سایر منابع:
سایر خبرها
این روزها دلم برای بوسه ای تنگ می شود
کمک گوشی همراه همچنان به یکدیگر نگاه می کنیم و در سکوت با هم حرف می زنیم... چند لحظه بعد، او با چشم های خندان و منتظر، لب هایش را غنچه و از راه دور، مرا به بوسه ای گرم و مهربان دعوت می کند. او می خواهد مثل دوران کودکی و همه روزها و سال های گذشته، عشق و محبت پاک مادرانه اش را نثارم کند و من نیز می خواهم لبخندزنان و هر چه سریع تر، بوسه اش را با بوسه ای پاسخ دهم، اما بغض مانده در گلویش به یکباره ...
خواهر طاهره ؛ قصه رنج های زنی که فرمانده سپاه شد
انها لکبیره الّا علی الخاشعین . آب سردی بر این تنوره گُر گرفته ریخته شد؛ صوت قرآن چنان زیبا خوانده می شد که گویی خدا خود سخن می گفت و خطابم قرار می داد و مرا به صبر و نماز فرامی خواند. بر زمین نشستم و تازه به خود آمدم و دریافتم که از دیشب تاکنون چه اتفاقی روی داده است. صدا، صدای آیت الله ربانی شیرازی بود که خیلی سوزناک دلداریم می داد . بانو دباغ پس از سال ها مجاهدت در مسیر انقلاب و رنج ناشی از شکنجه پنجشنبه 27 آبان 95 چشم از جهان فروبست و پیکرش در جوار پیر و مرادش "خمینی کبیر" به خاک سپرده شد. ...
رابطه زوری بهمن با رومینا به بهانه انتشار عکس های +18
بوی نان می دهند؛ آغشته به رنگ اندوه. برای محبوبه هم امروز پنجشنبه غمگینی است و صورت رومینا یک لحظه از جلوی چشم هایش دور نمی شود. محبوبه، رومینا را چندبار در خانه شان دیده بود؛ وقت مشاطه گری رعنا، مادرش. مادر رومینا قبل از آنکه شوهرش منع کند، در آرایشگاه روستا کار می کرد و بعد، گوشه خانه اش را کرد جایی برای بند و ابرو. آرایشگاهی کوچک در دل خانه ای ناامن. محبوبه هم در همین خانه، قتلگاه پسین ...
قرنطینه زورکی دخترکی که روی سقف راه می رود! (گزارش تصویری)
از سلام و احوالپرسی با مادر زهرا کیانی وارد شدیم. غریبی می کردیم ولی این احساس خیلی زود با رفتاری که از یک مادر مهربان و دخترش دیدیم، از بین رفت و سعی کردیم کارمان را به بهترین شکل پیش ببریم. اینجا بود که تصویر بزرگ زهرا کیانی که آذین بخش اتاق پذیرایی شده بود را دیدیم و در یک طرف دیگر خانه دکوری خودنمایی می کرد که با مدال های رنگارنگش توی چشم می زد؛ جایی که 23 مدال جهانی و آسیایی در آن ...
داستان خیال انگیز سفر عاشقانه
، ازکنار تعدادی از محرومان و گُمگشتگان گرسنه و بی پناه و کارتن خواب های خفته در گوشه و کنار خیابان و پارک کوچک محله می گذرد و مرا به دنبال خود می کشاند و در سیاهی شب، همچنان به سفر و پرواز خود ادامه می دهد... اینک من به کودکان و تهیدستان چشم انتظاری فکر می کنم که دیشب گرسنه به خواب رفتند تا شاید امشب و دیگر شب های باقی مانده عمرمان، دست بی ریا و مهربان من و ما، آنان را دریابد و یاریگر روزگار ...
آموزگار شهادت
تردید بودند. شب ها یکی دو ساعتی می رفتم منزل عمو با آن ها گریه می کردم و خالی می شدم و بر می گشتم. باز روز از نو و روزی از نو باید به برادر کوچکم عباس می گفتم که عبدالرسول می آید و برایت اسباب بازی می آورد. به مادر می گفتم که تا تبریز راه درازی است و نمی شود این همه راه به ملاقات برادر رفت. خدا می داند آن چند روز بیست سال روح مرا پیر کرد. این بود که وقتی در غروب هفتمین روز از نوروز، بنیاد شهیدی ها ...
از سنگر مسجد تا خط مقدم
به جبهه بروم. کاغذی را نشانم داد و گفت: امضا می کنی؟ گفتم: چشم مادر تو سرباز امام زمانی، باید بروی. مادر شهید با بیان آنکه حسین سال 62 ازدواج کرد که ثمره آن یک دختر است، بیان می کند: به عنوان بسیجی در جبهه حضور و به شهادت رسید. هنگام شهادتش، دخترش یکساله بود و حالا دخترش صاحب دو فرزند است. • همرزمی دو برادر در جنگ برادر شهید حسین زارع کاریزی نیز می گوید: برادرم جزو ...
ما که رسیدیم، بدنشان هنوز داغ داغ بود!
آقای ابوترابی نشست که اگر ایشان خسته شدند، رانندگی کنند. ماشین که از پمپ بنزین خارج شد من خوابم بٌرد. چیزی متوجه نشدم تا اینکه احساس کردم ضربه ای به سرم وارد شد و بی هوش شدم. دو دقیقه ای بی هوش بودم که چشمهایم را باز کردم و دیدم تعدادی افراد دور ماشین ما جمع هستند و مرا نشان داده و می گویند: ضربه مغزی شده است. خلاصه اطراف را که نگاه کردم دیدم، ابوی حاج آقا بیرون ماشین افتاده، آسید علی ...
تجربه 4 روز در استانبول
برج وجود داشت و تقریبا 30 دقیقه طول کشید تا اینکه بتوانم از برج بالا بروم کاملاً ارزش صبر کردن را داشت به ویژه در یک روز آفتابی مانند این ، می توانید یک نمای 360 شهر از بالا به اینجا را ببینید . بسیاری از افراد در بالای برج حضور داشتند هرگز خیلی ناراحت کننده و شلوغ نبودهمانطور که خورشید غروب خورشید بود ، تمام آسمان به رنگ آبی و بنفش درآمده است . مردم آنرا ساعت آبی خواندند و من می توانم ببینم چرا ...
قصه آشفته زندگی مریلین مونرو: از تجاوز و افسردگی دوقطبی تا شهرت و تمنای نافرجام عبور از کلیشه تا مرگ ...
کرد و من من کنان کمی نصیحتم کرد. آقای زانوک گفت، همه ی کاری که باید بکنم این است که به او اعتماد کنم و او هر کاری که برای من بهتر باشد انجام می دهد تا من برای استودیو به ستاره ای بزرگ تبدیل شوم. می توانم بگویم که هنوز آقای زانوک خیلی هم مرا دوست نداشت و هنوز هم نمی توانست زیبایی و استعداد مرا ببیند، عین همان سال قبل که زندگی مرا با آن حرفش در ملا عام که قیافه ام خوب نیست به آتش کشید. ...
در ماجرای اعدام نواب صفوی، آقا رفتند پیش آقای بروجردی، ولی ایشان گفتند، دخالت نمی کنم / آیت الله کاشانی ...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب : پنجشنبه دوازدهم خرداد 1390 روزنامه اطلاعات در ویژه نامه ای به مناسبت سالگرد ارتحال امام مصاحبه ای مفصل با خدیجه ثقفی نوری، همسر امام خمینی، منتشر کرد. این گفتگو را زهرا مصطفوی دختر کوچک ایشان گرفته بود. خدیجه ثقفی اول فروردین 1388 درگذشت، و این که زهرا مصطفوی چه تاریخی این مصاحبه را با مادرش انجام داده مشخص نیست، اما نکته مهم و جالب این است که ظاهرا این اولین و آخرین مصاحبه بلند با همسر امام خمینی بوده است. روزنامه اطلاعات در لید این مصاحبه نوشت: همسر امام خمینی تا هرگز حاضر به گفتگو با هیچ نشریه ای و رسانه ای نمی شدند، اما این گفتگو با زحمت فراوان سرکار خانم دکتر زهرا مصطفوی دختر بزرگوار ایشان انجام شده است. این البته در حالی بود که سال ها پیش از آن روز چهارشنبه چهارم بهمن 57، حمیده امیری، خبرنگار کیهان در پاریس برای نخستین بار با همسر اما ...
جزئیات قتل و دفن رومینا اشرفی
گردنش زد. جیغ های مادر تمامی نداشت وقتی سرآسیمه خودش را از حمام نجات داد و بر بالین دختر آمد به خیال این که خواب است و پتویی روی سرش کشیده. پتو که کنار رفت، مادر بهت زده به جوی خونی خیره شد که راهش را از گردن گرفته بود تا پایین تخت. ضربه بخشی از گردن را باز کرده بود. خون شاهرگ تمامی نداشت. تن هنوز گرم بود که مادر لبانش را به بوسه ای بر گردن دختر، خونی کرد. بدبختی مادر از همان لحظه شروع شد. رومینا ...
پدران دختردار بخوانند!
ببینی که او چگونه دست طلب به آستانت می یازد و دل و دینش را یک جا به پایت می بازد. او را امشب دو بوسه بیش بر گونه نِه، یک دستْ پیش بر شانه اش گذار، لَختی بر سخن بی تابانه اش تاب آور، کنار بسترش پیش از خواب، به چشم عشقش بنگر و به گوش مهرش بشنو و به دست گرمش بنواز؛ رومینایت را تو با مینای مهر به کیمیای زندگی ات تبدیل کن . کیمیا داری که تبدیلش کنی گرچه جوی خون بُوَد، نیلش کنی ! ( مثنوی، دفتر دوم، بیت 696 ) کلمات کلیدی: رومینا اشرفی,پدران دختردار بخوانند,معاونت امور زنان و خانواده,ریاست جمهوری ...
نگاهی به سیره ابوترابی/ فردا به پای بوسی حضرت امام رضا (ع) می روم
؟ گفتند: جایزه شما چیست؟ گفتم: وزیر دعوت نامه داده است که مدیران نمونه به همراه ایشان به سفر مشهد بروند، اما من نپذیرفته ام، حال هرچی شما صلاح می دانید. حاج آقا فرمودند: مشهد شما با همه مخارج پای ما. گفتم: کی؟ گفتند: همین روزها. گفتم: پس آماده شوم؟ گفتند: بله آماده شوید، حتما می رویم. چند روز به سفر ایشان مانده بود، به من فرمودند: شما قزوین باشید. وقت سفر که شد به شما تلفن می زنم بیایید ...
امروز تنها راه رهایی از ستمگران جهاد فی سبیل الله است
آن و سؤالات آن خون قلب است. خدایا اگر به من توفیق عطا فرمودی تا در صف شهدا و در زمره سربازان مهدی (عج) قرار گیرم. تو را به مولایم حسین علیه السلام قسم می دهم از گناهان من در گذر و مرا با شهدای کربلا محشور کن. خدایا از همه چیز خود گذشته ام و آمده ام معامله ای با تو انجام دهم، اینک مشتری تو هستی و کالا هم جان من است و مکان هم زمین تو است و بهای این معامله نیز جنت تو است. کم کم احساس می کنم که می ...
جزییات جدید و تکان دهنده از نحوه قتل رومینا +عکس
...: وقتی باباش ضربه را زده، بخشی از موهای رومینا هم بریده شده و روی داس مانده. پنجشنبه دو هفته پیش، پدر چشم ها را روی صورت آرام گرفته دختر بست و در گرگ و میش هوای خرداد، دست ها را بالا برد و تبر را بر گردنش زد. جیغ های مادر تمامی نداشت وقتی سرآسیمه خودش را از حمام نجات داد و بر بالین دختر آمد به خیال اینکه خواب است و پتویی روی سرش کشیده. پتو که کنار رفت، مادر بهت زده به جوی خونی خیره شد که راهش را ...
افشاگری تازه درباره اقدام عجیب پدر رومینا
یک انسان. محبوبه بیست وسه ساله، امروز، تازه از مزار دختربچه برگشته و سرِ راه، چند قرص نان گرفته به خانه ببرد. زنان روستا بوی نان می دهند؛ آغشته به رنگ اندوه. برای محبوبه هم امروز پنجشنبه غمگینی است و صورت رومینا یک لحظه از جلوی چشم هایش دور نمی شود. محبوبه، رومینا را چندبار در خانه شان دیده بود؛ وقت مشاطه گری رعنا، مادرش. مادر رومینا قبل از آنکه شوهرش منع کند، در آرایشگاه روستا کار می ...
پدر رومینا قبلا در مورد مجازات خود تحقیق کرده بود!
غمگینی است و صورت رومینا یک لحظه از جلوی چشم هایش دور نمی شود. محبوبه، رومینا را چندبار در خانه شان دیده بود؛ وقت مشاطه گری رعنا، مادرش. مادر رومینا قبل از آنکه شوهرش منع کند، در آرایشگاه روستا کار می کرد و بعد، گوشه خانه اش را کرد جایی برای بند و ابرو. آرایشگاهی کوچک در دل خانه ای ناامن. محبوبه هم در همین خانه، قتلگاه پسین دختربچه ای که فکر کرده بود باید زودتر شوهر کند و فرار با پسر را ...
واکنش میثم مطیعی به ماجرای قتل رومینا
متن این شعر به این شرح است: دستان مرا بگیر بابا... سردم... یک بوسه... که از فرارها برگردم مِهری که دریغ کردی از من، بابا! از هر کس و ناکسی گدایی کردم آرام گرفته ام، بیا باباجان از حال دلم بپرس...ها... باباجان آن بوسه که خرج من نکردی، آخر داسی شد و بوسه زد مرا، باباجان آه از گل سرخ بی گناهی که منم بر غربت خویشتن، گواهی که منم بی مهر ...
دلم برای بچه هایم تنگ شده است
در زندان بارها خواب همسرم را دیدم و هربار خودم را سرزنش کردم که چرا جان او را گرفتم. حالا هم از پدر زن و مادرزنم می خواهم که به خاطر بچه هایم مرا ببخشند . مرد همسرکش درحالی که اشک می ریخت، در جلسه آخرین دفاع خود پیش روی بازپرس جنایی تهران گفت که ماه هاست بچه هایش را ندیده و دلش برای آنها تنگ شده است. با تکمیل تحقیقات در این پرونده، بازپرس جنایی برای متهم کیفرخواست قتل عمد صادر کرد تا او به ...
تلخ و شیرین کرونا
. اما در این میان کسانی هم بودند که با وجود لغو کردن نظافت خانه هایشان مزد و حتی عیدی مرا دادند. تصمیم گرفتم از این به بعد برای کار به خانه هایی بروم که اگر یک روز اتفاقی برای من افتاد بازهم هوای مرا داشته باشند. به گزارش ایران، فاطمه سال هاست هر روز صبح زود از رودهن راهی تهران می شود تا برای نظافت و کمک به خانه های مردم برود. آن قدر در کار دقت و وسواس دارد که خیلی زود در دل همه جا باز می ...
پشتیبان امام و خون شهدا باشید
شما با یکدیگر مهربان باشید و در نماز های جمعه و دعای کمیل و مراسم شهدا شرکت فعال داشته باشید. و آری، دفاع از مملکت اسلامی وظیفه هر انسان مبارز است و چه بسا عده ای در این راه مقدس و پاک شربت گوارای شهادت می نوشند و به گفته اماممان چه شهید شویم و چه شهید نشویم ما پیروزیم. همیشه پشتیبان امام و خون شهدا و رزمندگان اسلام باشید و از تمام دوستان و آشنایان حلالیت می طلبم و امیدوارم مرا حلال کنند و به عنوان یک برادر کوچک همه شما را به تقوای الهی دعوت می کنم. انتهای پیام/ ...
بازیگر سریال سرباز در کنار دخترش؛ تصویری که بازیگر سریال بچه مهندس منتشر کرد
نخواهدکرد کسی مرا به میهمانیِ گنجشک ها نخواهدبرد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مُردنی ست فروغ فرخزاذ، از کتاب ایمان بیاوریم به اغاز فصل سرد " نگار جواهریان ، بازیگر سینما و تلویزیون و همسر رامبد جوان، تصویری از فیلم سینمایی " مجبوریم" که هنوز منتشر نشده است را به اشتراک گذاشت. بیشتر بخوانید: دلتنگی علی اوجی برای سینما؛ مصطفی کیایی در پشت صحنه سریال همگناه انتهای پیام/ ...
سفرنامه حج حامد عسکری در کتاب خال سیاه عربی
...؛ مهربان و صمیمی و یک بُغضی همیشه توی صدا و چشم هایش بود. این خدا را خیلی دوست داشتم. اگر کار بدی می کردم، سگ محلم می کرد؛ ولی با یک ببخشید گفتنِ من، با یک دوستت دارم به خدا ، با یک مگه چند تا پسر داری که باهام حرف نمی زنی ، یخش می شکست و دوباره بغلم می کرد و می گفت: پسر خوبی باش! من خیلی ناراحت می شم که سرت داد می زنم. دلم ریش می شه تا برگردی و بگی ببخش. برای پرستیدن، پناه بردن و توسل کردن و ...
در تاریخ انقلاب تان بنگرید و پشتیبان دائمی انقلاب باشید
...> شهید یعقوب شکاری در اولین روز شهریور 1343 در شهرستان سراب به دنیا آمد. وی دوران ایتدایی را در دبستان آزادی گذراند و تا سوم راهنمایی به تحصیلات خود ادامه داد ولی به علت مشکلات زندگی از ادامه تحصیل باز ماند. سال 1361 به عنوان بسیجی داوطلب، جهت مقابله با ضدانقلاب عازم کردستان شد. سپس به جبهه های جنوب رفت و در عملیات های والفجر مقدماتی و والفجر 1 شرکت کرد. او در این دو عملیات نیروی مخابرات و ...
پدر رومینا قبلا در مورد مجازات خود تحقیق کرده بود!
زنان روستای پیر، نشسته در دل بخش لمیر، جایی میان تالش و آستارا، با 597 نفر جمعیت، شنبه سوم خرداد 1399، آرام به خانه برگشتند و در راه های خاکیِ باریکِ لاغر، سکوت در میانه بود. مردم، گروه مغشوش مردم، آنان که رضا اشرفی ، پدر رومینا گفته بود به دلیل حرف و حدیث هایشان، دختر چهارده ساله اش را کشته، آن روز ساکت سرشان را از شرم پایین انداخته بودند. آن شرم هنوز میان چشم های برخی مردان روستا پیداست و ترس، از میان قرص صورت زنانی که روز ها جز برای رفتن سرِ زمین، همراه مردی از خانواده، از خانه بیرون نمی آیند. زنان روستای سفیدسنگان می گویند حالا در روستایشان یک قاتل پیدا شده و از آن روز فکر می کنند کشتن آسان است. محبوبه، زن همسایه از روزی که شنیده رومینا را کشته اند، جز برای نان خریدن از خانه بیرون نیامده. روز ها جلوی آینه می ایستد و جرأت نگاه کردن ندارد؛ فکر می کند سر که بالا کند، مردی دشنه در دست خواهد دید که به قصد مرگ آمده است؛ هراس مردن به دست یک انسان. محبوبه بیست وسه ساله، امروز، تازه از مزار دختربچه برگشته و سرِ راه، چند قرص نان گرفته به خانه ببرد. زنان روستا بوی نان می دهند؛ آغشته به رنگ اندوه. برای محبوبه هم امروز پنجشنبه غمگینی است و صورت رومینا یک لحظه از جلوی چشم هایش دور نمی ...
کمک های مومنانه از جنسی دیگر+ تصاویر
، این آدم های وطن من حالا دیگر فقط صدا نیستند. با همه وجود مرا هم می شناسند و آن قدر وسیع و متبرک اند که چند تکه آهن، پلاستیک و پیچ و مهره را به منزلت تقدس می رسانند. ما دیشب در بهشت سیر کردیم. جای همه سبز بود. و حسین روشنکار هم چنین می گوید: آرزوی مریم دختر معلول روستایی دور افتاده به نام گیسکان در ارتفاعات 1100 متری از سطح دریای استان بوشهر و از توابع دشتستان برای ما نماد ...
ژاله صامتی | توصیه جنجالی به دخترش برای ندیدن صحنه های 18+ در آنتن زنده + فیلم
...> همه دوست داشتنی های من یاس: هفده سال دارم و در رشته طراحی لباس درس می خوانم و طراحی و دوخت از علایق اصلی ام هستند. به موسیقی هم خیلی علاقه دارم و تار و کمانچه می نوازم. پدر و مادرم از شش سالگی من را به کلاس های موسیقی فرستادند و خیلی تشویقم کردند که حتما نواختن ساز را یاد بگیرم. در دبیرستان هم وارد رشته موسیقی شدم اما احساس کردم این رشته را می توانم خارج از محیط مدرسه هم یاد بگیرم به ...
شعر انقلا ب در سوگ خورشید
چه زبانی به خدا گریه کنیم؟ آسمانا همه ابریم گره خورده به هم سر به دامان کدام عقده گشا گریه کنیم؟ باغبانا ز تو و چشم تو آموخته ایم که به جان تشنگی باغچه ها گریه کنیم ️درددل با یادگار امام(ره) استاد عباس براتی پور که از شاعران نام آشنا، پیشکسوت و تأثیرگذار نسل اول انقلاب اسلامی است، برای تسلا به خویش و ملت ایران، به درد دل با یادگار امام متوسل شده و اندوه خویش ...
نویسنده ای که بسیار گریست و به خشکی چشم مبتلا شد
بعد به فکر دیگران بودم، برایم مهم بود که هیچ نکته ای مبهم و ناگفته باقی نماند. با اینکه ملاک کارم صحبت های خانم مدیح بود، اما هر آنچه که ممکن بود سند تاریخی داشته باشد یا کس دیگری هم در آن واقعه بوده و در دسترس بود و حتی تمامی آدرس ها و اشخاص را چک کردم تا از حادثۀ بیان شده مطمئن شوم. چون می دانستم بعد از این همه سال ممکن است بعضی مطالب جا به جا در ذهن خانم مدیح جای گرفته باشد. برای نمونه خانم مدیح ...