سایر منابع:
سایر خبرها
اولین اخراج
شهاب پاک نگر اولین روزی که ریاضی داشتیم، فهمیدم تیزهوشان با همه جا فرق دارد. معلم مان گفته بود باید اعداد را انگلیسی بنویسیم و از آن مهم تر، با مفهومی به اسم ایکس آشنا شدم. تا سال قبل مثال های ریاضی پرتقال و چوب و خیار بود، اما از امروز باید ایکس را پیدا می کردیم. بعد از مدرسه در کوچه بچه ها را دیدم، با هم چشم تو چشم شدیم اما من سلام نکردم. چون آنها یک مشت عدد فارسی نویسِ بی سواد بودند ...
روح سبز
پیراهن سبزم آتش می گیرد. فریاد می زنم. صدایم به گوش مردم این شهر نمی رسد. درخت هایم با بلوط های کوچکشان جلوی چشمانم می سوزند.خانه ی سنجاب های بازیگوشم بر باد می رود. حیواناتی که پار ه ی تنم هستند در آغوشم جان می دهند. دیگر بوی سبزه ی تازه نمی آید و هوایی برای نفس کشیدن نیست. دود و آتش گلوی مرا می فشارد. ریه هایم تاب این همه درد را ندارد. درمیان شعله های جهل و خودخواهی آدم ها، روح بلند و سبزم خاکستری می شود. لباس سیاه به تن می کنم. دیگر آن جنگل سبز نیستم. حالا عزادار و داغ دار درختانم، حیواناتم وتمام بچه های نسل آینده ای هستم که نفس کشیدن برایشان سخت می شود. ...
لاله صبوری هستم؛ یک مادرِ توئیتری!
و مادرم معلم و در خانواده ما خیلی قوانین حاکم بود. مادرم به لحاظ ادب و تربیت و این که یک کلمه حرف بد نزنی و پایت را در کوچه نگذاری، سختگیر بود؛ چون یادم است بچه های هم دوره من همه در کوچه بزرگ شدند، اما من اصلا کوچه یادم نمی آید. خانه ما طبقه سوم بود و ما نهایتا در راه پله می توانستیم بازی کنیم؛ بنابراین در مورد کودکی من و نورا فرق می کرد. البته در مورد کتاب باید بگویم که آن موقع ها کتاب خیلی در ...
پدر رومینا اشراقی: عکس خصوصی دخترم با بهمن مرا قاتل کرد! +عکس
نزدیکانش بنایی کرده بودم. از همان اول از این پسر بدم می آمد؛ اصلا آدم خوبی نبود شما می توانید از همه محل بپرسید به چه نام هایی مشهور بود اگر هم برای رومینا خواستگاری می آمد، مخالفت می کردم، اما بهمن اصلا خواستگاری نیامد. از همسایه ها که چه کاره است. من در آیینه می دیدم که یا باید در خانه این خانواده می ماند و او را می فروختند یا این که یک ماهه فرار می کرد به بیابان. بهمن به رومینا گفته ...
نبرد معلم سختکوش با بی سوادی، در دیاری محروم + تصاویر
کودکان مظلوم ورمله توسط خانواده هایشان هستیم، ما در فصل تابستان وسیله سرمایشی نداریم و در فصل زمستان نیز وسیله گرمایشی نیست برق، جاده مناسب، دسترسی به آب آشامیدنی، ساخت یک مدرسه و تحصیل در آرامش، مشکلاتی است که سالیان سال است وجود دارد اما حل نشده است. میلاد رحیم زاده معلم فداکار در گفت وگو با خبرنگار خبرگزاری فارس در ایلام، می گوید: 23 ساله بودم که معلم شدم، پدرم همیشه به علم اهمیت می ...
زندگی فلاکت بار دختر 16 ساله در خانه مرد افغان
کرد به شدت مخالف ازدواج دختر 16 ساله ام با یک جوان افغانستانی بودم درباره سرگذشت خود و ماجرای ازدواج دخترش گفت: در یکی از شهرهای مرزی استان سیستان و بلوچستان به دنیا آمدم و هیچ وقت رنگ درس و مدرسه را ندیدم. آن زمان پدرم مرا پای سفره عقد جوان افغانستانی نشاند که به طور غیرمجاز در ایران زندگی می کرد من هم که به خاطر آداب و رسوم محلی و احترام به پدر و مادر نمی توانستم با این ازدواج مخالفت ...
ناگفته های بهمن خاوری/قبل از رومینا دختر دیگری را فراری داده بودم +عکس و فیلم
را این گونه کشته باشد. آیا خودت را مقصر می دانی؟ عذاب وجدان نداری؟ به خاطر فراری دادن رومینا پشیمان نیستم؛ من خودم را مقصر نمی دانم. کمی درباره خانواده خودت بگو؟ یکی از خواهرانم فرار کرده. برادرم که از خودم بزرگ تر است دختری را فراری داد و الان یک بچه دارد؛ پدرم نیز مادرم را فراری داده بود. محلی ها می گویند گویا تو قبلا دختر دیگری را نیز فراری دادی. کد ویدیو دانلود الفیلم الأصلی ...
مردی که خبر خوب بود/ سرمشق فرزند برای پدر
نهاده بود و حالا همه بچه های روستا باسوادند. محمدرضا حافظی در 28 خرداد 1308 در بروجرد متولد شد؛ پنج خواهر داشت و یک برادر کوچکتر؛ در سن 27 سالگی ازدواج کرد و حاصل آن دو دختر و دو پسر است؛ گرچه حافظی در دوران زندگی اش در خانواده ای خیّر به دنیا آمده بود و خیرخواهی، خیرورزی و امور خیریه را از پدر آموخته بود اما فعالیت های مدرسه سازی او بعد از درگذشت امیرحسن و عروسش در سانحه تصادف آغاز شد ...
وقتی به اسکورت پوتین در اصفهان پیشنهاد رشوه شد + تصاویر
ع) می خواهد: فردا شب که به خواستگاری من می آیند همان دختری باشد که مد نظرش است. فردا شب وقتی طبق رسم و رسومات من با سینی چایی وارد پذیرایی شدم، علی همان موقع استجابت دعایش را در همان نگاه اول گرفته بود. مثل همه ی آن هایی که فصل جدید زندگی شان را می خواهند شروع کنند و حرف های نگفته زیاد دارند، من و علی هم برای همان حرف های نگفته به اتاق رفتیم. علی ب بسم الله را هنوز نگفته بود که از کار ...
آزمون های اشتراکی
سیدسروش طباطبایی پور: نام گروه ما مافیا است که از حرف های اول اسم هایمان یعنی متین روپایی، احمدپسته، فرزادکرگدن، یاورنردبون و اردلان خان، یعنی خودم ساخته شده است. اول این که بچه های کلاس هشتم بی جا کرده اند که می گویند این گروه، امسال تشکیل شده که مدرسه و معلم هایش را فیتیله پیچ کند؛ اصلاً! باید اعتراف کنم که ما عاشق درس و مشق هستیم و حالا گاهی برای تلطیف فضای کلاس، با حفظ ...
حبس کودکی به وقت کار
همین زیرزمین می گذرد. قبل از این، در تولیدی کفش کار می کرد که هم کارش سخت تر بود و هم پول درست نمی داد، حقوق 500 هزار تومانی اینجا در مقابل روزی 13 هزار تومان تولیدی کفش، بُرد بزرگی است. امین امتحان هایش را خوب داده، مدرسه که باز شود، نصف روز سرکار می آید و حقوقش کمترمی شود. معصومه پرنلو، مربی بچه ها در خانه کودک انجمن یاری کودکان در معرض خطر است. می گوید گاهی مربی ها می توانند از صاحب ...
کوچه باران
...، نگاهمان افتاد به عکس بابا که انگاری داشت رفتن ما را نگاه می کرد. بابا امیر! همان موقع دل تنگی ام چند برابر شد. زدم زیر قولم. زدم زیر گریه. اوضاع مامان هم بهتر نبود اما خودش را کنترل می کرد. تازه وقتی رفتم در حیاط مدرسه و باباهای بچه ها را دیدم دلم داشت از دل تنگی ات می ترکید بابا امیر! ای کاش آن روز در بازی مان می گفتم: نه پسرم! تو نباید بری. باید بمونی و همه اش با دخترت بازی کنی، اون رو پارک ...
اولین اظهارات پدر رومینا
صبح برادرم آمد و گفت: آن پسر (بهمن خاوری) در اینستاگرام گفته است که ساعت 12 شب با رومینا فرار کرده اند. پدر رومینا درباره مخالفتش با بهمن خاوری هم گفت: از بهمن حرکاتی دیده بودم که تا به حال از کسی ندیده بودم. می دانستم با افرادی بدنام در ارتباط بوده است. دختری را می شناسم که قبل از ازدواج با او ارتباط داشت. او درباره علت قتل گفت: چون رومینا با یک آدم فرار کرده بود از این موضوع آن موقع گذشتم، ولی بدترین اقدام این بود که آن عکس ها را در اینستاگ ...
خودنمایی های گردن کلفت مشهدی زن و بچه اش را از او گرفت
خواهران و برادرانم حمایت می کرد با این حال من به خاطر این که علاقه ای به تحصیل نداشتم در کلاس اول راهنمایی ترک تحصیل کردم و فرصت های زیادی را از دست دادم اگرچه سال ها بعد فهمیدم که چه اشتباهی کرده ام اما دیگر آه و افسوس فایده ای نداشت و من در مسیر تباهی افتاده بودم در واقع مسیر خلاف زندگی من از 16 سالگی زمانی آغاز شد که تحت تاثیر هیجانات دوران جوانی قرار می گرفتم وتلاش می کردم تا برتری خودم را به ...
خانم مجری با پارتی همسرش وارد صدا و سیما شد؟ + تصویر
پردرآوردم گفتم چرا که نه!البته بایدیکماه دوره میدیدم.خیلی زودبه عنوان گرافیست شبکه آموزش شناخته شدم و هربار که بیکاربودم به جای همکارای دیگه میرفتم شبکه و تا آخرشب سرکاربودم.هم دانشگاه میرفتم و هم کارمیکردم اون موقع شیفتی 30 هزار تومن میگرفتم.شیفت صبح از ساعت 6 تا 3 بعداز ظهر و شیفت شب از ساعت 3 تا 12 شب بود.داخل سازمان ودانشگاه هم به کسی نگفتم جداشدم واونجا هم همه فکر میکردند مجردم(البته حراست ...
دختران کرمانی که توسط مادرشان به قتل رسیدند! +عکس و فیلم
در کرمان وقتی با شوهرم ازدواج کردم، متوجه شدم او اعتیاد به مواد مخدر تریاک دارد. خیلی سعی کردم ترک کند، ولی فایده ای نداشت. تا اینکه بعد از چند سال شوهرم از مصرف تریاک به شیشه روی آورد. بعد از آن بود که استرس ها و مشکلات روحی من شروع شد. دیگر از شوهرم می ترسیدم و احساس خطر می کردم. از ترس جان خودم و بچه هایم درنهایت تصمیم به جدایی گرفتم و با دخترهایم به خانه پدری ام رفتیم ...
نامه ای برای دریا
و با خیال راحت بیهوش شدم. با وجود درد زایمان ذهنم درگیر ویروس لعنتی بود وقتی به هوش آمدم هم می گفتم نکند در بیهوشی دستم به جایی خورده باشد!؟ به خاطر همین تا حالم خوب شد به همسرم گفتم دستم را ضدعفونی کن تا وقتی توانستم خودم سرپا شوم و دستم را بشویم. یعنی با وجود درد زایمان ذهنم درگیر این ویروس لعنتی بود و حتی نگران بودم پرستارانی که بچه را می شویند، لباس می پوشانند و دست می ...
بهمن خاوری: قبل از رومینا دختر دیگری را فراری داده بودم/ پدرم نیز مادرم را فراری داده بود!
می افتد. این صحت دارد که بعد از فرار می خواستی رومینا را به کردستان ببری؟ خیر؛ من تا امروز هم فکر نمی کردم که پدری دخترش را این گونه کشته باشد. آیا خودت را مقصر می دانی؟ عذاب وجدان نداری؟ به خاطر فراری دادن رومینا پشیمان نیستم؛ من خودم را مقصر نمی دانم. کمی درباره خانواده خودت بگو؟ یکی از خواهرانم فرار کرده. برادرم که از خودم بزرگ تر است دختری را فراری داد و الان یک بچه دارد؛ پدرم نیز مادرم را فراری داده بود. محلی ها می گویند گویا تو قبلا دختر دیگری را نیز فراری دادی. بله چند سال قبل بود. ...
4 دختر فراری در خانواده پسری که با رومینا فرار کرده بود!
بهمن خاوری: یکی از خواهرانم فرار کرده برادرم با دختری فرار کرده و الان یک بچه دارد پدرم هم مادرم را فراری داده بود خودم چند سال قبل هم یک دختر دیگر را فراری داده بودم http://shahrkhan.ir/28318
با زندگی الیف شافاک آشنا شوید/ قالیچه، قهوه و شعر مولوی
بچه بودم از زبان مادربزرگم شنیدم: جهان ممکن است دائم در تغییر باشد اما تا وقتی که روی قالیچه ای کوچک می نشینی همه جا خانۀ توست. یا، بسته به اینکه مسئله را چطور می بینی، همه جا غریبه ای. قالیچۀ محبوب من آنی بود که وقتی برای اولین بار به استانبول نقل مکان کردم، اوایل دهۀ 2000، از بازار بزرگ آنجا خریدم. با اینکه پدر و مادرم ترکیه ای بودند، مادرم زیاد نقل مکان می کرد، بنابراین من در جاهای متفاوت ...
اولین تصاویر از پدر رومینا اشرفی در زندان
پدر رومینا اشرفی گفت: من نمی خواستم رومینا را تحت فشار بگذارم و می خواستم او آزاد باشد؛ من با حجابش مشکلی نداشتم اصراری نداشتم لباس خاصی بپوشد. هر لباسی می گفت دوست دارم همان را برایش می خریدم من رومینا را دوست داشتم، ولی عصبی شدم و الان زمان قابل بازگشت نیست. گفتگو با بهمن خاوری : قبل از رومینا دختر دیگری را فراری داده بودم/ پدرم نیز مادرم را فراری داده بود! ...
بهمن خاوری: قبل از رومینا هم یک دختر را فراری داده بودم / پشیمان نیستم؛ من خودم را مقصر نمی دانم / یکی ...
خواهرانم فرار کرده. برادرم که از خودم بزرگ تر است دختری را فراری داد و الان یک بچه دارد؛ پدرم نیز مادرم را فراری داده بود. محلی ها می گویند گویا تو قبلا دختر دیگری را نیز فراری دادی. بله چند سال قبل بود. لینک کوتاه کپی لینک
اولین گفت وگو با پدر رومینا اشرفی: دخترم را دوست داشتم، عصبی شدم و الان زمان قابل بازگشت نیست/بهمن با ...
گفتم کاش نمی خوابید و با هم صحبت می کردیم. _ رابطه ات با دخترت چطور بود؟ پدر رومینا: رابطه ام خوب بود. معمولا با او درد دل نمی کردم، اما با هم شوخی می کردیم. _ بهمن خاوری را می شناختی؟ مشکلت با او چه بود؟ پدر رومینا: پارسال قبل از عید برای نزدیکانش بنایی کرده بودم. از همان اول از این پسر بدم می آمد؛ اصلا ادم خوبی نبود شما میتوانید از همه محل بپرسید به چه ...
چند نان می گیری درس بدهی؟
بارش های آسمانی بسته است؛ هر کدام که مدرسه را به تعطیلی بکشانند یعنی حقوق آن ساعت ها و روز معلم پریده. من به عنوان مراقب هم که مثلا 4 ساعت در مدرسه حاضر شوم آن را تقسیم به دو می کنند، پول دو ساعت را به من می دهند. از سال 96 شروع به تدریس کرده از زمانی که دستمزدش 3 هزار و 500 تومان در ساعت بود و حالا دست کم این مقدار بالاتر رفته، اما همه معلمان مثل او هم این بخت را نداشته اند که چنین ...
کلاهبرداری، اخاذی و سرقت اشکان و دیگران
.... بنویسید هیچ چیز ارزش رها کردن زندگی ام را نداشت. اشکان فوق لیسانس برق دارد و در شرکتی دولتی به عنوان مهندس مشغول به کار بود. هنوز هم می گوید از شغل و درآمدش راضی بود. ولی طمع و وسوسه دوستانش باعث شد دست به چنین کاری بزند: چون بعضی از همکارانم جزو مشتریانم بودند، برای همین مجبور شدم شغلم را ترک کنم. هرگز تصورش را هم نمی کردم که به چنین روزی بیفتم. من وضع مالی خوبی داشتم. عاشق زنم بودم ...
روایتی عجیب از دختر مقاومت؛ نامزدم را تقدیم حضرت زهرا(س) کردم
حالا چیزی که می خواست را انجام می دهم. درباره آرزوهایمان باید بگویم که از یک ماه بعد از عقدمان شروع به برنامه ریزی برای حقوق ماهانه و تجهیز خانه مان کردیم. وقت هایی که عیسی برای کار می رفت من مشغول آماده سازی وسایل خانه می شدم...تقریبا همه چیز را تمام شده می دانستیم و در حال برنامه ریزی برای وسایل خانه بودیم، کجا می خواهیم ساکن شویم، حتی جزئیات کامل شده بود. قرار گذاشته بودیم جشن عروسی مان را در ...
باورم نمی شد مهمان خانه حاج قاسم هستم
؟ مادر شوهرم گفت: بله مجدد عروس خودم شد. سردار با لبخندی گفت: دختر به این ماهی، اگر این کار را نمی کردید چه می کردید؟ بعد با حالتی گفت: کسانی که به شهادت می رسند اینقدر از شهادتشان ناراحت نمی شوم که همسرانشان را می بینم ناراحتم می کند. نامه ای هم برای حاج قاسم نوشته بودم و دادم دستشان گفتم: خواهش می کنم این نامه را فقط خودتان بخوانید. سردار هم نامه را دست همراهشان آقای پورجعفری نداد و نامه را ...
این قسمت: معافیت با ضربات پنالتی!
؟ - من از بچگی این مرض رو داشتم. از سوراخ های ریز و دون دون می ترسم. به خاطر همین مادرم هیچوقت برای برنج درست کردن آبکش استفاده نمی کرد. یه برنامه کودکم بود به اسم دون دون و نادون. هر وقت اونو می داد من وحشت می کردم. سریع ردش می کردن می زدن به خانه برمی گردیم، نگاه می کردم. بعدا هم که بزرگ تر شدم از مدرسه و دانشگاه و محل کار، صاف برمی گشتم خونه. برای همین خیلی فرصت نداشتم دنبال نیمه گمشده ام ...