سایر خبرها
قتل پدر توسط 2 دختر تهرانی/ چه باید می کردیم وقتی می دیدیم چگونه پدرمان پولهایش را خرج عیاشی می کند؟
باشگاه خبرنگاران جوان نوشت: اشک توی چشم های رنگ عسلش حلقه می زند و می گوید: می دانم گناه بزرگی مرتکب شدم. می دانم هیچ توجیهی برای قتل یک پدر توسط دخترش وجود ندارد، اما دیگر تحمل آن زندگی را نداشتم. تحمل رفتار پدرم و حوادث تلخی که از کودکی تا آن روز تجربه کرده بودم، اما قبول دارم که راه اشتباهی را انتخاب کردم. ای کاش در این مدت با فردی آشنا می شدم که مرا بهتر راهنمایی می کرد یا می ...
جدال عجیب داور فوتبال بجنوردی با کرونا
آن خانم، به من سرایت کرد، ساعت 3 صبح بود که بیماری کرونا، با علائم تب شدید و لرز، در من ظاهر شد و همکارانم، با همان آمبولانس که ساعاتی پیش به ماموریت رفته بودم، مرا به بیمارستان امام حسن(ع) بجنورد رساندند. وی اظهار داشت: بیماری با تب شدید، بالای 39 درجه، ظاهر شد، گلودرد، تب و لرز، سرفه های شدید و درد بدن، امانم را بریده بود، تنگی نفس، رهایم نمی کرد اما امید را از دست ندادم، روحیه ...
قتل پدرتوسط 2 دختر تهرانی با اره برقی!
جسد پدرم را بعد از قتل مثله کردیم فقط به خاطر این بود که قصد خارج کردن جسد از خانه را داشتیم و نمی دانستیم چطور باید بدون این که همسایه هایمان متوجه شوند این کار را انجام بدهیم. در تمام لحظاتی که با اره مشغول مثله کردن جسد پدرم بودم، تنها چیزی که به من قدرت می داد نفرت بود و مرور لحظاتی که پدرم بیرحمانه با کمربند مرا می زد و توجهی به اشک ها و التماس هایم نمی کرد. در نهایت قبل از آن که موفق شویم ...
گزیده ای از کرامات امام زمان (عج)/ از دیدار حضرت مهدی (عج) با مرد قفل ساز تا شفا گرفتن پسر فلج در جمکران
قلب را نشان می داد، ظاهر شد. او گریه کرد و خود را روی من انداخت دکتر ها قطع امید کردند و می خواستند مرا به سردخانه بیمارستان ببرند که ناگهان قلبم شروع به کار کرد و فشار خون از 3 به 10 رسید پزشکان سریعا مرا برای دیالیز و تصفیه خون به بیمارستان سعدی و صحرایی بردند. عقیده پزشکان بر این بود که اگر دیالیز هم می شدم باز هم معلوم نبود که زنده بمانم، اما من زنده شدم. عمه ام که زن ...
چرا مسجد جمکران را با امام زمان (عج) می شناسند؟
...، هر یکی به اندازه یک درهم در دو طرف آن است که سه نشان در یک طرف و چهار نشان در طرف دیگر آن است . آن گاه به راه افتادم. یک بار دیگر مرا فرا خواند و فرمود: هفت روز یا هفتاد روز ما در اینجاییم. حسن بن مثله میگوید: من به خانه رفتم و همه شب را در اندیشه بودم تا صبح طلوع کرد. نماز صبح خواندم و به نزد علی منذر رفتم و آن داستان را با او در میان نهادم. همراه علی منذر، به جایگاه دیشب ...
نوازی: برای استقلال زندان رفتم
کردم و البته به راحتی توانایی بازی با هر دو پا را داشتم. زمانی که به استقلال آمدم دفاع چپ بودم اما زمانی که سکوموروخوف هدایت این تیم را برعهده گرفت، علی رضا واحدی نیکبخت را از ابومسلم به استقلال آورد و مرا به سمت راست منتقل کرد. به تصمیم سکوموروخوف اعتراض نکردی؟ نه، علی رضا واحدی نیکبخت یکی از بهترین چپ پاهای فوتبال ایران بود و توانست به خوبی توانایی های فنی اش را به نمایش ...
از سیل تا کرونا با پزشکی جهادگر؛ وقتی تلخی حوادث با ایثارگری شیرین می شود
مردم سیل زده به خدمات بهداشتی و درمانی مرا مجاب کرد که راهی این استان شوم، در ابتدا به دلیل حضور بالای پزشکان در مناطق سیل زده اجازه کار پیدا نکردم، اما رفته رفته با گذشت زمان و خروج پزشکان از منطقه، مردادماه 98 به سپیددشت آمدم و تاکنون نیز در همین منطقه و روستاهای تابعه در حال ارائه خدمات بهداشتی درمانی به مردم هستم . تا قبل از شیوع کرونا در مرکز بهداشت سپیددشت به عنوان پزشک عمومی ...
خواهران سخت مشغول کارند!
جایی با گروه های جدید دعوت کرد. عجیب نیست؟! عده ای اینجا التماس می کنند به ما هم کار بدهید، مسئولین التماس عده ای دیگر را می کنند که بروید خستگی در کنید، عده ای هم در خانه ها و در شهر مجازی شان التماس کشورهای بیگانه را می کنند که به ما ایرانی ها نظری کنید و ماسک و گان صدقه بدهید... در حال و هوای خودم و غبطه به جماعت رو به رویم بودم که یکی از کادر آمد و مسئولیتم را توضیح داد. از خدا ...
شجاعی:صحبت از کم کاری در نساجی ناراحتم کرد
ملی نوجوانان هم دعوت شدم، آقای علی دوستی مهر در آن زمان سرمربی تیم ملی بودند که قدردان ایشان هستم. در بازی های آسیایی تهران هم حضور داشتم.در رده جوانان هم زیرنظر آقای حنیفی در سایپا ادامه دادم که خیلی برایم زحمت کشیدند، همان سال هم به لطف خدا کادر فنی بزرگسالان سایپا آقای مجید جلالی و حمید مطهری مرا وارد تیم بزرگسالان کردند. حدود 8 تا بازی به پایان لیگ مانده بود اما من بازی نکردم ولی سال بعد اسم ...
با مهندس بازرگان بر سر هویدا دست به یقه شدم
شعار سال : 41 سال پیش در چنین روزی، 18 فروردین 58، امیرعباس هویدا، نخست وزیر شاه در فاصله سال های 43 (بهمن) تا 56 (مرداد)، به حکم صادق خلخالی حاکم شرع دادگاه های انقلاب در زمان تنفس دومین دادگاه خود به ضرب گلوله اعدام شد. خلخالی در خاطرات خود (سایه، 1379، 374-388) محاکمه و اعدام هویدا را چنین روایت کرده است: یکی از بزرگ ترین مهره ها و عوامل فساد دستگاه پهلوی آقای امیرعباس هویدا بود. او پس از اعدام انقلابی منصور بر سر کار آمد و به مدت نزدیک به سیزده سال نخست وزیر شاه بود. او را به دستور ازهاری ظاهرا به زن ...
روایت ناشنیده عضو جبهه ملی از دستگیری هویدا و مشی فروهر
آقای فروهر بود. با همه سلام و علیک کرد و با خودرویی که از قبل آماده کرده بودیم، رفت. ماموریتش از این قرار بود که باید نامه ای را از طرف آقای خمینی برای ارتش می برد. ایشان در آن نامه از ارتش خواسته بود اعلام بی طرفی کند. آقای فروهر این نامه را رساند؛ اما آن ها موافقت نکردند. ده روز بعد اعلام بی طرفی کردند و رفتند در خانه هایشان نشستند، در اسلحه خانه ها را هم باز گذاشتند که آن مسائل پیش آمد. ...
عروس خانم رفته بالای سر بیماران... / گفت وگو با مامای فداکار پلدختری در روزی که قرار بود روز ازدواجش باشد
: آن روزهای بعد از سیل که همه راه های ارتباطی تخریب شده بود، هر وقت مادر بارداری دچار مشکل می شد، راحت می رفتم بالای سرش و به او رسیدگی می کردم. منطقه صعب العبور هم اگر بود، سوار "گَرگَر" می شدم و می رفتم. شب و نصفه شب هم اگر بود، مشکلی نداشتم. اما حالا کرونا دست وپایمان را بسته و با اینکه من و همکارانم همچنان آماده ایم هر لحظه و هرکجا لازم باشد، بالای سر بیماران و به ویژه مادران باردار برویم، اما ...
الهیات نجات در قرآن کریم داود مهدوی زادگانI دانشیار و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
همان کفر و نافرمانی خداوند است. ششم: وَ قالَ لِلَّذی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنینَ ؛ و از میان آن دو نفر، به آن کس که می دانست رهایی می یابد، گفت: مرا نزد آقایت (سلطان مصر) یاد کن [تا از زندان رهایی یابم] . ولی شیطان یاد او را نزد آقایش از خاطر وی برد؛ و از این رو، [یوسف] چند سال در زندان ...
جهان در انتظار منجی عالم/ منتظران به داد دل مستضعفان برسید
نرجس حرف مرا رد کرد و گفت: این چه حرفی است عمه!؟ به او گفتم: دختر عزیزم! خداوند امشب به تو پسری عطا خواهد کرد که آقا و سرور دنیا و آخرت است و نرجس با اظهار حیا و خجالت نشست. حکیمه گفت: وقتی نماز عشا را خواندم، افطار کردم و به رختخواب رفتم و خوابم برد، نیمه شب برای نماز برخاستم، نمازم تمام شد و دیدم نرجس خوابیده و هیچ تغییری در وضع او ایجاد نشده است، نشستم و به تعقیبات مشغول شدم و باز ...
ماجرای نورافکن های شب عملیات!
ای زبده و معنوی در این مسیر استفاده شد. یکی از بهترین زمان ها و نگین حلقه انگشتری جنگ، به نظر من والفجر 8 بود. اوایل جنگ که تازه انقلاب شده بود و از همه اقشار به جنگ می آمدند. حدفاصل وسط تا آخر جنگ همه ازنظر جنگی و معنوی هم زبده تر شده بودند. آنهایی که در گردان ما بودند و در والفجر 8، حداقل 8- 9 ماه در گردان بودند. بقیه 2- 3 سال در بدر و خیبر و ... همه باهم دوست و رفیق بودند و همه همدی ...
زندگی و زمانه شهید محمدباقر صدر؛ جامع اجتهاد و جهاد
ساعت قبل از اذان ظهر، درب خانه اش را به روی مردم باز می کرد و آنان برای حل مشکلات فکری و علمی خویش به خانه او می رفتند. چهارشنبه ی هر هفته، بعد از نماز مغرب و عشاء، مجلس عزاء و روضه خوانی به یاد سالار شهیدان، امام حسین(علیه السلام)، در خانه ی شهید بر پا می شد. بسیاری از عالمان و جوانان و دانش جویان در این مجلس شرکت می کردند. آیت الله صدر(ره)، به این وسیله، فرهنگ حماسه و شهادت و فلسفه ...
لیگ ترکیه خوب است اما دوست دارم در اروپا بازی کنم
لیگ ترکیه گفت: در نیم فصل اول از نظر رنکینگ عنوان چهارم را به دست آوردیم و خیلی امیدوار بودیم که به پلی آف صعود کنیم اما متاسفانه با شروع نیم فصل دوم آسیب های بسیار بد و غیرمنتظره ای داشتیم و دو بازیکن مان را از دست دادیم؛ باشگاه هم شرایط مالی مناسبی نداشت که بازیکن جایگزین جذب کند بنابراین تیم ناقص شد و نتوانستیم عملکرد خوب نیم فصل اول را ادامه دهیم اما از عملکرد انفرادی خودم خیلی راضی بودم. ...
عدالت کرونا تبعیض ما
می زد. به خاطر دیستروفی عضلانی و عدم تحرک ممکن بود دچار زخم بستر شوم دو روز بعد از بستری به من تشک مواج دادند. تختم هم اصلاً به درد یک آدم دچار معلولیت نمی خورد از دستشویی هم نگویم که افراد سالم هم به زحمت از آن استفاده می کنند. کادر درمان هم اصلاً چیزی از دیستروفی عضلانی نمی دانستند و خودم برای شان توضیح می دادم و می گفتم کل بدنم معلولیت دارد. ساعت های طولانی بدون حرکت بودم و نمی توانستم تکان ...
باید زنده بمانیم اما در خانه بمانیم/ تکلیف مشاغل آسیب پذیر چه می شود؟
، نزدیک تر که شدم شناختمش چند باری مسافرش بودم، عمو رحمت صدایش می کردند مرا که دید انگار می دانست برای چه به سراغش آمده ام. حال و احوالش را که پرسیدم سفره دلش را پهن کرد: قرار بود دخترم ازدواج کند، بعد از کرونا ان شالله به خانه بخت می رود چهره اش کمی در هم رفت، نگران تهیه جهیزیه بود، 30 سال است در این خط رانندگی می کند اما اوضاع خوبی ندارد. پیرمرد دلش خیلی پر بود می گفت در این شرایط ...
نمی دانستیم به جای تشویق قرار است تنبیه شویم!/ سکانس پایانی پایتخت را به چشم شوخی ببینید
و واکنش داشت. منتهی برخی جاها خوب در نیامده بود. قدری سهل انگاری داشت. شاید به خاطر کرونا و استرس و اینها باشد. جاهایی چیزهایی مطرح می شد. خارج شدن از حالت تعادل شروع یک قصه است. جایی بهتاش فریبا گربه می کند و می گوید با این می خواهم زندگی کنم. بعدش که چی. شاید در قصه های پایانی مشخص شود. اما برخی جاها نمی فهمیدم چرا فلان بخش اضافه شده است. نطفه و فکر اصلی پایتخت برای محسن تنابنده است ...
شرط شیطانی شهین زن ثروتمند برای رضایت دادن به مرد موتورسوار
بودم و وسوسه پول و ثروت چشمانم را به روی واقعیت ها کور کرده بود. متاسفانه این زن که چوب خورده خیانت های همسر قبلی اش است مرا در مدت کوتاهی از همسر و دختر کوچولویم جدا کرد و زندگی ام را به همین راحتی از دست دادم. مرد پشیمان اشک هایش را پاک کرد و گفت: پس از گذشت 2 سال شهین که به عقد موقتم درآمده بود تمام املاک و مستغلات خودش را فروخت و برای همیشه همراه دختر و دامادش از اینجا رفت و من که تازه فهمیده ...
سیروس قایقران، عزای ابدی انزلی و فوتبال ایران
هاشم رسیدیم، سیروس دست کرد توی جیبش، پول درآورد و به راستین داد و گفت: پسرم، آب که خوردی این پول را هم توی آن صندوق بینداز. سیروس اول نمی خواست پیاده شود. من هم خیلی کسل بودم و اصلاً حال نداشتم. انگار غم دنیا توی دلم بود، ولی بعد همگی پیاده شدیم و دست و رویمان را شستیم، آنجا یک شیر آب بود. وقتی سوار ماشین شدیم، راستین گفت: بابا چقدر خنک شدم... همسر مرحوم قایقران در ادامه گفت: قبل از ...
چاقوکشی نوجوان ها در سطح شهر
...، این جوان ها جلو آمدند و متوجه شدیم سن و سال کمی دارند، شاید 18 سالشان هم نبود، من به شخصه چنین صحنه ای را تا به حال ندیده بودم، هشت یا نه نفر از چهار موتور پیاده شدند و به سمت ما آمدند و گفتند بلند شویم، همین الان از اینجا بروید، ما خشکمان زده بود و نمی دانستیم چه اتفاق افتاده که یک دفعه از داخل لباسش یک چاقو بزرگ بیرون آورد، در چند ثانیه دیدیم همه ی آنها از جیب یا لباسشان چاقو بیرون آوردند ...
ناگفته های دختر دهه70ازغسل دادن اجسادکرونایی
وقایع اطراف خود زندگی تازه شروع شده اش را ادامه دهد.خواستم بیشتر درباره کاری که انجام می دهد بدانم به او سریعا پیام دادم و از او خواستم برایم بیشتر توضیح دهد او هم پذیرفت. به دلیل شرایط این روزها و توصیه هایی مانند؛ "در خانه بمانید" نمی توانستم به دیدار حضوری با او بروم هرچند او هم بعد از خروجش از بیمارستان و تمام شدن شیفت کاری اش بدون ارتباط با کسی خود را قرنطینه می کرد. با او تماس کردم و ...
برنامه فوتبال برتر/ افشاگری های جنجالی سرپرست دبیرکلی سابق فدراسیون فوتبال/ راهکار های فتاحی برای لیگ ...
. سیاست فدراسیون نگرفتن کمک از وزارت ورزش بود و چیزی به نام امضای بهاروند برای نگرفتن کمک از وزارت وجود ندارد. سال های قبل، پول های خوبی از وزارت ورزش به فدراسیون فوتبال اضافه می شد. من اسفند ماه برای گرفتن پول از وزارت ورزش، راهی آن جا شدم. هزینه های فدراسیون فوتبال بالا بود و پرواز به کشور کامبوج حدود 1 میلیارد و 500 میلیون تومان هزینه داشت. تا لحظه شکایت ویلموتس، قرارداد او را ندیده بودم. تصور می ...
از خانه تا مغازه/ کرونایی که سلامت و معیشت مردم را به بازی گرفته است
خانه خودم نداشتم اما مدیر ساختمان گفت یک نفر را بیاوریم برای تمیزی کل ساختمان، برای اینکه با وجود این بیماری کسی از بیرون وارد ساختمان نشود گفتیم امسال ما خودمان ساختمان را نظافت می کنیم، مرد همسایه گفت: همسر من کمی کسالت دارد و دخترم به جای مادرش به شما کمک می کند، موقع نظافت ساختمان متوجه شدیم زن همسایه علایم آنفولانزا دارد و بی توجه به هشدارها مدام با فرزندانش در رفت و آمد بوده و... دو سه روز بعد ...
کتاب نردبان شکسته – نوشته کیت پین
شدیم صندوقدار قدیمی رفته و به جایش زن جوانی آمده که به نظر می رسید سخت تلاش می کند کارش را یاد بگیرد. وقتی با ظرف غذا از جلویش رد میشدم، به من گفت همان جا بایستم و 1.25 دلار خواست. حس کردم تعادلم را از دست داده ام؛ شبیه وقتی آسانسور با سرعت زیاد متوقف می شود. شروع کردم به من من کردن، تنها کاری که از دستم بر می آمد؛ چون یک سنت هم نداشتم. خوشحال میشدم اگر می شد در آن لحظه هرچه داشتم بدهم ...
چگونه با افرادی که شما را به لحاظ اجتماعی تضعیف می کنند کنار بیایید؟
هم نیست. البته بلافاصله از حرف ناجوری که زده بودم پشیمان شدم چرا که بیشتر شبیه تمسخر بود تا تایید حرف دوستم. صادقانه بگویم، من اشتباه کرده بودم، ولی هیچ انگیزه بدی در کار نبود. اما در تضعیف اجتماعی انگیزه اصلی مشخصا تضعیف است. مطالعه ای که در ژورنال رفتار های سازمانی منتشر شده است تضعیف اجتماعی را این گونه توصیف می کند: رفتار هایی که هدف آن ها از بین بردن قابلیت ایجاد و ...
مالک اشتر لشکر 25 کربلا را بشناسید
فرمانده این بچه ها بودم، مردم و مسئولین مرا می شناسند. ناراحتم و می ترسم از آن روزی که وقتی من شهید بشوم، تشییع جنازه ام شلوغ شود، صدا و سیما وارد شود، مسئولین بیایند، برایم تبلیغات کنند. کل استان اعلامیه پخش کنند. این است که برای بعد از شهادتم هم ناراحتم. من خودم را خیلی کوچکتر از آن بسیجیان شهید می بینم. وصیت نامه سردار شهید طوسی در بخشی از وصیت نامه سردار شهید طوسی آمده ...