سایر منابع:
سایر خبرها
تجربیات یک بیمار کرونایی در قرنطینه خانگی
.... ولی حس می کردم این قورمه سبزی مزه دفعه های قبل را نمیدهد. با چک کردن واتس اپ و تماس با همکاران معاونت و پیگیری کار های گروه پیامگزاران سلامت و خانه مشارکت استان دو ساعتی سپری شد. کم کم احساس کردم دارم دوباره داغ می کنم و با دیدن شیر دستشویی بدنم مور مور می شد. سرفه هایم هم شروع شد. با خودم گفتم نهایتا آنفلوانزا گرفته ام. روز های قبل اسپری کوچکی از الکل در جیبم بود که برای ضد عفونی ...
ماجرای جالب برخورد مهدی ترابی با سارق منزلش
دو سال قبل به اروپا می رفتم، بیشتر موفق می شدم و پیشرفت می کردم. همه مسائل درباره لژیونر شدنم را به مدیر برنامه ام سپردم چون از ریز قراردادم و همه مسائل با خبر است. خودم دوست دارم یک روز در اسپانیا بازی کنم و طرفدار رئال هستم. متاسفانه الان بخاطر شرایط کشور، بازیکنان ایرانی را خیلی سخت جذب می کنند. او درخصوص حضورش در فوتبال ابراز کرد: قبل از فوتبال، در استان البرز فوتسال بازی می کردم و ...
چگونه دورکاری خوبی داشته باشیم؟
، ولی می شد زودتر آن ها را انجام داد و از زمان استفاده ی بهتری داشت، و خودم را موظف کردم که هر شب گزارشی از این کارها به مدیرم ارسال کنم و این موضوع باعث شد که حتما متعهد به تمام کردن آن کارها شوم. نوشتن کارها نوشتن، مهم ترین چیزی بود که در این دوران به من کمک کرد. من قبلا هم در آخرین دقایق روز کاری، یا اولین دقایق روز کاری بعد، کارهایی که باید انجام شود را، به کارهای کوچیک ...
گوهر خیراندیش | جنجال ازدواج مجدد گوهر خیراندیش بعد از کشف حجاب + فیلم
گوهر خیراندیش بازیگر سینما و تلویزیون که همسر خود (جمشیداسماعیل خانی) را سالهاست از دست داده، گفت زمانی که دخترانم را شوهر بدهم و به خانه بخت بروند خودم مجددا ازدواج خواهم کرد. ازدواج گوهر خیراندیش , گوهر خیراندیش بازیگر سینما و تلویزیون که همسر خود (جمشیداسماعیل خانی) را سالهاست از دست داده، گفت زمانی که دخترانم را شوهر بدهم و به خانه بخت بروند خودم مجددا ازدواج خواهم کرد. ...
پاسخ نویسنده پایتخت به تمام حواشی فصل ششم
...، زیرا کسی که اثری را خلق می کند دوست ندارد حواشی برای کارش ایجاد شود. البته خالق اثر نباید درباره اثرش حرف بزند، چون حرفش را در اثر زده و نیازی به توضیح اضافه نیست. وی عنوان کرد:، اما از سر اجبار باید توضیحاتی درباره مسائلی بدهم. احتمالا یکسری حرف ها در پشت پرده زده می شود، با تیتر بزرگ نوشته شده و دست به دست می شود؛ با این عنوان که نویسنده پایتخت 6 کیست؟ این موضوع خیلی آزاردهنده ...
اختصاصی | گفتگو بابیمار کرونایی پس از بهبودی/فکرش را هم نمی کردم که مبتلا شوم/رعایت مسائل پیشگیرانه، ...
شربتی هستم شغل آزاد دارم و متاهل هستم. مردم نیوز | آقای شربتی وضعیت سلامتی شما الان به چه صورتی است ؟ من بهبود کامل پیدا کردم .فقط طبق دستور دکتر فعلاً در قرنطینه ام، چون مشکل خاصی، نسبت به روزی که بیمار بودم در خودم نمیبینم و الان در حال حاضر دوران نقاهت این بیماری را پشت سر می گذارم. مردم نیوز | بفرمائید که در کدام بیمارستان بستری بودید و چه مدتی ؟ بیمارستان شهدائ ...
از ماجرای آشنایی نویسنده پایتخت با محسن تنابنده تا پاسخ به حاشیه های این فصل
درباره عاشورا و مسائل مختلف مذهبی کار کرده ام. من نباید درباره این که در این سریال موفق بودم یا نه پاسخ بدهم اما من تقریبا راضی بود. مدل نوشتن این سریال را دوست داشتم و به نظر خودم اختلاف عجیبی بین نمایشنامه هایم و فیلمنامه سریال پایتخت6 نیست. من نمی دانم مخاطبان چرا تیتراژ سریال را نمی خوانند و توجه نمی کنند که چه کسانی چه مسوولیتی دارند. یک گروه بزرگ این سریال را ساخته و همه کنار هم ...
ملی پوش اسبق دوومیدانی زنان: در 15 سالگی رکورددار بزرگسالان شدم
وارد دو و میدانی شدم در سال 78 و در سن 14 سالگی به صورت اتفاقی وارد دو و میدانی شدم. معلم ورزش من و چند نفر دیگر را برای حضور در مسابقات استانی دو و میدانی معرفی کرد و همین امر مسیری برایم گشود و پس از آن به مسابقات کشوری دعوت شدم. 2 نفر بودیم و باید یکی از ما در این مسابقات شرکت می کرد و به من گفتند که انتخاب نشدی. ناراحت بودم اما در روز اعزام به این رقابت ها زنگ در خانه ما را زدند و ...
ناگفته هایی از "حاج میرزا سلگی " به روایت همسرش / رزمنده ای که با پاهای قطع شده هم باز به جبهه رفت
. بار دوم از ناحیه پا مجروح شدند. بار سوم ترکش به پهلو و نزدیکی قلبشان اصابت کرده بود به همین دلیل وضعیتشان خیلی خطرناک بود حتی بدتر و خطرناک تر از وقتی که دو پایشان را از دست دادند، آن زمان نزدیک عید بود و من در حال خانه تکانی بودم، شب قبلش به دلیل شدت وزش باد لوله بخاری جدا شده بود و آتش از بخاری به داخل خانه می آمد. فردایش درحال پاک کردن دوده ها بودم که برادر ایشان به همراه پسرعمویشان ...
داستان تلخ زندگی دختر 10 ساله
صدای ماشین اش را می شنیدم به سمت در می دویدم، به استقبالش می رفتم و خودم را در آغوشش می انداختم. او نیز مرا غرق بوسه می کرد، اما اکنون وقتی پدرم از سر کار می آید به طبقه بالا می رود. پدرم می گوید: نامادری ات حساس است. اگر ببیند تو را در آغوش گرفته ام و می بوسم ناراحت می شود؟! دوست داشتم وقتی ظهر از مدرسه به خانه می آیم، با پدرم ناهار بخورم و اتفاقات مدرسه را برای او تعریف کنم. ولی هرگاه پدرم به ...
روایت احسان حدادی از روزهای مبارزه با کرونا
که دارم تجربه نکرده بودم و همیشه خیلی زود به روند عادی زندگی برمی گشتم. درهیچ یک از جراحی ها شرایط آن قدر سخت نبود، که دو هفته کامل در منزل خانه نشین باشم. نفس کشیدن برایم سخت بود اما خودم را نباختم. ترس دشمن اصلی شما در مواجهه با این بیماری است، اگر بترسید نمی توانید بر این بیماری غلبه کنید. بیش از هر چیزی روحیه خوبم به من کمک کرد. البته متاسفانه پدرم هم کمی زودتر از من به این ویروس مبتلا شده ...
مایک هورن؛ مردی که از سفر های ماجراجویانه ی مرگبار پول درمی آورد
اقیانوس اطلس و آرام را سفر کرد، می گوید: متوجه گزیدگی نشدم تا این که احساس کردم کل دنیا دور سرم می چرخد و داشتم تمرکزم را از دست می دادم. آن موقع نمی توانستم به خانه زنگ بزنم. تمام چیزی که داشتم یک مکان یاب شخصی بود که روی آن 16 پیام مشخص ذخیره شده بود که می توانستم برای همسرم بفرستم. بعد از سه روز حالم خیلی بد شد و تصمیم گرفتم پیغام دارم می میرم را بفرستم. ولی قبل از این که بتوانم دکمه ...
لنج سازی تزئینی بوشهر، هنری پرطرفدار و درآمدزا
. او اضافه می کند: البته در این مدت به عنوان ملوان بایدذ وظایفی که بر عهده داشتم را انجام می دادم و اینکه چند روز را در مسیر رفت وبرگشت هدر می دادم و این باعث می شد که وقت زیادی از من تلف شود و نتوانم به کار اصلی خود برسم به همین خاطر تصمیم گرفتم که تولیدات کارگاه را با لنج به خارج از کشور صادر و خودم با پرواز هوایی به کشور امارات سفر کنم . او می افزاید: در این چند سال پیشرفت ...
توصیه های جالب یک زندانی حبس ابد، برای کنار آمدن با قرنطینه
... من روز های اول، مدام به کسانی فکر می کردم که مرا زندانی کرده اند. از آن ها متنفر بودم. اما یک روز با خودم گفتم آن ها الان کجا هستند و آیا می دانند که من الان از این آدم ها متنفرم؟ دیدم که حتی روح شان هم خبر ندارد و دارند زندگی شان را می کنند. در نتیجه متوجه شدم فقط دارم خودم را رنج می دهم. تصمیم گرفتم دیگر از کسی متنفر نباشم و همه را ببخشم. خیلی آرام تر شدم. دیگر به خودم صدمه نمی زدم. متوجه ...
نخبه گلستانی از اختراع سبد خرید هوشمند نابینایان تا جرقه ایجاد ماشین های خودران
این جایگاه رسیده ام، در مسابقات دیگری هم به عنوان مخترع برتر انتخاب شدم. آخرین بار هم در مسابقات جهانی اختراعات که در نورنبرگ آلمان و در آبان سال 1398 برگزار شد از بین 30 کشور شرکت کننده توانستم برای کشورم افتخار کسب کنم، اختراعم در زمینه حمل و نقل که رشته تحصیلی خودم است بود و مدال طلای مسابقات را به دست آوردم، دو جایزه گرفتم و یکی دیگر کسب عنوان بهترین اختراع در زمینه ایده های ...
بازنشر / گفتگوی خواندنی اگروفودنیوز با استاد علی بهزاد
حاضران پرسیدم اگر شناسنامه نداشتید، خودتان را چند ساله می دانستید؟ پاسخ های گوناگونی شنیده می شد. برخی عددی بالاتر و عده ای هم کمتر از سن خود را می گفتند. یک جوان از انتهای سالن با صدای بلند گفت: خودت چند سالته؟ پرسیدم: سن دِلی یا سن گِلی؟ همه سکوت کردند، توضیح دادم: من یک سن گِلی دارم که مربوط به شناسنامه است و هر سال هم یک عدد بالا میره. اما یک سن دلی هم دارم که هر روز صبح پیش از آنکه ...
نوازی: به خاطر استقلال زندان رفتم
آزادی برگزار شد و من برای اولین بار پیراهن تیم محبوبم را پوشیدم. 2 گل زدی؟ آره، یک روز رویایی برای من در آن مسابقه رقم خورد و در اولین بازی توانستم 2 گل بزنم. شاید باور نکنید، اما آن شب از فرط خوشحالی تا صبح خوابم نبرد. سال ها برای استقلال در پست دفاع چپ بازی کردی، اما به یکباره به سمت راست منتقل شدی؟ من 15 سال دفاع و هافبک چپ بازی کردم و البته به راحتی ...
پیامبر رحمت در قاب کتاب
سال 1373، کتاب یثرب، شهر یادها و یادگار ها را نوشته است، گفت: این کتاب مربوط به داستان زندگی پدر حضرت رسولl بود که پنج بار تجدید چاپ شد؛ اما پس از مدتی، از ناشر خواهش کردم آن را منتشر نکند. وی به دیگر آثار خود از جمله پیامبری که دوست بچه ها بود یا مجموعۀ ده جلدی دربارۀ زندگی پیامبرl اشاره کرد و توضیح داد: نهایتاً سال 1373 همۀ کارهایم را کنار گذاشتم، در خانه نشستم و سه سال غیر از نوشتن ...
پوریا پورسرخ از همسرش رونمایی کرد + عکس همسرش
پیدا می کرد. ولی با تجربیاتی که کسب کردم و آنها را به کار گرفتم، حالا آرامش بسیار خوبی دارم و آن را با یک دنیا عوض نمی کنم. برای من آرامش امروزم از همه چیز مهم تر است و به همین دلیل همیشه سعی کردم زندگی شخصی و خانوادگی ام را از رسانه ای شدن و حواشی دور نگه دارم تا این آرامش را داشته باشم. من هم ازدواج می کنم ازدواج یک برگ از صفحات زندگی هر آدم نرمالی است که باید یک روز اتفاق ...
عکس آقاجان
. طول سال هر چه خواسته بودند خریدش را حواله عید کرده بودم. می پرسم: " چرا این جوری شده؟ " دلش سرریز می کند و می گوید: " آن وقت که پا داشتم و روی زمین کار می کردم، زیر آفتاب دانه به دانه گوجه فرنگی سوا می کردم و در جعبه می چیدم. محصول را مفت می خریدند از وقتی که درد پا امانم را برید و نگهبان شدم همه چیز گران شد! ". سینی را برمی دارم و خودم را به پختن شام سرگرم می کنم ...
مکاتبه سیدکاظم آقا شریعت پناهی با رضاشاه درباره قرنطینه خانگی نصرت فیروز/ سیدکاظم آقا منشی دربار رضاشاه ...
فرزندانم در خانه بمانند. این ماجرا را طاهره خانم شریعت پناهی تعریف کرده است. می گفت من در آن زمان 8 ساله بودم و وقتی پدرم را از خانه بیرون کردند، از پشت پنجره دیدم که بالشتی را روی صورت فیروز گذاشته اند و دست و پای او را گرفته اند. بنویس فیروز سکته کرده! (ادامه توضیحات استاد عزیزالدین: وقتی فیروز را می کشند به دکتر معتمدی می گویند جواز فوت را صادر کن! دکتر معتمدی می گوید فیروز ...
روایت محمد شیری از قرنطینه و تماشای سریال پدر سالار + عکس
سیمای اقتصاد در دهه 60 گرفته تا سریال هایی همچون دردسر والدین، روزهای به یاد ماندنی، چارخونه، ساختمان پزشکان، جاده چالوس و ... . شیری در چند سریال کمدی از جمله شب های برره و جایزه بزرگ با مهران مدیری نیز همکاری داشته است. او در سریال جایزه بزرگ نقش رئیس یک کلانتری را بازی می کند که مهربان است و با وجود کلافگی از دست خانواده های جمالی و باقی، سعی دارد با میانجی گری و وساطت، مشکلات را حل کند. ...
پرویز مظلومی: بابا آن 6 تای 52 واسه قبل انقلاب بوده و تاج به ما چه ؛ قهرمانی 1970 هم برای تاج بوده ، نه ...
غو کرد، برگزار کردنش هم خیلی سخت بود ولی خود مردم خیلی همکاری کردند. راستش برای اینکه بازی برگزار شود و مشکلی برای تماشای بازی نداشته باشند، مردم از خودگذشتگی کردند، چون فوتبال خوب را دوست داشتند. می خواستند بازی این دو تیم را ببینند. برگزاری دربی خیلی سخت بود در شرایط جنگ و حضور ضد انقلاب. سعی می کردند ما دو تیم کمتر بازی کنیم. حتی سال 57 بود که در هفته یازدهم باید به دربی می رسیدیم. ولی بازی ها را ...
یخ کشی: با تعویق المپیک به یک وزن المپیکی فکر می کنم
محمدباقر یخ کشی در گفت و گو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری تسنیم با اشاره به بهبود زانویش بعد از تصادف سال گذشته، اظهار داشت: اسفند ماه از سوی کادر فنی تیم ملی به اردو دعوت شدم اما تنها دو سه روز در خانه کشتی بودیم و بعد به خاطر کرونا، اردو تعطیل شد. به همین دلیل نتوانستم خوب تمرین کنم و فقط مرور فن و وزنه داشتم. بعد که به خانه برگشتیم، سالن ها تعطیل بودند و فعلا در خانه تمرین می کنیم. وی ...
در ستایش و نکوهش بطالت
مثبت بود. اما چه کاری؟ جواب مبهم بود. همین که از لبه تخت بلند شدم، چشمم به کتاب خانه ام افتاد. کتاب ها مثل اینکه دست کمک به سویم دراز کرده بودند با من حرف می زدند. پس کِی منو می خونی؟ الان وقتش بود. لیستی از کتاب هایی را که نصفه نیمه خوانده بودم در آوردم و تصمیم گرفتم تا پایان قرنطینه حداقل فاتح کتاب خانه خودم باشم. امدادگر کتاب هایی که لایشان باز شده بود اما توجهی ندیده بودند. پس به برنامه خواب ...
عاشقانه های شهاب حسینی و همسرش جنجالی شد + عکس
دست و پا هم بارها دچار جراحت های مختلف شدم. توپ چرمی عید در خانواده پدری نوه اول بودم. ا رتباط ما با فامیل مادرم بیشتر بود تا با اقوام پدر. دوست ندارم از نقطه نظر مهر و محبت کسی را برتر از دیگری بدانم. هر دو خانواده به اندازه وسع خودشان محبت می کردند. یادم می آید که مادر پدرم بهترین عیدی ها را می داد. یک بار از او یک توپ چرمی فوتبال عیدی گرفتم. آن موقع این هدیه بسیار گرانبها ...
بلایی که سر زن بدون لباس داخل وان آب آمد
.... پای جمیله به شدت درد گرفته بود و بی تابی می کرد. پشیمان شدم و دلم برایش سوخت. به همین خاطر او را به داخل حمام بردم و داخل وان گذاشتم. همان موقع آبگرمکن را روشن کردم. فکر می کردم آب داغ باعث بهبود درد پایش می شود. ولی جمیله فریاد کشید و گفت پایش به خاطر داغ بودن آب سوخته است. همان موقع آب را بستم و خواستم تا او را به بیمارستان برسانم ولی قبول نکرد. عطا گفت: چند روز از این ماجرا گذشت ...
اینجا شب ها خدا می خوابد| روایت زندگی 4 کودک وقتی پدر و مادر زندانند تصور می کردم در ایران وقتی هر دو ...
این شماره اورژانس است. هروقت مشکل حادی برخوردید با من تماس بگیرید ... بعد از خوردن چای تقریبا سرد دعوت کردم برای کمک همراهم من به حیاط خانه بیایند. ماشین را جلوی درب آوردم و بسته غذایی که خریده بودم را یکی یکی تقدیم کردم. مهیا و لیلا خیلی خوشحال شدند. بعد از چند روز زهرا تماس گرفت و گفت: پدرم تب دارد و سرفه می کند ... فکر کنم کرونا گرفته ... در زندان ... چکار کنم؟ گفتم نگران نباش و ب ...