حرف های بی پرده بهداد سلیمی از پشت پرده دست های کثیف در المپیک ریو
سایر منابع:
سایر خبرها
خاطره جالب بهداد سلیمی از حسین رضازاده؛ اسید لاستیک!
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین ؛ قویترین مرد ایران و جهان که شاگرد حسین رضازاده هم بوده است خاطره جالبی از او آن هم زمانی که ریاست فدراسیون وزنه برداری را برعهده داشت تعریف می کند و می گوید: سال 2011 یا 2012 بود.در اردو ما ماساژور و فیزیوتراپ نداشتیم.کوروش باقری هم می گفت که باید رضازاده موافقت کند و ...یکروز مقابل خوابگاه بانوان حاج حسین را دیدیم.به او گفتیم حاجی ما داریم آسیب می بینیم.بدن هایم مان خسته هست و ...که حاجی گفت: فیزیوتراپ که به درد شما نمی خورد اما گفتم یک ماساژور بیاورند که اسید لاستیک بدنتون درست بشه! مشروح این مصاحبه را اینجا بخوانی ...
خاطرات منتشر نشده رهبر انقلاب از مقاطع حساس دهه 1360
این بکلّی پخش بشود. واقعاً از این قضیه وحشت کردم. گفتم آقا من خواهش می کنم ما را منع کنید از اینکه این حرف شما را در خارج نقل کنیم. ایشان یک تأمّلی کردند و گفتند خیلی خب، نقل نکنید. این را از قول من نباید کسی نقل کند. نقل آن را ممنوع کردند و حرام شد بر ما. ایشان نفی عدالت کردند از آقای منتظری. این البتّه مربوط به چند ماه مانده به فوت ایشان است. قبل از سال 68 است. ماجرای نامه ششم فروردین ...
پیشنهاد امام خمینی(ره) برای رهبری آیت الله خامنه ای
دیگری غیر از ایشان نداریم. ایشان گفتند: نه، اینجور نیست! شما رهبر بشوید. همین جور؛ شما رهبر بشوید. من اصلاً این حرف را جدی نگرفتم؛ واقعاً جدی نگرفتم. هیچ؛ سکوت کردم. جلسه هم سکوت شد. چند لحظه ای گذشت. من روبروی امام نشسته بودم، حاج احمد آقا این طرف من نشسته بود. ایشان [خطاب به من] گفت: بله، چطور شما می گویید کسی نیست؟ شما هستید، آقای موسوی اردبیلی هست. دوباره امام گفت: نخیر، ایشان رهبر ...
روزی روزگاری مسجدسلیمان
هم فروخته بودم و چند تا گوسفند خریده بودم گوسفندها را هم دزدها شبانه ربوده بودند،گفتم بروم حالا برایشان کار کنم تا وقت کوچ شود، بعد هم خودم با " کناری" پسر دالو ماهپاره حرف زدم و گفتم تا کی می خواهی چوپانی عباسقلی قدرنشناس را بکنی و هی کتک بخوری ، برویم پیش این خارجی ها خوب " پیل " می دهند، و بعد هم یکی یکی همه آمدند " ها بووم" . سال سال " گله میرون" بود . درخت ها و درختچه های "دره خرسون" را مرتب ...
ناگفته های طلبه جهادی از خوف دیدن صورت اموات تا خوابیدن با ماسک
داشتیم همان روز گفتند الآن فوتی داریم و نیاز به تغسیل دارد من که از آداب تغسیل به خوبی آگاهی داشتم پیش قدم شدم . * از خوف دیدن صورت اموات تا خوابیدن با ماسک وی ادامه داد: این در حالی بود که تا به این لحظه فقط صورت پدربزرگم را آن هم بعد از کفن به اجبار مادرم دیده بودم و هرگز فکر نمی کردم بخواهم یک مرده را غسل دهم. ترس همه وجودم را فراگرفته بود روزهای ابتدا دست به جنازه نمی ...
خاطرات آیت الله هاشمی؛ 7 خرداد 1371 تا 1376 / درخواست محسن رضایی برای جلوگیری از سخنرانی بشارتی علیه ...
دبیرخانه شورای عالی مناطق آزاد را داد؛ قبول کردم. عصر ستاد مبارزه با مواد مخدر جلسه داشت. بنا بود در مسیر خانه به دیدن والده در منزل اخوی محمد بروم که گفتند در خانه نیستند؛ نرفتم. سال 1372 دیشب دیروقت محسن رضایی، [فرمانده کل سپاه پاسداران] که مطلع شده بود من گفته ام آقای [علی محمد] بشارتی، فردا قبل از [خطبه های] نماز جمعه تهران صحبت کند و به اقدام سعودی ها اعتراض نماید، تلفنی ...
ناگفته های افشین پیروانی از روزی که پرسپولیس جام قهرمانی را از استقلال ربود
میان یک بازیکن بود که حرف های رکیکی به بازیکنان ما زد. افشین پیروانی افزود: همان موقع خیلی ها می گفتند که برای این بازی من و آقا غلام تبانی می کنیم اما خوشبختانه فجر شهید سپاسی در آن بازی بهترین عملکرد خود را ارائه داد و حتی در لحظات پایانی می توانست به ما گل بزند. تنها خاطره بد من از این بازی همان بازیکنی است که در میانه زمین فحاشی می کرد. در بین دو نیمه به دلیل فحاشی های این ...
رومینا از 9 سالگی عاشق بهمن شده بود
بوده می گوید: می گفتم با مادرت تماس بگیر، قبول نمی کرد. می گفت نمی خوام هیچ کدومشون رو ببینم. به پدری که ده بار داس گذاشته پای گلوی من چی باید بگم آبجی . او به سن و سال رومینا هم اشاره می کند: من به رومینا گفته بودم که سنت کمه، 13 سالته، ببرم تحویل بابات بدم، یکی دو سال بمون بعد ما میایم خواستگاری. اما می گفت من راضیم خودمو بکشم اما برنگردم خونه. هرکاری کردم قبول نکرد. اگه یه درصدی می ...
افشاگری بهداد سلیمی از المپیک ریو
صحنه هم فکر می کنم. وقتی یک حرکت خراب شود بهم می ریزم. سعید هم وزنه های خوبی زد. دلیل عصبانیت و ناراحتی ام این بود که دوباره خاطرات المپیک برایم تداعی شد. از طرفی سعید وزنه بردار کمی نبود که از باختم ناراحت بشوم. واکنش به شایعه بازی های آسیایی2018 سلیمی در مورد اینکه بعد از بازی های آسیایی جاکارتا این شایعه عنوان شد که علی حسینی عمدا وزنه آخر خود را انداخت که بهداد قهرمان شود، تصریح کرد ...
زارع: برانکو با هیچ بازیکنی مشکل شخصی نداشت
... او سپس با اشاره به حرف های نیکبخت در مورد مقایسه خودش و او اینطور توضیح داد: اگر منظورش من بودم، من دفاع بازی می کردم ولی او تمام عمرش هافبک بوده و جلو بازی می کرد. سالی که به تیم ملی دعوت شدم، در برق شیراز بازی می کردم؛ نه پارتی داشتم و نه پولدار بودم. توانایی داشتم و فکر می کنم مثمر ثمر هم بودم. چیزی که کادر فنی از من می خواست را انجام می دادم. باند بازی ای هم در کار نبود. ...
رحمانی: ما بدبخت شدیم و پرسپولیس به هیچی نرسید
هتل گرفت و دکتر هماهنگ کرد تا خوب شدم و سال بعد به تراکتور رفتم، آنجا شش ماه به من اضافه دادند در حالی که من کارم در نیم فصل تمام شده بود." او دراین رابطه که چه کسانی در ماجرای معافیت ها نقش داشتند گفت: " چند نفر با آقای دهکردی مدیرعامل فولاد مشکل داشتند و به آقای دایی گفتند که این تیم مشکل سربازی دارد و می توانید قهرمان شوید. متاسفانه همه بچه ها را بدبخت کردند خیلی از بازیکنان دچار صدمه شدند و پرسپولیس هم به هیچی نرسید" بیشتر بخوانید: مطهری: برای انتخاب جانشین بیرانوند فرصت داریم دستورالعمل باشگاه؛ از نام پرسپولیس استفاده نکنید ...
برو آنجا که تو را منتظرند/ مسئولینِ خوش استقبال و بد بدرقه!
تبریز باشد، در کشمکش مسئولینِ ناتوان جمع آوری شد و در یک کلام به صاحب اشیایش گفتند: " خوش گئتدین" البته ظاهرا نه با همین لحن محترمانه و مودبانه! هرچقدر که از مسئولین دیگر استان ها برای جذب گردشگر و احیای فرهنگی شهرهایشان تعریف و تمجید کنیم؛ در مقایسه با کم کاری مسئولین خودمان کم گفته ایم! مسئولینی که خوش استقبال و بدبدرقه هستند و به جای تبدیل تهدیدها به فرصت، اندک فرصت های شهر را هم به ...
ناصر در خواب هم می گفت آتیلا، آتیلا!
ملی و استقلال برای همه عجیب بود، چون ما در همه اردو ها هم اتاقی بودیم! رشیدی ادامه داد: وقتی همسر ناصر باردار بود، او اسم آتیلا را انتخاب کرد و گاهی در خواب نام آتیلا را زمزمه می کرد. من سر صبحانه به بازیکنان می گفتم ناصر مجنون شده و تا صبح 10 بار در خواب می گوید آتیلا! حتی این اواخر بیشتر نگرانش شده بودم تا اینکه در اردو بودیم و ساعت 6 صبح تلفن اتاق زنگ خورد و من از خواب پریدم و فکر ...
ماجرای خداحافظی 3نفره بهداد سلیمی از وزنه برداری!
...: بهداد سلیمی در بازی های آسیایی 2018 اندونزی از دنیای وزنه برداری خداحافظی کرد. اما در زمان خداحافظی او علی جباری و اکبر خورشیدی از اعضای کادر فنی هم کنار او بودند و هم زمان با بهداد روی تخته سجده کردند. بهداد از این خاطره جالب حرف می زند و می گوید: من از قبل برنامه ریخته بودم که کفش هایم را در بیاورم، تخته را ببوسم و ... سجده که کردم شنیدم که یکی می گوید علی سجده کن، علی ...
از شایعه دوپینگ رضازاده تا حضور رمال در تیم ملی!
بودیم که یکی از وزنه برداران ژاپنی از ما پرسید که اگر مدال بگیرید در ایران به شما چقدر جایزه می دهند که یکی از بچه ها گفت برنز بگیریم خانه می دهند،نقره بگیریم مثلا ماشین می دهند و مدال طلا بگیریم پول می دهند.وزنه بردار ژاپنی می گفت یعنی برنز در کشور شما این قدر ارزشمند است؟ یک بار هم در فرودگاه مهرآباد معمولا مردم و خبرنگاران و ...سمت کسانی می روند که مدال آورده اند. من مدال نگرفته بودم و ...
پاسخ بهداد سلیمی به شائبه بزرگ در روز خداحافظی
خداحافظی او وزنه آخر را انداخت، گفت: من این را قبول ندارم. سعید اگر می توانست وزنه آخر را می زد و طلا می گرفت. خودش می گفت یکی، 2 سانت وزنه از بدنم دور شد. این اشتباهات برای هر وزنه برداری پیش می آید. اختلاف بین طلا و نقره بازی های آسیایی زیاد است. همچنین پاداش این دو مدال هم تفاوت زیادی با هم دارد. هر کسی باشد نمی تواند از طلا بگذرد. بهداد سلیمی در پایان درباره سنگین ترین وزنه ای که ...
روایت بهداد سلیمی از دست های کثیف پشت پرده در وزنه برداری و مدال المپیکی که از او گرفتند
به گزارش وانانیوز، بهداد سلیمی قهرمان وزنه برداری ایران و جهان پس از 4 سال از آن شب کذایی که مدال طلایش در المپیک را ربودند حرف زد و گفت: یکی از مسئولان کمیته ملی المپیک این حرف را به من زد.ا یشان می گفتند شب قبل از رقابت در المپیک ریو ما دو ساعت با آیان جلسه داشتیم و گفتیم اجازه بدهید تا بهداد کار خودش را بکند اما در نهایت دیدید که چه اتفاقی افتاد و مافیا اجازه نداد تا من یک مدال دیگر بگیرم. هنوز هم دارم حسرت آن چهار سال قبل را می خورم.رقابت اصلا ورزشی نبود و دست های کثیف پشت پرده مدال را از من گرفتند. ...
روزی که بهداد سلیمی را با رضا رودکی اشتباه گرفتند!
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین ، بهداد سلیمی می گوید: روزی که من مدال گرفتم با رضا رفتیم یک مرکز خرید.رضا رباط پاره کرده بود و مصدوم بود.با عصا و خب ماشالا درشت اندام تر از من.همه در پاساژ فکر می کردند کسی که مدال گرفته رودکی است نه من.جالب اینجاست که دوربین را به من می دادند تا از آنها عکس بگیرم.عصبانی شده بودم!آنجا یک خانم که ایرانی بود من را شناخت و آمد سمت من و گفت که می شود عکس بگیریم که من گفتن "نه".البته امیدوارم آن خانم ناراحت نشده باشد. 43 43 کد خبر 1392372 ...
قشقایی: خوشحالم دوباره می توانم دست به میله شوم
و برنامه ریزی من این است که بتوانم در مسابقاتی که به روی تخته می روم بهترین عملکردم را ارائه دهم. پس از آن هم برای بازی های آسیایی با توجه به اینکه هر مدال برای کاروان ایران از اهمیت به سزایی برخوردار است می خواهم در نخستین حضورم در آن رقابت ها خوشرنگ ترین مدال را برای کشورم به دست بیاورم و در این بین هم هیچ ترسی از نام و آوازه حریفانم ندارم و تمام تمرکزم روی خودم است. بیشتر بخوانید: رضازاده: وزنه زدن در المپیک پکن برایم خطرناک بود ابراهیم نژاد: می خواهیم با آرامش فقط تمرین کنیم ...
تنهایی یک مادر
قرار بود این هفته با شما از عید سعید فطر و آزادسازی خرمشهر سخن بگوییم، اما اتفاقی افتاد که ترجیح دادم برایتان بازگو کنم. صبح عید برای عکس از نماز عید به نامجوی 2 رفته بودم. نماز که شروع شد من هم در کنار دیگر نمازگزاران به نماز ایستادم. پس از سلام نماز، صدای ترکیدن بغض مادربزرگی در کنارم، همه افکارم را به هم ریخت. سر از سجده برنمی داشت و گریه می کرد. شبیه مادر خودم بود، چه فرقی داشت، دستم را ...
به مصطفی گفتم: با حاج قاسم عکس انداختی شهید می شوی
...> وقتی رفت در همان ایام به خاطر کمین دشمن مصطفی زخمی شده بود. چند روز بعدش تلفنی به من خبر داد. یادم هست خانه پدرم بودم. گفت: آرام باش. از ناحیه دست مجروح شده بود. گفتم: خب برگرد با یک دست زخمی به چه کار می آیی؟ گفت: نه باید بمانم. یکبار می گفت در ساختمان فرماندهی بودم یکی از دوستانم صدا کرد تا رفتم دقیقا جایی که من بودم خمپاره زدند. چندین بار تا مرز شهادت رفته بود و اما آن دفعه قسمتش مجروحیت بود. خیلی ...
شهرآورد 75 یک معجزه واقعی بود
به گزارش تیترشهر : حمید علی عسگری در اوج جوانی پیراهن پرسپولیس را پوشید و سال ها برای این تیم به میدان رفت. او به خاطر مشکلاتی که با مدیریت وقت قرمزپوشان پیدا کرد ناچار شد بر خلاف میل باطنی اش تیم محبوبش را ترک کند. بازیکن سال های نه چندان دور پرسپولیس در مصاحبه با خبرنگار ورزشی ایرنا از روزهایی حرف زد که پیراهن قرمز را می پوشید. در سن 17 سالگی پرسپولیسی شدی؟ سال ...
ناگفته های سال های حضور شهید سلیمانی در عراق
سقوط نمی کند و این اشتباه است که سقوط کند و ما هرگز اجازه نمی دهیم سقوط کند زیرا سوریه لیبی نیست، سوریه با کشورهای زیادی احاطه شده و در منطقه ای حساس در جهان واقع شده است و در مرزهایش رژیم جعلی اسرائیل، ترکیه، عراق، اردن و لبنان واقع شده اند . گفتند که نظام بشار اسد در سه ماه سقوط می کند، به آنها گفتم که حتی در سه سال هم سقوط نمی کند . با هم مجادله کردیم و به آنها گفتم که خلاصه به شما می گویم که ...
رفت وهرگز برنگشت...
تابستان نمود عینی داشت و ما را به حیاط،زیر نسیم ملایم درخت گردو و آلو کوچک کشانده بود.اما فقط گرما نبود که ما نمی توانستیم در زیر سقف باشیم. آن شب، شب غریب ودلتنگی بود. در طی این سال ها که عضوی از خانواده شما شده بودم هیچ گاه تجربه فرش کردن تمام حیاط را با قالی های کوچک و بزرگی که دسترنج زحماتت بود را نداشتیم. قالی هایی که گذر زمان آنها را نخ نما کرده بود ولی آن شب اتاقی که سال ها در آن خاطراتت را ...
روایت های سردار چهارباغی از شهید سلیمانی
بود ده سال طول می کشید تا بتواند چنین انسجامی به وجود بیاورد، شهادتش باعث این کار شد. ** بچه ها حاج قاسم آمده! در همان منطقه خناسر صبح زود هوا تاریک، روشن بود، اذان را گفتند، ایشان نماز را خواند، گفت: حاج محمود بیا برویم گفتم: کجا؟ گفت: خناسر گفتم: خناسر؟ دشمن هنوز آن جاست، نصفش ما هستیم و نصفش دشمن! گفت: نه، بیا برویم، می ترسی؟ گفتم: نه! چه ترسی؟ بیا برویم. رفتیم ...
پشت پرده زنده شدن در غسالخانه
مامور غسالخانه یا پزشکی قانونی مشکل درست نشود و ناله و نفرین مان نکنند. اشتباه کردم فکر دیگران بودم؟ طوری شده که مردم فکر می کنند من قاتل هستم. این دو اشتباه باعث درست شدن این همه حرف و حدیث شد. آیا نباید در غسالخانه از من نامه رسمی برای تایید مرگ بگیرند؟ یدا.... با صدایی ناراحت تر از قبل ادامه می دهد: این که می گویند پزشکی قانونی فهمیده خواهرم زنده است، دروغ است. صحنه زنده شدن خواهرم در ...
شیار 143 یادآور خاطرات شهید یعقوبی/ شهادت دوباره
بعد مستقر شدیم برای خودمان سنگر درست و شروع به پدافند کردیم. تمام کار ها روی روال خودش انجام شد و هیچ اشتباهی در آن رخ نداد، اما از ساعت 5 صبح همه چیز تغییر کرد، آتش دشمن سنگین شده بود و در این آتش سه نفر از هم رزمانمان به شهادت رسیدند. وقتی هوا روشن شد 20 تانک در مقابل ما ایستاده بودند از بی سیم کمک خواستیم، ولی به ما گفتند مقاومت کنید تا نیرو ها برسند. به بچه ها گفتم آرپی جی ها را ...