سایر منابع:
سایر خبرها
سکوت حاج قاسم مقابل جمله یک مادر شهید
شروع کردند به صحبت کردن با حاج قاسم. بعد از تمام شدن صحبت های مادر و همسر شهید رادمهر سردار با ما شروع کردن به صحبت. من عکس همسرم را که لای دفتری همراهم گذاشته بودم روی میز جلوی خودم قرار دادم. سردار به من نگاه کرد و گفت: خب دخترم شما دختر کدام شهید هستی؟ با خنده ای سلام کردم و گفتم: نه من همسر شهیدم! عکس شهیدم را گرفتم نشانش دادم، گفتم: بفرمایید شهید کمالی، من همسرش هستم ...
بازمانده در جزیره
برود که برای ارتباطات دور و نزدیک از چه ادبیاتی استفاده می کردم. راستش را بخواهید این دوری جستن از آدم ها اذیتم نمی کند و همین اذیت نشدنم اذیتم می کند! منی که آدمی اجتماعی بودم و همیشه خدا در حال معاشرت، تردد با افراد بودم، این روزها به خودم می آیم و می بینم ساعات زیادی را با خودم سرگرم بودم. گاهی اوقات ساعت های زیادی از اتاقم بیرون نمی آیم و حتی با خانواده ام حرف نمی زنم. برای همین به محض سلام ...
ویشکا آسایش | عکس جالب ویشکا آسایش بعد از قرنطینه + بیوگرافی و تصاویر
...... هیچ وقت یادم نمی رود یک روز در خانه، مشغول گپ زدن با دایی بودم که ایشان به من گفتند ویشکا! ما در حال انتخاب بازیگر برای سریال امام علی هستیم، دوست داری بازی کنی؟ من هم چون فکر کردم دایی من را دست انداخته، با خنده گفتم البته، خلاصه من برای تست گریم به پشت صحنه کار رفتم و تست دادم و شوخی شوخی برای این نقش انتخاب شدم، تا آخرین لحظه ای که جلوی دوربین قرار نگرفته بودم، فکر می کردم ...
او که منجی است ...
تاثیر قرار داده است، خیلی ها به خودشان آمدند که دنیا ارزش ندارد و باید با هم خوب باشیم. خود من یک فرد اجتماعی ام و همیشه می گویم دنیا دو روز است و باید همیشه مهربان بود. به نظرم کرونا باعث شده که این روزها مردم بیشتر قدر هم را بدانند و مهربانی شان دو چندان شود و تلخی ها را فراموش کنند. شباهت نجات غریق و پرستاری یک ناجی غریق و یک پرستار، با جان انسان ها در ارتباط هستند و هر دو ...
ماجرای چهلمین کرونایی کیش/ وقتی وارد بیمارستان شدم به شدت می ترسیدم/ کادر درمان برایم مثل فرشته ها بودند
، سرفه بیماران مبتلا به کرونا اصلاً شبیه به آنفلوآنزا یا سرماخوردگی نیست، تنگی نفس خیلی شدیدی می آورد، از دست دادن حس بویایی یکی از علائم بود، آب هم نمی توانستم بخورم و همه چیز برایم مزه بسیار تلخ داشت و خیلی استفراغ می کردم. با برادرم به بیمارستان رفتم، قبل از اینکه وارد شوم، با توجه به مطالبی که در تلویزیون و فضای مجازی خوانده بودم می دانستم که کرونا گرفته ام، زمانی که فرم بستری را پر می ...
قاطعیت امام در مدیریت اقامتگاه نوفل لوشاتو
گوناگونی را به همراه داشتم. شب دیر وقت رسیده بودم، اما در همان دیر وقت تا اجازه خواستم اجازه فرمودند و در آن وقت شب به خدمت شان توفیق پیدا کردم. در ضمن اینکه پیام ها و درخواست ها را تقدیم کردم، فرمودند: شما بمانید، فردا من باید روی این مطالب مطالعه کنم. فردا ایشان بنده را خواستند و سفارش هایی کردند و دعا خواندند و من به طرف فرودگاه حرکت کردم. وقتی به فرودگاه رسیدم ظاهراً چهارم بهمن بود و روز ...
مشکلات کار کردن در قرنطینه و راه حل ها
اما هفته آینده قرار است جلسه کارکنان به صورت از راه دور برگزار شود. این جلسات معمولا بیشتر از دو ساعت طول می کشند و نمی دانم با بچه ها چه کار کنم. شاید بتوانم بچه سه ساله ام را بخوابانم، هرچند معمولا در آن ساعت ها نمی خوابد. ولی حتی اگر بخوابد، نمی دانم اگر بیدار شود و من وسط جلسه باشم، چه کار کنم. آن یکی، هفت ماهش است و هر بار بخوابانمش، بیشتر از 45 دقیقه نمی خوابد. من و رئیسم با هم رابطه نزدیکی نداریم. او آدم سختگیری است و من تنها کارمند واحدمان هستم که بچه دارم. به خاطر کرونا و حفظ فاصله اجتماعی، نمی ...
جغرافیای جهاد؛ از مبدا قم به مقصد رشت
پیدا کنند همه مباحث مربوط به غسل و کفن را آموزش میدهم و با هم کار را انجا میدهیم . همانطور هم شد. با حضور سه طلبه دیگر کار غسل و کفن اموات کرونایی در استان گیلان هم آغاز شد روز اول اولین میت را که آوردند بچه ها همه خشکشان زده بود، من هم ترسیده بودم اما باید بر ترسمان غلبه میکردیم، دیگراین مسئولیت را پذیرفته بودیم و وظیفه بر دوشمان بود. دائم به این فکر میکردم که اگر خودم به جای متوفی روی ...
بانوی پرستار وزنه بردار؛ جانم را بدهم هم خوشحالم/ استقلالی ام و عابدزاده را دوست دارم
من هم مثل تمام ورزشکاران تا آنجایی که بتوانم و جان در بدن داشته با تمام تلاشم را می کنم. *با توجه به دغدغه ای که این روزها با آن درگیری، از چه زمانی تمرین وزنه برداری شروع می کنی؟ بخاطر کار زیاد و درگیری با کرونا، حال روحی ام بد شده بود و چند وقت اصلا سمت وزنه نرفته بودم. الان متوجه می شوم که چون تمرین نمی کردم، حال و روزم بد بود و شاید دیگر نتوانم مسابقه بدهم. چند روز است ...
رحلت مظلومانه این افراد داغی به دل همگان است
کفن بر روی متوفی نیز اشکال وارد می کردند اما من، مگر شده به پوشاندن کفن حتی بر روی کاور بیمارستان نیز، این کار را برای متوفی انجام می دادم و شاید باورتان نشود که بازماندگان متوفی تا چه اندازه بابت این حُسن اجرای مراسم تدفین و تلقین و برگزاری تام و تمام همه اعمال بدرقه متوفی تا آخرین لحظه، بنده حقیر را با دعا مورد لطف و محبت خویش قرار می دادند. اما در حال حاضر، خوشبختانه شرایط، اندکی بهبود یافته و ...
ماجرای عاشقانه نصرت خانم و آقا غلام + عکس
، اما خودش را سرگرم پسر کوچکشان می کرد؛ پسری که به همان زودی ها، برادرش هم به دنیا می آمد. نصرت می گوید: آن روز مانند همه روزهای عادی، مادر و پدرشوهرم برای کار به زمین کشاورزی شان رفته بودند. من هم غذا می پختم. خواهرشوهرم از مدرسه آمد و گفت که از دوستانش شنیده است غلامعلی شهید شده است. این خبر را که شنیدم، دیگر متوجه حال خودم نشدم و تمام روغن های داغ روی دستانم ریخت. از صدای داد و فریادم، همسایه ها ...
این سوی در دستشویی یا آن سوی دیگر؟
بیرون آمد به او گفتم من اینجا از درد به خودم می پیچیدم. پدرجان خیلی خونسرد جواب داد: ولی همه اش کلا یک دقیقه شد. می دانید من به او چه گفتم؟ گفتم پدرجان شما اصلا می دانی یک دقیقه چقدر طول می کشد؟ ایشان با تعجب گفت: شما خودت بگو چقدر. گفتم بستگی دارد این طرف در دستشویی باشی یا آن طرف در. حالا هم این تا پاییز گفتن مقام ها مرا یاد همان یک دقیقه می اندازد. به نظر شما کدام مان تا پاییز این سمت در هستیم و ...
90 سال است خوشبختم
هنر مناقشه هایی داشتید، اما همین که در این عرصه به شایستگی ماندگار شدید نشان از موفقیت تان دارد. راز موفقیت تان چیست؟ به نظرم بهتر است جواب شما را این طور بدهم که من همیشه عاشقانه کار کردم و روی تک تک نقش هایی که بازی می کردم (هرچند کوتاه) خیلی مطالعه و بررسی می کردم. قطعا طی هر کاری بحث و گفت و گو وجود دارد، اما آن روزها برای همه ما شرافت و نجابت در اولویت بود. امروز هم به تمام جوان هایی ...
صعود به اورست در خانه 3 طبقه
بودم و همان موقع به خودم گفتم نباید خودمان را اینطور حبس کنیم، حس می کنم باید از اورست بالا برویم. بیشتر از آنکه به چگونگی انجام این طرح فکر کنم می خواستم کمی آگاهی مردم را بالا ببرم و البته مقداری پول جمع کنم. وقتی گریفین برای آخرین بار به طبقه آخر رسید به همراه همسر و دخترش جشن گرفت و پرچم ملی را به روی بام به اهتزاز درآورد. او پیشرفت خود را با استفاده از یک دستگاه اندازه ...
روایت چهره های مطرح حوزه سلامت از تجربیات شان پس ازعمومی شدن بیماری کرونا در کشور
علائمی نداشتم. در این بازه زمانی سعی کردم در مصاحبه های خبری ،در این باره اطلاعاتی را به مردم بدهم، البته مردم هم فوق العاده ترسیده بودند . کم کم احساس کردم زود خسته می شوم و مدام عرق می کنم اما اهمیتی ندادم و به کارم مشغول بودم تا اینکه یک روز وقتی برای بازدید به آزمایشگاه خصوصی رفته بودم تست دادم و جواب تست کرونایم مثبت بود. همچنان علائمی نداشتم و سطح اکسیژن خونم خوب بود اما مدت دو هفته خودم را در ...
ماجرای افسردگی عجیب بعد از کرونا
مدت دو هفته خودم را در خانه ایزوله کردم و خوشبختانه تست همسرم هم منفی بود. البته من در اتاق جداگانه ای بودم و ماسک می زدم و وسایل ضد عفونی مهیا بود. در همه مدت بیماری ام از طریق واتساپ در جلسات وزارت بهداشت شرکت می کردم. آن موقع وزارت بهداشت با تشکیل کمیته علمی ستاد کرونا گایدلاین های ( راهنماهای بالینی )مربوط به بیماری را باید تهیه می کرد و من در این جلسات به شکل مجازی حضور داشتم. ...
روایت 55 روز برزخی در “قلب کرونا”/دلتنگ توام مادر
بی تابی میکنه از طرفی بخش واقعا به من نیاز داشت و نمی تونستم برم پیشش؛ روزی چند بار عکسشو می دیدم ولی نمی تونستم حتی عکسشو ببوسم کرونای لعنتی همه جا بود حتی روی صفحه تاچ گوشی، دلم برای روزهایی که با یه ها کردن همه چی پاک میشد تنگ شده بود تو همین فکر و خیال ها بودم که باز صدای بم سرپرست بخش توجهمو جلب کرد و گفت:《دو شهرستان استان تو وضعیت قرمز قرار دارن و از امروز شرایط کار سخت تر میشه》.حرفهاش مثل ...
این پرستار داوطلب، مدافع حرم است+عکس
کردند را می شستم. چند ثانیه سکوت. می پرسد: صدایم را دارید؟ همه خاطرات و دلهره های قرنطینه گردی را به گوشه گود ذهنم می کشم تا بتوانم حرف های این پرستار داوطلب را بشنوم و از نوشتن مصاحبه جا نمانم. می پرسم: بالاخره پرستاران شما را باور کردند؟ حس اعتماد برقرار شد؟ خاطره شب اول حضور در بیمارستان را که روایت می کند جواب سوالمان را می گیریم: بله. یکی دو روز که از حضورمان ...
اجساد را چه کسانی به سردخانه می برند؟ +تصاویر
همه بی قراری از مرگ بیماران؟ نمی ترسید به ویروس کرونا مبتلا شوید؟ راستی از فوتی های کرونایی نمی ترسید؟ فکر می کنم هیچ کدام از سؤال هایم را نشنیده باشد؛ از چهره بی تفاوتش این برداشت را می کنم؛ اما بعد از چند ثانیه جواب می دهد. اول سؤال آخرتان را جواب می دهم. ترس؟ از بیماری که عمرش سرآمدِ بترسم؟ ترس ندارد؟ اما هر بار با دیدن اجساد منقلب می شوم. بی قرار می شوم. راستش اگر انسانی از مرگ هم ...
بعد از گل قهرمانی استقلال حس خفگی داشتم!
. وقتی دوباره می خواستیم بازی را از سر بگیریم در حال خودم نبودم و حالا از آن دوران به بعد هر زمان به زمین امجدیه برمی گردم، همان سروصدا ها را می شنوم. خیلی از آن هایی که آن روز در زمین و بیرون از آن بودند دیگر نیستند. حس بدی است؟ هم بد، هم خوب! بدش این است که عمر انسان گرچه به نظر طولانی می آید ولی در واقع کوتاه است. دوستان صمیمی ام دیگر کنارم نیستند. خدابیامرز عطا بهمنش که لب خط ...
واکنش مدافع جنجالی استقلال به فحش دادن به شجاع خلیل زاده
نشده بودم و تابه حال رنگ کادر پزشکی و فیزیوتراپی را ندیده بودم. اما متأسفانه از شانس بدم امسال دچار مصدومیت شدم و انصافاً جراحت سختی هم بود. پای من از ناحیه همسترینگ دچار پارگی شد. راستش را بخواهید بعد از چند روز نتوانستم با این مشکل کنار بیایم و تمریناتم را دوباره شروع کردم و همین بی احتیاطی مصدومیتم را تشدید و طول درمانم را بیشتر کرد و خواستم این موضوع را توضیح بدهم. سیاوش یزدانی گفت ...
در ستایش بوی وانیل
مهمی رسیده باشد، کیک را در فر گذاشتم.برای اولین بار در زندگی ام کیک پخته بودم. خامه قهوه درست کردم و روی کیک اسفنجی ام زدم. چایی دم کردم و اولین دستاورد شیرین خوردنی زندگی ام را به حیاط بردم تا عصرانه روز یازدهم قرنطینه مان باشد. زندگی با تمام قدرتش خود را به درون رگ هایم می کشاند. مشامم پر از بوی وانیل بود. دلم دوباره پر از شوق زندگی شده بود و به این فکر می کردم این قرنطینه دارد به من می آموزد که برای خوب شدن حالم چقدر کمتر به بیرون و چقدر بیشتر به خودم نیاز دارم.ادامه دارد... ...
قصاص برای مرد معتادی که از همسرش کتک می خورد
آنجایی که مرگ زن جوان در خانه مشکوک بود پلیس همسر وی و همسایه اش را مورد بازجویی قرار داد. زن پرستار در بازجویی به مأموران گفت: من در خانه بودم که مرد همسایه با این عنوان که حال همسرش خوب نیست و به کمک نیاز دارد به سراغم آمد. من هم بلافاصله به خانه آنها رفتم اما وقتی رسیدم متوجه شدم که بوی شدید گاز در خانه می آید و میترا هم فوت کرده است. همان موقع هم با پلیس تماس گرفتم و موضوع را گزارش ...
شاهرخ بیانی: آقای موسوی اگر پول داشتی چرا به استراماچونی ندادی؟/ پروین از فروش زمین های سعادت آباد ...
اطلاعی ندارند. آن زمان پولی در باشگاه ها نبود بعد کسی مثل سعید مراغه چیان مصاحبه کرده و گفته شاهرخ پرسپولیسی است. همین مراغه چیان که وضع مالی پدرش خوب بود آن فصلی که به بازیکنان استقلال در سعادت آباد زمین می دادند از باشگاه زمین گرفته بود بعد به من که کاپیتان تیم بودم زمین نداده بودند. من رفتم باشگاه دیدم جواب های سربالا می دهند. ناراحت شدم. به خودم گفتم شاهرخ مگر چند سال دیگر می توانی ...
در میان خاکستر و روایت زندگی شهید آلبوغبیش/ بازیگری با پای شکسته در سکانس های پایانی
بازیگر جذاب است. با وجود همه صحبت هایی که با کارگردان داشتم اما، همیشه قبل از تصویربرداری نگران بودم که مبادا بازی ام شبیه صاحب عبودزاده نباشد یا اگر خودشان ببینند بگویند شبیه من نیست. با این حال، لحن و ریتم حرف زدن من در سریال خیلی شبیه خود آقای عبودزاده است. سعی کردم برای خودم این لحن و ریتم حرف زدن را حفظ کنم. متاسفانه حذفیات سریال به آن ضربه زده است. مقطع زمانی بین پیروزی انقلاب تا شروع جنگ در ...
حامد عسکری: من عاشق کرونا بودم
مطلقا نمی فهمیدم. ادکلنم را برداشتم و بو کردم. مطلقا چیزی نمی فهمیدم. یک پاکت سیگار توی در یخچال داشتم. یک نخش را برداشتم و رفتم توی تراس. آتش کردم. کام گرفتم. اصلا و ابدا خبری نبود. جسته و گریخته شنیده بودم علائم کرونا یکی همین کربویی است. زنگ زدم به حمید، گفت درست است و به احتمال نود درصد کرونا مثبتی. بعد دوستی را فرستاد که تست بیخ حلقی بزاق بگیرد. به همسرم زنگ زدم خانه نیاید. نمی ...
و قسم به قلم، سلامتی نعمت بود
چون کنار مادرم بودم و مراقب او مبتلا شدم. مادرم علاوه بر دیابت، ناراحتی قلبی هم دارند که همه اینها من را نگران می کرد. اصلا فکر نمی کردم که خودم هم مبتلا شوم. قبل از این ویروس، یک سرماخوردگی شدید داشتم و فکر می کردم این علائمی که دارم مربوط به همان سرماخوردگی باشد. مادرم خیلی حالش بد شد اما بستری شان نکردیم و در خانه مراقبت را انجام دادیم. یک بار که برای معاینه به دکتر رفته بودیم. من هم ...
علیرضا ابراهیمی : گل گهر دیگر در منطقه خطر نیست ؛ باید هرجور شده لیگ را برگزار کنند
ابراهیمی کاپیتان کرمانی تیم گل گهر که اینروزها در شهرش به طور اختصاصی تمرین می کند درباره شرایطش گفت: ” من از 25 اسفند به کرمان آمدم و اینجا زیر نظر مربی بدنساز تمرین می کنم. مربیان بچه های تیم را گروه بندی کرده و هر گروه زیرنظر یک مربی در این مدت تمریناتش را انجام می دهد.” او همچنین در ارتباط با وضعیت شهر کرمان دراین روزها گفت: ” راستش تهران که بودم وضعیت خیلی ترسناک ...
این خانه ی همسایه ی ماست
...! *خانه سوم راوی: مردی از اهالی رسانه و همسر فعال در زمینه هنر *مهم ترین مشکل، تکرار و روزمره گیه که کلافه کننده است. این که پس ذهن آدم این سوال ها هم هست که کی تموم میشه؟ یا اصلا تموم می شه؟ و... این کلافه کنندگی رو مضاعف هم می کنه. اما به نظرم کرونا نکات مثبت زیادی هم داشته. مثل این که آدم توی یک محک و آزمونی دشوار و جدی قرار گرفته که مشخص می کنه، دوست، خانواده ...