سایر منابع:
سایر خبرها
داستان کوتاه یک بازنده
تمرین می کردم... متوجه شدم داره با کسی صحبت می کنه. یکم که نگاه کردم دیدم یه پسری کنارش نشسته و ظاهرا صمیمی هم هستن. با خودم گفتم لابد برادر یا فامیل یا دوست دوستشه. گذشت و موقع استراحت پسره رو از روبرو دیدم. طرف رو قبلا دیده بودم. بعد که خوب فکر کردم، مشکوک شدم این رو با کس دیگه ای دیده بودم قبلا. اما چون مطمئن نبودم و درست یادم نمیومد، بیشتر به این موضوع فکر نکردم. اما این حدس رو میزدم ...
می خوای فالتو بگیرُم/ بازار داغ فال گیران غیربومی در آمل
دلهره شدم. پرسیدم: چرا اعتماد کردید و گذاشتید فالتان را بگیرند؟ گفتند: خوب کنجکاو شدیم از دانستن آینده زندگیمان. دختر گفت: تازه زیاد از ما پول نگرفتن فقط 10 هزار تومان و فالمان را گرفتند. واقعا جالبه با 10 هزار تومان واقعیت زندگی مان روشن می شود!!؟؟ اصلا این بانوان سنتی پوش به نام فالگیر با چه اجازه ای در سطح شهر جولان می دهند و با گفتن "میخوای فالتو بگیرم" برای ...
گپ وگفتی با بدمن سینما / تن به هر کاری ندادم
مراقب باشم. اما خوب از خانه ماندن زیاد هم خسته می شوم هر چند فعلا چاره ای نیست. حرف به سینما کشیده می شود، اینکه خیلی وقت است بازی نکرده و آخرین فیلمش 13 سال قبل با نام پرچم های قلعه کاوه در سینما بود. بحث سینما که می شود صدایش به سرعت جان می گیرد و با انرژی می گوید: پرچم های قلعه کاوه را دوست داشتم. یک فیلم اساطیری بود. جایزه هم گرفت. بعد از آن باز هم پیشنهاد بازی داشتم، ولی آن نقش ها ...
انتظاری: ترس از پرواز باعث نابودی فوتبالم شد
میلیون برای رضایتنامه می خواهد. علی پروین گفت این پول بسیار زیاد است و ما نمی توانیم آن را پرداخت کنیم. حتی ناصر ابراهیمی چند بار جلسه برگزار کرد اما آنها راضی نمی شدند. به علی پروین گفتم این موضوع را حل می کنم. علی پروین 25 میلیون تومان نقد به من داد که تا آن زمان این مقدار پول را از نزدیک ندیده بودم. خلاصبه با توجه به روابط نزدیکی که با مسوولان شموشک داشتم با مبلغ بسیار کمتر توانستم رضایتم را ...
سکانسی از یک ناممکن
خانه آنها رسیدیم از اینکه حتی یک بنر و چراغانی جلوی خانه شان نیست، تعجب کرده بودم ولی پدرم به هر ترفندی مرا به داخل کشاند و من تازه متوجه شدم که این مراسم حاجی دیدن نیست و فضایش سنگین تر از این حرف هاست. آن طور که آقا رضا تعریف می کند، وسط مراسم بزرگترها اعلام می کنند که هر دو جوان در یک اتاقی حرف هایشان را بزنند. آقا رضا هم که هیچ آمادگی نداشته به آمنه خانم می گوید که من نمی دان ...
جهادی ها، آستین خودکفایی را برای زنان عین دو بالا زدند
آخر قصه است چون روزهای اول که خواهران قرارگاه به اینجا آمدند و خواستند کمکمان کنند یکی از مخالفان درجه یک همین مادر شوهرم بود. میگفت چه معنی دارد خانم به بهانه کلاس فلان و بهمان، خانه و زندگیش را ول کند! خواهران قرارگاه خیلی اصرارش کردند که اگر عروست خیاطی یاد بگیرد لااقل کمک خرج شوهرش می شود، اما مادرشوهرم کوتاه نمی آمد، خب راستش حق هم داشت، ما دو تا عروس در این خانواده ایم، اگر من ...
همیشه از تهیه کنندگان گول خورده ام!/ بازی در سریال با نظارت دکتر
حالا گول کسی را خورده است، توضیح داد: از تهیه کننده ها با سرفصل های مختلف همیشه گول خورده ام. یعنی کلاه دیگری سرم رفته است. اما شاید جالب ترین گول خوردنم به روز فوت زنده یاد علی حاتمی جلوی تالار وحدت برگردد. آقایی از شهر مقدس مشهد آمد و گفت می خواهد برای من و خانم اسدی شرایطی را فراهم کند که به مکه برویم. آن زمان سال 74 یا 75 بود، 500 هزار تومان به او دادیم و قرار شد بقیه اش را بدهیم. بعد متوجه شدم ...
وضعیت عجیب حسین هدایتی در زندان
واحد رو آذین بندی کرده. وقتی میره حموم، 16 تا کابین حموم خالی میشه. هر روز هم ملاقات شرعی داره در حالی که اینجا ملاقات شرعی برای زندانی ماهی یه باره. رانت و باند بازی و رابطه خوب داشته باشی و پول خرج کنی، اینجا راحت زندگی می کنی، وگرنه محکومی به فنا. مثل زندانیای بی پول که برای یه نون التماس می کنن چون جیره دولتی توی زندان محدوده، و بیشتر زندانیا هم بی پول. الان حدود 6 هزار تا زندانی ...
داستان تلخ سهیلا
من از پیست بیرون می روم، اما به ورزشکارانی که از ایران می روند، حق بدهید ؛ این صحبت های سهیلا منصوریان، قهرمان ووشوی جهان است که با بغض بر زبان می آورد؛ صحبت هایی که فیلم آن در صفحه شخصی این بانوی ووشوکار منتشر شده است و از دیروز در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود. ماجرا بر سر ممانعت از ورود منصوریان به پیست پیاده روی مجموعه ورزشی انقلاب است. او روز پنجشنبه در حالی برای انجام تمریناتش به این مجموعه می رود که مأمو ...
از زنده به گور کردن مردم بی گناه تا کشیدن چادر از سر زنان
. گفت من می گویم امضا کن. گفتم تو بیخود می گویی، اگر می خواهی آنچه را دیدم بنویس تا امضا کنم. خلاصه امضا نکردم. یک روز چراغچی آن زمان برایم تعریف می کرد که آن شب رفته بوده که چراغ ها را تلمبه بزند سربازی را همراه او کرده بودند. در کنار حوض مسجد، شخصی تیرخورده افتاده بود که آنها را صدا کرد و گفته من شش تومان دارم برای دفن و کفن خودم پس انداز کرده بوده ام، آن را بردارید و مرا به آبرومندی دفن ...
معرفی کتاب اردوگاه عذاب، نوشته هرتا مولر
بهم بدهند که شاید روزی به دردم بخورد، حتی اگر اصل ماجرا را تغییر نمی داد. چون هیچ چیزی در دنیا نبود که اصل ماجرا را تغییر بدهد؛ من در فهرست روس ها بودم، چه می خواستم و چه نمی خواستم، برای همین هرکس چیزی بهم داد و فکر و خیالش را برای خودش نگه داشت. من هم هرچه دادند، گرفتم. هفده سالم بود و در فکرم، این دور شدن از خانه در بهترین زمان ممکن اتفاق افتاده بود. نه اینکه بگویم دلم می خواست در فهرست روس ها ...
این بار پای یک مرد در میان است/ از خرید دست مصنوعی تا پرداخت بدهی 120 میلیونی
کجا تأمین کنید؟ بله در مواقعی اتفاق افتاده. چند روز پیش خبردار شدم صاحب خانه وسایل مستاجری را بیرون ریخته، بسیار ناراحت شدم و سعی کردم مبلغ اجاره را هر طور هست جور کنم. از طریق یکی از بستگان آن خانواده 15 میلیون تومان به این خانواده رساندم؛ شناختی هم در مورد آنها ندارم. رابط این خانواده چک یک ساله پیشم گرو گذاشته و گفته که تا پایان سال پرداخت می کنند، راستش چیزی که کمک می کنم ...
کنایه های تند وریا به برگزارکنندگان لیگ
نکته وجود دارد که همه اینو میدونیم. آیا واقعا پروتکل انجام شد؟ آیا امکانات لازم برای تمام تیم های حاضر در لیگ به طور یکسان وجود دارد؟ آیا فقط یک پاسخگو وجود دارد برای بازیکنان کرونایی، اگر خدای نکرده آینده شغلی شان با مشکل مواجه شود؟ من خودم موافق از سر گیر و اتمام لیگ هستم ولی با چه تمهیداتی؟ آنهایی که امروز باد در غبغب دارن و در مورد قدرت تیمی صحبت می کنند، چند ماه پیش بد جوری آروم و بی صدا بودن ...
خیرآبادی: دو هفته بیشتر کشور را تعطیل می کردند
خودم به بچه ها روحیه بدهم. متاسفانه اخیرا مطلبی را مطالعه می کردم که به خاطر جهش ژنتیکی این ویروس نمی شود واکسنی برایش ساخت. چون این ویروس DNA ندارد، RND دارد و مدام تغییر می کند. این وضعیت روحیه آدم را خراب می کند. ما هم کماکان رعایت می کنیم. در استان کردستان هم وضعیت قرمز است. متاسفانه مردم در یک مقطع پروتکل ها را رعایت نکردند اما در مسیر دانشگاه که بودم، دیدم از 100 نفر 90 نفر ماسک زده اند و ...
شکوفه صفری: فکرش را نمی کردم که با هندبالیست ازدواج کنم
دوی مان از یک جنس هستیم. من هم همیشه از خانه دور بودم و در اردوها به سر می بردم و حتی اغلب در مراسم ها و جشن های فامیل هم نمی توانستم شرکت کنم. به همین خاطر ما را درک کردند. حتی خانواده ام می گفتند خودت کم خانه نبودی، حالا با کسی ازدواج کرده ای که او هم هیچ وقت نیست (خنده). متاسفانه همانطور که گفتم زمان با ما یار نبود و با کرونا مواجه شدیم. ویروسی که تمام دنیا را ساقط کرد وگرنه می شد بیشتر کنار ...
درباره رحیم مؤذن زاده اردبیلی
را رد کرد. این مرد باید به زیارت خانه خدا برود. 4ماه قبل از درگذشتش بود که با وضع خرابی که داشت به مکه رفت. من خیلی نگرانش بودم. روزی که آمد، سریع خودم را به او رساندم و دیدم حالش زیاد خوب نیست . موذن زاده اردبیلی پس از بازگشت از سفر حج به علت پیشروی بیماری سرطان در بیمارستان بستری می شود. پزشکان برای بهبود او دست به کار می شوند اما سرطان دیگر تمام بدن او را فرا گرفته بود و سرانجام در پنجم خرداد 1384 خورشیدی دارفانی را وداع گفت. منبع : ایرنا ...
قتل پسر 5ساله به دست نامادری
ساعاتی بعد تصمیم خودم را تغییر دادم. متهم در ادامه اعترافاتش گفت: دوباره به باغ رفتم و دیدم ژیار مرده است. می ترسیدم دستم رو شود، به همین دلیل نقشه تازه ای کشیدم. جسد را به یک بلندی بردم و از آنجا به پایین پرتاب کردم تا وانمود کنم پسربچه دچار حادثه شده است. خیال می کردم با این کار همه سرنخ ها را از بین می برم و کسی متوجه وقوع قتل نمی شود. پس از آن به خانه برگشتم و در برابر شوهرم خودم را ...
پریسا در 11 سالگی لباس عروس پوشید / سرنوشت تلخ یک کودک همسری!
داخل اتاق پنهان می شدم مادرم دعوایم می کرد و می گفت: برو یک چای برای شوهرت بریز و کنارش بنشین! اما من از چشم های رضا می ترسیدم. اولین بار که رضا دستانم را گرفت احساس گناه کردم و تا یک هفته با او قهر بودم و خودم را در خانه زندانی کردم. تولد عروسک زیبا دو سال بعد به خانه بخت رفتم و بعد از مدت کوتاهی باردار شدم به طوری که در سن 14 سالگی مادر بودن را تجربه کردم بیتای من همچون ...
برای نجات رفتم بساطم را دزدیدند !
سینامهر در منطقه تجریش تهران در پی انفجار چند سیلندر گاز بزرگ و کوچک، آتش گرفت و منجر به فوت 19 نفر و مصدوم شدن 24 تن از کارکنان و مراجعه کنندگان این کلینیک شد. درآمدم از دست فروشی روزی 40 هزار تومان بود ابتدا از عنایت 29 ساله می پرسم که چه شد از روستای باوج شهرستان رامهرمز در استان خوزستان به تهران آمدی که می گوید: روستای خودمان از نظر امکانات، زیر صفر است. بالای 80 یا 90 چاه نفت ...
نیمی از من متعلق به چیزهایی است که دیگر وجود ندارند!
شعار سال : نانسی ویسون دینان، پاریس ریویو — در سال 1990، جیکوب میسون با بازی های ویدئویی خداحافظی کرد. من مدرسۀ راهنمایی می رفتم و می دانستم اتفاقی برای او افتاده، اما بیش از ده سال طول کشید تا واقعاً با او همدل شوم. من، مثل همۀ بچه های آن سن وسال، بیشتر به خودم توجه داشتم. جیکوب در همان محلۀ ما زندگی می کرد و مادرش با مادرم دوست بود اما من هنوز او را درست نمی شناختم. اتفاقی افتاده بود که او دیگر نمی خواست بازی کند. کنسول نینتندو و بازی هایش را برداشتم، از جمله نسخه های اصلی ماریو و ز ...
خانه ام البنین خانه امید زنان روستایی / داشته هایش دستش را گرفت...
زیر می خوانید. با توجه به ضرورت کار و شرایط خاصی که داشتیم باید به هر شکل ممکن فعالیت آموزشی خود را آغاز می کردم، با توجه به اینکه پشتوانه مالی نداشتم مجبور شدم النگویم را بفروشم بنابراین با 250 هزار تومان کارم را با خرید چرخ خیاطی آغاز کردم، ابتدا کار را با آموزش خیاطی و با چند کارآموز از روستای محل سکونتمان شروع کردم، تقریبا یک سال تا اینکه احساس کردم در روستایمان متقاضیان زیادی برای ...
حامی مالی باشد الان هم به هیمالیا می روم
کارهای خانه کمک همسر می کنند و به قولی ما هم خانم خانه می شویم و هم آقای خانه. ولی همه روحانیون مثل شما نیستند. بنده این جور بوده ام. یادم هست زمانی که طلبه بودم وقتی می خواستیم لباس بشوییم می رفتیم کنار جوی آب و با چوبک لباس هایمان را می شستیم. چوبک گیاهی است که پس از خشک کردن می کوبند و نرم می کنند و در شستن لباس به کار می برند. حداکثر غذایی که داشتیم مثلاً هفته ای یک بار ...
فرمانده انتظامی آذربایجان شرقی خبر داد متلاشی شدن باند مخوف سرقت و قتل در آذربایجان شرقی
بناب حین سرقت به قتل رسانده است، در جمع خبرنگاران، اظهار کرد: به اتهام سرقت و قتل دستگیر شده ام، یکی از اعضای خانواده را در روستای چوبوغلوی شهرستان بناب به قتل رساندم، البته بنده ناخواسته این قتل را مرتکب شدم، ما از این محل عبور می کردیم که با پرتاب سنگ از سوی روستاییان مواجه شدیم شرب خمر کرده بودم و با حالت مستی تیراندازی کردم و این امر منجر به اصابت تیر به یکی از روستاییان شد، بعد از گذشت دو روز از ...
زنانی که خستگی را خسته کردند +عکس
توجهم را جلب کرد. دقت که کردم همه جای خانه، عکسی از شهدا پیدا می شد. زنانی که خستگی را خسته کردند با پرس وجو متوجه شدم اکثر خانم ها همسر یا خواهر شهیدند، یا هر دو. ولی افراد دیگر هم بودند که هر کدام برای حضورشان انگیزه ای داشتند. مسئول پایگاه خودش را سیده نرجس دشتی معرفی کرد. وقتی فامیلی اش را صدا می کردی، 10 12 نفر سر برمی گرداندند. مجبور بودم اشاره کنم. بی بی نرجس ...
به گیرنده دست نزنید فرستنده مشکل دارد
گردش مالی این حوزه از ادبیات را از ادبیات بزرگسال بیشتر می بینند و فرض را بر راحتی و کاسبی آسان تر می گذارند. اما چرا من سراغ ادبیات کودک و نوجوان رفتم چون به گمانم توان بزرگ شدن نداشتم؛ مثل بچه ای که از مدرسه رفتن بیزار است چون چند ساعتی را باید دور از مادرش باشد. شاید از همین جاست که در داستان های بزرگسال من اغلب راوی ها نوجوان یا کودک هستند و اگرهم وارد دنیای بزرگسال شده ام از همین چشم شده ام ...
نظارت مردم بر مسئولان از منظر قرآن + مسابقه
گوشت را می گیرم. بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (انعام/129)، بِما کانُوا یَعْمَلُون (انعام/108) کانوا یعنی راهت این است. آخر گاهی یک کسی یک کاری را می کند. یک کسی... یاد خاطره افتادم بگذارید بگویم، خوشمزه است. یکی از آقایان اصفهان سید محترمی است. می گفت: سوار ماشین شدم وقتی رفتم پول بدهم دیدم که من آن قبایی که پول درونش است نپوشیدم. آن را شسته بودم روی بند بود. یک قبای دیگر پوشیدم و به راننده تاکسی گفتم ...