سایر منابع:
سایر خبرها
روایتی متفاوت از سخت ترین روز خانواده موشکی ایران
که یک چیزی از دلم کنده شد. همسرم گفت شما حالت بد است. صبحانه هم نخوردی و معده ات خالی است. گفتم انگار چیزی از دلم کنده شد. شهید سید محمد حسینی فردوئی به همراه مادرش به خانه مادرم آمدیم. بغض گلویم را گرفت. وضو گرفتم تا نماز بخوانم و تا چادر را انداختم روی سرم، یک دفعه در تلویزیون دیدم می گوید حوالی بیدگنه انفجاری رخ داده. زبانم بند آمد و فقط به مادرم گفتم صدای تلویزیون را ...
دردسر پس گرفتن بدهی 100 هزار تومانی
خوب نبود؟ شب قبل من می خواستم خودکشی کنم و 40 تا قرص خورده بودم. قرص از کجا آوردی؟ پارسال من تصادف کردم و به خاطر تصادفم معتاد به قرص شدم. هر چقدر هم سعی می کردم که اعتیادم را کنار بگذارم نمی توانستم. روز قبل از اینکه آن اتفاق بیفتد من و پدرم از یک سفر کاری به تهران برگشتیم. به محض اینکه به خانه آمدیم باهم دعوایمان شد و آنقدر از دست او عصبانی شدم که تصمیم گرفتم خودم را بکشم. 40 تا قرص ...
دی بروین: بلد نیستم حرف بزنم؛ احساساتم را با فوتبال بروز می دهم
تنها بودم و فکر می کردم همه چیز خوب است. همه چیز در مدرسه و فوتبال عالی می گذشت. بدون هیچ مشکلی. با خانواده فاستر خداحافظی کردم. آن ها به من گفتند تابستان خوبی داشته باشی. پس از مدت کوتاهی باز هم یکدیگر را خواهیم دید. زمانی که به خانه برگشت مادرم گریه می کرد. تصور کردم کسی فوت کرده است. پرسیدم چه شده؟ و مادرم پاسخ داد: خانواده فاستر دیگر نمی خواهند تو پیش آن ها باشی. من گفتم چرا؟ مادرم گفت: به ...
داستان زندگی کولیبالی: من رنگین پوستم اما همه برادریم
بلژیک بازی می کردم قرار بود دوستم احمد برای چند روز به خانه من بیاید. در ایستگاه قطار منتظر او بودم. ناگهان یک شماره ناشناس با من تماس گرفت. من به زبان انگلیسی جواب دادم: بله؟ صدا پاسخ داد: سلام.. من رافا بنیتز هستم. من گفتم: بیخیال احمد... با من شوخی نکن.. منتظر تو هستم. و تلفن را قطع کردم! آن شماره دوباره تماس گرفت و من عصبانی شدم: احمد! بس کن! چرا نمی رسی؟ آن مرد پشت تلفن گفت: سلام... من رافا ...
جمیله سنگدل بود! / بچه هایش جلوی دادگاه رها شدند + تراژدی دردناک
با همسرم درمیان گذاشتم اما جمیله با چهره ای برافروخته مرا سرزنش کرد که با چه رویی می خواهم دوباره به روستا بازگردم! همسرم دیگر خود را یک زن شهری می دانست و حاضر نبود در روستا زندگی کند به همین دلیل اختلافات ما شدت گرفت تا جایی که کارمان به دادگاه کشید. با وجود این قانون به نفع من رای داد چرا که حق تعیین محل سکونت با من بود. بنابراین اسباب و اثاثیه را جمع کردم و عازم روستا شدم. جمیله هم به ناچار دست ...
شرط جالب نسرین مقانلو برای ازدواج + عکس
ممنوعیت شده بودند و همزمان 3 فیلم روی پرده داشتم. 10 سال پیش بالاخره تصمیم گرفتم با همسرم صحبت کنم و میزان دلتنگی و علاقه ام به کارم را به او گفتم، خوشبختانه او هم قبول کرد به همراه بچه ها به ایران برگردیم تا بتوانم بدون دغدغه و استرس به کارم برسم. دختری در قفس آقای صلح میرزایی اولین فیلمم بعد از آن دوران بود و بعد از آن برای بازی در سریال مسافری از هند از من دعوت شد. ...
همیشه می گفتم: محمد علی هیچ وقت ما رو ول نکن. الان تو باید دست بابات رو بگیری و توی پیری کنارم باشی. می ...
برگشته است. با خودم می گویم همیشه این موقع از شب به خانه می آمد. در را باز می کرد و با صدای بلند می گفت: بابا جان سلام. به شوخی گردن مرا می گرفت و می بوسید. همیشه می گفتم: محمد علی هیچ وقت ما رو ول نکن. الان تو باید دست بابات رو بگیری و توی پیری کنارم باشی. می گفت: خاطرت جمع؛ همیشه کنارتون هستم. نمی دانم یکدفعه چه شد که ما را رها کرد و رفت! نگاهی به زندگی و شهادت رزمنده لشکر فاطمیون شهید محمدعلی رمضانی به روایت پدر به قلم: سیده مریم حسینی ...
آنها روی عشق شما حساب کرده اند
دوباره تماس گرفتند و گفتند پول واریز شد و از شما التماس دعا داریم. از خوشحالی نمی دانستم چطور خودم را به خانه برسانم. بلافاصله با پسرم تماس گرفتم و آنجا بود که متوجه شدم چه کلاهی سرم رفته و تمام پس اندازم را با دست خودم به باد داده ام. این که آنها اسم و مشخصات مرا هم می دانستند برایم هنوز باورکردنی نیست. تنها امیدم هم پلیس است و امیدوارم که آنها بتوانند کلاهبردار را پیدا کنند. یک ترفند ...
پرندگان دریایی چگونه مانع انجام مأموریت شدند؟
ثانیه چیزی متوجه نشدم و بی هوش شدم. وقتی به هوش آمدم هواپیما در حالت صعود با 50 درجه گردش به سمت راست بود. سریع تغییرجهت دادم. هواپیما هنوز به حالت اولیه برنگشته بود که به یاد رضا افتادم. از طریق رادیوی داخلی با یاسینی تماس گرفتم. رضا! رضا صدای منو می شنوی؟ جواب بده. صدایی نیامد دوباره صدا زدم ولی بی فایده بود. پاسخی دریافت نکردم. نگرانی تمام وجودم را فرا گرفته بود با خود فکر کردم شاید ...
سوسن رشیدی؛ قهرمان عشایری
دادن اینه که الان با شناسنامه اون دارم زندگی می کنم اون موقع دیگه اینجوری بود بروسلی اولین مربی ام است! وقتی کوچک بودم فیلم های بروسلی را خیلی نگاه می کردم می توانم بگویم مربی اولم بروس لی است (می خندد) بعد از آن وقتی به مدرسه رفتم در دوومیدانی خیلی خوب بودم. اول راهنمایی در مسابقات دوومیدانی قهرمان شدم و در 11 ثانیه دور مدرسه را زدم اولین حضور در ...
اشتراک و تقسیمِ غم و شادی
روزنامه فروش گفتم قبول شدم؛ حتی دلم خواست بغلش کنم و شادی ام را تقسیم کنم باهاش، اما دستش را مثل دیلم حائل کرد و با غیظ گفت: هو، ولک پَ چته؟ دانشگاه قبول شدی، ناسا که نرفتی. گند زد به عیشم. خاطره دوم هم بر می گردد به روزی که از کارگاه دورود زنگ زدم خانه تا حالشان را بپرسم. بهم گفتند که پدربزرگم تمام کرده است. بی نهایت دوستش داشتم. مثل ماست سابیده شده به دیوار، سر خوردم و نشستم زمین. به رئیس کارگاه ...
زن جوان: از دست خیانت های همسرم به تنگ آمده ام
بودند و کسی در منزل آن ها نبود. آن روز روابط هوس آلود ما تا مرز رسوایی پیش رفت و من در حالی نگران آینده ام شدم که می ترسیدم افشای این موضوع با وجود قول ازدواج آریا به آبروریزی بینجامد، اما خیلی زود آن حادثه شوم را فراموش کردم و دوباره به همین روابط پنهانی ادامه دادم. از سوی دیگر نیز آریا به خاطر ترس از قانون و رسوایی بیشتر هنگامی به خواستگاری ام آمد که حدود دو سال از آشنایی ما ...
روایت یک فیلم دزدی در سالن تاریک سینما
. نفس راحتی کشیدم و با خودم گفتم به خیر گذشت. این طور تصور کردم که انگار همین چند لحظه خوشامد او بود. دوباره حواسم را جمع فیلم کردم. هنوز چند دقیقه نگذشته بود که او دوباره دوربین را بالا برد و شروع به ضبط تصاویر فیلم کرد. دوباره سکانس های مهم تاریخی فیلم و لحظه هایی که شخصیت ملک الموت (حمید فرخ نژاد) روی پرده بود، داشت ضبط می شد. این روال ادامه داشت و بی اغراق نزدیک به پنج بار جوان از ...
جزییات زایمان عجیبی که در بیمارستان کاشان انجام شد/ گفتگو با پدر نوزاد
شدم مغازه ام را بفروشم و وقتی به مشهد برگشتم، چون به سرم ضربه خورده بود، کمتر می توانستم کار کنم. سردرد های شدید و وضعیت روحی بدی داشتم، تنها هرازگاهی به مغازه آپاراتی که اجاره کرده بودم، سر می زدم. در این مدت تنها یک بار به کاشان رفتم و همسرم را ملاقات کردم، همان یک بار هم از لحاظ روحی به هم ریختم تا جایی که پزشکم به من گفت اصلا نباید به ملاقات بروم. دیدن همسرم در آن وضع مرا دچار عذاب می کند. از وقتی هم که مهدی به دنیا آمده، نتوانسته ام به ملاقات آنها بروم. چند روز دیگر مهدی مرخص می شود و او را به مشهد می آورم. درحال حاضر مادرم و مادر همسرم در کنار نوزاد و همسرم هستند. ...
سکوت عجیب راننده تاکسی تهران در قتل مرد بازاری
نداشتم . این مرد در حالی که سرش را پایین انداخته بود، ادامه داد: من نمی دانم چرا دست به چنین کاری زدم .باور کنید در یک لحظه کنترل اعصابم را از دست دادم و از خودم بی خود شدم و نمی دانم چرا دوست قدیمی ام را کشتم .مقتول مرد مهربانی بود حتی چند سال قبل وقتی قرار بود دخترم ازدواج کند در برگزاری مراسم جشن عروسی دخترم به من کمک کرد و هر بار مشکل مالی داشتم دستم را می گرفت . با پایان دفاعیات این متهم، قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند ...
140 سال زندان برای ربودن و تعرض به پنج زن تهرانی
این که حدود یک سال از این ماجرا گذشته جرئت ندارم به تنهایی از خانه خارج شوم. سومین زن نیز گفت :چهاردهم آذر ماه بود که در میدان رسالت سوار پراید متهم شدم تا از محل کار به خانه برگردم اما راننده در زیر گذر اتوبان شهید بابایی وقتی که قصد داشتم از ماشین پیاده شوم با من درگیر شد و مرا کتک زد و سپس آزارم داد .او پس از سرقت کیفم مرا در حوالی بیمارستان الغدیر از ماشین پیاده کرد و گریخت. ...
ماجرای پدری که اتریش او را از دیدن فرزندش محروم کرد
دیدم که برای رفتن به مدرسه سوار مترو شد، تصمیم گرفتم که به دنبالش بروم، بعد از این که از مترو پیاده شد، نزدیک رفتم و او را در آغوش گرفتم اما فرهاد به دلیل صحبت های مادرش از من می ترسید. به وسیله یکی از نامه ها، آدرس خانه همسرم را پیدا کردم و مدام در محدوده خانه او بودم تا شاید فرهاد را دوباره ببینم، روز بعد فرهاد همراه مادرش به مدرسه رفت، زمانی که همسرم، من را در اتوبوس دید شروع به فریاد زدن کرد، من ...
دکتر عاشق و شاعر همسر و خواهر زنش را کشت!
او اعتراف کرد و گفت: من عاشق همسرم بودم و نمی خواستم او را طلاقش بدهم. اما از سه سال قبل او در خانه ای دیگر تنها زندگی می کرد. وقتی احضاریه طلاق به دستم رسید تا صبح فکر کردم. بعد تصمیم گرفتم اول او را بکشم و بعد هم با قرص برنج خودکشی کنم. صبح به یکی از دوستانم زنگ زدم و از او خواستم برایم تبر پیدا کند. او که از اختلافات من و همسرم خبر داشت، کمکم نکرد بنابراین چاقویی را که در خانه داشتم، برداشتم و ...
اختلاف زوج تحصیلکرده به خاطر طرفداران اینستاگرامی
استدلال هایش شدم. مدتی بعد با او قرار ملاقات گذاشتم و با دیدنش دیگر مطمئن شدم او همان کسی است که من دنبالش بودم. ما می توانستیم زوج خوبی کنار هم باشیم... در این هنگام ناگهان لیلی وارد بحث شد و گفت: اما من را خام حرف هایت کردی تو شبیه هیچ کدام از حرف هایت نبودی. سپس رو به من کرد و گفت: مراسم خواستگاری و ازدواجمان در کم تر از دو ماه انجام شد و زیر یک سقف رفتیم. همان موقع بود که ...
دهمین یادواره شهدای دانش آموز شهرستان دشتی برگزار شد
مرتبه متوجه شدم، فرزند شهیدم محمد معماریان نیز در جلوی هیأت حرکت می کنند و بقیه هم از دوستانش هستند. به این ترتیب، برایم مسلم شد که هیأت مربوط به شهداست و بعد از اتمام سینه زنی، فرزند شهیدم جمعیت را دور زد و کنار پرده به طرفم آمد و همدیگر را در آغوش گرفتیم در این هنگام یکی دیگر از شهیدان آمده و گفت: سلام حاج خانم! خدا بد ندهد! چه شده است و محمد گفت، نه، مادر من مریض نیست، مادر، این ها چیست ...
دفن باقیمانده بدن رزمندگان در لباس های رزم/ ساخت حسینیه برای ترویج فرهنگ دفاع مقدس
. به خانه که رسیدم، همسرم گفت خانه را مرتب کن، پسرمان مجروح شده است و به خانه می آید. گفتم اگر مجروح شده است، ما باید به دیدن او برویم نه اینکه او به خانه بیاد. در همان لحظه فهمیدم که سید علی محمد شهید شده است. خطاب به همسرم گفتم به من دروغ نگو، او شهید شده است و من راضی به رضای خدا هستم. جنگ است و هر اتفاقی می تواند در آن رخ دهد. پس از شهادت پسرم فعالیت هایم نه تنها کم نشد بلکه بیشتر هم ...
تولید زعفران؛ لبخند رونق را بر لبان کشاورز قزوینی نشاند/ از سرمایه دو میلیونی تا درآمد 40میلیونی
دارم کارآفرین برتر قزوینی ادامه می دهد: وقتی پیازها را کاشتیم صبح روز بعد به سر زمین رفتیم و دیدم که کل زمین پر از گل است و هیچکس باورش نمی شد. گروسی خاطرنشان می کند: خودم زمین کشاورزی نداشتم و کار را به طور آزمایشی در زمین های پدرم آغاز کردم که به من می گفت؛ مردم از گندم نان نخوردند تو می خواهی از گل نان بخوری؟ وی ادامه می دهد: به پدرم گفتم: پدرجان نان از آسمان ...
اعتراف به قتل مرد بازاری به دلیل کینه 15 ساله
به گزارش خلیج فارس به نقل از فرارو؛ اولیای دم راضی به مصالحه نیستند و خواستار قصاص هستند. وقتی نوبت به متهم رسید، او در جایگاه قرار گرفت و گفت: من اتهام را قبول دارم، اما نمی خواهم درباره انگیزه ام صحبت کنم و هرچه در پرونده درخصوص انگیزه ام آمده درست است. متهم درباره روز حادثه گفت: من و مقتول با هم قرار داشتیم. او را به خانه ای که در اختیارم بود بردم، البته در آنجا زندگی نمی کردم، اما آن خانه در اختیار من بود. ب ...
من زن خیابانی نیستم! / سرنوشت دردناک معصومه در کلانتری
زن 30 ساله که برای شکایت از هم اتاقی هایش به کلانتری آمده بود در حالی که بیان می کرد بعد از گذشت 10 سال از زندگی در شهر امروز همه رویاها و آرزوهایم در گورستان دلم دفن شده است به کارشناس اجتماعی کلانتری شهید آستانه پرست مشهد گفت: در خانواده ای پرجمعیت و در یکی از روستاهای اطراف مشهد متولد شدم. پدرم کشاورز بود و به سختی مخارج خانواده 9 نفره ما را تامین می کرد با وجود این رو ...
سیدصالحی: به خاطر شعار های مذهبی همیشه در آسیا جریمه می شدم
هم از ایشان گرفتم. سیدصالحی ادامه داد: چند روز که گذشت پیش حاج سیدمهدی طباطبایی که خدا رحمتشان کند رفتم و استخاره با قرآن گرفتم. سایپا میانه آمد، فجر سپاسی را به من گفت خیلی بد است، سپاهان را گرفتم گفت خیلی عالی است اما غربت دارد پسر می توانی بروی؟ گفتم بله. پول را به آقای صالحی برگرداندم و ایشان گفت تو بچه تهران هستی سایپا تیم بزرگی است اینجا کنار خانواده ات بمان. گوش نکردم و مسیر زندگی ام ...
شکایت خانم دکتر از همکارش به اتهام تعرض
هستند و من را هم دعوت کرد. من هم برای اینکه دیداری تازه کنم، به خانه اش رفتم. وقتی رسیدم متوجه شدم دو نفر از دوستان متهم در خانه هستند و کس دیگری نیست. معذب شدم، پرسیدم چرا کسی نیامده است، گفت: صبر کن می آیند. گفتم پس من می روم و وقتی که بقیه آمدند می آیم، اما او جلویم را گرفت، اصرار کردم که بروم، جلویم را گرفت و حسابی مرا کتک زد. او مرا مورد تجاوز قرار داد و دوست دیگرش هم ...
حبس دوست قدیمی برای طلب 100 هزار تومانی
به خانه شان دعوت کرد و من هم قبول کردم. وقتی وارد خانه شان شدم او تنها بود که ناگهان با چاقو و میله آهنی به من حمله کرد و بعد با تهدید دست و پای مرا با طناب بست و در ادامه لباس هایم را بیرون آورد و در حالی که عریان بودم از من عکس و فیلم تهیه کرد. او تهدید کرد اگر به او پول ندهم عکس و فیلم هایم را در فضای مجازی منتشر می کند و من هم به خاطر حفظ آبرویم به او قول دادم اگر مرا آزاد کند، برایش پول تهیه ...
عاشقانه های مادری که بیماری کودکش درمان ندارد
ناراحت شدم؛ من نمی توانستم بچه ام را به یک غریبه بسپارم که خودم استراحت کنم. دو سه بار برایش پرستار گرفتم که در خانه بغلش کند، چون من دیسک کمر دارم و بغل کردن فاطمه برایم ممنوع است، اما باز طاقت نیاوردم. باور دارم که خدا خستگی هایم را می بیند وقتی از این مادر درباره لحظات سخت زندگی اش پرسیدم، گفت: نمی دانم اسمش غر بوده یا گلایه یا ناشکری، اما گاهی که خیلی خسته می شوم، گریه می ...
شهید فاطمی متعلق به این دنیا نبود
نقاشی یک شهید با 2 بال پرنده را می بینم، آقا سید به من تذکر می دادند که مادرش متوجه حس من نشود اما من دست خودم نبود می گفتم اینطور حسی به چهره شما دارم، چون آقا سید متعلق به این دنیا نبود. همسر شهید موسوی افزود: سال بعد آقا سید مجتبی یک هیئت زنجیرزنی راه انداخت و احساس می کردم که به آن هدف و آن چهره شهدایی نزدیک می شود. وی با بیان اینکه همسرم در زمان مجروحیت به زاهدان انتقال پیدا ...
تجاوز مرد متاهل به دختر دانشجو به بهانه ازدواج
...> حدود یک سال بعد پورنگ که از طریق یکی از دوستانم شماره تلفن جدید مرا پیدا کرده بود با من تماس گرفت و دوباره ارتباط ما از طریق شبکه های اجتماعی ادامه یافت. او می گفت طی 2 سال گذشته همواره مرا تحت نظر داشته و نتوانسته است به جز من به کس دیگری فکر کند. او با چرب زبانی و به بهانه ازدواج مرا به نقاط خلوت می برد و... وقتی حیثیت و هستی ام را از دست دادم، ناگهان رفتارهای ...