینجا دفنش کنید، که بعد از 31 سال به وصیت ایشان هم عمل شد. ما همه این ها را نشانه می بینیم. پدر شهدا چند روز بعد از مراسم ...
وقتی عشق جغرافیا نمی شناسد
همراه خانم بابایی برای مهیا نمودن شرایط منزل خانواده شهدا می رفتیم که مسولیت بسیار سنگینی بود . وقتی همسران فرماندهان را برای زیارت امام رضا (ع) به مشهد مقدس برده بودند بخاطر بچه ها نتوانستم همراهشان بروم اگر چه بعدها با خانواده شهیدان بلباسی و خنکدار به مشهد رفتیم و شهید صمد اسودی را در بازار دیدم که در حال خرید مایحتاج منزل بود و می گفت دارم برای خانه خرید می کنم تا وقتی که همسرم از ...
عمل "پیوند قرنیه" هر 15 ماه یک بار؛ اهدای سلول های چشم همسرم هم افاقه نکرد
علیرضا یوسفی؛ یکی از جانبازان 70 درصد دفاع مقدس داشته که به دلیل چند مرحله شیمیایی شدن امروز در شرایط سخت جسمانی به سر می برد. علیرضا یوسفی، متولد 1347 روستای بایگ از توابع شهرستان حیدریه است که علاوه بر درس خواندن در کنار پدرش به حرفه نوغان داری و ابریشم نیز می پرداخت اما به دلیل علاقه ای که به انقلاب و امام خمینی (ره) داشت سال 61 به فرمان امام خمینی لبیک گفت و عازم جنگ علیه جبهه باطل شد. ...
شنیدن تلاوت فرزندانم، موجب آرامشم می شود/ رزق حلال؛ زمینه تربیت دینی
به خواندن کردم نحوه خواندنم مورد تحسین و تشویق ایشان واقع شد و چون فصل تابستان بود و در آن مرکز اگر در طول تابستان موفق به حفظ دو جزء از قرآن می شدی و در تست و در آزمون پایان دوره سربلند بیرون می آمدی می توانستی قرآن را یک ساله شروع به حفظ کنی، بنده نیز اقدام به حفظ قرآن کردم. این حافظ جوان به سختی ها و مرارت های حفظ کل قرآن در مدت یک سال اشاره کرد و گفت: روند حفظ کردن در روزهای نخست به ...
معرفی گنج جنگ هم تومان می خواهد و هم توان
بودنش و هم از سر علقه ها و علاقه های شخصی ، سال ها در جبهه های جنوب حضور داشت. شاید به همین دلیل است که در آثار او- آن دسته از کتاب هایی که با حال و هوای جنگ نوشته شده اند- می توان ردپای واقع بینی را درک کرد. سنگری در برنامه 2887 به شرح موضوعاتی درباره فلسفه نامیدن جنگ تحمیلی هشت ساله به دفاع مقدس ، گنج جنگ ، سبک زندگی در جبهه ها و نسخه آماده امروز و فرداها، راه های جهانی سازی فرهنگ ...
بنیاد در آینه مطبوعات
مقدم ، سیدرضا سجادنیا، فرهاد رحیمی و سید کاظم سیادتی از جانبازان خراسانی دفاع مقدس از جمله میهمانان دیدار صمیمانه صبح یکشنبه گذشته با رهبر انقلاب بودند. حر ف ها و خاطرات آن ها از این دیدار شنیدنی است ، "غلامحسین رهباردارخراسانی" جانباز 70 درصدی مشهدی با بیان اینکه برای دیدار حضرت آقا لحظه شماری می کردیم ، گفت: وقتی به ایشان گفتم، آقا ما آماده جهاد هستیم فرمودند" الان دفاع نظامی نیاز نیست، دفاع ...
اخبار کوتاه 2457
زیارت عاشورا با نوای مصطفی سیناپور از مداحان همدانی حال و هوایی کربلایی به محفل شهدا داد و در ادامه فرمانده سپاه انصارالحسین(ع) در این مراسم به ایراد سخنرانی پرداخت. مصطفی عبدالعلی زاده، از جانبازان گردان تخریب نیز به بیان خاطرات خود از عملیات کربلای پنج پرداخت و از نحوه شهادت نوجوان بسیجی اکبر ترک ارزانفودی پرداخت که با ابراز احساسات حاضران همراه بود. اهدای شاخه های گل و ادای احترام نظامی به ...
داستان زندگی 2 شیر زن چریکهایی که هنوز نفس می کشند
تهران دارد و با تنهایی اش تنها دلخوش خاطرات روزهای جنگ است. آمنه وهاب زاده جانباز شیمیایی دوران دفاع مقدس که نشان برترین داوطلب هلال احمر در دوران جنگ را دارد متولد شهر اردبیل است. او در دوران کودکی به دلیل شغل تجارت پدر همراه با خانواده برای سکونت به شهر سامرا عراق نقل مکان کردند. پدر آمنه به دلیل فعالیتهای سیاسی و انقلابی همیشه با یاران امام خمینی(ره) در کاظمین و نجف در ارتباط بود و این تعاملات ...
هفته دفاع مقدس و یادی از شهدا و رزمندگان کوهدشتی
شهادت فنا شدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیک شدن به هستی مطلق است. شهادت عشق به وصال محبوب و معشوق در زیباترین شکل است. شهادتمرگی از راه کشته شدن است، که شهید آگاهانه و بخاطر هدف مقدس و به تعبیر قرآن ((فی سبیل الله))انتخاب می کند. یعنی شهید در راهی کشته می شود که هر دو ارزش آگاهانه و فی [...] شهادت فنا شدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیک شدن به هستی مطلق است. شهادت عشق به وصال محبوب و معشوق در زیباترین شکل است. شهادتمرگی از راه کشته شدن است، که شهید آگاهانه و بخاطر هدف مقدس و به تعبیر قرآن ((فی سبیل الله))انتخاب می کند. یعنی شهید در راهی کشته می شود که هر دو ارزش آگاهانه و فی سبیل الله را داراست و چنین مرگی است که به تعبیر پیامبر((ص)) شریفترین و بالاترین نوع مردن است (اَشرُفُ المُوًتِ قَتْلُ الشَّهادَهِ)و علی(ع) آن را گرامی ترین نوع مردن می داند.(اَکْرُمُالمُوًتِ اَلْقُتْلُ) آلبوم شهدای کوهدشت نشسته روی تخت شهید صادق زیدی از راست: شهید شاهپور صرامی،امام جمعه وقت کوهدشت،رضامند شهید شاهپور صرامی ایشان در مورخ 2/12/1362 در چزابه در عملیات والفجر 6 به همراه تیپ 57 ابوالفضل لرستان شهید شد و جنازه مطهرش 4 روز بعد و متاثر از آثار شیمیائی صدامیان با استفاده از دوربیهای مادون قرمز دید در شب ، توسط برادران سپاه اصفهان شناسائی و به اهواز منتقل و در بهشت شهدا به خاک سپرده شد. شهید نورمراد مقدسی شهید همواره زنده است و مرگ او در واقع انتقال از حیات جاری در سطح طبیعت به حیات پشت پرده آن می باشد. شهید کوشکی ایستاده از راست نفرچهارم جهانشاه آزادبخت- ردیف جلو نفر اول حسین قلی آزادبخت- نفر سوم یارالله نورالهی سمت چپ شهید اسدمراد بالنگ شهید حاج محمد آزادبخت از راست نفر سوم زنده یاد سردار حاج حمید قبادی حضرت علی علیه السلام فرمود : من از خدا به گشایش رحمت و بزرگی قدرتش(بر آنکه هر چه بخواهد عطا می کند) می خواهم که پایان زندگی من و تو را به نیکبختی و شهادت قرار دهد. شهید محمدمراد کرمی از راست شهید حسینقلی آزادبخت از راست نفر دوم شهید میرزاعباس میرزایی شهید سیروس تیموری پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : هر کس از روی صدق شهادت را طلب کند، خداوند به او ((ثواب)) آن را عطا خواهد کرد، هر چند به شهادت نرسد. شهید موسی بهرامی نشسته شهید هادی امانی امام باقر علیه السلام فرمود : اولین قطره خون شهید کفاره گناهان اوست مگر بدهیها، که کفاره آن ادای آن است. شهید شعبان دارابی شهید محمود رضایی و استاد اکبر امرایی شهید سعادت قبادی-شهید سید علی امینی -شهید محمود رضائی-عبدالمجیدآزادبخت-صفرامرائی سمت راست شهید والامقام مظفر کونانی شهید والامقام مسعود گراوند شهید والامقام سبزعلی نجات پور نشسته سمت راست شهید والامقام علیمردان محمدی شهید والامقام نورخدا صادقی سمت چپ رزمنده دلاور حاج شاهپور سوری در حال انتقال اسراء نفر دوم سمت راست شهید والامقام حسن رضا یوسف زاده شهید والامقام اسفندیار وفایی شهید والامقام صید مراد مهکی از چپ شهیدان والامقام مرتضی حسن پور و محمود رضایی شهید والامقام سید عزت اله هاشمی و حاج صادق آهنگران شهید والامقام رستم نظریان شهید والامقام حسینقلی آزادبخت و حاج مومن عبدی پور ایستاده نفر وسط فرمانده دلاور زنده یاد اسماعیل امرایی نشسته روی تانک شهید والامقام حاتم آزادبخت شهید والامقام حسین ولی نیا نفر وسط شهید والامقام سعادت قبادی حاج کرمرضا پیریایی، شهیدی از خوزستان و جانباز چراغعلی احمدی / سال 1362 پاسگاه زید جوانان مظلوم ، عاشورایی و پیرو راه و روش سرور و سالار شهیدشان امام حسین (ع) میرملاس : از همه جانبازان، رزمندگان، دوستان و بستگان شهدای شهرمان عاجزانه تقاضامندیم با ارسال تصاویر دوران جنگ و اسارت و همچنین خاطرات آن دوران در این امر خیر سهیم شوند. درج شده توسط : امین آزادبخت (مدیر سایت ) ...
آیت الله علم الهدی: بی کفایتی آل سعود، بی کفایتی ارادی و حساب شده است/پسر پادشاه عربستان، عامل کشتار ...
به گزارش فتن ، آیت الله سید احمد علم الهدی ظهر امروز در خطبه های نماز جمعه این هفته مشهد مقدس در حرم امام رضا (ع) با اشاره به حوادث غمبار اخیر در منا که به کشته شدن جمع زیادی از حجاج ایرانی منجر شد، با بی کفایت خواندن آل سعود در اداره حج، گفت: بی کفایتی شیطانی و نابکارانه آل سعود، عید قربان دیروز را بر امت اسلام تبدیل به عزا کرد و این فاجعه نابکارانه برحسب این بی کفایتی در عرصه زندگی مسلمانان ...
حادثه منا نتیجه بی لیاقتی آل سعود است
به گزارش افکارخبر ، محمدباقر قالیباف در مراسم اربعین شهدای گمنام همدان که در حسینیه امام خمینی (ره) برگزار شد، ضمن تبریک عید قربان و هفته دفاع مقدس گفت: هفته دفاع مقدس یادآور رشادت ها ی فرزندان این مرز و بوم و امام شهداست و باید قدرشناسی کنیم از خانواده های معظم شهدا و برای همه جانبازان عزیز مخصوصا جانبازان اعصاب و روان و جانبازان شیمیایی که مظلوم ترین جانبازان هستند، آرزوی شفای عاجل داشته باشیم ...
حماسه تک تیرانداز گمنام از جهاد افغانستان تا آزادسازی سوسنگرد + عکس
سرویس فرهنگی فردا- مهدیس میرزایی اعتمادی ؛ نویسنده کتاب یادگاران شهید علی تجلایی شامل 100 خاطره از این نماد مقاومت محاصره سوسنگرد و تک تیرانداز جاوید الاثر عملیات بدر، از اتمام نگارش این کتاب و انتشار آن در آینده نزدیک خبرداد. به همین بهانه و در هفته دفاع مقدس مروری بر دو کتاب منتشر شده درباره این شهید و خاطرات وی را در ادامه می خوانید... سمانه زالی در گفت و گو با خبرنگار فردا با اشاره ...
افتتاح نمایشگاه دستاوردهای بنیاد شهید در دوران دفاع مقدس
این فداکاری ها و رشادت هایی است که زمینه ساز تداوم انقلاب و اسلام در کشور شد. وی از اجرای ویژه برنامه های این نهاد در هفته دفاع مقدس خبر داد و گفت: برگزاری غرفه دستاوردها و نقش آن دستگاه در دوران دفاع مقدس و پس از آن، برگزاری همایش با موضوع دفاع مقدس با حضور خانواده شهدا و ایثارگران و کارکنان بنیاد، دعوت از راویان دوران دفاع مقدس در مراسم و بیان خاطرات، مراسم تجلیل از خانواده شهدا و ...
مراسم شب خاطره ها در حوزه هنری تهران برگزار شد
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، مراسم دویست و شصت یکمین شب خاطره ها به مناسبت فرا رسیدن هفته دفاع مقدس با حضور فانی وزیر آموزش و پرورش بعدازظهر پنج شنبه دوم مهرماه در حوزه هنری تهران برگزار شد. یوسف زاده از رزمندگان دفاع مقدس در این مراسم ضمن گرامیداشت هفته دفاع مقدس به بیان خاطره ای از شهدای عملیات کربلای چهار پرداخت و گفت: در شب عملیات مشخص بود که عملیات لو رفته است و شهدای غواص در ...
از حکمت طواف پسر به بهانه خانه کعبه تا بوسه مادر بر گلوی سرباز ولایت
به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان بهشهر، خاطرات تلخ و شیرین رزمندگان دفاع مقدس و همچنین خانواده های شهدا همواره بخشی از جذاب ترین چهره آن سال ها را برای مخاطبان به تصویر می کشد، خاطرات و روایاتی که هر کلمه به کلمه آن می تواند تورقی از تاریخ را از آن خود کند. در ادامه خاطراتی از چند رزمنده و خانواده شهدای مازندرانی را می خوانید: * حتی اگر شنیدی من یا پدرت هم مُردیم، به مرخصی ...
بانوی امدادگر و پرستار دفاع مقدس
دست داده، برای من که یک خانم بودم سنگین بود. اما جنگ بود و باید همه چیز را می پذیرفتیم. پشت دیوار جبهه ها، ما تلاش بانوانی را می بینیم که نقش مهمی در دفاع مقدس ایفا کرده اند؛ با این وجود که زن ها از لحاظ روحی شکننده تر از مردها هستند. کمی از اقدامات بانوان بگویید. دو گروه در جنگ حضور داشتند که خیلی موفق بودند. یکی سنگر سازان بی سنگر که بچه های جهادی بودند و دوم، خانم ها. از ...
ماجرای نبرد ایران و آمریکا در خلیج فارس
نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان دو نیروی مکمل هم این توانمندی را دارند از منافع کشور در دریا دفاع کنند و روز به روز هم به این توانمندی اضافه می شود. آنچه که امروز داریم از افتخارات استقلال جمهوری اسلامی است. از اینکه قدرت منطقه ای و اثرگذار در منطقه هستیم. و همه اش به خاطرخون شهدا و زحمات جانبازان و آزادگان است. پس باید به روح همه شهدا و امام شهدا ...
استقبال بی نظیر علاقه مندان به کتابخوانی از کتاب خوان 131 در همدان
کاربردی استان همدان، عضو موسسه تحقیقات حجامت ایران سعید نظری گفت: نویسنده در این کتاب به واگویی خاطرات یکی از رزمندگان دفاع مقدس می پردازد و حکایت رزمنده ای را بیان می کند که در صحنه های نبرد می رود تا توسط دشمن در یک گور دسته جمعی دفن شود در واپسین لحظات متوسل به وجود حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام) می گردد و به معجزه آن حضرت از مرگ حتمی نجات می یابد. وی ادامه داد: پس از آن ...
خاطره ی آزاده سرافراز حاج محمد محمدی نژاد از اسارت و سرنوشت 72 اسیر عملیات عاشورای 2
مقام معظم رهبری: می دانیم ما که شما در دوران اسارت در زندانها در اردوگاهها ی دشوار و زیر آن فشارها یکی از چیزهایی که شما را ،دلهایتان را زنده نگه می داشت پر امید نگه می داشت ،یاد آن چهره و روحیه پر صلابت امام عزیزمان بود . آن بزرگوار هم [...] مقام معظم رهبری: می دانیم ما که شما در دوران اسارت در زندانها در اردوگاهها ی دشوار و زیر آن فشارها یکی از چیزهایی که شما را ،دلهایتان را زنده نگه می داشت پر امید نگه می داشت ،یاد آن چهره و روحیه پر صلابت امام عزیزمان بود . آن بزرگوار هم خیلی به یاد اسرا بودند ،حال پدری را که فرزندانش با این شکل از او دور شده باشند راحت میشد فهمید خود آن بزرگوار در نامه ای که برای یکی از اسرا نوشته بودند این حالت را تشریح کرده اند نشان داده اند که ایشان واقعا داغدار فقدان این عزیزان هستند . حقیقتا جای امام این روزها خالی است البته روح بزرگوار و پر فتوح آن جلیل قدر متوجه به ماست شادی ملت ما موفقیت های ملت ما پیروزی های اسلام و مسلمین روح امام را مانند ارواح طبه ی همه ی اولیا ء، شادمان و مسرور می کند. خدارا شکر میکنیم که ثابت کردکه آن دست قدرتمندی که ار روز اول پشت سر این انقلاب و کشور بود همچنان پشت سر این انقلاب و کشور هست. آزاده سرافراز حاج محمد محمدی نژاد شب عملیات عاشورای 2 به تاریخ 64.5.23 در منطقه چنگوله و در میان دره و تپه ماهور هایی که چادرهای تیپ 72 زرهی محرم مستقر بود اعلام کردند که به چادر تعاون مراجعه کنید . دوستان وسایل غیر ضروری و وصیت نامه ها را بنویسند و تحویل دهند همه ما شروع به نوشتن نمودیم آنچه به ذهن می رسید سفارش به یاری امام و رزمندگان و هم امورات خانواده و روحیه آنها شد. در صورت شهادت ما ، وصیت را نوشتیم چند مرحله اراده کردم به نوشتن توصیه ای در خصوص اسارت و دلداری خانواده که اشاره ای به مصائب حضرت زینب (س) دوباره برگه های اسارت را جدا نموده و مجددا این کار را چندین مرتبه تکرار کردم و در نهایت با توجه به تاکید فرماندهان که وقت حرکت است با عجله گفتم که من اسیر نمیشوم چه لزومی دارد در این خصوص چیزی بنویسم .تقدیر که اسیر شویم روز اول اسارت : بعد از به محاصره در آمدن هر یک از همراهان چیزی می گفت . یکی پیشنهاد داد دو دسته بشویم .یک دسته بجنگند و بصورت تاکتیکی دسته دیگر عقب نشینی کنند . دسته دوم شلیک آتش کنند دسته اول عقب بنشینند. و به همین منوال از محاصره خود را برهانیم . دیگری می گفت بیایید همه با هم از داخل شیار بیرون آمده به دشمن شلیک کنیم و درهمان حین هم عقب نشینی کنیم هرکسی زنده ماند، سهراب کاو سوار گفت آقای شاهین آقای یازده و آقای... شما می دانید من چندین مرحله اسیر شدم و فرار کردم رفتم تو صف غذای عراقی ها و ... اما این صحبت هایی که شما گفتید همه مصداق خود کشی است. برادران، من الان میتوانم فرار کنم اما خودم را مدیون این همه بچه کم سن وسال میدانم . بگذارید هرچه بر سر اینها آمد به سر ما هم بیاید . بچه ها، برادران خودتان را برای اسارت آماده کنید اسارت دری دارد که احتمال دارد یک روزی باز بشود .فکر کنم عزیز قبادی بود پیراهن خود را درآورد و زیرپوش سفید را به عنوان تسلیم بالا گرفت دشمن هم دست از تیراندازی برداشت و به صورت اسلحه آماده شلیک به سمت ما حرکت کرد. اینجا بود که من که بیسیم چی بودم با مرکز که مسئول محور جناب مرتضی میریان بود تماس گرفتم و اعلام کمک مجدد کردم و گفتم این آخرین تماس من است داریم آماده اسارت میشویم بیسیم را خاموش قطعه ای را جدا و رموز را زیر خاک مخفی کردم که دست دشمن نیفتد، عراقی ها بالای سر ما رسیدند و ما را به خط پشت سر هم دستها روی سر به اسارت گرفتند. ( یا زینب کبری س) وسط راه در یک سر بالایی تپه ای برگشتم برای آخرین بار ایران را نگاه کردم که یک تانک مان نزدیکی میدان منهدم و در حال سوخت بود و آثار نیروی کمکی پیدا بود ” ولی آمدی جانم بقربانت ولی حالا چرا ” دیگر دیر شده بود ما را پشت یک تپه که جاده ای بود و آخر خط ماشینی عراقی برای بردن یک نیروی عراقی آمد ما را به خط کرده اسلحه گرفت مسلح کرد و با نهایت خشم که ما را به دیوار تپه به تیر ببندد صدای ماشینی آمد برگشت دید یک جبپ آمد توقف کرد و یک جوان خوش تیپ پایین آمد و گفت ( های شینو ) چیه چکار میکنی؟، محمد حمیدی از بچه های عرب خوزستان ترجمه می کرد، او گفت اینها پسر خاله یا عمه من رو تو سنگر کمین کشته اند باید به انتقام او اینها رو بکشم . باهاش صحبت کرد این افسر قانع نشد در نهایت با تندی اسلحه را از او گرفت ما را حرکت دادند به سمت پشت خط خودشان که یکی دیگر از عراقی ها امد و یک اسیر کوتاه قد و ضعیف را بلند کرد که اسمت چیه : جمعه . تو عربی گفت : آره. چرا به جنگ ما عرب ها آمدی ؟ میخواهیم تو رو بکشیم که باز تعدای از ما با خواهش و تمنا نگذاشتیم و حرکت کردیم از داخل دره و راه باریکی که اطراف آن میدان مین و سیم های خاردار بود یک لحظه متوجه عبور مورچه ای از عرض معبر شدم با خودم گفتم خدایا به عظمتت شکر این مورچه الان از من آزادتر و قوی تر است و من از این مورچه هم ضعیفتر و اختیاری از خود ندارم . ما را به جلوی سنگرهای خودشان بردند اکثرا مجروح و تشنه بودیم که سربازان عراقی از آن آب تانکرها که داغ هم بود به ما دادند و از نان خشک ها به بچه ها میدادند. خودم دیدم لباس های تن خود را پاره میکردن و زخم بچه ها رو می بستن این یک شگفتی بود تا الان میخواستند ما رو بکشند. گذشت تا اینکه در این حین ایران یک آتش تهیه را ریخت و نزدیک بود که ما با توپخانه ایران با دستان بسته کشته شویم .انها هم ما را رها کرده به سنگرهاشان پناه بردند، ولی واقعیت این است وقتی اسیر میشوی با سن و سال کم ماه وسط تابستان گرمای عراق و خستگی و... فکری برای فرار برای ما نمانده بود در نهایت آتش فروکش کرد دیدیم یکی از پاسداران که لباس خاکی بر تن داشت و آرم سپاه بر سینه و نزدیکی آرم هم تیر خورده بود را عراقی ها زیر بغلش را گرفته و آوردند و روی زمین انداخته که دیدیم شهید مومنی از بچه های گراب بود که بعدش هم شهید شد. مجروحین سخت را سوار آمبولانس کرده و بقیه را که زنده و سر حال تر بودن را سوار ایفا یا ریو کردن (خاور مانندی ) ساعت 2 بعد از ظهر بود دو نفر مسلح همراه ما را به یک بیابان 20 کیلومتری برده حدودا 3 ساعت تو این گرما، خسته ، زخمی این ماشین از این طرف بیابان ما را می برد به قسمت دیگر وهمین کار را ادامه داد. خاک لوله می شد میامد داخل خفه می شدیم . جاده پر دست انداز، خلاصه ما را زجر کش کردن تا اینکه ماشین از حرکت افتاد و خراب شد .بیسیم زدند و ماشین دیگری امد. با ماشین جدید یک سرباز فارس زبان از منافقین آمده بود. خلاصه مقر سپاه دوم رسیدیم ، پشت گردن ما را میگرفتند از بالای ایفا پرت می کردند و مینداختند پایین ، با دست های از پشت بسته و با این کاری نداشتند تو سالمی ، زخمی ، پات شکسته، دستت تیر خورده یا قسمت دیگری از بدنت و روی اون محوطه و سربازان و فیلم برداران داخلی و خارجی اطراف ما را گرفتند تمسخر کردند و.... ما هم از تشنگی خاک و گرما و خرابی ماشین بی حال بودیم داد میزدیم بر سر خبرنگاران خارجی که به ما آب بدهید ، تشنه ایم کمی آب داغ دادند.( لایوم یومک یا ابا عبدالله) که اینجا یکی دو تا از بچه ها شهید شدند و پیکرهای مطهرشان بردند . بعد از این مرحله ما را سوار بر اتوبوس کرده و راهی بغداد شدیم داخل اتوبوس کولر داشت خواب رفتیم بعد از مدتی دیدم یکی جیب هایم را تفتیش میکند بیدار شدم آن منافق فارس همراه عراقی ها بود با فحش و ناسزا هرچه پول و مدارک و مهر نماز و... برد من مجدد خواب رفتم که روبروی من یک نفر اهوازی به نام جمشید عشایری بود (لحظات اسارت تلاش کرد خود را به سنگر کمین دشمن که بالای تپه ای بود و تیر باری و چند جنازه عراقی در آن بود برساند که با شلیک تک تیر انداز عراقی زخمی و غلطان غلطان پایین آمد و مرتب می گفت خدایا منو اسیر اینها نکن من اینها را میشناسم و....) . این منافق بالای سر جمشید رفت توی اتوبوس و پرسید کجایی هستی ؟ فهمید از خوزستان است شروع کرد به اهانت کردن که ناگهان با صدای سر جمشید به سر و صورت این منافق و افتادن او داخل راهروی اتوبوس ما بیدار شدیم و متوجه منافق توی راهرو شدیم. از هر طرف با لگد بهش زدیم داد و فریاد زد و الان دیگر شب بود و به استخبارات یا سواک بغداد رسیده بودیم آمدند به کمک فرد منافق و او جمشید را نشان داد ،جمشید را پایین بردند او رو ب پشت و رو به پایین انداختند روی آسفالت محوطه با پوتین و کفش به سر و کله و کمر او میزدند تا اینکه کمر و گردنش را شکستند او را برگرداندند سرش را بالا گرفتن داد میزد و آب می خواست لیوان آب را نزدیک لب های جمشید می آوردند سر را می کشید بخورد دست و لیوان را عقب می کشیدند این کار را زیاد تکرار کردند باور کنید کربلایی زنده بود برای ما خلاصه ما را از اتوبوس پیاده کردند یک تونل را سربازان درست کرده بودند همه باتوم و کابل به دست، اولی میزد به دومی و همینطور تا آخر و آنجا راهرویی بود و یک اطاق 3 3 که 36 نفر را ریختند انجا تا لحظاتی بعد ما را برای بازجویی بردند بیرون. یک نفر یک نفر باز تکرار همان تونل وحشت و کتک با کابل و باتوم و می رفتیم توی دستشویی. ما چیزی که نخورده بودیم فقط سر را زیر شیر آب برده خیس می کردیم که آرام بگیریم و از آب شیر توالت سیر میخوردیم .بیرون می آمدیم این بار بدن خیس بود و کابل می چسبید به بدن و ما را میزدند تا می رسیدیم به میز بازجویی که فرمانده شما کیست ؟ افراد اسیر کی هستند ؟ چه سمتی دارند ؟ شهر شما چه تاسیساتی دارد؟ و.... که ما به دروغ جواب میدادیم و اگر جواب خوب نبود و می فهمیدند دو سر سیم را به گوش هایت وصل می کردند و شوکی وارد می شد انگار انفجاری در مغز سرت رخ داده و نهایتا به همان اطاق میرفتیم جمشید هم در حال جان دادن استدعای آب داشت یکی از عراقی ها شیلنگ را داخل انداخت رفت آب رو باز کنه یک بعثی رسید و شیلنگ را کشید ، جمشید گفت باشد آب به من ندادید شکایت شما رو به آقام می کنم و انتقام مرا خواهد گرفت و همانجا جان را به جان آفرین تسلیم کرد روحش شاد و راهش پر رهرو باد . این هم مختصری از یک روز از اسارت و سرنوشت ما 72 اسیر عملیات عاشورای 2 درج شده توسط : بهزاد باقری / دبیر سرویس شهدا و منتظران " میرملاس نیوز "bagheri1348@yahoo. ...
صد و بیست و ششمین در دزفول برگزار شد
به گزارش لیزنا، این برنامه روز سه شنبه مصادف با آغاز هفته دفاع مقدس برگزار شد که مورد استقبال خوب عموم مردم و اعضای کتابخانه های عمومی قرار گرفت. "کتابخوان" عنوان نشست هایی است که با هدف ترویج خواندن و مطالعه توسط نهاد کتابخانه های عمومی در سراسر کشور برگزار می شوند. در این نشست که به همت اداره کتابخانه های عمومی شهرستان دزفول برگزار شد شرکت کنندگان به معرفی کتب با موضوع ...
لحظه های دلواپسی کنار آب های هور
خمپاره را بیاورم" هر چه اصرار می کنم که نرود.ولی خداحافظی می کند و به صورت سینه خیز به طرف سمت چپ خاکریز می رود.اندکی از بچه های اصفهان که موفق به عقب نشینی نشده اند موضع خود را از دست می دهند و به طرف خاکریز ما عقب نشینی می کنند.دژ شلوغ شده است.عراقی ها هله هله کنان جلو می آیند. صدای فریاد عراقی ها از سمت راست خاکریز بلند می شود.به طرفشان شلیک می کنم.دیگر محمدعلی را نمی ...
طولانی ترین جنگ نیابتی قرن بیستم با محوریت آمریکا
تیپ و بی سیم چی اش با رفتن روی مین و همزمان اصابت موج انفجار گلوله کاتیوشای دشمن به آنها در لحظات اولیه نبرد، به شهادت می رسند. در پس این رخداد، روند حرکت پرشتاب رزمندگان در جدار مواضع دشمن مجددا کند شد و تمامی محاسبات قبلی را بهم ریخت.به دنبال شهادت فرمانده تیپ 34 امام سجاد(ع) و همچنین شهادت و مجروح شدن تعدادی از فرمانده دسته ها و گروهان ها در میادین مین، هنگام هجوم به خاکریز عصا شکل بر اثر ...