بهمن خاوری: قبل از رومینا هم یک دختر را فراری داده بودم
سایر منابع:
سایر خبرها
خانواده ای که کلاً در کار فراری دادن دیگران هستند!
خانه پدرم بردم و خواهر و مادرم او را دیدند. سپس او را به خانه خواهر بزرگم در آستارا بردم. کمی درباره خانواده خودت بگو؟ یکی از خواهرانم فرار کرده. برادرم که از خودم بزرگ تر است دختری را فراری داد و الان یک بچه دارد؛ پدرم نیز مادرم را فراری داده بود. محلی ها می گویند گویا تو قبلاً دختر دیگری را نیز فراری دادی. بله چند سال قبل بود. ...
گفتگو با پدر رومینا درباره قتل دخترش
خواب آور ریخته بود و از خانه رفته بود. تا ساعت هشت صبح گیج بودم که برادرم آمد و گفت آن پسر (بهمن خاوری) در اینستاگرام گفته است که ساعت 12 شب با رومینا فرار کرده اند. بعد از آن چه کردید؟ قبل از ظهر به پاسگاه رفتم و در زمینه آدم ربایی شکایت کردم. دوباره بعد از ظهر برای پیگیری به پاسگاه رفتم، با آن پسر (بهمن خاوری) تماس گرفتم و گفتم دخترم را به تو می دهم؛ مقدمات کار را فراهم کن ...
4 دختر فراری در خانواده پسری که با رومینا فرار کرده بود!
بهمن خاوری: یکی از خواهرانم فرار کرده برادرم با دختری فرار کرده و الان یک بچه دارد پدرم هم مادرم را فراری داده بود خودم چند سال قبل هم یک دختر دیگر را فراری داده بودم http://shahrkhan.ir/28318
عصبی شدم و الان زمان قابل بازگشت نیست
رومینا در چای مواد خواب آور ریخته بود و از خانه رفته بود. تا ساعت هشت صبح گیج بودم که برادرم آمد و گفت آن پسر (بهمن خاوری) در اینستاگرام گفته است که ساعت 12 شب با رومینا فرار کرده اند. _ بعد از آن چه کردید؟ پدر رومینا: قبل از ظهر به پاسگاه رفتم و در زمینه آدم ربایی شکایت کردم. دوباره بعد از ظهر برای پیگیری به پاسگاه رفتم، با آن پسر (بهمن خاوری) تماس گرفتم و گفتم دخترم را به تو می دهم ...
پدر رومینا: پشیمانم
.... خواهر من حدود 16 سال پیش با یک اهل سنت ازدواج کرده و اصلا مشکلی با این موضوع نداریم و آنها خوشبخت هم هستند. بهمن به رومینا گفته بود: اگر با من نیایی آبرویت را می برم و پدر و مادرت را می کشم. این موضوع را رومینا به همسرم گفته بود. این مرد می گوید از کاری که کرده پشیمان است: بهمن دخترم را فریب داد. با آبروی خانواده ما بازی کرد. آدمی که شرف و غیرت داشته باشد، این کار را نمی کند. با این حال مقصر اصلی خودم هستم، چون من قتل را انجام دادم. الان فقط نگران فرزندم امیر و همسرم هستم. اگر زمان به عقب برمی گشت این کار را نمی کردم. من رومینا را دوست داشتم، ولی عصبی شدم و الان زمان، قابل بازگشت نیست. ...
اولین اظهارات پدر رومینا اشرفی عامل جنایت تالش
اینستاگرام گفته است که ساعت 12 شب با رومینا فرار کرده اند. _ بعد از آن چه کردید؟ پدر رومینا: قبل از ظهر به پاسگاه رفتم و در زمینه آدم ربایی شکایت کردم. دوباره بعد از ظهر برای پیگیری به پاسگاه رفتم، با آن پسر (بهمن خاوری) تماس گرفتم و گفتم دخترم را به تو می دهم؛ مقدمات کار را فراهم کن. آدرس خانه خواهرش را داد. به آنجا رفتم و دخترم را که دیدم تپش قلب داشتم؛ به اتاقی رفتیم و از او ...
مصائب ما سبزه های بی نمک
، فهمیدم قضیه از چه قرار است. دردسرها از حمام زایمان شروع شد. مادربزرگم همان روزهای اول وقتی می خواست من را بشوید، اول حسابی گذاشت توی لگن شکسته قرمز تا خیس بخورم. بعید نیست دور از چشم دخترش کمی هم وایتکس به تشت اضافه کرده باشد تا روند شست وشو سریع تر شود. من دختر پنجم خانواده بودم و اگر توی آب و وایتکس خفه می شدم خیلی طوری نبود. متأسفانه آزمایش های اولیه با شکست مواجه شد و نتوانستند من را ...
در سوگ جان هایی که کرونا گرفت...
شهید احمد داستانی به ایسنا می گوید: پدرم 40 سال در این بیمارستان خدمت کرد و تا سه روز قبل از اینکه در بیمارستان بستری شود و از دنیا برود، شیفت کاری داشت. بعد هم ما را تنها گذاشت و به آرزویش که شهادت بود، رسید. او می گوید: پدر من بازنشسته بود و می توانست نرود، اما احساس وظیفه می کرد و به خاطر تعهدی که داده بود، با 55 سال سن، سرکار حاضر شد. شیفت های کاری اش به صورت دو روز یکبار و یا سه ...
ازدواج معصومه در 16 سالگی با پسر افغان ! / عاقبت کودک همسری!
و مدرسه را ندیدم. آن زمان پدرم مرا پای سفره عقد جوان افغانستانی نشاند که به طور غیرمجاز در ایران زندگی می کرد من هم که به خاطر آداب و رسوم محلی و احترام به پدر و مادر نمی توانستم با این ازدواج مخالفت کنم لباس عروسی را پوشیدم و با جمعه ازدواج کردم اگرچه به خاطر بیکاری شوهرم روزگار سختی را می گذراندم اما طوری تربیت نشده بودم که به شرایط موجود اعتراض کنم یا گلایه ای از پدر و مادرم داشته باشم. ...
مهری و مازیار: پیامک دردسر ساز خانم منشی
محکم و قوی انکار می کرد و می گفت: تو توهم زدی مهری. کدوم پیام عاشقانه؟ چه می دونم از چی حرف می زنی؟ شاید یکی خواسته شوخی کنه! سارا کیه این وسط؟ مهری عصبانی شد و گوشی مازیار را برداشت. هر چه گشت، پیام را پیدا نکرد و گفت: من خودم با چشمم دیدم، مگه دیوونه ام از خودم حرف بزنم؟ خلاصه مازیار و مهری هر چه بحث کردند و سرو صدا کردند نتیجه ای نداشت. اصلا قرار نبود نتیجه ای بگیرند. چون ...
کلاهبرداری، اخاذی و سرقت اشکان و دیگران
. در محله دیباجی یک خانه لوکس داشتیم و خوشبخت بودیم. اما همه اینها را رها کردم. از چهار ماه پیش با وسوسه دوستانم چند مشتری ارز دولتی پیدا کردم. به دروغ گفتم می توانم ارز دولتی جور کنم. از آنها پول گرفتم و هیچ ارزی تحویل ندادم. اشکان از این طریق 2میلیارد تومان پول به جیب زد. ولی ادعا می کند هیچ پولی به او نرسیده و تمام مبلغ در حساب همدستانش است: با این دو همدستم از قبل دوست بودم. من به جز کار در ...
مردی که خبر خوب بود/ سرمشق فرزند برای پدر
نهاده بود و حالا همه بچه های روستا باسوادند. محمدرضا حافظی در 28 خرداد 1308 در بروجرد متولد شد؛ پنج خواهر داشت و یک برادر کوچکتر؛ در سن 27 سالگی ازدواج کرد و حاصل آن دو دختر و دو پسر است؛ گرچه حافظی در دوران زندگی اش در خانواده ای خیّر به دنیا آمده بود و خیرخواهی، خیرورزی و امور خیریه را از پدر آموخته بود اما فعالیت های مدرسه سازی او بعد از درگذشت امیرحسن و عروسش در سانحه تصادف آغاز شد ...
لاله صبوری هستم؛ یک مادرِ توئیتری!
... تصمیم گرفتم نباید بروم. چرا؟ برای این که نمی توانم آن جا زندگی کنم. جدا از تعلق خاطر به بچه ها و پدر و مادرم، احساس غریبگی وحشتناکی دارم. کلا در آمریکا خیلی غریب بودم و در خیابان ها به معنای واقعی کلمه تنها بودم. هیچ دلبستگی و ارتباطی نداشتم. ایرانی های مقیم آن جا را هم که اصلا نمی فهمیدم چه می گویند. همسرم هم به خاطر این که بمانم خیلی تلاش کرد و مدام به شهر های مختلف ...
وقتی به اسکورت پوتین در اصفهان پیشنهاد رشوه شد + تصاویر
؟ علی عجیب بچه دوست بود. امیر پسر بزرگم حالا سیزده سالش است. تا علی خانه بود من اصلاً نمی دانستم که بچه دارم. پدر و پسر با هم بازی می کردند، بیرون می رفتند و خلاصه وقت همدیگر را پر می کردند. بچه ی دومم هفت ماهه به دنیا آمد، هنوز چشمانش را به این دنیا باز نکرده بود که چند دقیقه بعد برای همیشه ما را تنها گذاشت. از دست دادن بچه ی چند دقیقه ای مان را برای علی از پشت تلفن گفتم. علی بدون آنکه ...
زیباکلام: خود خاتمی هم در انتخابات شانسی ندارد / با نفوذی ها حتی در لباس روحانیت باید برخورد کرد / ...
مبلغ با توجه به فرصت بسیار کمی که وجود دارد، مشکل بزرگی است. بهمن خاوری: قبل از رومینا هم یک دختر را فراری داده بودم ادعا های بهمن خاوری و همچنین نقش او در فرار رومینا سبب شد تا پس از بازداشت به سراغ او برویم و روایت بهمن را در مورد قتل رومینا بشنویم. او می گوید: به خاطر فراری دادن رومینا پشیمان نیستم. من خودم را مقصر نمی دانم. وی در گفتگو با شرق همچنین درباره وضعیت خانوادگی ...
اولین تصاویر از پدر رومینا اشرفی در زندان
پدر رومینا اشرفی گفت: من نمی خواستم رومینا را تحت فشار بگذارم و می خواستم او آزاد باشد؛ من با حجابش مشکلی نداشتم اصراری نداشتم لباس خاصی بپوشد. هر لباسی می گفت دوست دارم همان را برایش می خریدم من رومینا را دوست داشتم، ولی عصبی شدم و الان زمان قابل بازگشت نیست. گفتگو با بهمن خاوری : قبل از رومینا دختر دیگری را فراری داده بودم/ پدرم نیز مادرم را فراری داده بود! ...
بهمن خاوری: قبل از رومینا هم یک دختر را فراری داده بودم / پشیمان نیستم؛ من خودم را مقصر نمی دانم / یکی ...
را دیدند.، سپس او را به خانه خواهر بزرگم در آستارا بردم. رومینا اولین دوستت بود؟ خیر. تصور می کردی که پدر رومینا دست به چنین کاری بزند؟ اصلا فکر نمی کردم این کار را بکند. در آن زمانی که رومینا با تو فرار کرد، پیشنهاد عکس گرفتن و قراردادن آن در اینستاگرام با کدام یک از شماها بود؟ زمانی که فرار کردیم، پدرش از من به خاطر آدم ربایی شکایت کرد. دو روزی از زمان ...
بهمن مفید؛ ساغر شکسته
ورودش به ایران یک خانواده شدیم و چه دو سال خاطر انگیزی به جا ماند، دوسال حتی نگذاشتم برای یکبار با تاکسی و آژانس نزد خانواداش برود، چون می دانستم بهمن نه گفتن را بلد نیست و همین روحیه اش باعث تخریب شخصیت ساده و باورپذیرش خواهد شد. بیست سال پیش کجا، امروز کجا؟! بهمن جان، دوست و برادر عزیزم اگر اداره تئاتر اجازه می داد نمایش گربه و کالسکه چی را به صحنه ببریم... بهمن گرامی! ایکاش ...
روایتی دخترانه از خشونت های پنهان خانگی
سختگیرانه جلوی اینجور فجایع را بگیرد. سؤال این است که چرا باید قانون حمایت از کودکان، 10 سال در مجلس خاک بخورد و اجرایی نشود تا بتوانیم از کودکان حمایت کنیم؟ قوه مقننه و قضائیه باید با همکاری هم این قانون حمایت از کودکان را تصویب کنند. همچنین در هر شهر و روستایی باید پناهگاهی باشد که فرد بتواند به آنجا برود. به بچه ها در مدارس باید آموزش داده بشود که تو به عنوان یک فرد حق داری از خودت دفاع بکنی. تا این ...
بنفشه جیغ می کشد ؛ همایون حسینیان تهرانی؛ کتاب نیستان مرگ بارترین بارش برف جهان
بامداد تهران پور، در همان سالی که برف سنگین بر پهنه ی سرزمین ما می نشیند، از دانشگاه جندی شاپور اهواز فوق لیسانس پتروشیمی می گیرد. دو سال قبل از پایان تحصیلاتش پدر او فوت کرده است. مادرش با خواهر و برادرش، که از او کوچک تر هستند، در خانه شان در نزدیکی شمیران، زندگی خوب و راحت و مرفهی دارند. تنها آرزویشان این است که بامداد در تهران باشد و جای خالی پدر را به عنوان مرد خانواده پر کند. اما تقدیر سرنوشت ...
سه تار دلش
وسایل به بچه ها می دادیم. از بلندگو اعلام کردند: بچه ها بیایید مهمات تحویل بگیرید؛ همه بچه ها برای گرفتن کیف های شخصی و وسائل هجوم آوردند و حسابی شلوغ شد. اون زمان معاون دسته بودم و طبق معمول بچه ها را دعوت به سکوت و آرامش کردم و سخت مشغول نظم و ترتیب دادن آنها بودم که سیدمحسن آمد کنارم و گفت: حسین بیا برویم زیردرخت دعای جوشن کبیر بخوانیم. بهش گفتم: داداش این دعا صدبنده ...
اگر کسی به شما ظلمی کرده او را ببخشید که مورد قبول خدا است
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از ساری، به مناسبت گرامیداشت چهلمین سال دفاع مقدس، گذری به زندگی نامه و وصیت نامه شهید ابراهیم رحیمی خواجه انداختیم که از نظرتان می گذرد: زندگی نامه شهید ابراهیم رحیمی خواجه : در سال 1343 در روستای خواجه کلا در خانواده ای کشاورز و متدین چشم به هستی گشود؛ اولین ثمره زندگی اسدالله و طوطی که وجودش مایه آرامش پدر و قرار قلب مادر بود. ابراهیم ...
نامه ای برای دریا
نوزاد را چک می کرد. وقتی به خانه بر می گشتم مستقیم به حمام می رفتم، همه لباس هایمان را می شستم و وسایل را ضدعفونی می کردم. با اینکه همه اینها را مراعات می کردیم و به هیچ کجا دست نمی زدیم، ولی باز هم می ترسیدم، طوری که تا چند روز آب نمک قرقره می کردم و مایعات گرم می خوردم چون شنیده بودم ویروس برای چند روز در دهان می ماند و اگر مایعات گرم بخوریم از بین می رود. آن زمان هر بار توصیه ای می کردند و نمی ...
وصیت غیرمنتظره شهید فطرس به فرزندش
شهدای ایران: شهید مهدی فطرس بیست و دومین روز از اسفند سال 1358 در خانواده ای مذهبی در بروجرد متولد شد. پدر وی که از روحانیون سرشناس زادگاه شان است، مهدی را از همان ابتدا با معارف اسلامی آشنا کرد و به گفته همسر وی، او را مرد خدا بار آورد. او دوران جوانی خود را در راه شناخت سیره شهدا گذراند و یکی از راویان فرهنگ ایثار و شهادت شد. پس از کنکور، مهدی باید میان رشته های دندانپزشکی و دام ...
از دستگیری عامل گوش بُری تا آدم زنی
استش با پرگار زده بودم توی چشم یکی از همکلاسی هایم؛ بیچاره کور شد. نفسم بند می آید. می پرسم چقدر در کانون بودی؟ می گوید: 6-7 ماه؛ اما درسم را ول نکردم. شبانه درس خواندم و دیپلم تجربی گرفتم. از پدر و مادرش می پرسم. سرش را پایین می اندازد. می گوید: از دستم دق کرده اند اما چاره ای ندارند. مادرم خانه دار است و پدرم راننده تاکسی. 2 برادر هم دارم .کوچک تر از خودم هستند. ...
ای مردم! در کرامت ها و ارزش ها سبقت و پیشی بگیرید
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس برگ هایی از دفتر زندگی شهید علی بخشنده از شاعران هنرمند استان مازندران در ادامه می آید: زندگی نامه: علی بخشنده در تاریخ 1339/6/2 در خیابان شیخ طبرسی ساری (باقرآباد سابق) متولد شد. به خاطر تقارن تولدش با تولد امام علی (ع)، پدربزرگش نامش را علی گذاشت. علی در دامن خانواده ای کم درآمد، اما مذهبی رشد ...